آقای
گنجی !
"میان
ماه من تا ماه
گردون؛ تفاوت
از زمین تا آسمان
است" رسول
آرام
تحمل 27 سال
عمر ننگین
رژیم اسلامی
برای نیروهای
مترقی و
دمکرات؛
کارگران و
زحمتکشان؛
زنان و جوانان
؛ وحشتناک و
غیر قابل تصور
بود.آنان در
محیط اجتماعی
و سیاسی
که رژیم
اسلامی بوجود
آورد شاهد
جنگ؛ کشتار؛
شکنجه و
اعدام؛
دربدری ؛
بیکاری ؛ بیماری
؛ خیابان
گردی؛
اعتیاد
وهزاران درد
اجتماعی
دیگری
که محصول عقب
ماندگی همین
سیستم
هستند
؛بوده
و
آثار ویرانگر
آنرا در
زندگی
خود مشاهده
کردند.
بدینجهت بود
که هر
روز بر
نفرتشان از
رژیم اسلامی
افزوده گردید
. نطفه درگیری
آنان با
رژیمی که
شالوده های
زندگی عادی
مردم را در
اسارت داشت از
همان روزهای نخست
انقلاب بهمن
بسته شد.
اکنون برای اکثریت مردم و
حتی
آنهائی که زمانی
امید های خود
را در تقویت
این رژیم بسته
بودند؛ روشن
شده است
که
نیل به آزادی
و دمکراسی و
نابودی تمامی
مفاسد اجتماعی
در ایران تنها از
کانال سرنگونی
رژیم جمهوری
اسلامی مقدور
میباشد.با سرنگونی
این رژیم آنان
خواهند
توانست
یک رژیم
واقعا
دمکرات
که پایه هایش
بر حقوق
واقعی
کارگران و
زحمتکشان؛
رفع ستم جنسی
زنان و حقوق
ملیتهای ستم
کشیده در
ایران
پایه ریزی
شده است را بنا نهند.
اکنون
میبینیم که
اکثر اقشار
زحمتکش و
حاشیه تولید
نیز به این صف میپیوندند
و هر روز
ابعاد
مبارزه
آنان علیه رژیم
اسلامی
گسترش
مییابد.تشدید
وگسترش
خواسته های
مردم هر لحظه فراتر
از آن میرود که یک"
جمهوری
لیبرال
دمکرات"
بتواند بدان پاسخ
گو
باشد.از این
روست که همه
میدانند که گسترش
این
درخواستها منجر به
جاری شدن یک
سیل واقعا" "
وحشتناک" و
"بنیان کن" علیه
مدافعین
سرمایه داری ؛
خواهد گردید.
سیلی که
ویرانگری شالوده
های غیر مردمی
و طبقاتی را
بهمراه خواهد
داشت و "همه
چیز" را با خود
خواهد برد ودر
جائی که ستیز
آشکاری با
مریدان
سرمایه دارد ؛
متمرکز خواهد
کرد.
اکنون"
لیبرال
دمکراتهای مذهبی "
با درک
این شرایط ؛
با برنامه ای
تحت عنوان
اصلاحات روبنائی
؛ فعال شده و
خواهان
"اتحاد مردم"
برای جلوگیری
از جاری شدن
این سیل
میباشند.
این
نیروها به
رهبری" آقای"
گنجی
مصمم هستند پیشروی
بسوی
"اصلاحات" رژیم را
دنبال کنند تا
از این طریق صف
مبارزه مردم برای
یک دمکراسی واقعی
را به
انحراف کشانند
. آنان
درحالی که
خود را
مدافع
دمکراسی و حتی" بیشتر"
از آن معرفی
مینمایند؛ قصد
دارند
برنامه های
رفرمیستیشان
را جایگزین
درخواست های
دمکراتیک
مردم نمایند. البته برخی از
اینها
چهره های مشخصی
برای مردم
دارند ولذا
براحتی
نمیتوانند
اهداف خود را بدون اتکا به
نیروهائی که
ظاهرا"
"خوشنام"
میباشند
جایگزین
درخواست های
مردم بنمایند.
با این حال آنان در
لباسهای
رنگارنگ به صفوف
مردم نزدیک
میشوند. روشن
است که قصد
ایشان
قالب کردن برنامه
های از
قبل تدوین
شده" لیبرال
دمکراسی " به
حلقوم مردم بجای
دمکراسی
پایدار سیاسی
و و برابریهای
اقتصادی و
اجتماعیست .برای این
کار
خانه نشین
کردن مردم
بجای حرکت فعال
درمقابل رژیم
و پذیرش
برنامه های "
رفرم
لیبرالیستی"
آنان
بهترین حربه
بر علیه دگر
گونیهای واقعا
دمکراتیک خواهد
بود.
برخی از
افراد این طیف که خود
نیز در
اسارت رژیم
اسلامی بوده و
اکنون
آزادانه به
خارج از کشور
مسافرت کرده و
تبلیغات خود
را براحتی در
انظار بین
المللی
بنمایش
میگذارند و در مقابل رهبری
رژیم اسلامی
موضع گیری کرده
و این همه توسط
همفکرانشان
در داخل
و خارج از
ایران و ابواب
جمعی جهانی مورد
تبلیغ قرار
میگیرند؛ موجب
گردیده که
توهماتی بین
برخی از نیروها
دامن زده شود.
لذا برخی از
این افراد
میتوانند نقش
اصلی
اصلاحات و
دفاع از
سرمایه را در
ایران
ایفا
مینمایند.
" لیبرال
دمکراتهای مذهبی "
خواهان "اتحاد"
مردم برای
جلوگیری از
جاری شدن این
سیل میباشند.برخی
از این نیروها
و خصوصا آقای
گنجی و تعدادی
از نزدیکان وی
مثل آقای سحر
خیز و از این
قبیل بدلیل
نزدیکیهایشان
با رژیم
اسلامی به اندازه
ای که نیروهای
واقعا"
دمکرات و
انقلابی ؛
سرکوب
شده اند ؛
مورد سرکوب
قرار نگرفتند. خصوصا اکنون بخاطر
وضعیت سیاسی
اجتماعی جاری
در ایران و شرایط
جهانی و
همچنین
موضع گیریهای
بین المللی در
مقابل جمهوری
اسلامی؛ پائین
بودن
خشونت
سرکوب نیروهای"
خودی" و اصولا
کاسته شده این
خشونت در مقایس
به
سالهای 67 و قبل
از آن ؛ موقعیت
ویژه که از
ابتدا برای
آقای گنجی
فراهم شده بود
؛موجب گردید
که آقای گنجی
به یک شخصیت سیاسی
در عرصه
تحولات
ایران تبدیل
گردد. این
شخصیت
میتواند
برای جلوگیری
از تهاجم مردم
به کلیت رژیم
سرمایه داری بخوبی
وارد عمل شود..
البته بر
هیچ کس پوشیده
نیست که غالب
مهره های اصلی
این نیرو همان
کسانی هستند
که در سازماندهی
دستگاه سرکوب رژیم
اسلامی سهیم
بوده وحتی در برنامه
ریزی
سرکوب
نیروهای انقلابی نقش و
مشارکت داشته
اند. آنان تا کنون
نیز در افشای
جنایات
سالهای قبل از
67 و قتل های
زنجیره ای
هیچگونه کوشش و
عملی انجام
نداده
اند.آنان اکنون
مدعی دمکراسی
خواهی
و آزادی
زندانیان سیاسی
هستند. آنان اکنون
هم از نیروهای
دمکرات و
مترقی
دفاع نمی
نمایند و
دمکراسی را در
شکل دیگری که
رهائی طبقات
زحمتکش را در
پی نخواهد
داشت میبینند.
آنان نقش خود
را در تقاضای
بخشش قاتلان
مردم و
بدینوسیله
خارج کردن
آنان
از محکومیت
در
دادگاههائی
که پس از
سرنگونی
جمهوری
اسلامی
برگزار خواهد
شد؛
بخوبی انجام
میدهند.گرچه
در این
دادگاهها
صدور
احکام اعدام
نخواهند بود اما
محاکمه این
جنایت کاران
میتواند
ضربه محکمی به
سیستم سرمایه
و حامیان آنان
در ایران وارد
نماید.
روشن است
که نقش
رادیکال
نیروهای چپ در
مقابل جمهوری
اسلامی و
سرکوب
وحشیانه آنان
توسط رژیم و از همه
مهمتر فرار
این نیروها به
خارج از کشور
منجر شده است
تا چپ
در محیط سیاسی
ایران نقش ملموس خود را
ایفا
ننماید.بر این
اساس زمینه
رشد نیروهای
مخالف
درون رژیم و اصلاح
طلبان آن مستعد
گردیده و موجب
تقویت چنین
شخصیت هائی
شده
است.
جدا ازهر
ارزیابی که
از سابقه
سیاسی گنجی
داده شود؛
وقتی به عنوان
یک دگر اندیش
به
تبلیغات این
گونه
افراد نگاه میکنیم
؛ متوجه
میشویم
که آنان هیچ
قصد بدی هم
برای جمهوری
اسلامی
ندارند. آنان نه تنها
خواهان
انقلابی برای
مردم
نیستند ؛
بلکه
قادر به
تغییرات"
لیبرال دمکراسی"
مورد
ادعایشان هم نیز
نمیباشند.
آنچه گنجی و
دیگران برای
آن مبارزه
میکنند تنها
تغییراتی رو
بنائی در
ساختار رهبری
جمهوری
اسلامی و یا
بهتر گفته شود
سیستم
سرمایه
انگلی
در ایران است
. با توجه به
محدودیت این درخواست
ها ؛
حتی اگر
آنان بتوانند
مردم را از
ادامه درخواستهای
سیاسی و
اقتصادیشان منصرف
نمایند؛
نخواهند
توانست
برای مدتی
طولانی بر این
درخواستها با
دیده تحقیر
آمیربنگرند.
آنان اشکالات
موجود را
محصول تمرکز
قدرت در دست
ولایت فقیه
میدانند. برخی
از آنان
حتی
مخالفت ولایت
فقیه
نیز نیستند و تنها
تمرکز قدرت را
مورد سئوال
واانتقاد
قرار میدهند.
در این راستا
است که
جناب" آقای" سحر خیز
ودگر یار ان او که هم
اکنون " شنیدن
صدای پای
فاشیسم" را
احساس کرده
اند ؛ در
زمانی که
مردم فریاد
میزدند:
"فاشیسم!
کابوس یا
واقعیت؟"آنان
را با
ا شعار
«حزب فقط حزب
الله ـ رهبر
فقط روح الله» مورد
سرکوب
قرار می دادند.
آن هزاران
نفری که در
زندانهای
جمهوری اسلامی
اعدام شدند و
آن
هزاران نفر
دیگری که توسط
همین افراد از
نظر شخصیتی شکسته
شدند و
اکنون
بدون استثنا دچار
بیماریهای
مختلف روانی
هستند ؛ همه
محصول
جنایتکاری
همین افرادند.
این" آقایان"
اراده ها را
کشتند و در
کشتار جمعیشان
دست در دست
رهبران هم
کیششان
داشتند.
اکنون بعد از 27 سال تمرکز
قدرت را مورد
سئوال قرار
میدهند و
تغییرات سطحی
را دررژیم
ولایت فقیه تبلیغ
مینمایند.
جوانانی
که اعدام شدند
و یا اراده
هایشان بخاطر
فشار های روانی
درهم شکسته
شد؛
فرزندان
رشید مردمی بودند
که هم اکنون
اینان در صدد
هستند "صدای" آنان
را بگوش
جهانیان
برسانند. عيسی
سحر خيز،
مدیرکل سابق
مطبوعات
داخلی وزارت
ارشاد جمهوری
اسلامی که دست
در تمامی
سرکوبهای مطبوعاتی
داشته است و دها و
شاید صد ها
نشریه را به
بهانه ضد
انقلابی و ضد
اسلامی
بودن ؛تعطیل
کرده است؛
اکنون که فاز
نخست عقب
نشینی رژیم در
مقابل تهاجم
کارگران و
زحمتکشان و
زنان و جوانان
شروع شده است
؛ در
سخنانی شرايط
موجود در
ايران و برخورد
با فعالان
سياسی ،
دانشجويی،
مطبوعاتی، کارگری
و زنان را
نتيجه "تمرکز قدرت"
در دست يک نفر
خوانده است
آقای
سحر خيز در
ایراد یک
سخنرانی
میگوید "دیگران؛ چه در
دولت تزئینی،
چه در مجلس
فرمایشی، و چه
در قوه قضائیه
تحت امر، چیزی
نیستند جز
معاونانی
فرمانبردار و
در واقع عروسکهای
خیمه شب بازی
که دستها و
پاهایشان با
نخهای
نامرئی به حرکت
درمیآید و
برنامهها و
نقشههای
بازیگر پس
پرده را اجرا
میکنند و
دیگر هیچ."او
گویا فراموش
کرده است که
بیش از دو دهه
در خدمت همین
رژیم و همین
ولایت فقیه
بوده است. آقای
سحر
خیز گرچه
اعلام نکرده
است
دنبال چه
نوع
ولایت فقیهی
میباشد اما در
ایرانی که باید
با یک"
رفراندوم"د
سرو ته قضیه
را بهم آورد ؛
شاید یک
"ولایت فقیه"
بی ریش یا بی
عمامه
در مصلحت
ایشان باشد ؟
اکنون
گنجی یک وحهه
بین المللی
دارد که جایزه
قلم
طلائی را
تصاحب نموده واز سوی
دیگر در خارج
از کشور جلسات
بحث برگزار
مینماید؛
اعتصاب غذای
سه روزه برای
آزادی زندانی
سیاسی برگزار
مینماید و به
ایران
بازگردد و
مورد سرکوب هم
قرار نمیگیرد!
گرچه حرکات او
نمیتواند لطمه
بزرگی به
منافع عمومی
"بزرگان قوم"
برساند؛اما
متوجه
میشویم
که
افرادی مثل
اصانلو که خود
یک کارگر و
مدافع حقوق
کارگران است از
دیده این سیاست
گزاران و
تبلیغ گران
بدور میماند
.در زندان باقی
میماند و هیچ
رسانه ای نامی
از وی بمیان نمیآورد.او
فقط از منافع
کارگران دفاع
مینماید .
دفاع از منافع
کارگران در
این رژیم گویا
جرمش صدها
برابر بیشتر
از درخواست
تغییر سیاست
رهبری رژیم
است و اینطور
هم باید باشد .
اینجاست که
تمامی
داستان"
لیبرال
دمکراسی "آقای
گنجی و همه بر
خوردهای
درونی و
بیرونی وی
سئوال
برانگیز
میشود و در
حقیقت جای
تعجب هم
ندارد که
اگر
بگویم " میان
ماه من تا ماه
گردون
تفاوت از
زمین تا آسمان
است"!
ماه من نه
آقای
اصانلوست
بلکه تحقق
حقوق واقعی کارگران
است که
آنهم با یک
انقلاب مردمی
حصول خواهد
یافت.
درحالیکه ماه
آقای گنجی نه
انقلاب حتی
دمکراتیک و نه
اصلا" انقلابی
از نوع خیزش
مردم در سال 57 ؛
بلکه یک تغییر بسیار
ساده در
ساختار این
رژیم میباشد.تغییری که هیچ
ضد ییتی با
سیستم سرمایه
داری جهانی
ندارد.گنجی
خود میگوید که
"بنده نه تنها
انقلابی نیستم
بلکه ضد
انقلاب هم
هستم. همان یک
انقلاب ما را
بس است"
البته
او همان
انقلابی را که
میخواست از
راه بدر کند
از راه بدر
کرد و اکنون
دیگر
زمانه زمانه
ایی نیستت که زنان و
مردان بیگناه
را در زندانها
بکشند؛گرچه
اگر
واجب باشد
این کاررا دوباره
تکرار خواهند
کرد؛ اما بهتر
است ابتدا همه چیز
بی سرو صدا
انجام شود
بدون
کوچکترین صدائی
وتغییری در
ساختار موجود.
صداهای
آزاده
را البته
میتوان به
بهانه مبارزه
برای رهائی
مملکت و
"اتحاد همه
نیروها"ی رنگارنگ برای
"دمکراسی"؛ منزوی
نمود و اگر
همه اینها کار
ساز نبود بعدا در جا با
سرب پاسخ داده
خواهد شد.
خیلی از
نیروها مواضع
خود را تعویض
میکنند برخی
انقلابی
میشوند و برخی
در مواضع خود
باقی میمانند
که این اقای
گنجی و سحر
خیز از آن
دسته آدمهائی
هستند که
"منطقی تر" به
قضیه نگاه
میکنند .آنها
میخواهند همه
چیز باشد ولی
خشونت نباشد ؛
چرا که
میدانند با
خشونت
نمیتوان بر
کارگران
زحمتکشان ؛
زنان و ملیت
های دربند
ایران فائق
آمد.اکنون
وزنه بسود
سرمایه داری
نیست لذا
بکارگیری زور
منجر به
نابودی همه
آنجه که گنجی
از آن دفاع
مینماید
خواهد شد.این
را درک کرده
اند که
تا زمانی که
قدرت را از هجوم
مردم نجات
بدهند؛
احتیاجی به
تبلیغ
خشونت نیست .
خشونت
بعد از "تثبیت".
مثل همیشه و
مثل
همه رژیم های
سرمایه داری
؛"بحث بعد از
مرگ شاه". آنان
زندانها را نابود
نمیکنند؛
آنان ارتش و
سپاه را
نیازدارند
اما نیازمندند
که
اینبار با
زبان
دیگری
و در
لباس دیگری
با مردم حرف بزنند.
آقای
گنجی میگوید "
شکل گیری
اتحاد
ایرانیان یک
آرزوی ملی و
تاریخی ملت
ایران است
بدینجهت است
که اکنون
برای
شکل گیری این
اتحاد با سلطنت
طلبان شرمنده
و غیر شرمنده
که در سال 57 از
اریکه قدرت به
خارج از ایران
پرتاب شدند ؛ اسلام
گرایان
و"کمونیستها
" و
"کاتولیک ها" و
"جمهوری
خواهان
لیبرال" تا
ارتجاعی ترین
قشر های
ناسیونالیسم
و جمهوری
خواهان
نئولیبرال و
با حمایت مالی
و سیاسی
امپریالیسم
آمریکا با
پوشش دفاع از
دمکراسی و
تبلیغ "صلح و
مدارا"؛
خواهان تغییر
شکل در
رژیم
اسلامیست
ومیگوید در
ایران اسلام
همواره
"بنیاد گرا
نیست" و اسلام
دمکراتیک هم
وجود دارد که
وی قصد دارد
صدایشان را
بگوش جهانیان
برساندو از
غرب میخواهد
که این صدا را
جدی بگیرند. رسول
آرام