جنگ
لبنان
وریا بامداد
26.7.2006
لبنان
کشوری است
بدون پیشینیه
تاریخی و به
استثنای زبان
عربی با کم
ترین علائق و
سنت مشترک
ملی، کشوری
موزائیکی با
ترکیبی از
مسحیان مارونی،
مسلمانان سنی
و شیعی، اقلیت
کرد و دروزی،
با انبوهی از
آواره گان
فلسطینی
محروم از حق
شهروندی، کشوری
با استقلالی
نیم بند،
استقلالی نیم
بند و
در بدو امر
در چهار چوپ
پاره کردن
سرزمین های
عربی
به قصد تامین
منافع
استعمارگران
غربی و
به ویژه
فرانسه
در منطقه!
کشوری
با یک قانون
اساسی
موميائی به
منظور جلب
رضایت گروه
بندی های رقیب،
نشات گرفته
از
توازونی نیم
بند بین
فئودال ها از
یک سوی ، و
گروه های قومی
ــ مذهبی از
سوئی دیگر، با سازش
اولیه دایر بر
تقسیم
سه پست اساسی
ریاست جمهوری،
نخست وزیری، و
رئیس پارلمان
به طور ثابت
بین مسیحیان و
دو گروه اصلی
مسلمان، بدین
ترتیب که پست
ریاست جمهوری
از آن
مسیحیان، پست
نخست وزیری در
اختیار
مسلمانان آهل
سنت، و
پست ریاست مجلس
از آن
شیعيان، و با
ملاحظه ی این
که
دُروزی ها
هم در
همه ی کایبنه
ها یک پست
وزارتی دارند
و همانند سایر
گروه ها
سهمیه
نماینده گی
پارلمان، و یک پای
ثابت دعوا در
سی سال گذشته
بر سر همین
تقسیم پست ها
و سهمیه
نماینده گان
پارلمان بوده
و شیعیان که
هم اکنون بیش از
شصت در صد
جمعیت کشور را
در بر می
گیرند خود را
مغبون و یا
بازنده اصلی
سازش های بدو
استقلال می
دانند!
لبنان در
پنجاه سال
گذشته هم واره
دچار آشوب و
بحران های
پایان نیافتنی
رقابت های
قومی ـــ
مذهبی و
مداخله ی خارجی
بوده و
یک جنگ داخلی
پانزده ساله را
هم پشت
سر نهاده است.
پانزده سال
جنگ داخلی در
پرتو مداخله ی
مکرر و
متناوب
اسرائیل،
سوریه، ایران،
عربستان،
عراق، فرانسه
و آمریکا، و به بهای
کشتار ده ها
هزار لبنانی،
و صدها هزار
آواره،
قتل عام آواره گان
فلسطینی در دو
نوبت،
در اردوگاه «تل زعتر»
در 1975، و
اردوگاه های
«صبرا» و «شتیلا»
در 1982، پانزده
سال تداوم جنگ
داخلی در
پرتو
تهاجم مقطعی
سوریه
و
اسرائیل به
بهانه ی
پشتیبانی از
مسیحیان و یا
سرکوب چپ ها و
فلسطینی ها،
و
ویرانی
تاسیسات
زیربنائی و فلج
اقتصادی!
ویرانی
بیروت به عنوان
یک مرکز مهم سیاسی و
اقتصادی
خاورمیانه توسط
نیروهای خودی و
بیگانه و
سرانجام به اشغال
نظامی
اسرائیل
درآمدن
در 1982 برای راندن
فلسطینی ها و
بستن دفاتر
سازمان آزادی
بخش فلسطین در
این کشور! و رسمیت
بخشیدن به
حضور نظامی پانزده
هزار تن از
ارتش منظم
سوریه در کنفرانس
طائف در پایان
پانزده سال
جنگ داخلی در 1990!
جنگ داخلی بر اثر
فشار
اسرائیل آغاز شد
و محور
مناقشه
حضور و یا
عدم حضور
نظامی سازمان
آزادی بخش
فلسطین بود در
لبنان، در
آرایش
نیروی های دو
جبهه اصلی جنگ
داخلی از یک
سو نیروهای
مترقی
لبنان قرار
داشتند
با ترکیبی از
کمونیست ها، و
حزب
سوسیالیست به
رهبری کمال
جمبلاط
و سازمان
آزادی بخش
فلسطین که از
پشتیبانی
نسبی سوریه
برخوردار
بودند
و از سوئی
دیگر
نیروهای
مسلح
حزب فالانژ
وابسته به
مارونی ها که
پشتیبانی
تدارکاتی
اسرائیل،
فرانسه، و
آمریکا را با
خود داشتند و آن گاه
که جبهه ی
مردمی در
آستانه ی
پیروزی
قرار گرفت،
سوریه با
توافق
ضمنی
اسرائیل دست از حمایت
جبهه ی مردمی
برداشت و به
پشتیبانی از
مارونی ها
آرتش خود را
برای سرکوب چپ
ها به لبنان
گسیل داشت و
جبهه ی ترقی
خواه لبنان را
از پیروزی
بازداشت تا
تعادل شکننده
ی لبنان را
حفظ کند. و آن
گاه که ارتش
سوریه
نیروهای
مترقی
را از تحرک
بازداشت اسرائیل
به طور مستقیم
وارد کارزار
شد تا بقایای فلسطینی
ها را جارو
کند و
یازده هزار تن
نیروی مسلح
سازمان آزادی
بخش در برابر
یورش ارتش اسرائیل
و اشغال
بیروت
ناچار به ترک
لبنان شدند.
شیعیان
لبنان که در
جریان جنگ
داخلی لبنان
موضعی نا مشخص
داشتند و در
اتحادی اعلام
نشده، دوش به
دوش فالانژها
به شکار
کمونیست ها می
پرداختند، به سبب
کمک های سخاوت
مندانه ی
جمهوری
اسلامی به
سوریه،
توانستند در
ده ساله ی
پایانی جنگ
داخلی و پس از
توافق طائف و
پایان جنگ
داخلی تحت
پشتوانه ی
حضور رسمی
سوریه که به
عنوان پاس دار
امنیت لبنان
به حضور
نیروهای مسلح
خود اعتبار
قانونی بخشید، در وجه
سیاسی به نام «امل لبنان»
به رهبری نبیه
بری رئیس
کنونی
پارلمان
لبنان در
بیروت و در
بخش مسلح به
نام حزب اله
به رهبری حسین
موسوی که بر
اثر بمباران
اسرائیل کشته
شد در جنوب
لبنان اقتدار
یابند
و جبهه ی
تازه ای برای
مقابله با
اسرائیل و
نیروهای فالانژ
متحد اسرائیل
گشوده شود.
حزب اله
لبنان که با
پشتوانه
مالی و
پشتیبانی
لجستیکی سوریه
و جمهوری
اسلامی قوام
یافته است در بیست
سال گذشته به
نماینده گی از
جانب جمهوری
اسلامی به یک
پای ثابت
درگیری های
منطقه مبدل
شده و به آن
چنان قدرتی
مبدل شده که
در لبنان
دولتی است در
دولت، و ارتش
ده هزار نفری
لبنان توان
مقابله با آن
را ندارد و
همین مساله بهانه
ای شده برای
تداوم مداخله
ی اسرائیل در
لبنان و
ابزاری برای
باج خواهی
جمهوری اسلامی!
اما نباید
پنداشت که حزب
اله لبنان
تنها متکی به
کمک های خارجی
است و یا
عروسکی است در
دست سوریه و
یا جمهوری
اسلامی، حزب اله و یا
«حرکت اسلامی
لبنان»
در درجه ی
نخست متکی است
به اکثریت شصت
در صدی جمعیت
شیعیه لبنان و مسلح
است به
ایدئولوژی
بنیادگرائی
اسلامی، که
مبارزه با
اسرائیل را
جهاد می داند
و هم دردی با
فلسطینی ها را
وظیفه ای
اسلامی و ملی، و به این
اعتبار هم پان
اسلامیسم است و هم پان
عربیسم!
در طی سی
سال گذشته
اسرائیل
بارها و بارها
به لبنان یورش
آورده و به
سهم خود آرامش
را از این
کشور ضعیف
همسایه سلب
نموده است، در
یک دوره ی
طولانی به سبب
حضور فلسطینی
ها و پس از
راندن
فلسطینی ها به
سبب حضور حزب
اله در لبنان،
اما آن چه که
یورش کنونی به
لبنان را
برجسته می
سازد دامنه و شدت
آن است
در موقعیت
بحرانی
خاورمیانه!
اینک دو
هفته است که
یک بار دیگر
لبنان شاهد جنگی
است تبه
کارانه، جنگی
با
مباشرت اسرائیل
و چراغ سبز
آمریکا، و
تجاوزی از
نوع تجاوز به
عراق و قابل
محاسبه با آن
در طرح های زمان
بندی شده ی
آمریکا برای
تغیر نقشه ی
سیاسی
خاورمیانه، تجاوز
به کشوری با
حق حاکمیت
ملی و
تحت اداره ی
نخست وزیری
هوادار غرب و در خط
آمریکا،
تجاوزی که با
هیچ منطقی حتا
در چهارچوب
منطق
آمریکائی هم، هم
خوانی ندارد،
و به
بهانه درگیری
با حزب اله
لبنان! ثبات و امنیت
تمام کشور را
به هم ریخت، و آن چه که
در این میان
اهمیت اساسی
دارد هم
زمانی
آغاز این
عملیات نظامی
است با
برگزاری
کنفرانس دوره
ای باشگاه
قدرت های امپریالیستی
در 13 ژوئیه در
سنت
پترزبورگ، و
در شرایطی که
روسیه پس از
یک ماراتن 15
ساله به عضویت
کامل پذیرفته
می شود و
مهمان دار
سران می گردد.
باشگاهی که
در چند سال
گذشته مرحله
به مرحله جای
شورای امنیت
سازمان ملل
متحد را گرفته
و مرجعی شده
است برای حل و
فصل مسائل
جهانی!
هم زمانی
تجاوز
اسرائیل به
حریم
زمینی،
هوائی و
دریائی لبنان
با برگزاری
کنفرانس هشت
کشور بزرگ
اقتصادی
جهان
را باید
تاریخ مرگ
زودرس این
نهاد
نوپا تلقی
نمود، زیرا
هنگامی که
سران هشت قدرت
بزرگ اقتصادی
و صنعتی جهان
نتوانند برای
پایان دادن به
تجاوز
اسرائیل به یک
کشور مستقل به
توافقی برسند و راه
حلی برای زخم
کهنه ی خاورمیانه
بیابند، باید
گسترش این
باشگاه
را نقطه ی
پایانی دانست بر نقش
سیاسی آن، و خطری
را گوشزد نمود
که از یکه
تازی آمریکا
متوجه ی جهان
است!
لبنان از
زمین و هوا و
دریا مورد
تعرض اسرائیل
است. بدون این
که اقدامی
فوری برای
پایان دادن به
این تجاوز و
نجات مردم
لبنان از هر
قوم و گروهی
که قربانی این
تجاوز هستند در دستور
کار باشد. تنها در یک
هفته ی نخست
این تجاوز بیش
از نیم میلیون
نفر از مردم
این کشور آواره
شده اند و اگر
چه آماری از
تلفات و زخمی
ها در دست
نیست اما از
مرگ هزاران
نفر سخن می
گویند، مرگ بر
اثر بیماری،
تشنه گی، گرسنه
گی و بمباران
شبانه روزی، بیش از
دو میلیارد
یورو خسارت
مالی وارد
آمده است،
صنعت توریسم
لبنان که تنها
منبع درآمد
ارزی کشور است
و پس از پایان
جنگ داخلی به
تدریج رونقی گرفته
متلاشی است،
پل ها، جاده
ها، نیروگاه
های برق،
منابع آب
آشامیدنی،
بندرگاه ها و
فرودگاه ها هم
چنان آماج
موشک و بمب
قرار دارند و در یک
جمله آن چه را
که در
پانزده سال
گذشته و پس از
برقراری
آرامش
دوباره
ساخته اند، در
یک هفته از
دست داده و ملتی
دو باره به
افلاس و
بدبختی
افتاده است!
تلاش های
نیم بند شماری
از کشورهای
اروپائی که در رم
گرد آنده اند
بر اثر
کارشکنی
آمریکا و
مخالف اش با
برقراری فوری
آتش بس تا
کنون به
جائی نرسیده،
و اقدام شوری
امنیت با وتوی
آمریکا مواجه
است و از این
روی
بعید می
نماید که بحران
لبنان که با
تجاوز
اسرائیل
ابعادی تازه
یافته به این
زودی به
سرانجامی
برسد مگر این
که آمریکا و
اسرائیل
زودتر از زمان
لازم به هدف های
تعین شده دست
یابند! و اگر هدف آن
ها از
این تجاوز
امپریالیستی
به میان کشیدن
پای سوریه و
یا ایران باشد
و انتقال جبهه
از لبنان به
سرزمینی
دیگر، در این
صورت می باید به
تداوم جنگ
اندیشید و تشدید
بحران،
اما حتا اگر
پشت پرده
توطئه ای هم
در کار نباشد
و قصد اسرائیل
تنها پایان
دادن به موشک
پرانی حزب اله
باشد، آتش بس
مورد نظر
اسرائیل،
مستلزم
استقرار یک
نیروی بزرگ
نظامی است از
جانب «ناتو» که
بتواند در
مرحله ی نخست
بین لبنان و
اسرائیل
منطقه ی حائلی
ایجاد نماید و
در مرحله ی
دوم به نیابت
از اسرائیل به
خلع سلاح حزب
اله بپردازد
تا دست
اسرائیل برای
تعین خطوط
مرزی به نحو
یک جانبه باز
باشد!
موضع
گیری آمریکا
از زبان بوش و
رایس دایر بر مخالفت
با برقراری
آتش بس فوری و
تاکید آنان بر
تداوم تجاوز
به لبنان به
بهانه ی
مبارزه با تروریسم،
و درخواست کمک
نخست وزیر دست
نشانده ی لبنان، فواد
سینوره از همه
ی کشورها برای
دفع حزب اله، تردیدی
بر جای نمی گذارد
که دولت
ائتلافی حاکم
بر لبنان که
زیر فشار
امریکا بر
مردم لبنان
تحمیل شده است،
پیشاپیش در
جریان این
یورش تبه کارانه
قرار داشته و آنان
برای تثبیت حاکمیت
متزلزل خود
حاضرند بهائی
به گزافی ویرانی
لبنان را
بپردازند! و
این مقاومت سرسختانه
ی مردم جنوب
لبنان است که
از یک سوی مورد
بهره برداری
حزب اله
و جمهوری
اسلامی قرار
می گیرد و از سوئی
دیگر با
ناکامی
اسرائیل
درنبرهای
زمینی،
تعدیلی ایجاد
خواهد کرد در
موضع
اسرائیل و
آمریکا، تا شاید
با بهره
برداری از
شرایط موجود
بار هزینه ی
جنگی با
حزب اله و مردم لبنان
را هم چون
افغانستان و
عراق بر دوش
دیگران
بیندازند!
اما در
این میان از همه
چیز مسخره تر
بهانه ی آغاز
جنگ است.
بهانه ی
اسرائیل برای
یورش به لبنان
گروگان گیری
دو سرباز
اسرائیلی است
از جانب حزب
اله لبنان، و
درست به
مصداق « به
آتش کشیدن قیصریه برای یک
دستمال»!
به راستی شیفته
گان جنگ و
تجاوز و
مدعیان
دروغین دفاع
از حقوق بشر،
ساکنان
لبنان
را هم، هم
چون آواره گان
فلسطینی بشر نمی
دانند و شرم
ندارند که
بگویند در
پاسخ به
گروگان گیری
دو سرباز، آن
هم در
منطقه ی
درگیری و
پرآشوب خاورمیانه
ی عربی،
مردمی
به آتش کشیده
می شوند
که هیچ نقشی
در این گروگان
گیری ندارد و
موجب آواره
گی، مرگ و
بدبختی آنسان
هائی
فراهم می آيد
که
خود
نیز گروگان
بازی های
سیاسی و
مداخله جوئی
های خارجی
هستند
و کتک خور
همه ی جناح
های رقیب و
درگیر!
اما
بهانه ی جنگ
هر چند ناچیز
باشد و یا حتا
ساخته گی، هدف های
تجاوز تعین
شده و شناخته
شده است.
اسرائیل
بارها و بارها
به لبنان لشکر
کشیده تا
امنیت مرزهای
شمالی خود را
تضمین کند و
تجاوز برنامه
ریزی شده ی کنونی
هم در چهارچوب
همین سیاست
است و اسرائیل
فرصت را برای
وارد آوردن
ضربه ای بر
حزب اله لبنان
و به تعبیر
خود از میدان
بدر ساختن آن
مناسب دیده
است!
در چهار
چوب این اغتنام
فرصت است که
با آغاز بازی
های جهانی
فوتبال و
تمرکز افکار
جهانی بر روی
نتیجه ی رقابت
های میدانی و
بالاگرفتن تب
فوتبال،
اسرائیل به
بهانه ی به
گروگان گرفتن
یک سرباز اسرائیلی
توسط یک گروه
ناشناس
فلسطینی، یورش
سراسری خود به
مناطق تحت
حاکمیت دولت
خودمختار فلسطین
را آغاز می
نماید
و نوار غزه و
بخشی از ساحل
غربی را آماج
بمباران های
هوائی قرار می
دهد و
با وارد آوردن
خسارات زیاد زیربنائی
یک بار
دیگر به اشغال
نظامی خود در می آورد و ساختمان
های دولتی محل
استقرار
وزرای دولت
خود مختار aرا
ویران سازد و علاوه
بر کشتار صدها
نفر، شمار
زیادی از مردم
بی دفاع
فلسطین و از
جمله پنجاه و
شش تن
از نماینده
گان و
وزاری فلسطینی
وابسته به
جناح حماس را
هم در قبال یک
سرباز
به اسارات در
آورده
و روانه ی
زندان های
اسرائیل می
نماید!
در قبال این
تهاجم گسترده
به فلسطین
خودمختار که هنوز
هم ادامه
دارد،
نه از
جانب سازمان
ملل واکنش
مناسبی بروز
یافت و نه از
جانب
دولت های
اروپائی، جز
التماس دعا
برای رعایت
حقوق انسانی
فلسطینی ها و در
ادامه ی همین
تجاوز است که دو هفته
پس از تجاوز
سرتاسری به فلسطین،
به بهانه ی اسارت
دو سرباز توسط
حزب اله
لبنان، برای
خلع سلاح و
راندن آنان از جنوب
لبنان، بدون
اعلام
جنگ،
یورش هوائی،
دریائی و
زمینی به قلمرو لبنان
پیش می آید تا
به شیوه ی
آمریکائی
اشغال عراق
بتواند با
اشغال نظامی
بخشی از جنوب
لبنان، شهرک
های یهودی
نشین را
از آسیب
کاتیوشا
رهائی بخشد، یورشی
در بدو امر موفقیت آمیز،
اما در ادامه
مخاطره آمیز و
مثل ماجرای آمریکا
در عراق، در
گل ماندن!
ایالات
متحده ی
آمریکا و
اسرائیل بر
افکار عمومی
تحمیل می کنند
که جریان
بنیادگرای
اسلامی مانع
اصلی صلح
خاورمیانه
است و بخشی از
اپوزیسیون
ایرانی هم با
تمام وجود
مبلغ این
تبلیغات است،
اما گویا
فراموش می
کنند که
اسرائیل پس از
امضای قرارداد
اسلو با
فلسطینی ها چه
کرد و چه گونه
به بهانه ی
مبارزه با
تروریسم به
ترور فلسطینی
ها روی آورد و
مقر حکومتی
یاسرعرفات
رهبر دولت خودمختار
فلسطینی در رام
اله را سه سال
در محاصره ی
تانک ها و
بولدزرهائی
قرار داد که
قصد ویران
سازی آن را
داشتند و
سرانجام هم او را مسموم و از
میان برداشتند و با
ادامه سیاست
تجاوز و ناتوانی
سازمان ال فتح
و دولت
خودمختار در
برابر تداوم
این تجاوز، زمینه
را هر چه بیش
تر برای رشد
بنیادگرائی
اسلامی
و به قدرت
رسیدن حماس در
یک انتخابات آزاد فراهم
آورده اند؟ و باز هم فراموش
می کنند و یا
خود را به
فراموشی می
زنند که رشد
بنیادگرائی
اسلامی در
منطقه معلول تداوم
تجاوز آمریکا
و اسرائیل است و این
اسرائیل است
که با سرباز
زدن از تخلیه
سرزمین های
اشغالی در جنگ
شش روزه، روی
گردانی توده
های فلسطینی
از رهبران
سازش کار ال فتح و
اقبال از
جریان حماس را
که به درستی
بر تخلیه کامل
سرزمین های
اشغالی د رجنگ
شش روزه بدون
اما و اگر
تاکید می سازد
فراهم آورده
اند و این
رشته سر دراز
دارد.
تاریخ یک
صد ساله کلنی
سازی سرزمین
فلسطین نشان
می دهد، که نه
عملیات تروریستی
اسرائیل در
تروریزه
ساختن ساکنان
بومی
برای
اسرائیل
امنیت به بار
آورده است و
نه
تداوم تجاوز
به همسایه
گان، و
شکست مقطعی
دولت های
عربی و
جبش رهائی بخش
خلق فلسطین در این
دوره و یا آن
دوره! و به
ویژه
سرکوب همه
جانبه ی آنان
پنج سال گذشته!
اسرائیل هر
اندازه که
نیرومند باشد
و هر اندازه
بیش تر به
پشتیبانی
آمریکا متکی
باشد و رهبران
دولت های عربی
هر اندازه بیش
تر خود فروش باشند
و در برابر
آمریکا و
اسرائیل بیش
تر از در سازش
در آیند،
زمینه ی رشد
بنیادگرائی
گسرش بیش تری
م ییابد زیرا
صورت مساله
بحران پا
برجاست
و راه حل
خردمندانه و
آشتی جویانه ی
دو جانبه می
طلبد و
نه قهر و
سرکوب! اسرائیل
نمی تواند
امیدوار باشد
که با جریحه
دار ساختن
مردم فلسطین و
میلیون ها نفر
از مسلمانان جهان
و به ویژه
جمعیت دویست
میلیونی جهان
عرب که
با فلسطینی ها
احساس هم دردی
ژرفی دارند به
صلح دست یابد!
شاید چهار وجب
بیش تر از
سرزمین فلسطین
را به دست
آورد، شاید یک
میلیون دیگر
از یهودیان
جهان را فریب
داد و به
سرزمین کذائی بکشاند، اما به
صلح واقعی دست
نمی یابد و در
پرتو سیاست
جنگی به جامعه
رفاه مورد ادعای
خود برای
یهودیان هم دست
نخواهد یافت،
و شتاب مهاجرت
از اسرائیل را
که هم
چنان سیر
فزاینده
دارد
مها نخواهد
ساخت و بقای
جامعه ی
موزائیکی
اسرائیل را که
جز نفرت از
فلسطینی ها و
اعراب و
کینه جوئی از
مسلمانان و
ریسمان پاره ی
یاوه های
جعلی
وجه مشترکی دیگری
ندارد همواره
در برابر پرسش
قرار می دهد و
همه ی
آن چه را که رمز
بقای یک کشور
و یک ملت
است در چهار
چوب حصار تنگ
جنگی و
آماده باش
نظامی و
وحشت از
تداوم
ترور و خون
ریزی چون حباب
بر آب می سازد!
در یک صد
سال گذشته
اعراب چندین
بار از اسرائیل
و پشتیبانان
غربی اش
شکست خورده
اند، و این
شکست ها را
تاب آورده اند
و باز هم تاب و
توان
شکست های
دیگری را
دارند،
اما اسرائیل
تاب و توان یک
شکست را هم
ندارد و اگر
رهبران
خردمندی
داشته باشد
پیش از
فرارسیدن آن
روز،
با اتخاذ
سیاست روشن
صلح،
هم زیستی با
همسایه گان را
خواهند آموخت!
و نباید از
یاد برد
مسلمانان
برای حفظ «بیت
ال مقدس»
دویست سال در
برابر تهاجم
مسیحیان
ایستادند و
این شهر را
باز پس گرفتند
و امروزه هم
به آسانی از
آن نمی گذرند
و هیچ گروه
فلسطینی تن به
چنین سازشی
نخواهد داد.
در رابطه با
جنگ لبنان که زائده
ای است از
بحران فلسطین
و تداوم بحران
خاورمیانه
نباید از یاد
برد که
جمهوری اسلامی
هم به
عنوان اصلی
ترین پشتیبان
حزب اله لبنان
و گروه
فلسطینی حماس
یک پای دعواست،
و شاید هم
برای کاهش
فشار دولت های
غربی در مورد
غنی سازی
اورانیوم، خود در
بر افروختن
دعوای کنونی
نقشی به سزا
دارد، و اگر
چه چندان دور از
ذهن نمی نماید
که در ادامه ی
جنگ لبنان و ورود
نیروی نظامی
اسرائیل به جنوب
لبنان و یا گسترش
جنگ به خاک
سوریه،
جمهوری
اسلامی
هم
به نحوی
مستقیم و یا
غیر مستقیم،
آگاهانه و یا
ناآگاهانه و به
عنوان یک واکنش
وارد گود شود،
و عرصه ی نبرد
دگرگون شود،
دگرگونی
عرصه ی نبرد
هم
گشایشی در
حل
بحران
فلسطین پدید
نخواهد آورد و گسترش
جنگ در منطقه
به اسرائیل و
امریکا کمکی
نخواهد کرد و
اسرائیل
بیهوده می
پندارد که از
آب گل آلود
ماهی بگیرد.
بنیادگرائی
اسلامی با
جمهوری اسلامی
اوج گرفته،
اما پیش از
جمهوری
اسلامی وجود
داشته و پس از
جمهوری
اسلامی هم
وجود خواهد
داشت. بحران
خاورمیانه و
مساله فلسطین
پیش از جمهوری
اسلامی وجود
داشته و پس از
جمهوری اسلامی
هم وجود خواهد
داشت و گره
مساله پیش از
آن که توسط
جمهوری
اسلامی و یا
سوریه گشوده
شود توسط
آمریکا و
اسرائیل قابل
گشایش است، آن
گاه که
اسرائیل
سیاست
اسرائیل بزرگ
را کنار نهد و
رهبران
آمریکا به این
درک برسند که
زمان قایق های
توپ دار سپری
شده و با برتری
هوائی خود به
بهانه ی
مبارزه با
تروریسم نمی
توان به سیاست
جنگی مهر تقدس
زد و ملت های
کوچک
را تحقیر
نمود!
گسترش
جنگ به خاک
ایران و یا
سوریه پیش از
آن که به حل
بحران کمک کند
به پیچیده گی
آن می افزاید،
همان طور که
اشغال خاک
عراق و
سرنگونی رژیم
صدام به رشد
بنیادگرائی
اسلامی و
گسترش نفوذ
جریان
تروریستی ال
قاعده در
منطقه
انجامید، چه بسا
گسترش دامنه
ی
درگیری های
کنونی، اوضاع
را در
عراق را هم به
مراتب بحرانی
تر سازد
و آمریکا
اصلی ترین
متحد خود در
عراق،
یعنی شیعیان
را هم از دست
بدهد! و از این
روی از هم
اکنون می توان
پیش بینی نمود
که تجاوز
کنونی
اسرائیل به
خاک لبنان جز
تباهی ملت لبنان
برای اسرائیل
ثمری به بار
نخواهد آورد و
کشتار مردم لبنان
حتا شکست
مقطعی حزب اله
و اشغال بخشی
از جنوب
لبنان
به تامین
امنیت
اسرائیل کمکی
نخواهد کرد،
تجربیات
کذشته موید
این ادعاست!