چپ های ایران، مراقب خود باشید!

نقدی بر شعار :« بگیر، ببند، بکش! گور خود کنی به دست خود! »

                                                                                                          شهاب برهان

 

در سایت « سلام دموکرات » مطلبی* در نگرانی از موج تازه سرکوب چپ ها از سوی نیروهای اطلاعاتی دیدم که شعار « بگیر، ببند، بکش! گور خود کنی به دست خود!» در پای آن نوشته  شده بود.

نتوانستم از کنار این شعار بگذرم!

این شعار هیچ معنای دیگری بجز استقبال از بگیر و ببند و کشتار نمی دهد چون گویا با این کارها رژیم دارد گور خودش را می کند!

 بی هیچ تردیدی یقین دارم که نویسنده این شعار مطلقاً چنین منظوری نداشته است. حرف ام این است که اگر کسی معتقد باشد که بگیر و ببند و کشتار است که گور رژیم را می کند، منطقاً باید از گسترش سرکوب ها استقبال کند و آن را به فال نیک بگیرد، ولی اگر چنین اعتقادی ندارد چرا باید همچون شعاری بدهد؟! میان ابراز نگرانی نویسنده مطلب و شعاری که داده است تناقض وجود دارد. روی این تناقض  می خواهم مکثی بکنم.

علت توسل آزادی خواهان و مبارزان با استبداد به این گونه شعارها چیست؟

فرهنگ و ادبیات مردمان تحت ستم در همه جای دنیا سرشار از استعاراتی با همین مضامین است. سرکوب شوندگان و مردم زیر ستم وقتی قدرت مقابله با زورگویان و ستمگران را در خود نمی بینند، به سلاح نفرین متوسل می شوند. آنان آرزوی خشماگین شان برای رهائی از دست ستمگران را در قالب شعرها، شعارها و دعاهائی بیان می کنند که از یک قدرت موهوم، بیرونی و ماورائی استمداد می کنند. حتا گاه با این خرافه که ظلم، طنابی است بر گردن خود ظالم و هرچه بیشتر سفت کند، خودش زودتر از میان میرود، به خفه شدن ستمگر در دریای خون خودشان امید می بندند!

 شعار « بگیر، ببند، بکش! گور خود کنی به دست خود!» شعار خشم  از روی عجز است؛ شعار نفرین است، شعار اقدام نیست؛ شعاریست که نفرین پدر و مادری عاجز را خطاب به جلاد  فرزند شان به یاد می آورد. این شعار تقدیرْ باورانه که حکومت با توسل به سرکوب، « به دست خود » گورش را می کند هرچه نباشد، یک شعار انفعالی در برابر سرکوبگر است. هیچ حکومتی « به دست خود » و با سرکوبگری و ریختن خون مردم  نمی افتد بلکه به سرکوب و خونریزی متوسل می شود تا سر پا بماند. واکنش ستمدیدگان است که گور ستمگر را می کند. نه سرکوب مردم بلکه از کار افتادن ماشین سرکوب به دست مردم  است که گور رژیم متکی به سرکوب را می کند.

به  موازات این فرهنگ تقدیرْ باور و انفعالی در برابر سرکوبگر که امیدوار است او به دست خود  گور اش را بکند، فرهنگ پیکارجویانه ای هم وجود دارد که بهای آزادی را فقط خون می داند و گمان می کند که جانبازی  و فداکاری برای رهائی کافی است. شعارهای « درخت آزادی با خون بارور می شود » و « خون بر شمشیر پیروز می شود» مال این فرهنگ است.

هر یک از این دو باور، بازتاب معیوب دو حقیقت اند. حقیقت نخست این است که رژیم ستمگر با گسترش و تشدید سرکوب خشن، پایه ها و تکیه گاه های مردمی خود را ویران می کند و توده ها را بالقوه به سمت عصیان و طغیان سوق می دهد. اما از این حقیقت نباید نتیجه گرفت که بگیر و ببند و کشتار است که گور سرکوبگر را می کند؛ قیام مردم و از کار انداختن ماشین دولتی سرکوب است که گور او را می کند. 

 حقیقت دوم این است که رهائی ستمکشان از اسارت و سرکوب، بدون پرداختن بها ناممکن است. بازتاب معیوب این حقیقت به این صورت است که بهای آزادی را تنها در خون می بیند. این یک دید شورشگرانه و نه انقلابی نسبت به رهائی است. البته برده ای که از خون بترسد هرگز روی آزادی نمی بیند؛ ولی برده داری مدرن با برده داری باستان خیلی فرق دارد. امروزه تنها با شورش و خون دادن نمی شود از پس « دولت  مدرن»  برآمد. بهای آزادی که باید پرداخته شود، نه تنها خون، بلکه اساسا رسیدن به آگاهی، ایجاد تشکل، سازمان یافتگی، انسجام صفوف، یکپارچگی، داشتن استراتژی و تاکتیک درست، برخورداری از رهبری ی روشن و قوی و بسیار چیزهای دیگر است. اگر قیام توده ای است که رژیم سرکوبگر را ساقط می کند، تدارک سیاسی قیام – که کار درازمدتی است – اصلی ترین پیش شرط پیروزی بر استبداد است. این مسیر، دالانی است  از سیم خاردار و مین گذاری شده و البته که خون هم می طلبد، اما بهای آزادی تنها خون نیست، بلکه بهای بمراتب سنگین تر، کسب این کیفیت ها ست. آزادی نه تنها خون، که بلوغ جنبش ها را هم طلب می کند.

این هر دو بازتاب معیوب، دو روی یک سکه اند. این سکه در جامعه ای رواج پیدا می کند که جنبش های سیاسی و اجتماعی هنوز بلوغ  نیافته اند. در شرائط غیاب تتشکل های توده ای و سازمان نیافتگی جنبش های اعتراضی، مبارزات انفرادی و پراکنده به آسانی سرکوب می شوند. در چنین شرائطی طبعا آمادگی برای خطر کردن هم کمیاب می شود و روحیه نفرین در انفغال جای اقدام را می گیرد. درست در همین شرائط است که برخی از این نادران هم که حاضر به خطر کردن می شوند، کمبود تشکل و سازمان یابی و همه آنچه را که جزو بهای رهائی به آن ها اشاره کردم، می خواهند با خون جبران کنند. آبشخور هر دوی این ها عدم بلوغ جنبش های توده ای است. با خون نمی شود جبران ضعف سازماندهی را کرد. هرچه بیشتر مبارزین از سازماندهی به دور و از مقابله توده ای و سازمان یافته با ماشین سرکوب ناتوان باشند بیشتر به خرافه های  پیروزی خون بر شمشیر و آبیاری درخت آزادی با خون متوسل می شوند.

تا جائی که به « خون » مربوط می شود، هر قطره خونی که از یک مبارز ریخته می شود، خون جنبش های مردم است که بر زمین می ریزد. از خون دادن نباید فضیلت ساخت. استبداد چیزی بهتر از این نمی خواهد که پیشگامان جسور مبارزات مردمی گردن شان را در برابر ساطور او جلو بیاورند. پیکارگران علیه استبداد و ستم باید در نیروهای خودشان صرفه جوئی کنند و آن ها را هدر ندهند. آن خونی هدر نمی رود که اهدای آن در راه ایجاد تشکل ها، سازماندهی مبارزات مردم، گسترش آگاهی در میان توده ها، ایجاد پیوند میان جنبش های آزادی خواه و برابری طلب، و خلاصه در راه بلوغ جنبش ها و در راستای از کار انداختن ماشین سرکوب دولتی با قدرت متشکل توده ای ضرورت پیدا کند. اینجا خون، بهائی است که برای فراهم کردن ملزومات سیاسی  و اسباب تشکیلاتی رهائی پرداخت می شود.

 اخطار در باره موج جدید سرکوب چپ ها کاملاً بجاست. رژیم اسلامی کم تر از هر جریان فکری و سیاسی دیگری جریانات چپ و بویژه کمونیست ها را تحمل می کند و برای نابود کردن آن ها مدام دامگذاری و چاله کنی می کند. چپ ها و کمونیست های جوان در ایران باید این خطر را بسیار بسیار جدی بگیرند. هیچیک از آنان حق ندارند موضوع حفظ موجودیت خود را مسئله ای شخصی تلقی کنند. آنان نونهالانی روئیده در زمینی سوخته اند که از خاکسترِ آبیاری شده با خون نسل های پیشین چپ ها و کمونیست ها سر بر می آورند. هر یک از آنان آیندهء جنگل را در خود دارند. و به همین خاطر رژیم، آنان را زیر نظر گرفته است تا هرکدام را که اندکی قد می کشد و به مرحله گرده افشانی وتکثیر می رسد، درو کند.

مراقبت مبارزان چپ و کمونیست برای حفظ خود یک وظیفه مهم برای حفظ ظرفیت های جنبش سوسیالیستی و کارگری و تداوم مبارزه طبقاتی کارگران است. محافظت از انرژی ها و ذخایر جنبش کارگری و انقلاب سوسیالیستی را نباید با محافظه کاری یکی پنداشت. محافظه کاری حفظ شرائط موجود و تن دادن به نظم سیاسی و اجتماعی حاکم است، اما کمونیست ها برای تغییر این نظم مبارزه می کنند و حفظ خودشان در برابر هاشور زنی ی بی امان ساطور رژیم، جزئی از تکالیف شان برای تداوم مبارزه علیه وضع موجود است. در میدان نبرد، جا خالی دادن و سر دزدیدن از شمشیر دشمن جزو فنون جنگیدن و از ملزومات پیروزی است و با سر دزدیدن در زیر لحاف فرق دارد.

مراقبت از خود؛ از امنیت تشکّلات مبارز و در برابر دامگستری ها و عوامل نفوذی و تشکلّات پلیس۫ ساخته با تابلوی چپ، برای چپ ها و کمونیست های جوان ایران امری حیاتی است. کم ترین غفلت در این زمینه می تواند ضایعاتی عظیم به بار بیاورد. یقیناً با بیشترین مراقبت ها و بهترین تاکتیک ها هم مبارزه تلفات خواهد داشت و نمی توان آن را به صفر رساند ولی باید به حد اقل ممکن رساند بخصوص که در ایران امروز، به عرصه رسیدن این نسل نو نفس چپ سالیان سال طول کشیده است و جایگزین کردن هر یک از این مبارزان و تشکلات انقلابی، سالیان سال طول خواهد کشید. بهای آزادی را پرداختن این نیست که این ها خون شان را مفت بدهند، با زحمت کشیدن و همت کردن برای جلو گیری از اینگونه تلفات و ضایعات برای تدام مبارزه هم هست که باید بهای آزادی را داد.

برای اینگونه مراقبت ها باید دانش مبارزه با پلیس سیاسی - امنیتی را آموخت و مهارت آن در عمل را پیدا کرد. مبارزه با پلیس سیاسی - امنیتی یک فن است. شرکت در مبارزه علنی بدون انگشت نما شدن؛ حرکات توده ای با سازماندهی های مخفی؛ کسب مهارت در جایگزینی وسائل و شبکه های خبر رسانی که پیاپی ضربه خورده و مسدود می شوند؛  شناخت اشکالی از ارتباطات و سازماندهی و تشکیلات که ضربات احتمالی به همه جا و همه کس منتقل نشود؛ توان ترکیب مبارزات در اشکال قانونی و فراقانونی؛  مهارت ایجاد تشکل های پوششی قانونی برای فعالیت های انقلابی؛ آب بندی اطلاعاتی و عایق بندی نفوذی تشکلات؛ آشنائی با تکنیک ها و شگردهای کهنه و جدید پلیس سیاسی - امنیتی و بدل زدن به آن ها؛ رد پا نگذاشتن از خود و همرزمان؛ انبار نکردن اسناد، اطلاعات امنیتی، اسامی و آدرس ها – اعم از فیزیکی یا الکترونیکی - در خانه ها و کامپیوترها؛ پیشبینی های کافی برای قطع سرنخ ها به هنگام دستگیری؛ و صدها موضوع دیگر برای بقا و تداوم مبارزه چپ ها در شرائط امروز ایران اهمیت حیاتی دارند. آموزش این فنون برای نسل جوان چپ ها و کمونیست ها در ایران نباید کم تر از آموزش های سیاسی و تئوریک اهمیت داشته باشند.

مسأله مهم این است که از کجا و چطور می شود این آموزش را دریافت کرد؟ لازمه اولیه اش این است که رفقا به این موضوع اهمیت لازم را بدهند و به دنبال اش باشند. در ایران هنوز هستند چپ های با تجربه ای که می توانند دانش و تجربیات خودشان را در اختیار این رفقا بگذارند. در خارج از ایران سازمان ها و فعالان سیاسی منفرد بسیاری هستند که تجربیات غنی و خیلی متنوعی از دوران سرکوب های رژیم شاه و نخستین سال های خونبار و سیاه  بعد از انقلاب دارند. برخی از این ها ممکن است حتا در مهاجرت هم مسائل پلیسی و امنیتی در ایران را تعقیب و مطالعه کرده و جمع بندی هائی داشته باشند. همه این اطلاعات و تجربیات می توانند به طرق متنوع در دسترس رفقای داخل ایران گذاشته شوند تا آنان این درس ها و تجربیات را با شرائطی که خود در آن قرار دارند و با تاکتیک ها و تکنیک های جدید ماشین سرکوب رژیم تطبیق دهند. در زمینه فنون مبارزه با پلیس سیاسی و امنیتی جزوات و نوشته های پراکنده ای در خارج از کشور وجود دارد. بسیاری از افراد هم در حافظه خود نقل کردنی های زیادی  دارند.  کاری بسیار ضروری و بموقع خواهد بود که سازمان ها و فعالان منفرد در خارج از کشور دانسته ها و اندوخته های خود در این زمینه را بصورت موضوعی و در نوشته های کوتاه برای غنای تجربیات عملی و میدانی ی مبارزان داخل کشور در دسترس آنان بگذارند.

٠ ١ تیر ٦ ٨ ٣ ١  -  اول ژوئیه ٧ ٠ ٠ ٢

 

* -  فیلترینگ وبلاگ ها و تهدید وبلاگ نویسان چپ: آیا موج جدید بگیر و ببند در پیش است؟

سلام دمکرات

يكشنبه 24 ژوئن 2007, بوسيله ى دیاکو

خبری در وبلاگ "آزادی برابری" با این محتوا منتشر شده است:

وبلاگ امین قضایی، فعال دانشجویی دانشگاههای تهران و مشهد و عضو هیات تحریریه نشریه دانشجویی خاک برای چندمین بار پیاپی مسدود شد . قابل ذکر است در چند هفته گذشته و در آستانه تعطیلی دانشگاهها، شاهد فیلترینگ تعداد زیادی از وبلاگ فعالین دانشجویی چپ از جمله همین وبلاگ بوده ایم.

همچنین چند تن از وبلاگ نویسان چپ که مقالاتشان را در این سایت (سلام دمکرات) خوانده اید در سراسر کشور، در خیابان و منازلشان، حضوری و تلفنی با انواع تهدیدها مواجه شده اند که "دیگر ننویسید!"

بسیاری از رفقا معتقدند که این سرآغاز بگیر و ببند نیروهای چپ است. ایشان معتقدند که با وجود تعطیلی دانشگاه ها، تابستان داغی را در پیش داریم و این فیلترینگ ها و تهدیدها برای آنست که با شروع عملیات سرکوب چپ ها از طرف نیروهای اطلاعاتی، خبر رسانی و افشاگری به حداقل رسیده باشد.

بگیر، ببند، بکش! گور خود کنی به دست خود!