یک قطعه با شکوه ازسنفونی مقاومت!

تقی روزبه  taghi_roozbeh@yahoo.com

 

لبخند در واپسین دم حیات!*1

گاهی سخن گفتن ازطریق صورت وچشم وحرکات دست بسی نافذترازیک خروارسخنرانی وده ها نوشته است. بی شک صحنه اعدام مجید کابوسی وسخنانی که اوبا فصاحت کامل آن را ازطریق چشم ودست وبا وقارواعتمادبه نفس خود به هنگام افکندن طناب داربرگردنش به زبان آورد، آن پیام روشنی که ازطریق چهره مصمم وخندانش درواپسین دم حیات بر فضای خفه کننده حاکم برکشور پراکند، و آن علامتی که باتحقیردستبند و بهم آوردن دستان وخماندن پیکره اش آفرید،حقا ازآن گونه صحنه های نادری است که می تواند هم چون ترانه مقاومت درهرکوی وبرزن و درهرخانه وکاشانه ای ترنم گردد. آیا ذره ای ترس و نگرانی درچشمان وی مشاهده می کنید؟ بله او بارفتارخود درواپسین دم حیات ودرحالی که طناب دارتوسط دژخیمان بگردنش آویخته شده است-یعنی همان چند لحظه گذرائی که می توان حماسه آفرید- درپای اعدام خود،صحنه ای بدیع وبیادماندنی ازحماسه مقاومت را خلق کرد. اونشان داد تاچه اندازه میدان مقاومت فراخ ولایتناهی است. و این که مقاومت فقط درکارخانه ها،مدارس،دانشگاه ها،خیابان ها و... جاری نیست.بلکه هم چنین درزندان ها واتاق های شکنجه وسلول های انفرادی وحتا برفرازدیرک های دار....نیزجاری است. ورژیم فقط درآن عرصه ها نیست که متحمل شکست وخواری می شود بلکه درهمه جا...  حتا درپای اعدام وازسوی فردی کت بسته ودرمحاصره کامل هم می تواند تودهنی محکم ورسواکننده ای بخورد،تاحدی که دژخیم حاضر درصحنه(قاضی مرتضوی) درپاسخ به این سؤال که او چرا این چنین می خندد!؟ ناچارگردد با زبان الکنی بگوید باین دلیل که او هم چنان به باورهای خود پایدارمانده است.واین یعنی این که ما نتوانستیم پایداری او را درهم بشکنیم.باین ترتیب دژخیم ِ رژیم ورژیم ِدژخیمان دراوج قدرت نمائی ناچارازاذعان به شکست وعجزخود می گردد؛باوجود آن که زمانی دراز جسم او را دراختیارخود داشتند وباهمه سبعیتشان نتوانستند روح مقاومتش را درهم شکنند.

بی شک مجید کابوسی به معنای متداول،فردی ازتبارنخبه گان سرشناس وپرمدعا و تافته ای جدا ازهزاران جوان چون خود نبود.اوازجهان اسرارآمیز"قهرمانان" برما نازل نگشته بود.او"قهرمان" نبود. او جوانی بود همانندهزاران جوان عاصی که انباشت نکبت وفقرواستبداد وبی عدالتی جان اورا به لب آورده وخشم ونفرت بی پایانی رادروجودش شعله ورساخته بود،بی آنکه آگاهی تاریخی و متناسب با این خشم ونفرت در او فراهم آید.اونه صاحب نامی بود و نه دارای ادعائی وتامدتی قبل ازدستگیریش کسی او رانمی شناخت.او پیش ازدستگیری خود،حتا درشیوه مقاومت وعصیانی که درپیش گرفته بود،بهره کافی ازدست آوردهای چنددهه مقاومت نیندوخته وراه ورسم واهمیت مقاومت توده ای را نیاموخته بود وشاید تالحظه دستگیری این خشم ونفرت کورعلیه ستم رژیم بود که او را بجلو سوق می داد. باهمه این ها،حماسه مقاومت مجید کابوسی دربرابردژخیمان وصادرکننده گان جوازمرگش، وکسانی که منظوراصلی اشان پاشاندن تخم ترس ویأس درمیان مردم است،بیادماندنی است.اوهم چون هزاران جوان دیگرقهرمان گمنامی بود که بوقت مبارزه وبه هنگام فرارسیدن فصل بهار-بهارمبارزه-می توانند صدها صدها بشکفند.اواسطوره نبود،واصلا قرارنیست اسطوره ها بیایند وبرایمان راه بگشایند.اما نشان دادکه چگونه درلحظاتی اسطوره مقاومت دربرابرچشمانمان توسط یک جوان عادی ساخته می شود.آری اوشانه به شانه اسطوره سائید واسطوره های دست نیافتنی راپائین آورد و خود را درقدوقواره اسطوره ها بالاکشید.کشاندن اسطوره به پائین ورساندن خود به اسطوره! اسطوره زائی واسطوره زدائی! اسیرخشم کورشدن وعبورکردن ازآن! گوئی درواپسین لحظات حیات خود،هم چون آرش کمانگیر،تمامی توش وتوان وگوهرحیات خود را درپروازتیری نهاد وباهمه توان خود آن را به سینه دشمن  مردم می کوبید!. *2

حالاعظمت این روح توفنده را با رفتار رژیم وگزمه های بزدل آن که درسایه قدرت واسلحه وپراکندن ترس به حیات ننگین خویش ادامه می دهند مقایسه کنید:

میرغضب هائی که برای درامان ماندن ازخشم مردم وجوانان چهره های خود را بزدلانه پوشانده اند وچشمان خویش را ازپشت نقابهایشان به پائین انداخته اند.

ورژیمی که نتوانست روحیه او را درشکنجه گاه های خود خردوخمیرکند،اعدام او را با به اصطلاح اعدام اراذل واوباش همزمان کرد تا باین ترتیب تا آنجا که می تواند ازپژواک اعدام زندانیان سیاسی بکاهد.

آن ها هم چنین زمان ومکان اعدام او را با سالگرددترور قاضی مقدس ومحل اداره تحت مسئولیتش تنظیم  کردند تا به کارگزاران و جلادان خود روحیه بدهند.

بی تردید سران رژیم وعمله واکره اش درآن لحظه های کوتاه و پرشورِوقوع حماسه ،ودرخلوت خود،علیرغم هیبت  ترسناکشان سخت برخود لرزیدند. چرا که تیرشان به سنگ خورد و هدف اصلی آن ها که دقیقا پراکندن رعب وترس درمیان مردم بود،این چنین به سخره گرفته شد.ودرمیان انظارعمومی وآن جماعتی که شاهد صحنه بودند و رژیم نخواسته بود حتا کودکان را ازتماشای به دارآویختن اووبرادرزاده اش محروم کند،معلوم شد که اصلی ترین حربه رژیم یعنی توسل به اعدام ورعب افکنی، تاچه حد دربرابرحربه بدیل خود،یعنی مقاومت،خواروخفیف است. آن روز سران رژیم درخلوت خویش ازخواری خود و این که  حربه حیات ومماتشان تااین حد می تواند کندو شکننده باشد وازبیم ازکارافتادن آن برخود لرزیدند. آری مترسک وقتی مترسک است وکارآئی دارد که کسی پی  به مترسک بودنش نبرده باشد. اما وای به روزی که مردم به مترسک بودن حربه سرکوب  پی ببرند. آن زمان است که  پیشروی درکوچه بن بست به پایان  خود می رسد و  نشستن برنوک سرنیزه ناممکن.

2007-08-18-27-05-86

 

 

www.taghi-roozbeh.blogspot.com1*-

2*- روشن است که نباید ستایش ازمقاومت پرشکوه درلحظات بدارآویختن را  الزامادرحکم دفاع ازهمه  اقدامات ونوع مبارزات گذشته وی بحساب آورد.برعکس همانطورکه درجای دیگراین نوشته آمده(البته بااستناد به اطلاعات موجود ودردسترسی که منبع آن خود دستگاه های امنیتی وقضائی رژیم است وهمین مسأله قضاوت قطعی را دشوارمی کند ) متأسفانه باید بپذیریم که آن مبارزات خالی از انحراف وماجراجوئی نیست.درهرحال بدون آن که بخواهیم وارد قضاوت قطعی درنوع و نحوه مبارزات قبل ازدستگیری آن ها گردیم،آن چه که مقاومت لحظات پیش ازاعدام را بطورکیفی ازنوع مبارزات گذشته متمایز وآن را تا این حد قابل دفاع  می کند،همانا آگاهی مجید کابوسی به هدف رژیم ازاعدام او درملأعام مبنی برایجاد ارعاب درمیان مردم ولاجرم تصمیم قاطع برای خنثی کردن آن است. دراینجا است که  عمل او-این آخرین نبرد- به شکل یک حماسه جلوه گرمی شود وازمرزهای عادی فراترمی رود.