با یاد یاران

 

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند

رفتند و شهر خفته  ندانست، کیستند

 

 

چرا " خودی " ها در رابطه با چگونگی ابعاد جنایت کشتار خونین

دو تابستان  ۶۰ و ۶۷ لب تر نمی کنند؟!

 

 

 

یادداشت : اخیرا رادیو دویچه وله آلمان بخش فارسی ، در ۱۹امین سالگرد کشتار تابستان خونین ۶۷ ، گفتگویی با سه تن از " خودی " ها( فاطمه حقیقت جو، سعید حجاریان، محسن سازگارا) داشته است . پاسخ آنان در این گفتگوی رادیویی، من را برآن داشت تا با نگاهی به گذشته این کسان ، یادآور گردم  تا این نظام ننگین و منافع حقیر کسانش در میان است ، از این جماعت لبی وا نخواهد شد . از قدیم هم گفته اند : از کوزه همان برون تراود که در اوست !

 

 امیر جواهری لنگرودی

 amirjavaheri@yahoo.com

۱۲شهریور۱۳۸۶   

 

درتابستان ۱۳۸۶ و در شهریور ماه  دیگری بسر می بریم . تابستان هر سال یاد آور یادمان فراموش نشدنی  کشتار خونین دو تابستان  ۶۰ و۶۷  را با خود داشته و دارد. جمهوری اسلامی از فردای بر روی کار آمدنش در برابرخواسته ها و مطالبات  مردمان ایران قرار گرفته و همواره جنایت آفریده است. کشتارخونین و جنایت بار دو تابستان، دردرون زندانهای سراسرایران، از مصادیق غیر قابل چشم پوشی " جنایت علیه بشریت " است ، که می بایست سران نظام از صدر تا ذیل به جرم دستان خونین شان درآفرینش ا ین کشتارها، در برابردادخواهی هزاران هزار تن ازمادران ، پدران، همسران و نوباوگان دختر و پسرشان، دردادگاه بین المللی محاکمه و نتایج آن برای درس آموزی ،عمله ظلم و بیداد و نشاندن دیکتاتورها برسرجایشان،  به افکار عمومی دنیا اعلام گردد.

برای تحقق چنین هدفی، خانواده های زندانیان سیاسی و جنبش روشنفکری و برابر طلبی ایران درداخل و خارج ازکشور، درکنارخانواده های اعدامیان این دوکشتارخونین، درصددآن بوده وهستند تا طی هرفرصتی بتوا نند،عناصراصلی این جنایات را با جمع آوری اطلاعات وسیع تراز پیش،به سطح دادخواهی مجامع بین المللی بکشانند . این مهم فراهم نمی آید، مگر آنکه فراترازاطلاعات جمع آوری شده ، ناظرین این جنایات، ازدرون نظام، زبان بگشایند و ابعاد ضد انسانی این جنایات را برملا کنند! پرسش این است؛ آیا با بودن این نظام ، چنین کاری شدنی است ؟ پاسخم در یک کلمه ، نه است !

در این میان فعالان زندانیان سیاسی دو نظام( شاهی و شیخی )،  تشکلات مستقل زندانیان سیاسی درایران و جای جای جهان ، مجامع حقو ق بشری و فعالان احزاب وسازمانها به همراه خانواده ها، درامر خبر رسانی ، بی وقفه به دنبال کالبد شکافی ابعاد این جنایات  هستند .

در این رابطه دریافت  گفتگوی رادیو فارسی دویچه وله آلمان  ازدو منظر یعنی گفتگو با فرزندان اعدامیان آن سالها* و گفتگو با سه تن از عناصرخودی یعنی  : سعید حجاریان – محسن سازگارا – خانم فاطمه حقیقت جو، مرا آنچنان به دنبال کردن این گفتگو ها راغب کرد تا شاهد شنیدن و خواندن سر نخ های بیشتری باشم! فرزندان اعدامیان طی گفتگوی خود اشک ، درد و رنج سالیان شان  را بر زبان می رانند که خواندنی است وعناصر"خودی " همچنان توطئه سکوت بر می گزینند!

من برنامه ساز رادیو دویچه وله  را نمی شناسم ، ولی کارایشان ازارزش و دقت ،مسئولیت شناسی با پشتوانه همراه است . بیگمان این گفتگو ها به عنوان یک سند در گستره بی پاسخ گذاشتن  به ابعاد جنایات دو کشتار ۶۰ و۶۷ ، بعد از این همه سال، از جانب " خودی " ها در آرشیو جنبش  باقی خواهد ماند! 

مصاحبه گر در مقدمه گفتارش آورده است : « در مورد آنچه در زندانهای ایران گذشته است (و هنوز می‌گذرد) چنین است. از میان "غیرخودی‌ها" روایت بسیار است، اما از میان آنانی که به عنوان "خودی" شاهد فجایع بوده‌اند، یا چیزی در مورد موضوع شنیده‌اند، روایت بسیار کم است. در میان آنها، آنچه در خاطرات آیت‌الله منتظری آمده است، اهمیت بسیاری دارد. متأسفانه کسانی که زمانی آن سوی خط بوده‌اند، اکنون در وسط ایستاده‌اند یا کاملا غیرخودی شده‌اند، از سرمشق آیت الله منتظری پیروی نکرده و دانستی‌هایشان را انتشار نداده‌اند.» و درادامه آورده است : «  بسیاری کسان ممکن است بگویند ما که خودمان در موضوع‌های مربوط به دستگیر‌ی‌ها و زندانها و محاکمه‌ها دخالتی نداشته‌ایم، پس چرا بایستی به این موضوع بپردازیم. بایستی اما به موضوع پرداخت، تا همه زوایای موضوع باز شود. همین نیز اهمیت دارد که کسی بگوید در محافل "خودی" درباره‌ی موضوع چگونه حرف می‌زدند، از اخبار زندان چه برداشتهایی داشتند، اعدامها را چگونه توجیه می‌کردند؟ » به نقل از ( سایت دویچه وله آلمان *۱) براین پایه، پرسشگر رادیو صدای آلمان سراغ " خودی" ها رفتند. ایشان درهمان مقدمه می افزاید : « در جستجوی پاسخ، سراغ بسیاری کسان که از "خودی‌ها" هستند، یا بوده‌اند رفتیم. متأسفانه عمدتا دعوت به گفت‌وگو را نپذیرفتند.» خوب بود که پرسشگر رادیو، لااقل اسامی این " بسیاری کسان" از خانواده " خودی" ها را نام می برد تا ما نیز داعیه " دمکراسی طلبی" و " وا نفسای " این بی چهره گی ها را بیشتر درمی یافتیم ! 

نوشته ام اشاراتی پرسش انگیز نسبت به کارکرد مصاحبه شنوندگان  داشته و دارد. باشد که توجه فعالان زندانیان سیاسی و خانواده های اعدامیان را نسبت به این "عالیجنابان" بیش از پیش بر انگیزاند که از این امام زاده ها آبی گرم نمی شود ، آنان امروز نیز چون دیروز، سکوت را برهرچه لب باز کردن ترجیح می دهند ، چرا که هنوز برای " غیر خودی" ها محلی از اعراب قائل نیستند و تنها به حفظ "  کیان اسلام"  و " عمود خیمه نظام " شان و حفظ" قداست " کسان شان ازهر گزندی می اندیشند!

 پرسشگر رادیو از سعید حجاریان می خواهد، نگاهش را درباره اطلاع خویش از ماجرای اعدامهای تابستان ۶۷ بیان کند. در این گفتگوی ِ کوتاه ِ و تامل برانگیز سعید حجاریان در قبال سئوال شکوفه منتظری ، به چند جمله اکتفا کرد و می گوید : « با این‌ که آن موقع من معاون سیاسی استانداری اهواز (خوزستان) بودم، مع‌الوصف باید این پرونده باز باشد و اصلاح‌ طلبان روی آن موضع‌ بگیرند. اما اکنون که شرایط در داخل کشور مساعد نیست و رسانه‌ها و احزاب و نهادهای جامعه مدنی قوی نیستند، امکان پرداختن به این موضوع وجود ندارد. سعید حجاریان»( سایت دویچه وله آلمان **۲ )

آیا واقعا سعید حجاریان ، آنزمان که رسانه ، تریبون و دهها نهاد بزرگ و کوچک مدنی به مدد اصلاحات امثال ایشان پا گرفت، توانست کاری از پیش ببرد که امروزایشان از کمبود آن می نالد و پاسخ به سئوال پرسشگر رادیو را به " اصلاح طلبان " حوالت می دهد؟!

اجازه بدهید تا پاسخ یک " خودی " دیگر، یعنی محسن سازگارا را نیز در قبال پرسش کننده رادیو، دنبال کنیم. سئوال: « دویچه‌ وله:  شما به عنوان فردی که دوره‌ای را در بخش‌های متفاوت حاکمیت گذرانده‌اید، از اعدام‌های سال ۱۳۶۷ چه شنیدید؟ به عبارتی خبر اعدام‌ها را کی شنیدید؟ روایت آن چگونه بود و در مجموع بازتاب آن در دستگاه چه بود؟» پاسخ ایشان چنین است : « من در سال ۶۷، رئیس هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران  و در بخش صنعت کشور بودم. متأسفانه اطلاعات بیشتری از مردم عادی نداشتم.... تازه وقتی ما متوجه شدیم، چند ماهی از ماجرا گذشته بود. زیرا آن‌ها به تدریج به خانواده‌ها خبر اعدام را می‌دادند. بنابراین من هم خبر بیشتری از بقیه نداشتم. باید صبر کرد تا اسناد این حکومت منتشر شود و آ د م‌هایی مثل آقای پورمحمدی، وزیر فعلی کشور، که از عاملان کشتار بودند به سخن در آیند. مطمئناً از دل وزارت اطلاعات باید منتظر بود تا این اسرار منتشر شود و کم و کیف این فاجعه و دلایل این تصمیم‌گیری عجیب منتشر شود. البته آقای خمینی و پسرش احمد آقا، که در واقع مجوز اصلی را صادر کرده‌بودند، هر دو فوت کردند. اما شاید در میان اسناد بیت رهبری آن زمان هم بشود چیزهایی را پیدا کرد.» و در همین گفتگو ، اعلام می دارد : « اما درباره‌ی آن زد و خوردها ، هنوز زود است، که قضاوت کنیم و مقصر اصلی را پیدا کنیم. چرا که هنوز به تاریخ نپیوسته‌است. ...» ( سایت دویچه وله آلمان ***۳)  این جان کلام  محسن سازگارا است !

خانم فاطمه حقیقت جو نیز بعنوان نفر سوم این گفتگو، حرف زیادی ندارد و اعلام می دارد: « من بازتاب اعدام‌ها را در ساختار حکومتی آن زمان نمی‌دانم . آن سال‌ها من ۱۹ ساله بودم و اولین سال تدریسم در مدرسه بود.» و در بخش دیگری که از ۱۹ سالگی برون می شود و به درون مجلس ششم راه می یابد با زمی گوید : « ...من فقط می‌گویم، در الویت کار ما نبود. من هنوز معتقدم در آن‌ زمان ما نباید این موضوع را مطرح می‌کردیم. اما امروز وقتش است. چرا که کسانی که در رأس قدرت هستند، همان‌هایی اند، که دستشان به خون اعدام‌های ۶۷ آلوده‌است. ...» ( سایت دویچه وله آلمان ****۴)

ابتداء ببینیم که دوستان این جنابان ( حجاریان و سازگارا) در حق شان چه گفته اند. محمد قوچانی روزنامه نگار در معرفی حجاریان می نویسد : « ...حجاریان آگاه ترین سیاستمدار زمانه ما به شیوه کارجمعی بود. ... غلبه او بر شیطان نفس در تمنای راست کردن قامت تشکیلات به فرد، چنان در زمانه ، بلکه در تاریخ ما نادر است که کمتر همتایی ... در این یکصد سال اخیر، داشته است.» ( محمد قوچانی، پدر خوانده و چپ های جوان، نشر نی، چاپ دوم، سال ۷۹ تهران، ص۱۴۱ و۱۴۲) او  می افزاید : « ... سعید حجاریان هر چند یک مقام امنیتی سابق( یا گنجینه ای از رازهای سر به مُهر)، روزنامه نویسی اصلاح طلب و رادیکال( بی پروای مصلحت)، مدرس ومحققی صاحب سخن....بود» ( ماخذ پیشین؟، ص ۱۴۱) و دیگر اینکه بعد از روی کار آمدن و پیروزی محمد خاتمی، سعید حجاریان مشاور عالی رتبه رئیس جمهور شد . پرسش اساسی این است که :  کسی که با " گنجینه ای از رازهای سر به مُهر" و در " تاریخ یکصد سال اخیر" ، همچنان بی " همتا" است. باید این گونه در برابر ابعاد چنین جنایتی آنهم بعد از  ۲۶سال بعد از سپری شده تابستان۶۰  و  ۱۹ سال بعد از کُشتار تابستان ۶۷ ، توطئه سکوت بر گزیند؟

محمد قوچانی  در مورد محسن سازکارا آورده است : « محسن سازگارا از هیات موسس و عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا همراهی با بهزاد نبوی در وزارت صنایع سنگین ، راه درازی را سپری کرده بود تا به حلقه کیان بپیوندد» ( ماخد پیشین، ص ۷۷) 

می بینیم  " خودی"  های وطنی ، بعد ازکارکرد های اولیه خویش ، طی آن سالها حرفه عوض کرده اند.  اولی وارد بخش معاونت سیاسی استانداری اهواز می شود و دومی وارد نوسازی صنایع سنگین ایران می گردد و سومی که سن و سالش به این جنایت قطع نمی دهد ، لذا توصیه می کند که سراغ امثال " پور محمدی " ها  یا اسدالله  لاجوردی ها قصاب اوین رفته و نبش قبرش نماییم تا زبان باز کنند ! با اینهمه منصفانه باید بگویم : خانم حقیقت جو، جسارت کرده و پای اکنونیان را به میان کشیده است. 

مسئله اساسی این است که این جنابان " خودی" آگاهانه تلاش می ورزند تا از زیر بار جنایت کشتار۶۰  شانه خالی کنند و از بر شماری ابعاد جنایت ۶۷ نیزبه گونه ای فرار نمایند .  تو گویی الان رسانه های جدی سراغ هر کدام از" خودی"  های دیروزی بروند ، می گویند: ما طی آن سالها در بخش صنعت ، کشاورزی،جهاد و عمران مشغول خدمت به " امت " چند میلیونی بوده ایم و هیچ کدام مان در سرویس اطلاعات ، سپاه ، امنیت و راه انداختن آن دستی بر آتش نداشته ایم!

 

حال آنکه فراتر از آنچه از قول محمد قوچانی در بیان معرفی حجاریان آوردم در اقوال و کارکردش در اسنادی چند آمده است : « سعید حجاریان کاشی با نام مستعار سعید مظفری ، مهندس فنی ( لیسانس مکانیک ) از دانشگاه تهران و دکترای علوم سیاسی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران. فعالیت سیاسی خود را از نهاد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری آغاز کرد . در دوران وزارت " محمدی نیک" (ری شهری ) مدیر کل آن وزارتخانه بود. پس از دولت " میر حسین موسوی" به تدریج خود را از وزارت جدا ساخته و به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری پیوست و معاون سیاسی " محمد خوئینی ها" که رئیس آن مرکزبود ، دست به همکاری زد.  ....» ( رضا گلپور چمر کوهی ، شنود اشباح،  ج۱  ، ص ۵۰۸) سعید حجاریان مدیر مسئول روزنامه " صبح امروز" ، نائب ریئس شورای شهر تهران، مشاور سیاسی رئیس جمهور و بنا به گفته اطرافیانش مغز متفکر " اصلاحات " ، بود. 

با فروریزی نظام سلطنتی وسرازیر شدن جماعت ریز و درشت آخوند بر سر کار، امور امنیت و کار اطلاعاتی  نظام از همان سالهای اولیه انقلاب، دست خوش تغییر و جابجایی قدرت ها شد.  اطلاعاتی ها  موازی هم و در کنار یکدیگر رشد کردند و ازهمه سو به جان مردم افتادند . رقابت اساسی آنها از یکدیگر تنها بر سر چگونگی کسب اطلاعات ونهایت اعمال سرکوب حول فعالان سازمانها و احزاب سیاسی ایران ، سرکوب زنان ، ملیت های  تحت ستم در جغرافیای ایران، در هم شکستن شوراها و سندیکا ها و اتحادیه های کارگری ، سرکوب اقلیت های مذهبی ( بهایی ، اهل حق و... ) و دگراندیشان سراسر جامعه و ترور مخالفان نظام در خارج از کشور بوده است . تضاد آنها عمدتا در چگونگی اداره جامعه از طریق جنگ و جدال دولت های وقت ، از دوران ریاست جمهوری بنی صدر گرفته تا رجایی ، ریاست جمهوری خامنه ای  و دولت  میر حسین موسوی و دو دوره  رفسنجانی ، خاتمی و تابه امروز نیزبه کثیف ترین شکل  ادامه دارد.

در این زمینه، گفتگوی روزنامه فتح با "عمادالدین باقی" که خود نیزاز چهره های " اصطلاح طلب " بشمارمی رود،  خواندنی است : « ... ما تا سال ۶۴ وزارت اطلاعات نداشتیم. قبل از آن سازمان اطلاعات پراکنده ای بود. نخست وزیر برای خودش تشکیلات امنیتی داشت . سپاه برای خودش تشکیلات امنیتی داشت. نیروی انتظا می برای خودش داشت . ارتش برای خودش تشکیلات امنیتی داشت و این پراکندگی فعالیت اطلاعاتی خیلی هم خطر ساز شده بود. لذا تصمیم گرفتند که آنها را یک کاسه بکنند و همه به یک سازمان اطلاعاتی واحدی تبدیل بشوند....» وی ادامه می دهد : « ... بحث این بود که وقتی آن همه سازمان اطلاعاتی تبدیل می شد به یک سازمان اطلاعاتی، تحت نظر چه کسی و با کجا باشد؟.... آن موقع آقای حجاریان به عنوان نماینده دولت در مجلس شرکت می کرد و ایشان به شدت از نظریه یک ساختار دموکراتیک اطلاعاتی امنیتی دفاع می کرد ... لذا بایستی طرح تشکیلاتی آن ریخته شود، یکی و دو سال طول می کشد. این است که عملا در آن دوره وزارت اطلاعات از سال ۶۴ تا ۶۶ بیشتر در پی به اصطلاح سازماندهی خودش بود. از زمانی که وزارت اطلاعات جا افتاد و تبدیل به یک سازمان جا افتاده ای شد، دهه دوم انقلاب شروع می شود ....» (عماد الدین باقی ،  تراژدی دموکراسی در ایران ( بازخوانی قتل های زنجیره ای) ، ج۲ ، تهران نشر نی  ، چاپ اول سال ۷۹  ، ص ۵۵ و۵۶)از اینرو بعنوان شاهد مثال در دولت میر حسین موسوی، می توان گفت :  بین دولت او و باندهای بازار ، موتلفه، حجتیه ، دادستانی مرکز و دادیارهای دادسراهای شهرستانها، دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز و شعبات ، سازمان قضایی ، واحد های ضربت و لومپن های کمیته های انقلاب اسلامی ، گروههای ضربت سپاه پاسداران ( ثارالله – جندالله و ...) و گروههای چماقدار حزب الله ، جدا از کارکرد شهربانی و ژاندارمری و ارکان ارتش ، همه و همه  بر سر تصاحب قدرت اطلاعاتی با یکدیگر در جنگ و جدال  بودند . لذا از همان ابتداء قیام بهمن ۵۷  به اینطرف«  سعید حجاریان به همراه چند تن دیگر با سازماندهی تشکیلات " دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری " را با مدیریت جدید راه اندازی می نماید. حجاریان در دهه۶۰  از مهم ترین مهره های اطلاعاتی رژیم و در دهه۷۰  از کادرهای برجسته " دو خردادی " و از مهندسین این پروژه بود. سعید حجاریان معاونت ضد جاسوسی خسرو قنبری تهرانی را به عهده داشت. همین"  دفتر اطلاعات و ..." کمیته هایی را نیز در ابتداء کار در ضد اطلاعات ارتش و رکن دو تشکیل می دهد. این کمیته ها،  همه کار اطلاعاتی برای بقاء و دوام نظام انجام می دادند.  سر انجام اینکه افرادی همچون؛ سعید حجاریان ، مرتضی الویری و دیگران در کانال های قانونی و مجلس تلاش می کردند با تصویب لایحه ی، تشکیل وزارت اطلاعات را که تماما توسط خود آنها تهیه شده بود ، فعالیت های اطلاعاتی را در یک سازمان گسترده هماهنگ سازند

ذکراین لازم است ؛ وزارت اطلا عات رژیم اسلامی از بدو تاسیس با دو گانگی در مدیریت خودش روبرو بود. ... بطوری که«  بخش های برنامه ، سازماندهی ، جاسوسی، حفاظت تا سال ۶۸ با خود سعید حجاریان ، عباس عبدی و علی ربیعی و دیگر همراهانش بود. اما بخش های عملیاتی و اجرایی آن بر دوش فلاحیان ، پور محمدی ، محسنی اژه ای، حسینیان و سعید امامی و ... گذارده شد . معروف بود که در وزارت اطلاعات دو " سعید " است . سعید چپ ( سعید حجاریان ) و سعید راست ( سعید امامی ) در این دوره قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ یکی از جنایتکارترین اقدامات رژیم به وسیله وزارت اطلاعات ، طراحی ، برنامه ریزی و اجراء شد» . با اینهمه وزارت اطلاعات دست به دست می گشت . وقتی فلاحیان بر سر کار آمد و پور محمدی هم جانشین او شد. دوم خردادی ها نیز با ترک این وزارت خانه ، به تاسیس  " دفتر مطالعات استراتژِک ریاست جمهوری "  اقدام ورزیدند و ریاست آنرا موسوی خوئینی ها به عهده گرفت . حالا  جناب حجاریان که این همه در سازندگی و شکل پذیری وزارت اطلاعات در آن سالها سهم داشته ، کاملا خود را مسلوب اراده نشان می دهد تا خویشتن خویش را از زیر بار کشتار ۶۰ رها سازد و از کشتار۶۷  به ادعای اینکه " معاون سیاسی استانداری اهواز ( خوزستان) بودم " شانه خالی می کند و فرارمی  نماید. تو گویی در آن مقطع در زندان های اهواز کشتاری صورت نگرفت و مادران و پدران داغدار برای وصول ساک های فرزندان شان به کمیته ها و خود استانداری اهواز فرا خوانده نشدند. همسران و فرزندان بیشماری  در زندان های اهواز در پی قطع ملاقات ها این در وآن در نمی زدند؟  آیا می توان پذیرفت آدمی با مشخصه سعید حجاریان و با نقش مندی گسترده به آن همه " راز های سر به مُهر" در عرصه اطلاعات و امنیت کشور ، از ماهیت این کشتار ها بی خبر مانده باشد ؟ اینگار ایشان یادشان رفته است که چند سال پیش طی گفتگویی اعلام داشته است : « وقتی مملکت در خطر بیفتد، بقا در خطر باشد. وقتی شرایط به سمتی رفت که با هم باشیم . من و بادامچیان هم در کنار هم قرار می گیریم. ...» ( روزنامه انترنیتی روز، ۳ آذر۸۴)  به نقل از مقاله : ( ایرج مصداقی ،«توبه ملی» و نفی «خشونت» در نگاه «اصلاح‌طلبان حکومتی»، سایت صداى ما - سه شنبه ۱۳ تير ۱۳۸۵ -  ۴ ژوئیه۲۰۰۶ )***** ۵ . اسدالله بادامچیان این جرثومه بازارو مفلوک هیئت موتلفه، که راست ترین گرایشات نظام را از فردای قیام تا به امروز در کنارعسکر اولادی ها و امام (ره)  نمایندگی می کنند.

  آیا این حرف حجاریان تداعی گر نقل قول اکبر گنجی نیست ؟ گنجی که خودازنزديک اين جانواران را می شناسدو - تا حدی دربساط شان بود- دربرملا کردن عوامل قتلهای زنجيره ای سياسی ودرمقام مقايسه بين محاکمه " مهدی هاشمی " و" فلاحيان" طی پيش فرضی گفت : "۰۰۰ ازسعيد امامی بالا ترنمی رويم۰ چرا که با بالا تررفتن، پای فلاحيان وديگران به ميان خواهدآمد و اين به نفع نظام نيست که پای روحانيت درماجرای قتلها بازشود۰ قداست روحانيت منوط به آن است که دامن آنها با اتصال به قتلها چرکين وآلوده نشود" ( عاليجناب سرخپوش وعاليجنابان خاکستری ، اکبرگنجی ، ناشرطرح نو، سال ۱۳۷۹، چاپ هفتم ، ص ۵۳)، البته امروز اکبر گنجی از آنروز جلو تر آمده و لی هنوز لیستی را ارائه نداده است .  نتیجه آنکه این حضرات برای حفظ  "  کیان اسلام"  و اینکه " مملکت در خطر " نیافتد . لب فرو می بندند و خفه خون می گیرند، تا راه خود جویند و" قداست " این جانوران ماقبل تاریخ که مشحون ازخون و خونریزی است "آلوده " نگردد و اینان بتوانند در سایه سار آن جانیان ، ننه من غریبه بازی در آورند و همواره آی دزد و آی دزد کنند! 

اگربخواهیم برای آشنایی بیشتر نسل جوان جامعه  پیرامون محمد محسن سازگارا شناسنامه ای نوشته شود ، جدا از آنچه از قول محمد قوچانی آوردم ، در کوتاه سخن باید گفت : « محسن سازگارا،از هیات موسس وعضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران،  ازبرنامه ریزان سرکوب گسترده ی سال ها ی اولیه دهه۶۰ ، عضو دفتراطلاعات و تحقیقات نخست وزیری ،ازمدیران ارشد سابق رادیو و تلویزیون و مدیریت تولید رادیو درسال۵۸ ، ریاست هئیت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، همچنین قائم مقام وزیربرنامه و بودجه در شورایعالی انفورماتیک و افتخار نوشتن اساسنامه ی سپاه پاسداران را با خود یدک می کشد . عضو شورای سردبیری نشریه های جامعه ، توس، گلستان ایران و غیره بوده است . جدا ازاین سازگارا ازهمراهان خمینی درنوفل لوشاتو ویکی ازتنظیم کننده گان اطلاعیه ۱۰ماده ای دادستانی درهمراهی با بهزاد نبوی دربهمن ۱۳۵۹، برای پایه ریزی سرکوب وحشتناک نیروهای انقلابی درآ ن سالها بوده است .

  بهزاد نبوی  در حق همکارسابقش سازگارا می نویسد: « دریک جایی یک معاونت مهمی بود که آقای سازگارا مسئول آن بودند و خیلی از کارهای سیاسی هم که باید در وزارت کشورانجام می شد و در این معاونت به سرانجام می رسید » و ی ادامه می دهد : «  اعلامیه۱۰ماده ای دادستانی که درسال ۶۰ صادرشد، در نخست وزیری تنظیم شد نه در وزارت کشورو یا دادستانی بلکه توسط معاونت سیاسی » به انجام رسید. ******۶

همین سازگارا بعد ازآمدن به خارج از کشور، جدا از مقامات پیش گفته ، خود یک تن از سخنگویان رفراندوم ۶۰ میلیون دات کام هم بوده است . بعد تر نیز به زعامت دانشگاههای ایالات متحده آمریکا به آنجا سفر کرد . آنگونه که خود در گفتگو با رادیو دویچه وله بیان می کند : «...اما در خارج از کشوربا "مرکز اسناد نقض حقوق بشر در ایران" در دانشگاه ییل همکاری کردم... » امروز خود را سر پلی برای روشنگری نسبت به راز های نا گفته ، در چهارچوب سیاستهای " دانشگاه ییل آمریکا " بویژه « به‌خصوص در رابطه با همین پروژه‌ی کشتار ۶۷ » به انجام می رساند!

تو گویی با مردم همراه نبودن و با ساز سیاست های جهانی سرمایه داری همراه شدن ، فصل مشترکات چنین جنابانی است ، که دیروز در راس مسئولیت هایشان ، آنگونه بر چشم مردمان ما خاک پاشیدند و امروز نیز اینگونه خود را آتش بیار میدان استراتژی بوش و محافظه کاران همراه او در برابر مردمان مان می شمارند تا با پخش " جزواتی " خود را از بار کرده ها شان رها سازند!

در این میان و از عناصر خودی ، تکه هایی از خاطرات توفیق عظیمی، عمق نگاهم را برانگیخت . تا در برابر تلالوایستادگی آن همه  جانهای زیر آ وار دار، ا شکم را به اندرونم فرو برم و بر آفریننده گان چنین جنایتی برای هزارمین بار تف و نفرتم را برون ریزم که ریختم ! 

 توفیق عظیمی، ماجرا را از شب ۳۰ تیر، که همراه با هم‌بند‌هایش از سالن شش اوین خارج می‌شود، این‌گونه شرح می‌دهد: « چشم‌بندها را زدیم و به صف ما را سوار مینی‌بوس‌های اوین کردند... ما را به انفرادی آسایشگاه بردند. در آن جا با خواندن اسامی، ما می‌بایست رو به دیوار با چشم بند بایستیم و لباس خود را در آورده، آماده رفتن به سلول‌های انفرادی باشیم. هنوز اذان صبح را از بلندگو‌ها  پخش نکرده بودند، که صدای یکی از شکنجه گران به نام مجید قدوسی را شناختم. او فریاد می‌زد، تن هیچ‌کس زیرپوش نباشد و با ماژیکی که داده می‌شود، نام خود و نام پدرتان را روی بدنتان بنویسید. آن‌هایی که شهرستانی هستند نام  شهرشان را هم بنویسند... چند روز پس از انتقال به انفرادی اسامی عده‌ای دیگر خوانده شد. باز هم چشم بندزده آماده بودیم برای رفتن به دادگاه ویژه. پشت سر هم راه می‌رفتیم، تا رسیدیم به ساختمان قدیمی اداری اوین... در طبقه دوم اتاقی را به دادگاه اختصاص داده ‌بودند. در زیرزمین همین ساختمان وسا یل دار زدن را مستقر کرده بودند.» او استخر ا وین را، که جلوی آسایشگاه قرار داشته است، دیده با  آن "هزاران دمپایی و کفش‌ِ" متعلق به اعدام شدگان‌، که در استخر تلنبار شده‌ بود.( توفیق عظیمی: مقاله‌ی " تابستان سیاه ۶۷"، سایت اخبار روز، ۲۳ مرداد ۱۳۸۳، به نقل از سایت دویچه وله آلمان )

 

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2750707,00.html

*

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2750650,00.html

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2750456,00.html

** ۲

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2750642,00.html

***۳

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2750604,00.html

****۴

       *****۵

http://www.sedayema.org/web/show_article.php?file=src/siasat/irajmesdaghi_07042006_1.ht

m

 

******

 http//:azad.gooya.name/ politics/ archives /.35225.php