ما از پی رد پای باد نمی رویم

هژیر پلاسچی

سلام دمکرات

 

در حاشیه ی تجمع 30 مهر پلی تکنیک

در پی اعلام احکام سنگین دانشجویان دربند پلی تکنیکی تجمعی در 30 مهر ماه برای حمایت از ایشان برگزار شد و البته آنچه در این تجمع روی داد بحث هایی را در میان محافل دانشجویی دامن زد.

من فعال جنبش دانشجویی نیستم اما به نظرم رسید می توان با طرح موضوعی در حاشیه ی این بحث، تلاش کرد بحث رفقای فعال در جنبش دانشجویی به سویی هدایت شود که از دایره ی بسته ی خرده گیری سربر کشد و با هدف مشخص تری پیگیری شود. از همین رو پیشاپیش می پذیرم که آنچه از سوی من طرح می شود قطعن آلوده به تحلیل های ذهنی است و نیاز دارد توسط رفقایی که در درون جنبش فعال بوده اند یا هستند نقد شود. فراموش نکنیم که من کنار گود ایستاده ام.

آکسیون چیست؟

پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم اما به نظرم رسید آنچه باید به باور من در یک تجمع مشترک از سوی طرفین شرکت کننده در آن رعایت شود را توضیح بدهم. شاید نوشتن این نکات توضیح بدیهیات باشد اما چاره یی نیست. گمان می کنم باید لااقل فهم خودم را از تجمع مشترک بیان کنم تا بتوانم نظرم را در مورد تجمع پلی تکنیک گفته باشم.

تجمع مشترک به دو صورت برگزار می شود. یا چند تشکل و محفل مختلف برای برگزاری آن جلسه می گذارند و از پیش برای آنچه که باید در این تجمع انجام شود و آنچه که ممکن است در طول تجمع رخ دهد، برنامه ریزی می کنند. طبیعی است آن نیرویی که خود در این برنامه ریزی حضور دارد، تاثیرگذار است و در واقع آن را تصویب کرده باید بر اساس آن برنامه یی رفتار کند که مصوب شده است. این توافق می تواند شامل هر موضوعی شود که طرفین شرکت کننده در تجمع مشترک بر سر آن توافق دارند. عملی که بدون ضربه زدن به آن توافق نامه ی نانوشته یا مکتوب، از سوی هر یک از جریانات شرکت کننده در تجمع انجام گیرد، بستگی به ابتکار عمل و میزان نیرویی دارد که هر یک از جریانات می توانند بسیج کنند.

باز هم طبیعی است که در طول تجمع حوادثی رخ دهد که پیش بینی نشده است. مثلن در گزارش همین تجمع پلی تکنیک به نقل از آوای دانشگاه می خوانیم: «در پایان تریبون آزاد یکی از دانشجویان پلی تکنیکی ضمن ایراد سخنرانی خبر تجمع و بازداشت دیگر رفقای دانشجو در مقابل درب ولی عصر را داد و دانشجویان قصد دارند بعد از اتمام تریبون به سمت درب ولی عصر تظاهرات کنند.» همه ی کسانی که تجربه ی حضور در تجمع های اعتراضی را داشته اند می دانند که در چنین هنگامه یی حتمن دو نظر وجود خواهد داشت. عده یی با حرکت به سوی در موافق خواهند بود و عده یی مخالف. اگر چنین پیش آمدی در آن جلسه ی مشترک پیش بینی نشده باشد هر نیرویی حق دارد تلاش کند تا آن کاری انجام شود که آن را درست تر می داند.

در شکل دوم اما پس از اعلام فراخوان عمومی از سوی یک یا چند تشکل، نیروهای دیگری نیز اعلام می کنند که در این تجمع حضور خواهند داشت و در واقع از هواداران خود می خواهند که به تجمع بپیوندند. این نیروها هم البته باید برخی نکات اخلاقی را رعایت کنند. اما این «نکات اخلاقی» تفسیر بردار است. دقیق نیست. مثلن ممکن است بگوییم نیرویی که در تجمع شرکت می کند حق ندارد خارج از آنچه که برگزارکنندگان تجمع تصمیم گرفته اند رفتار کند. در این صورت آیا عملکرد دانشجویان لیبرال در اعتراض هفته ی گذشته به حضور محمود احمدی نژاد در دانشگاه تهران، اخلاقی بوده است؟ می دانیم که انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، یعنی همان میزبانان سیاست دیگری داشتند و نه تنها با برگزاری تریبون آزاد و حرکت دانشجویان به سمت در اصلی دانشگاه مخالف بودند بلکه حتا در گزارش هایی که من خوانده ام اینطور نوشته شده بود که «مجید شیخ پور» از دانشجویان لیبرال پلی تکنیکی به دلیل آنچه در سخنرانی اش گفت و تلاش انجمن تهرانی ها برای جلوگیری از سخنرانی او مضروب شد. در ضمن در این تجمع خبری از پلاکاردهای سرخ نبود و اتفاقن در میان عکس هایی که منتشر شد، چهره ی یکی از فعالان سرشناس لیبرال دانشگاه علامه قابل تشخیص است. و دوباره می پرسم آیا عملکرد دوستان لیبرال ما «اخلاقی» بوده است؟

با توجه به این پرسش است که این بار می پرسم اگر نیرویی به اندازه ی تمام نفراتش، فرض بگیریم همان بیست تا سی نفر پلاکارد تهیه کند و با خود به تجمع بیاورد، عملی «غیراخلاقی» انجام داده است؟ مثلن باید هر کسی که می خواهد پلاکاردی با خود بیاورد تعداد پلاکاردهایش را با برگزارکنندگان چک کند مبادا از پلاکاردهای آنها بیشتر باشد؟

آیا نیرویی که در این تجمع شرکت می کند حق ندارد بخواهد که بیانیه اش در کنار بیانیه ی دیگران خوانده شود یا سخنرانی در میان سخنرانان داشته باشد؟ آیا این «غیر اخلاقی» است؟

در دانشگاه پلی تکنیک چه گذشت؟

حالا همین را در ظرف تجمع 30 مهر بررسی کنیم. ضمن این که من از این پس در مطلبم ترجیح می دهم به جای واژه ی نامفهوم و گل و گشاد «اخلاقی»، از واژه ی «دموکراتیک» استفاده کنم که دست کم صریح تر و روشن تر است.

در مطلب «مهدی عربشاهی»، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با عنوان «درباره ی ضرورت رعایت اخلاق سیاسی» می خوانیم: «در تجمع باشکوه دانشجویان در دانشگاه پلی تکنیک که به دعوت انجمن اسلامی منتخب این دانشگاه و با حضور انجمن های شهر تهران (دفتر تحکیم وحدت) و سایر گروه های دانشجویی برگزار شده بود...» و کمی بعدتر ادامه می دهد: «متاسفانه این دومین باری بود که این گروه دست به حرکت غیراخلاقی خود زده و با سوء استفاده از حسن نیت برگزار کنندگان تجمع که همه هزینه ها را به جان خریده اند، تلاش نمودند تا با بزرگ نمایی حضور خود از بستری که توسط دیگران مهیا شده حداکثر استفاده را ببرند.» عربشاهی بخشی از آنچه را که باید برای داوری در مورد اتفاقات دانشگاه پلی تکنیک در دست داشت روشن می کند.

اما روایت دیگری هم وجود دارد. یکی از دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک در گزارشی که به وبلاگ «آوای دانشگاه» داده است می گوید: «پیرو اعلانات قبلی و بر اساس پخش تراکت هایی مبنی بر برگزاری تریبون آزاد و تجمع دانشجویی از طرف دو طیف انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک و دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک، ظهر امروز تجمعی در صحن مرکزی پلی تکنیک و با حضور طیف های مختلف از دانشگاه های تهران برگزار شد.» همچنین «بابک پاشا جاوید» از دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک در مطلبی با عنوان «پرچم پوسیده ی تحکیم» می نویسد: «تجمع دانشجويان طيف های گوناگون دانشگاه های تهران، در روز دوشنبه در دانشگاه پلی تكنيک، در ادامه ی تجمعات روزهای گذشته و بر اساس فراخوانی بود كه توسط دو طيف دانشجویی انجام پذيرفت. اين تجمع بر اساس پخش تراكت هايی مبنی بر فراخوان به برگزاری تجمع و تريبون آزاد توسط "دانشجويان سوسياليست پلی تكنيک" و "انجمن اسلامی پلی تكنيک" برگزار شد.» در ضمن ما می توانیم تصویری از فراخوان دانشجويان سوسیالیست پلی تکنیک را در وبلاگ «آوای دانشگاه» ببینیم. عربشاهی آن مطلب را در دفاع از ضرورت رعایت اخلاق سیاسی نوشته است. و حالا سوال من این است: آیا قلب واقعیت «اخلاقی» است؟

عربشاهی می نویسد: «حضور این گروه از دانشجویان در تجمعات همواره با سیاست "هر نفر، یک پلاکارد سرخ رنگ بزرگ" همراه است. تلاش وسیع برای قرار دادن این پلاکاردها در جلوی تجمع کنندگان به گونه ای که الغا کننده این نکته باشد که همه دانشجویان در پشت این پلاکاردها قرار گرفته اند.»

آیا این که هر یک نفر از نیروهای چپ که در چنین تجمعی شرکت می کند یک پلاکارد سرخ رنگ بزرگ در دست داشته باشد «غیراخلاقی» است؟ آیا نقض اصول دموکراتیک است؟ من گمان می کنم دوستان ما در تحکیم وحدت اگر از حضور پلاکاردهای سرخ ناراحت می شوند، می توانند تعداد زیادی پلاکارد مثلن به رنگ آبی تهیه کنند، شعارهای دلخواه خودشان را بر روی آنها بنویسند و از اعضا و هوادارانشان بخواهند هر کدام یکی از این پلاکاردها را در دست بگیرند. شاید این روش بهتری برای آن باشد که هر کدام از نیروهای فعال در دانشگاه بتواند برآورد کند که چقدر توانایی بسیج نیرو دارد. اما اگر دوستان انجام چنین کاری به فکرشان نمی رسد یا حوصله ی انجام آن را ندارند چرا غرغر می کنند؟ چرا دیگران باید رفتار سیاسی شان را درست متناسب با آنچه که دوستان تحکیمی اخلاقی می دانند، انتخاب کنند؟

«امیرحسین ایرجی»، عضو انجمن اسلامی دانشگاه علامه در مطلبی با عنوان «اخلاق هم چیز خوبی است» در نقد عملکرد چپ ها در تجمع 30 مهر می نویسد: «هر کی بیشتر بیانیه بخواند اعتبارش بیشتر است. اگر بقیه یکی خواندند، تو دو تا بخوان. اگر دو تا خواندند، تو سه تا بخوان.»

باز هم روایت دیگری موجود است. وبلاگ آزادی برابری در گزارش خود می نویسد: «نمایندگان انجمن های اسلامی دانشگاه های تهران، خواجه نصیر، شریف و ... در این تریبون به قرائت بیانیه های خود پیرامون احکام صادره برای دانشجویان پلی تکنیک پرداختند.» وبلاگ آوای دانشگاه نیز در گزارش خود می نویسد: «مجید شیخ پور از طرف انجمن منتخب پلی تکنیک در صحبت هایی انجمن بسیجی را محکوم کرد و در ادامه نیز دانشجویان شعار انجمن بسیجی منحل باید گردد را سر دادند... در ادامه تریبون آزاد بیانیه های دانشجویان دانشگاه های مختلف تهران از جمله: علامه، شریف، خواجه نصیر، دفتر تحکیم و همچنین بیانیه "فعالان و دانشجویان چپ دانشگاه های تهران" خوانده شد. در ادامه یکی از دانشجویان پلی تکنیک نیز " بیانیه دانشجویان سوسیالیست" را خواند که با استقبال دانشجویان نیز مواجه گردید.» روزبهان امیری، از فعالان چپ دانشگاه تهران نیز در وبلاگ خود گزارشی با عنوان «اتحاد، مبارزه، پیروزی» منتشر کرده است که در آن می توان نام مجید شیخ پور، علی نیکونسبتی، رشید اسماعیلی و علی وقفی را به عنوان سخنرانان مراسم دید. روزبهان می نویسد: «سپس دانشجویی از انجمن اسلامی خواجه نصیر، علی عبدی از انجمن اسلامی شریف، محسن غمین از دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک و بیتا صمیمی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب بیانیه های گروه های خود را خواندند و در انتها قسمتی از بیانیه انجمن اسلامی علامه نیز خوانده شد.» آیا همچنان قلب واقعیت اخلاقی است؟

باز هم در دانشگاه پلی تکنیک چه گذشت؟

نقد دوستان لیبرال اما بخش دیگری هم دارد. بخش دیگری که من می خواهم آن را بپذیرم.

مهدی عربشاهی می نویسد: «نکته ای که نظر بسیاری را به خود جلب کرد تلاش هر چند ناكام جریانی که خود را با عناوین "آزادی خواه و برابری طلب" و یا "دانشجویان سوسیالیست" معرفی می کند برای مصادره این تجمع که به یاد سه تن از اعضای زندانی انجمن اسلامی پلی تکنیک (احمد قصابان،مجید توکلی و احسان منصوری) برگزار شده بود از طریق خبررسانی غیر واقعی و غلو شده از تجمع و کوشش برای به نمایش در آوردن تصویری غیر واقعی از آن بود.» و کمی بعدتر ادامه می دهد: «گرفتن عکس از زاویه هایی که در آن تنها پلاکاردهای سرخ دیده شود و پوشش رسانه ای وسیع سایت ها و وبلاگ هایی که گرایشات چپ دارند، برنامه حساب شده ای است تا جمعیتی که حداکثر 20 تا 30 نفر هستند، خود را صاحب تجمع نشان دهند.»

قبول می کنم که این رفتار غیردموکراتیک است. قبول می کنم که هیاهو راه انداختن در میانه ی سرود «ای ایران» غیردموکراتیک است. قبول می کنم که بر هم زدن سخنرانی کسانی که همفکر ما نیستند غیردموکراتیک است. و اتفاقن همین اعتقاد به «درک حضور دیگری»، باور به این که دیگران هم حقوقی دارند که باید رعایت شود، اعتقاد به انسان چند ساحتی، دموکراتیسم و پافشاری بر آزادی است که نقطه ی متمایز کننده ی طیف های گوناگون چپ است. به باور من آن بخشی از چپ که عمل غیردموکراتیک را تایید نمی کند باید مرزبندی خود را با چنین رفتارهایی مشخص کند. باید روشن شود که تفاوت چپی که خود را حامل و پرچمدار دموکراتیسم می داند با چپی که از فحاشی و موج سواری، از شاخ و شانه کشیدن و لجن پراکنی نفس می گیرد در چیست. ما، همه ی ما فعالان چپی که اعتقاد داریم آزادی و عدالت در کنار هم امکان پذیر است و نه چون لیبرال ها، عدالت را قربانی آزادی می کنیم و نه چون بخشی از چپ ها آزادی را به خاطر عدالت به مسلخ می بریم. ما که اعتقاد داریم آزادی بدون عدالت و عدالت بدون آزادی دو روی سکه ی سرکوب و بردگی است، باید از همین امروز تمرین کنیم که ادبیات و رفتارمان نشانه یی باشد از باورهای آزادی طلبانه و عدالت خواهانه مان. فراموش نکنیم که برای رهایی از مرده ریگ زیستن در سرزمینی با تاریخی استبدادی، مردسالار و بهره کش، برای رهایی از مرده ریگ حضور هماره ی ساطور و سرنیزه ی سانسور و غارت و گزمگی وظیفه داریم و بیش از همیشه در برابر تاریخ وظیفه داریم که تمرین دموکرات بودن و دموکرات زیستن را در دستور کارمان بگذاریم.

لیبرال ها و رفتارهای غیردموکراتیک

من اما اگر نقد مهدی عربشاهی را وارد می دانم، باور دارم که او صلاحیت لازم برای این نقد را ندارد. نداشتن صلاحیت البته به این مفهوم نیست که او حق ندارد اینها را بگوید. به باور من هر کسی حق دارد هر چیزی که می خواهد بگوید اما زمانی که دولت ایالات متحده ی آمریکا در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران سخن می گوید، خنده ام می گیرد. نه این که حاکمیت ایران ناقض حقوق بشر نیست اما دست کم به باور من دولتی که خود کارنامه یی پر از پلشتی و نکبت در زمینه ی حقوق بشر دارد، دولتی که حمایت هایش از اسراییل و ژنرال های کودتاگر و جلاد سرتاسر جهان هنوز هم ادامه دارد، دولتی که هنوز از پنجه اش خون سینه ی متلاشی مردمان عراق و افغانستان می چکد صلاحیت این را ندارد که به نقض حقوق بشر در سرزمینی دیگر ایراد بگیرد.

در مدلی کوچکتر هم به گمان من مهدی عربشاهی و دیگر دوستان لیبرال دفتر تحکیم وحدت صلاحیت نقد رفتارهای غیردموکراتیک بخشی از چپ دانشجویی را ندارند. اما چرا؟ عربشاهی منتخب جلسه یی است که از قضا در آن به شکلی کاملن غیردموکراتیک، در محافل پشت پرده و با گاوبندی های تهوع آور تصمیم گرفته شد چپ ها را از شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت حذف کنند و این کار را عملی کردند. من خود شاهد بخشی از لابی های پشت پرده ی پدرخواندگان ادواری تحکیم بودم و در ضمن روایتی مستقل از آن جلسه ی انتخاباتی هم شنیده ام. روایتی که راوی آن حاضر است آن را بازگو کند. سوال این است: چرا عربشاهی در مورد آن جلسه سخن نمی گوید؟ و آیا رفتاری از آن دست را اخلاقی می داند؟ اگر عربشاهی هنوز اتفاقات اسفند 1385 را به یاد نیاورده شاید لازم باشد در مطلب بعدی کمی مفصل تر در مورد آن بنویسم.

اگر برخی سایت ها و وبلاگ های چپ پس از تجمع 30 مهر دانشگاه پلی تکنیک اخبار آن را یک سویه انتشار دادند و سعی کردند تجمع را مصادره کنند، رسانه های غربی و نیز روزنامه ها و نشریات لیبرال داخلی همواره تلاش می کنند جنبش دانشجویی را یک سره لیبرال نشان دهند. آنها تلاش می کنند از چهره هایی چون علی افشاری، اکبر عطری، امیرعباس فخرآور و منوچهر محمدی تندیس های مقاومت دانشجویی بسازند. همان طور که رویا طلوعی و فریبا داوودی مهاجر را در قامت رهبران جنبش زنان می نشانند و محسن سازگارا و بهمن آقایی دیبا و شرکای دیگر را به عنوان رهبران مبارزه ی آزادیبخش جا می زنند. چرا یک بار عربشاهی یا هیچ کدام از دوستان دیگر تحکیمی مطلبی ننوشته است که در آن به پوشش یک سویه ی اخبار جنبش دانشجویی در صدای آمریکا و رسانه های همتای دیگرش اعتراض شده باشد؟

و اصلن دست به نقد مگر همین نفی نقش نیروهای چپ به عنوان یکی از میزبانان این مراسم و کوچک نمایی حضور نیروهای چپ به سبک رسانه ی ملی رفتاری غیردموکراتیک و غیراخلاقی نیست؟ مگر تلاش برای مصادره ی یک تجمع و تلاش برای مصادره ی همه ی دانشجویانی که در آن تجمع شرکت کرده بودند غیردموکراتیک و غیراخلاقی نیست؟

ما چپ ها، لااقل بخشی از ما چپ ها بر اساس باورهایمان و نه برای خوشامد دوستان تحکیم وحدت، می توانیم پیکان انتقاد را به سمت اردوگاه چپ بچرخانیم اما آیا عربشاهی و دوستان لیبرال توان این را دارند که لبه ی تیز نقدشان را به سوی اردوگاه راست بگردانند؟

نگاه از چپ

پیش از این نوشتم که بردن ده ها پلاکارد سرخ به تجمع و انتشار بیانیه های تند و تیز و خواندن آنها در تریبون آزاد را غیردموکراتیک نمی دانم. با وجود این منظور من از نوشتن این مطلب گفتن این حرف ها نبود. این حرف ها نه تازه است و نه فرصت برای گفتن آنها کم. تجربه ی چند سال گذشته ثابت کرده است آن طیفی از چپ که همواره رفتارهای غیردموکراتیک دارد، به کارش به همان سیاق گذشته ادامه خواهد داد چرا که بارها چنین نقدهایی نوشته شده است و در رفقا بر همان پاشنه ی سابق می چرخد. در سوی دیگر نیز اگر از نظر لیبرال ها تا چند سال پیش تاریخ چپ جهانی به دوران استالین محدود می شد و تاریخ چپ ایران به 28 مرداد 32، امروز رفقایی وجود دارند که می توان به بهانه ی عملکرد آنها کل چپ را یک جا کوبید و چه بهتر از این. موضوع اما چیز دیگری است.

مهدی عربشاهی می نویسد: «آنان که با فضای سال های اخیر دانشگاه های ایران از نزديک آشنایی دارند می دانند ادعای اکثریت بودن جریان مذکور در تجمعات دانشجویی غیر واقعی بوده وارتباطی با فضای فعالیت های دانشجویی ندارد. اکثریت دانشجویان ایران مدت هاست که پیگیری دموکراسی و حقوق بشر در یک ساختار دموکراتیک را در کنار دفاع از حقوق صنفی شان سرلوحه فعالیت های خود قرار داده اند. متاسفانه مدعیان چپ در دانشگاه ها برای حضور در فضای دانشجویی به جای آنکه با پذیرش این واقعیت که در دانشگاه ها و بدنه عمومی دانشجویی فاقد جایگاه معتبر و وزن موثری هستند، به نقد فعالیت ها و گفتمان خود برای بهبود وضعیت مقبولیت شان بپردازند، سعی دارند با پروپاگاندا و در عین حال سازماندهی جمع های حداکثر چند ده نفره برای مصادره تجمعات تحکیم و انجمن ها خود را به عنوان یک جریان تاثیرگذار در دانشگاه های ایران معرفی کنند.»

بابک پاشا جاوید نیز می نویسد: «نكته ی جالب ديگر در مقاله ی آقای عربشاهی، سعی در ناكام جلوه دادن جنبش چپ (و به ويژه در موقعيت خاص آن روز) می باشد. به راستی كه قرائت و توزیع وسیع بيانيه های "دانشجويان سوسياليست پلی تكنيک"، "جمعی از دانشجویان و فعالین چپ" و "دانشجويان آزادی خواه و برابری طلب" كه مورد استقبال و تشويق و اعلام حمايت جمع كثيری از حاضران گردید، و نيز حضور جمع كثيری از فعالين چپ با پلاكاردهای سرخ رنگ، ادعاهای كذب نگارنده ی مقاله ی مذكور را نشان می دهد.»

بگذارید روایت سومی هم من اضافه کنم. به نظر من اکثریت دانشجویان دانشگاه های تهران به ریش همه ی ما فعالان سیاسی می خندند و کل نیرویی که همه ی ما با هم، از چپ و راست و تحکیمی و سوسیالیست می توانیم به صحنه بکشیم همین در نهایت هزار نفر است. امیر یعقوبعلی در مطلبش با عنوان «پلاکاردهای سرخ در مرز پرگهر» نوشته است: «جمعیت کم است. کمتر از آن چیزی که انتظار داریم.» این روایت سوم هر قدر تلخ، هر قدر خشن اما به گمان من به واقعیت نزدیکتر است. شاید لازم باشد چند لحظه یی از پشت کامپیوترهایمان، از محافل رفقای هم اندیشمان و از لابه لای کتاب هایمان بلند شویم و به میان مردم برویم. شاید بتوانیم نگاهی عینی تر و واقعی تر به مردم، زنان و کارگران و دانشجویان، داشته باشیم.

چنین است که من گمان می کنم آن بخشی از نیروهای چپ که در دانشگاه ها فعالیت می کنند باید به دنبال راهی باشند که بتوانند با بدنه ی واقعی دانشجویان ارتباط داشته باشند. بتوانند بدنه ی واقعی دانشجویان را به میدان مبارزه ی اجتماعی و صدالبته سیاسی بکشانند. اگر در شعارهایمان می گوییم که دانشگاه را رزمگاه طبقاتی می دانیم، اگر به راستی باور داریم که فرهنگ مسلط، فرهنگ سرمایه داری و مردسالاری و برتری طلبی در دانشگاه ها بازتولید می شود، اگر به راستی معتقدیم بخشی از کارگران و زنان تحت ستم فردا در دانشگاه های امروز روزگار می گذرانند، باید راهی دیگر بیندیشیم.

نگرش و عمل رادیکال تف کردن به ریشه ها نیست. تف کردن به ریشه ها هرچند آنها را زشت می کند اما می تواند موجب رشد آنها نیز بشود. اگر لیبرال ها امروز از حضور چپ عصبانی شده اند یا دارند بازی می کنند و یا نمی فهمند که چه بهره یی می توانند از چنین حضوری ببرند. اگر در افغانستان حضور بن لادن و طالبان بهانه ی مناسبی برای لشکرکشی آمریکا بود، اگر در ایران چپ ها چنین بهانه یی نیستند اما می شود با نشان دادن لولوی چپ خوب لفت و لیسی کرد. این سرنوشت چپی است که نتواند با فرودستان و غارت شدگان ارتباطی متقابل برقرار کند. ارتباطی که آنان را به میدان مبارزه رهنمون باشد.

به باور من نگرش و عمل رادیکال یعنی شناختن ریشه های نکبت و ستم و یافتن راهی برای خشکاندنشان. این کاری است که ما ناگزیریم انجام دهیم چرا که برای ساختن جهانی دیگر و جهانی بهتر هیچ راه میان بری در کار نیست.

تکمله: مهدی عربشاهی دوست خوب من است. پیشینه ی این دوستی به زمانی بازمی گردد که مهدی در انجمن اسلامی دانشگاه زنجان عضو بود. ما تجمع های زیادی را دوشادوش هم تجربه کرده ایم. اما من از آنجایی که انسانی تک ساحتی نیستم یا دست کم می خواهم که نباشم سعی می کنم ساحت های گوناگون زندگی ام را به رسمیت بشناسم. از همین رو می توانم مثلن چپ باشم و ماریو بارگاس یوسای ضدکمونیست را در عرصه ی ادبیات ستایش کنم. می توانم چنین نقدی بنویسم و دوستی ام با مهدی را ادامه دهم. امیدوارم مهدی هم همین طور باشد.