پرسشی چند از آقای ناصر زرافشان در باره سیاست کمیته ضد جنگ

borhan@club-internet.fr             شهاب برهان

موضوع این نوشته                                                                         

آقای ناصر زرافشان در سفر اخیر به اروپا اعلام کرد که در ايران به همراه دوستانی سرگرم ايجاد تشكلی برای  هماهنگی با جنبش ضد جنگ در آمریکا هستند (١). وی همچنین در مصاحبه ای با آقای سید ابراهیم نبوی (٢) از جمله در باره ضرورت مقابله با جنگ سخن گفت و پس از بازگشت به ایران هم در یک برنامه گفتگوی اینترنتی که از اروپا سازمان داده شده بود شرکت کرده و در زمینه جنگ نظرات خود را بیان کرد. سخنان ایشان، پرسش ها و انتقاداتی را به میان آورد و واکنش های ایشان و دوستان شان نیز به روشن شدن مسائل و رفع ابهامات کمکی نکرد.

آقای زرافشان در مصاحبه با آقای نبوی و نیز در گفتگوی اینترنتی یاد شده داوری ها و اظهار نظرهائی در برخی زمینه ها کرده است که در باره آن ها  گفتنی بسیار است، اما در این نوشته به یک موضوع محوری یعنی جبهه ضد جنگ می پردازم.   

آقای زرافشان در فراخوان خود (٣) در آبان ماه ۶ ۸ در رابطه با تلاش های ضد جنگ  نوشته بود:

 « ... من دست ياری به سوی همه هموطنان و همه مردم آزاده و صلح دوست جهان دراز کرده و از آنها دعوت می کنم با راهنمائی و طرح نقطه نظرهای خود در اين زمينه، با ارائه ايده ها و پيشنهاد شيوه های عملی برای آگاه کردن و بسيج مردم عليه خطر موجود، بستر انجام يک مبارزه هماهنگ را در اين زمينه فراهم ساخته، و آنگاه با مشارکت عملی خود در اجرای اين تلاشها، سهم خود را در مخالفت با خطر جنگ ادا کنند».

من این مطلب را به آدرس ای میلی که برای دریافت نظرات اعلام کرده اند نیز می فرستم و امیدوارم که پاسخی به همین دعوت نیز تلقی شود.

در گفتگوی پالتاکی با عنوان « ایجاد کارزار مردمی و گزینۀ سوم ضد جنگ«– که من آن را بطور زنده نشنیدم ولی بعداً فایل های صوتی ضبط شده اش (٤) را گوش دادم – برخی از حاضرین در جلسه، بیش تر به بحث مفهومی در باره آن چیزی که آقای زرافشان و دوستان شان آن را « راه حل سوم » در قبال مسئله جنگ می نامند پرداخته و خواهان روشن شدن راستای سیاسی و موضع این « راه حل سوم » در قبال جمهوری اسلامی در این جنگ بودند. از واکنش های آقای زرافشان چنین بر می آمد که این بحث های مفهومی را نابجا و نالازم می داند و انتظار دارد که فقط  در باره جنبه های عملی و اجرائی قضیه صحبت شود؛ شاید به همین دلیل بود که حرف های اکثر صحبت کننده ها  را نامربوط و ناشی از آشفته فکری دانست و گفت که هیچ چیز دندان گیری از آن جلسه عاید اش نشده است. اما حقیقت این است که هیچ همکاری و هماهنگی ئی در زمینه اجرائی و عملی ممکن نیست اگر طرفین در راستای عمومی یک حرکت با یکدیگر همدلی و همسوئی نداشته باشند. شاید همه جوانب سیاسی « راه حل سوم » یا جبهه ضد جنگی که فراخوان اش را داده اند، برای آقای زرافشان روشن باشد و بحث در این باره را بی ربط و نالازم بداند اما برای خیلی ها که در جنبش ضد جنگ در خارج از کشور فعال اند و تکوین یک جنبش توده ای ضد جنگ در داخل ایران را هم ضروری می دانند، سئوالاتی در رابطه با چند و چون سیاسی - و نه فقط عملی و اجرائی - جبهه ای که آقای زرافشان فرا خوانده است مطرح است. بیش تر این سئوالات و تردیدها، از برخی اظهار نظرهای خود آقای زرافشان سرچشمه گرفته اند. این سئوالات، اساسی اند و بدون پاسخ های روشن و صریح به آن ها، درک شفاف و قانع کننده ای از « راه حل سومی » که مورد نظر ایشان و همراهان شان است به دیگر فعالان ضد جنگ منتقل نمی شود. اما آقای زرافشان یا به این سئوالات پاسخ نداده است، یا پاسخ ها روشن کننده نبوده اند و این نحوه واکنش، راهی بجز این برای پرسشگران باقی نمی گذارد که با مراجعه به شواهد و قرائن دیگری از نظرات آقای زرافشان، پاسخ های خود را بگیرند.  

موضوع این نوشته من روشن کردن مسئله اصلی و ابهامات موجود، و نیز مکث بر روی برخی اظهارات و موضع گیری های خود آقای زرافشان است که زمینه این ابهامات و تردیدها را فراهم کرده است و امیدوارم  که پاسخ های سرراست ایشان و همراهان شان در چهارچوب یک گفتگوی مسئولانه و سالم، به روشن کردن ناروشنی ها کمک کند.

 

مسئله مرکزی چیست؟

شعار « نه به جنگ امپریالیستی! نه به جمهوری اسلامی! » یک موضع سوم در برابر دو  گرایش است که  یکی خواهان تهاجم نظامی آمریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی است و دیگری در مخالفت با تهاجم نظامی به ایران، به این یا آن شکل در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرد وهر یک سایه روشن های گوناگونی دارند. « صدای سوم » با این هر دو گرایش مرزبندی دارد. از آنجا که « نه به این و نه به آن » صرفاً جنبه نفی دارد، وجه اثباتی « صدای سوم » در این است که تقویت جنبش های مردم ایران، هم در برابر جمهوری اسلامی و هم در برابر امپریالیسم را وظیفه مخالفان جنگ می داند: « نه جنگ امپریالیستی، نه جمهوری اسلامی، دفاع از جنبش های مردم ایران» ( رابطه دفاع از جنبش های مردم ایران با جنبش ضد جنگ هم لازم به توضیح است که در انتهای این نوشته به آن اشاره ای کوتاه خواهم کرد).

در طیف وسیع مخالفان داخلی و خارجی حمله نظامی به ایران، طرفداران جمهوری اسلامی و خود حاکمان رژیم هم هستند. اما نیروهائی هم هستند که با این رژیم مخالف اند ولی در این مناقشه معین و در برابر حمله نظامی به ایران، به دلائل و توجیهات مختلف، قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی را ضرورتی تاکتیکی می دانند. این دلائل، عبارت اند از: ضد امپریالیست دانستن رژیم اسلامی ایران، دفاع از موجودیت کشوری به نام ایران، دفاع از استقلال ایران، دفاع از تمامیت ارضی، دفاع از هویت ملی، دفاع از شالوده های اقتصادی و صنعتی کشور، و نیز برخی دلائل انسانی.

« صدای سوم »، در ضمن مخالفت با جنگ امپریالیستی، وقتی می گوید « نه به جمهوری اسلامی»، در واقع به حمایت تاکتیکی از جمهوری اسلامی در برابر امپریالیسم و در این جنگ « نه » می گوید. سئوالی که از آقای زرافشان می شد این بود که موضع « راه حل سوم » که شما خود را مبتکر آن می دانید، در قبال جمهوری اسلامی چیست؟ و آقای زرافشان یکی از دو جواب زیر را می داد : یا می گفت : نظر من  در قبال جمهوری اسلامی و سوابق من روشن است، و یا سئوال کنندگان  را به مقاله خود « طرف سومى هم وجود دارد» رجوع می داد و می گفت که در آنجا گفته است که در این جنگ طرف سومی هم وجود دارد.

اما آنچه مورد سئوال بود، نظر شخصی یا سوابق ایشان در قبال جمهوری اسلامی نبود، بلکه موضع در قبال جمهوری اسلامی در رابطه با تهاجم امپریالیسم بود؛ یعنی آیا با حمایت یا همسوئی یا سکوت تاکتیکی در مقابل رژیم بخاطر تهاجم نظامی امپریالیسم موافق است یا مخالف؟ آقای زرافشان و هم فکران شان می گویند ما هم « نه این و نه آن » می گوئیم. درست است، اما سئوال این است که « نه به جمهوری اسلامی » را به چه معنائی می گوئید؟ مسئله مشخص در این بحث « نه » گفتن به جمهوری اسلامی بطور کلی و از لحاظ استراتژیک نیست که شما مخالفت تان با این رژیم را شاهد می آورید، بلکه  « نه » گفتن به اتئلاف یا همسوئی یا مماشات با جمهوری اسلامی یا سکوت در برابر آن به بهانه خطر تهاجم آمریکاست.       « صدای سوم »،  نه بخاطر سرنگونی جمهوری اسلامی از مداخله امپریالیستی ( چه نظامی و چه مخملی  و چه محاصره اقتصادی) حمایت می کند و نه برای دفع خطر تهاجم امپریالیستی، در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرد یا با آن مماشات می کند. این است که وقتی گفته می شود ماهم « نه این و نه آن » را قبول داریم و دنبال راه حل سومی هستیم،  باید صراحت داد  که منظور، « نه » به قرار گرفتن به هر شکلی در کنار جمهوری اسلامی و حمایت تاکتیکی از آن در برابر تهاجم آمریکاست، یا یک « نه » ی بطور کلی و بطور اصولی به جمهوری اسلامی است؟ اگر این دومی باشد، ربطی به مسئله جنگ ندارد و موضع سومی در رابطه با جنگ به حساب نمی آید و در طیف همان گرایش دوم است. وقتی آقای زرافشان و دوستان شان جواب می دهند که نظر شخصی یا سوابق شان در قبال جمهوری اسلامی روشن است، جواب این سئوال را نمی دهند و  صرفاً مخالفت اصولی و کلی شان با جمهوری اسلامی را بیان می کنند، که ربطی به موضع تاکتیکی در قبال تهاجم نظامی ندارد.

منشأ سئوال در باره موضع در قبال جمهوری اسلامی چیست؟

 

پیش از آن که به دومین پاسخ ایشان یعنی رجوع دادن به مقاله « طرف سومى هم وجود دارد» بپردازم، جای آن است که توضیح بدهم چرا چنین سئوالی از آقای زرافشان برای فعالان « صدای سوم » مطرح شده است؟

تا جائی که من در جریان هستم، این سئوال از گفتگوی ایشان با آقای ابراهیم نبوی سرچشمه گرفت. وی در رابطه با خطر جنگ گفت: « من فکر می‌کنم مهمترین موضوع در حال حاضر این جنگ روانی ا‌ست که وجود دارد و اینکه هیچ چیز در لحظه‌ی حاضر حساس‌تر از حفظ استقلال و تلاش در این جهت نیست. مردم در داخل چیزی به اسم ایران برایشان مطرح است، موضوعی که به دوستان خارج از کشور نیز در این مدت تاکید کردم، و این را تفکیک می‌کنند از نظام سیاسی حاکم بر ایران. این نظام سی‌سال عمر دارد، اما ایران هزاره‌ها از عمرش می‌گذرد. مسئله‌ی مهم حفظ آن است و این دو موضوع را مردم عادی می‌توانند از هم تفکیک کنند و سرنوشت ‌شان را از هم تفکیک کنند. گمان می‌کنم بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب می‌کند که همه چشم ‌شان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه‌ و مقابله با آن خطر حرکت کنند.»  (٢)

آنچه از این جملات فهمیده شده است، دعوت آقای زرافشان از همه به بستن چشم ها ( بر رژیم جمهوری اسلامی)  بخاطر حفظ استقلال، هویت (ملی)، تمامیت (ارضی) بود. اگر این برداشت درست بوده باشد، تاکتیک چشم بستن بر هر آنچه جمهوری اسلامی بر سر مردم و جنبش های اجتماعی می آورد - در دوره ای که خطر تهاجم خارجی وجود دارد-  در میان است. این با ادعای « نه به تهاجم امپریالیستی، نه به جمهوری اسلامی » و« راه حل سوم »  خوانائی ندارد و در طیف همان گرایش دوم در جنبش ضد جنگ قرار می گیرد. آقای زرافشان تا آنجا که من می دانم، با وجود اطلاع از چنین برداشتی از آن مصاحبه اش، این برداشت را خطا ندانسته و نگفته است که منظور اش چشم بستن بر رژیم نبوده بلکه بر چیز دیگری بوده است. مواضع دیگر ایشان چه در مقاله « طرف سومى هم وجود دارد» و چه در صحبت در اتاق اینترنتی اتحاد سوسیالیست ها، بیش تر در تقویت همین برداشت بوده است تا نفی آن. ابتدا به مقاله یاد شده اشاره می کنم که آقای زرافشان بعنوان شاهدی بر این که از موضع سوم با مسئله جنگ برخورد می کند، سئوال کنندگان را به آن رجوع می دهد.

« طرف سوم »  در برابر دو طرف یا « سیاست سوم » در برابر دو طرف؟

 

آقای زرافشان در  مقاله « طرف سومى هم وجود دارد» (۵) می نویسد:

« هواداران مداخله ى بيگانه كه نه معنا و عواقب چنين مداخله اى را درست مى شناسند و نه از معنا و عواقب جنگ براى مردم خبر دارند، معادله ى مجعول و عاميانه اى را در سطح جامعه تبليغ مى كنند كه گويا هركس در مورد عواقب مداخله ى بيگانه و مخالفت با جنگ و تجاوز نظامى صحبت كند، از موضع جمهورى اسلامى يا حمايت از آن صحبت كرده است. اين ادعايى بى اساس است كه مطرح كنندگان آن ميخواهند به كمك آن دست به نوعى "ترور فكر" زده و بيگانه پرستى خود را در پشت آن پنهان سازند. موضع من در برابر جمهورى اسلامى روشن است اما ميخواهم به كسانى كه چنين تصوّر خطايى دارند يادآور شوم كه طرف هاى درگير در اين ماجرا فقط حكومت آمريكا و جمهورى اسلامى نيستند. در اين كشمكش طرف سومى هم وجود دارد كه گويا قرار است قربانى دست و پا بسته ى اين كشمكش باشد، گرچه مالاً پرداخت هزينه ها و تحمل زخم ها سهم او است نه سهم هيچ يك از دو طرف ديگر. اين طرف سوم مردم ايران هستند و من مى كوشم از موضع اين طرف سوم به ماجرا نگاه كنم» .

یقیناً آقای زرافشان هم  بر این اعتقاد نیست که هرکس در مورد عواقب فرعی کردن مبارزه با رژیم صحبت کند، از موضع امپریالیسم یا حمایت از جنگ صحبت کرده است. یا این طرفی یا آن طرفی تنها گزینه نیست و گزینه سومی هم وجود دارد و بحث ما هم دقیقاً بر سر همین است. اما  آقای زرافشان در این مقاله از وجود طرف سوم یعنی مردم که قربانی جنگ خواهد بود حرف می زند، حال آن که مسئله مورد مناقشه این نیست که آیا ایشان طرف سومی را هم که مردم باشند در کشاکش دو طرف جنگ می بیند یا نه. این طرف سوم را خیلی از مخالفان جنگ می بینند و اساس مخالفت شان با جنگ هم همین است. اما بحث و گره بحث و جوهر پرسش ها نه وجود یا عدم وجود یک طرف سوم ( مردم ) بلکه سیاستی است که به همین طرف سوم ( یعنی به مردم ) در قبال آن دو طرف دیگر توصیه می کنیم. بحث بر سر سیاست سوم در برابر دو سیاست شناخته شده است: یکی این سیاست که برای خلاصی از جمهوری اسلامی، باید از تهاجم نظامی آمریکا حمایت کرد، دومی این سیاست است  که برای دفع خطر تهاجم آمریکا باید بر جمهوری اسلامی  چشم بست. این است سئوالی که باید به روشنی به آن پاسخ داد و گفتن این که طرف سومی هم در این جنگ هست که قربانی خواهد شد، پاسخ این سئوال نیست.

 

چشم بستن بر طرف دوم جنگ

 

آقای زرافشان که می گوید « مى كوشم از موضع اين طرف سوم به ماجرا نگاه كنم »، ادامه می دهد:              «  موجوديت جامعه چيزى جدا از موجوديت نظام هاى سياسى گوناگونى است كه هر يك چند صباحى بر آن حكومت مى كنند. نظام هاى سياسى مى آيند و مى روند و آنچه مستمر و ماندنى است جامعه و مردمند و كسى به خاطر حاكميت ها جامعه را به باد نمى دهد. بايد از موضع حفظ موجوديت و سرنوشت تاريخى جامعه و مردم مسأله را مورد بررسى قرار داد، و جنگ كه ظاهراً هر دو طرف ديگر اين كشمكش گوشه ى چشمى به آن دارند   براى مردم جز مرگ ومير و كشتار، ويراني، پريشاني، انهدام زيربناى اقتصادى و ثروت هاى ملي، قحطي، فقر و فاقه و بيمارى و تشديد اختناق ارمغان ديگرى ندارد». تأکید از من است.

 اگر حکومت ایران هم گوشه ى چشمى به جنگ دارد، پس باید دلائل آن را هم برای مردم توضیح داد. ولی این مقاله دربست و منحصراً روی آمریکا و اهداف اش متمرکز است و یک کلام از نقش آتش بیاری و تحریک آمیز و جنگ طلبانه حکومت اسلامی  و هدف هائی که از این کار دارد نمی گوید. آقای زرافشان مقاله اش را با این جملات آغاز می کند:

« در مناقشه ى جارى در مورد ايران، سؤال اصلى و پايه اين است كه هدف واقعى آمريكا در خاورميانه و ايران چيست؟» و سپس سرتاسر مقاله را به تشریح اهداف امپریالیستی آمریکا اختصاص می دهد – که بجای خود درست و روشنگر است. اگر از اعتقاد خود آقای زرافشان حرکت کنیم که در این مناقشه « طرف سومی هم وجود دارد که گویا قرار است قربانی دست و پا بسته این کشمکش باشد»، آنگاه  سؤال اصلى و پايه ای اين طور باید مطرح شود كه هدف واقعى هر دو طرف این مناقشه چيست؟ در نحوه طرح سئوال و فقط اهداف آمریکا را بعنوان سئوال اصلی و پایه ای قلمداد کردن، و به نقش و اهداف طرف دوم حتا بعنوان سئوالی جنبی و فرعی اشاره ای نداشتن، پیشاپیش نقش و اهداف و مسئولیت های جمهوری اسلامی را در این مناقشه از صورت مسئله پاک کردن است. اگر طرف سومی هست که قرار است قربانی کشاکش دو طرف بشود، باید نقش و اهداف و مسئولیت های هر دو طرف را با شفافیت به این طرف سوم توضیح بدهیم تا بداند که چرا ممکن است قربانی هر دو طرف بشود و از ترس یکی به آغوش دیگری پناهنده نشود. ولی در مقاله آقای زرافشان، نور افکن فقط به یک طرف صحنه گرفته شده و طرف دیگردر تاریکی مانده و ایشان - حتا بمثابه جانب غیر اصلی و غیر پایه ای - جمهوری اسلامی را از مسئولیت هایش در این مناقشه معاف کرده و به بررسی اهداف و منافع و مسئولیت هایش نپرداخته است. 

حکومت ایران خواهان وقوع جنگ نیست، اما در تداوم بحران و فضای تهدید جنگی ذی نفع است و به آن دامن می زند. این حکومت نه فقط با  تحریکات هسته ای و تحرکات نظامی و ماجراجوئی هائی نظیر کنفرانس هولاکوست، جنگ طلبی کرده و برای  بهانه جویان امپریالیست بهانه فراهم کرده است بلکه همین خطر خارجی  را نعمتی برای  تشدید فضای پلیسی – امنیتی بقصد سرکوب اعتراضات مردم دانسته و به همین دلیل هم نفت روی آتش ریخته است. رژیم اسلامی از این دامن زدن حساب شده به بحران، هم برای گسترش نفوذ منطقه ای، هم باجگیری های بین المللی برای تضمین امنیتی خود و برای مهار بحران های داخلی بهره می برد. در این کشاکش اگر رژیم  موفق گردد که بخش قابل توجهی از مخالفان خود را به سکوت، چشم فرو بستن و در سطحی بالاتر حمایت مشروط از آن وادارد به دستاورد چشم گیری از همه سو رسیده است.

آقای زرافشان در جائی از این مقاله به عواقب چشم انداز جنگ اشاره می کند و می گوید : «  ... در شرايط حاضر در چنين چشم اندازى جز تشديد اختناق و سركوب و پس رفت ضد دموكراتيك براى مردم چيز ديگرى وجود ندارد».

اما مسئلهء تشدید سرکوب و پس رفت ضد دموکراتیک مسئله چشم انداز و نتیجه وقوع جنگ نیست، همین الان دربرابر چشمان مان جاریست. هم اکنون به بهانه وجود تهدیدات آمریکا این سرکوب ها تشدید شده است و سیاست های نظامیگری و امنیتی کردن فضای جامعه تحت عنوان آمادگی دفاعی در برابر خطر،  پوشش و توجیهی شده است برای همین تشدید سرکوب ها. اگر جنگ نسیه است، سرکوب به حساب آن نقد است. اگر آن یکی در چشم انداز است، این یکی در لحظه است. آقای زرافشان در این مقاله از مردم تنها بعنوان قربانیان تجاوز احتمالی آمریکا یاد می کند و نه در عین حال بعنوان قربانیان دست به نقدِ ماجراجويى هاى هسته ای و تحریکات نظامى و منطقه ای و تشدید بگیر و ببند و سرکوب به بهانه خطر دشمن خارجی و قربانیان تجاوزهمه جانبه رژیم به تمام عرصه های زندگی آنان.

اگر بناست آنطور که اقای زرافشان می گوید از موضع طرف سوم - یعنی مردم - به کشاکش دو طرف مناقشه نگاه کنیم، آن جنگ افروزی و بهانه جوئی امپریالیستی و این جنگ طلبی و بهانه دادن های حکومت اسلامی، پشت و روی یک سکه و متکی به یکدیگر، مکمل و تقویت کننده همدیگراند. آنچه آمریکا ممکن است با مردم ایران بکند و آنچه رژیم اسلامی تا کنون با مردم ایران کرده است و به بهانه خطر خارجی هم اکنون آنرا تشدید کرده است ، دو لبه شمشیر واحدی اند که بر روی مردم ایران کشیده شده است. اما در مقاله آقای زرافشان حتا یک کلمه اشاره به این طرف جنگ و اهداف و نیات آن نیست، جز همین کنایه سربسته که «  ظاهراً هر دو طرف ديگر اين كشمكش گوشه ى چشمى به جنگ دارند ».

به این ترتیب مقاله آقای زرافشان (« طرف سومى هم وجود دارد») نه تنها بجای سیاست سوم  یا راه سوم در قبال دو طرف مناقشه، به طرف سوم در این جنگ یعنی مردم اشاره دارد و به این انتظار که یک رویکرد سوم در برابر دو رویکرد شناخته شده را مطرح کند پاسخ نمی دهد، بلکه با مسکوت گذاشتن کامل طرف دوم و اهداف آن از بحران آفرینی های خارجی و بهره برداری های منطقه ای و داخلی اش، برداشتی را که از « چشم بستن » در مصاحبه با آقای نبوی شده بود، تقویت و تأیید می کند. اما تقویت چنین برداشتی به این مقاله ختم نمی شود و سخنان ایشان در جلسه اینترنتی هم شواهد دیگری را بر آن می افزاید.

 

استقلال از دو طرف جنگ، « اما » !

 

آقای زرافشان در گفتار اتاق اینترنتی خود از دو توّهم یاد کرد که مبارزه با آن ها  جزو وظائف تشکلی است که در ایران  درست کرده اند : توهمی که طرفداران آمریکا پخش می کنند که جنگ فقط به رژیم ایران ضربه خواهد زد؛ و دوم، توهمی که رژیم پخش می کند مبنی بر این که آمریکا توان جنگ ندارد.

مقاله « طرف سومی هم وجود دارد»، شاید به این خاطر منحصراً به افشاگری از آمریکا محدود شده بود که چشم کسانی را باز کند که دچار توهم اول اند . اما در گفتار اتاق اینترنتی ی آقای زرافشان، عمدتاً فعالان « صدای سوم » و جریاناتی در جنبش ضد جنگ مخاطب بودند که معتقد اند مبارزه ضد امپریالیستی و مقابله با خطر جنگ نباید ما را به هیچ شکلی به حمایت از جمهوری اسلامی یا پیشه کردن سکوت در برابر آن وادارد. برخلاف مقاله یاد شده، تمرکز آقای زرافشان در گفتار اتاق اینترنتی بر جمهوری اسلامی و توضیح موقعیت آن بعنوان طرف دوم در این مناقشه بود.

در سر تا سر این گفتار، آقای  زرافشان هیچ سهم و نقش و مسئولیتی بجز این توهم پراکنی را که « آمریکا توان جنگ ندارد »، متوجه حکومت اسلامی نکرد؛ گوئی که تنها تقصیر رژیم در این مناقشه همین است که قدرت تهاجمی آمریکا را دست کم می گیرد! آقای زرافشان در صحبت خود ضمن تصریح بر استقلال عمل از دو طرف جنگ، آن را در میان یک       « گرچه » و دو « اما » جای داد که تأمل برانگیز بود زیرا گفتن « گرچه استقلال عمل» و قید « اما » به دنبال آن، استقلال عمل را مشروط می کند. ایشان دو تفاوت میان دو طرف جنگ را تشریح کرد تا شنوندگان را به ضرورت تفاوت گذاری در موضع گیری در قبال آن ها  متقاعد کند ایشان در توضیح تفاوت اول گفت:

« ... گر چه تأکید ما بر استقلال عمل مان هست، استقلال عمل از هر دو جانب این جنگ، اما از لحاظ ما این هر دو تا هم در یک وضع نیستند. من بارهای بار گفته ام هزینه ای که ما در قبال جمهوری اسلامی و برای تحول در جامعه خودمان باید تحمل کنیم و پرداخت بکنیم، این هزینه، ناگزیر است، طبیعی است، بهای توسعه و پیشرفت مان است که همه ملت ها پرداخته اند و به پیشرفت و توسعه رسیده اند. در شناسنامه ما ثبت است؛ دِین ادانشدهء معوقهء ما به تاریخمان است و به گردن مان است و باید این کار را بکنیم. بنا بر این از این هزینه نمی توانیم اجتناب بکنیم؛ در حالی که هزینه ای را که یک جنگ امپریالیستی، یک تجاوز امپریالیستی به ما تحمیل می کند، این هزینه، هزینه ایست که می توان ازش اجتناب کرد. این یک تفاوت است در واقع بین دو طرف جنگ. وقتی شما ایران را در نظر می گیرید، این تفاوت، تفاوت مهمی است... این تفاوت، ذاتی است از لحاظ تاریخی ». وی پس از توضیح موازین بین المللی در مورد جنگ و ذکر این که آنچه امروز در اسرائیل با حمایت آمریکا صورت می گیرد یا خودش در عراق مرتکب می شود از مصادیق جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت است، افزود : « ضمن این که می دانیم طرف مقابل این جنگ هم چه وضعیتی دارد، اما این مسئله را نباید فراموش کرد و تفاوت هائی را هم که از لحاظ ماهیتی بین این دو تا وجود دارد نباید نادیده گرفت».  ( مرجع ٤ – فایل صوتی ١؛ دقیقه ٤ ١ )

این که هزینهء آزادی و رهائی با هزینه ویرانی و تحت اشغال در آمدن تفاوت دارند و این که یکی از این هزینه ها اجتناب ناپزیر و دیگری اجتناب پذیر اند، تفاوت بین این دو هزینه است و نه تفاوت بین دو طرف جنگ! این دو طرف جنگ، اتفاقاً از این لحاظ  که برای تحمیل سلطه خود بر مردم ایران، برای نقض حق حاکمیت شان، برای سلب آزادی و چپاول دارائی هایشان از هیچ جنگ و جنایتی چشم نمی پوشند و از این نظر که وقتی مسلط شدند، جز با پرداخت هزینه های سنگین نمی توان از شّرشان خلاص شد، تفاوتی « ذاتی » و « ماهیتی »  آنچنان که آقای زرافشان مدعی است با هم ندارند – البته اگر از موضع مردم ایران و نه حقوقدانان بین المللی به قضیه نگاه کنیم. اجتناب پذیر بودن یا نبودن یکی از این هزینه ها در لحظه حاضر، از تفاوت ذاتی و ماهیتی بین دو طرف نیست، از این است که در لحظه حاضر یکی مسلط است و دیگری نیست. یکی روی سینه مردم نشسته است و دیگری پشت در ایستاده است. اگر آن یکی ملسط شود، پرداخت هزینه رهائی از سلطه آن، باز هم اجتناب ناپذیر خواهد شد. از آقای زرافشان حتا بعنوان یک وکیل شجاع که صابون این رژیم بر پیراهن اش خورده و پیه زندان رفتن را به تن مالیده است توقعی نیست که در زیر تیغ رژیم خیلی صریح در باره این که « طرف مقابل این جنگ هم چه وضعیتی دارد» توضیح بدهد و اشاره کند که قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان خونین سال ۷ ۶، یک، و فقط یکی از مصادیق بارز جنایت این رژیم اسلامی علیه بشریت بوده است؛ اما تفاوت « ذاتی » و « ماهیتی » میان این دو طرف گذاشتن، غیر قابل فهم است.

در هر حال، آقای زرافشان با ترسیم این « تفاوت ذاتی و ماهیتی  بین دو طرف جنگ » – که تا اینجا بعنوان یک « اما » بر استقلال عمل از هر دو طرف جنگ مطرح کرد، صراحت نداد که درک این تفاوت چه نتیجه ای باید در سیاست فعالان ضد جنگ در قبال جمهوری اسلامی داشته باشد و ما به ازای تاکتیکی درک این تفاوت برای جبهه ضد جنگ ایشان در قبال جمهوری اسلامی مشخصاً چه خواهد بود؟ منطقاً و با توجه به موضوع بحث، این تفاوت گذاری باید در « استقلال عمل از دو طرف » باشد. در هر حال، گفته آقای زرافشان با ایهام بوده و منظور از آن در ابهام مانده است.

آقای زرافشان سپس به تشریح تفاوت دوم پرداخت و گفت:

« از طرف دیگری هم ما اینجا تفاوت قائلیم بین دو طرف این جنگ، و آن این است که بطور کلی چه از لحاظ حقوقی و چه از لحاظ سیاسی همیشه بین آغاز کننده جنگ و قربانی جنگ تفاوت وجود دارد. آن کسی که حمله می کند، آن کسی که هجوم می آورد، آن کسی که شروع می کند، با عمل خودش طرف مقابل را در موضع دفاعی قرار می دهد. بنا به دلائلی که فکر می کنم برای همه مان روشن است و اینجا  احتیاج به توضیح ندارد، جمهوری اسلامی به آمریکا نمی تواند حمله بکند. چنین کاری را نخواهد کرد. اگر جنگی اتفاق بیافتد، حمله کننده و آغاز کننده جنگ، آمریکاست و به این دلیل، جمهوری اسلامی در موضع دفاع مشروع  قرار می گیرد. ضمن تأکید بر این که برای دفاع از مردم مان در قبال یک تهاجم امپریالیستی هرگز نباید وادارمان بکند که در صف جمهوری اسلامی قرار بگیریم، اما باید تفاوتی را که بین حمله کننده و دفاع کننده وجود دارد در نظر گرفت». ( تآکید از من است. مرجع ٤ – فایل صوتی ١؛ دقیقه ۶ ١ )

درست است که از نظر حقوق بین الملل میان مهاجم و طرف مورد تهاجم تفاوت هست، اما طبق تعریف، این یک تفاوت حقوقی است و نه الزاما  تفاوت ماهوی میان دو طرف جنگ. البته برای من روشن است که ایشان این تفاوت را از زاویه نگاه یک حقوقدان و از چشم مجامع حقوقی بین المللی به مهاجم و مدافع در این جنگ قائل است ولی اشکال درست در همین است که ما ماهیت و ذات این رژیم را فقط در چهارچوب حقوق بین الملل و نه حقوق پایه ای مردم ایران و آن هم فقط در قبال تهدید خارجی تعریف کنیم – هر چند که در این چهارچوب هم تفاوت های ذاتی و ماهیتی از لحاظ انگیزه و اهدافی که علیه منافع مردم ایران دارند وجود ندارد. در حقیقت، مسئلهء آغاز کننده و مدافع در رابطه با این دو طرف مشخص و شناخته شده، هیچ مضمون دیگری جز این ندارد که کدام یک قادر خواهند بود سوار شدن بر گرده مردم ایران را برای خود تضمین کنند. ماهیت یگانه اهداف هر دو طرف جنگ را که یا گماردن حکومت های سر سپرده آمریکا بر مردم ایران و یا تحکیم و تثبیت حاکمیت فاشیسم مذهبی کنونی بر مردم ایران است، با تفاوت حقوقی بین مهاجم و مدافع نباید نادیده گذاشت. اگر همانطور که آقای زرافشان می گوید، از موضع طرف سوم این جنگ یعنی مردم به قضیه نگاه کنیم، هر دو طرف جنگ، دشمن حق حاکمیت، آزادی، امنیت، و رفاه شان هستند و زنان و کارگران و بیکاران و معتادان و تن فروشان و کودکان کار و دیگر قربانیان این رژیم سرمایه داری مذهبی را نمی شود متقاعد کرد که از چشم حقوقدانان بین الملل در باره آن داوری کنند.

خانم آذر درخشان که از سخنگویان اصلی اتاق اینترنتی بود در واکنش به این سخنان آقای زرافشان گفت:

« فکر می کنم آقای زرافشان بهتر است که وارد بحث حقوقی نشوند بخاطر این که به رسمیت شناختن دفاع مشروع جمهوری اسلامی از خودش در مقابل حمله خارجی، اساساً شامل سرکوب امنیتی  مشروع ما خواهد بود. توی گیومه می گویم " مشروع "... بحث را باید از چهارچوب حقوق بین الملل بیرون آورد و ببریم بحث را توی چهارچوب حقوق پایه ای مردم ایران. آن موقع هم جایمان روشن می شود که کجا قرار گرفته ایم، هم می توانیم به راهکارهای واقعی تر و منطبق بر مناقع مردم و قابل قبول برسیم». ( مرجع ٤ – فایل صوتی ٢ ؛ دقیقه ٢)

آقای زرافشان در جواب خانم درخشان گفت:

« به رسمیت شناختن دفاع مشروع، آنطور که ایشان ایراد  داشتند، برای جمهوری اسلامی نیست، برای ایران است». ( مرجع ٤ – فایل صوتی ٢ ؛ دقیقه ٤ ٢)

اما همانطور که در نقل قول دقیق بالا با خط تأکید مشخص کرده ام، آقای زرافشان گفته بود: « اگر جنگی اتفاق بیافتد، حمله کننده و آغاز کننده جنگ، آمریکاست و به این دلیل، جمهوری اسلامی در موضع دفاع مشروع  قرار می گیرد».

اولاً اگر منظور، جمهوری اسلامی نبوده و ایران بوده است، چطور می شود دفاع ایران را مشروع دانست و دفاع جمهوری اسلامی را نا مشروع ؟ چگونه می شود از ایران دفاع کرد و از دولتی که بمثابه دولت ایران دارد از خودش دفاع می کند حمایت نکرد؟ در صورت وقوع حمله، چگونه می شود میان ایران و دولت جمهوری اسلامی ایران خط تمایز کشید؟ چطور می شود از استقلال ایران دفاع کرد و از استقلال جمهوری اسلامی ایران دفاع نکرد؟ چطور می شود در استقلال عمل از دولت، از استقلال دولت دفاع کرد؟ چطور ممکن است دفاع از « کشوری به نام ایران» ، دفاع از « استقلال» ، دفاع از «هویت» ملی و از « تمامیت» ارضی  را بدون تاکتیک همکاری یا همسوئی با دولت درگیر در جنگ دفاعی عملی ساخت؟ چگونه می توان دفاع مستقلی را سازمان داد در شرائطی که دولت اسلامی – همانطور که جنگ ایران و عراق نشان داد –  نه تنها هیچ حرکت دفاعی مستقلی را تحمل نمی کند بلکه از جنگ برای تشدید سرکوب هر موجودیت و حرکت مستقلی حد اکثر استفاده را می کند؟

همه این ها سئوال است. سئوال این است که حاصل عملی توجه به این تفاوت هائی که از نظر آقای زرافشان بین دو طرف جنگ وجود دارد، در موضع گیری در برابر جمهوری اسلامی ( نه بطور کلی بلکه در قبال تهاجم و خطر تهاجم امپریالیستی) چیست؟ 

و بالاخره این که واکنش آقای زرافشان در قبال صحبت های خانمی با اسم مستعار" روز ٠ ۶ ٣" باز هم در مورد مواضع ایشان سئوال بر انگیز شد. این خانم که  در انتقاد به کسانی که از استقلال و خط سوم دفاع می کنند حرف می زد و از فعالین آن بخش از جنبش ضد جنگ در آمریکاست که از جمهوری اسلامی در برابر امپریالیسم دفاع می کند، ضمن انتقادات تحقیر آمیز خود به طرفداران خط سوم گفت:

« ... ما از آزادی صحبت می کنیم! حالا من نمی دانم کدام کشوری در طول تاریخ، به من نشان بدهید، کشورش مورد حمله بوده، دور تا رور محاصره نظامی بوده، از صبح تا شب این تلویزیون های بیست و چهار ساعته فارسی زبان « سی. آی. ای.» ئی مردم ایران را تهدید کردند که صبح بلند میشوی تهران با خاک یکسان است، و بیا و خودت کاری بکن. و این ها با این تهدیدها مواجه بوده، حالا آن کشور آمده شروع کرده به آزادی و دمکراسی پرداختن و حق کارگران و حقوق زنان و مسئله اقلیت ها! نه این که این حق ها نباشد، ولی شما به من نشان بدهید در شرایط بحرانی اولویت ها چیستند. من می خواهم بدانم اولویت ما در حال حاضر چیست؟ کدام کشوری در این شرایط در را باز گذاشته به اسم آزادی و دمکراسی که هر کس بیاید در کشور و جاسوس ها بیایند کار خودشان را بکنند و اسم این را هم بگذاریم آزادی و دموکراسی ». ( مرجع ٤ – فایل صوتی ۵ ؛ دقیقه ۵ ٢)

صریح تر از این نمی شد گفت که در برابر تهدید امپریالیستی باید در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ واضح تر از این نمی شد گفت که رژیم حق دارد در این شرائط آزادی و دموکراسی را زیر پا بگذارد، حقوق کارگران و زنان و اقلیت ها را زیر پابگذارد، و هر کس در این شرائط از آزادی و دموکراسی حرف بزند، منظورش باز گذاشتن درهای کشور برای جاسوسان است! از این روشن تر نمی شد با اتهام زنی رژیم به  فعالان زندانی شده زن، فعالان سندیکاهای مستقل کارگری و دانشجویان آزادیخواه که گویا عوامل دشمن اند، همسوئی کرد؛ و از این روشن تر نمی شد سرکوب مبارزات مردم برای آزادی و دموکراسی و سرکوب مبارزات کارگران، زنان، دانشجویان، اقلیت های ملی و قومی برای حقوق حد اقل  و مطالبات حیاتی شان را مشروعیت داد و توجیه کرد.

آقای زرافشان که در جمع بندی از جلسه آن شب گفت که جز آشفته فکری ندیده و هیچ چیز دندان گیری عاید اش نشده بود، تنها  در واکنش به سخنان شخص اخیر با لحنی مؤکد و گرم از وی تعریف کرد و گفت: « از " روز ٠ ۶ ٣ " بابت توضیحات پخته ایشان سپاسگزاری می کنم ». ( مرجع ٤ – فایل صوتی ۷ ؛ دقیقه ٤ ١)

این سپاسگزاری و تمجید از پختگی سخنان، از  آنجا که بدون هیچ تذکر و بدون نقد هیچ نکته ای از سخنان آن خانم بود، بعنوان تأئید کامل همه گفته های وی تلقی و بسیار حیرت انگیز شد.

راستی مگر می شود معتقد بود که تهاجم نظامی آمریکا جمهوری اسلامی را در موضع دفاع مشروع قرار می دهد، اما  تدارکات و تمهیدات امروزین جمهوری اسلامی را که تحت عنوان آمادگی برای مقابله با تهاجم دشمن انجام می گیرند مشروع ندانست؟ آیا حق با خانم " روز ٠ ۶ ٣" نیست؟!

 

چه نقشی بر عهده طرف سوم است؟

 

فکر می کنم این هم سئوالی درخور طرح باشد که نقش طرف سومی که آقای زرافشان در مقاله خود وجود آن را یاد آور ی کرده است در جنبش ضد جنگ چیست و آیا  می تواند در این میان نقشی ایفا کند؟ آیا باید برای مردم ایران بعنوان آکتور و فاکتور تأثیر گذار در این صحنه کارزار حسابی باز کرد یا نه و این نقش کدام است؟

در مقاله « طرف سومی هم در این جنگ وجود دارد» هیچ اشاره ای به نقش طرف سوم،  یعنی مردم ایران، در پیشگیری از وقوع جنگ یا پس از وقوع آن وجود ندارد. معلوم نیست که موضوعیت و نقش این طرف سوم بجز قربانی هر دو طرف جنگ بودن، چیست؟ مقاله، وجود این طرف سوم را تنها برای آن یادآوری کرده است که به طرفداران تهاجم نظامی آمریکا هشدار دهد که این طرف سوم، قربانی کشمکش دو طرف خواهد بود و «  مالاً پرداخت هزينه ها و تحمل زخم ها سهم او است نه سهم هيچ يك از دو طرف ديگر ».

آقای زرافشان در جلسه اینترنتی گفت:

« ... چه در جریان دانشجوئی، چه در جریان کارگری، چه در جنبش زنان، این فکر، این دریافت و در واقع عمل بر اساس این دریافت که یک پایه اجتماعی لازم است، تا مردم در صحنه نباشند در ایران هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، این فکر خرده خرده جا افتاده و سمت وظیفه ها تغییر کرده. با این حال من هنوز فکر می کنم حرکت دانشجوئی، حرکت کارگری و حرکت زنان مرحله جنینی اش را طی می کند، یعنی به آنجائی نرسیده که اسم اش بشود یک جنبش واقعی اجتماعی  گذاشت. امیدوارم تحولات منطقه که هیچ مشخص نیست در کدام جهت سیر می کند – و اگر برود به سمت برخورد نظامی باز همه چیز را از پیش نمی شود پیش بینی کرد که چه خواهد بود-  امیدوارم به این کیفیت و در این جهت به پیش نرود،  سمت و سوی جنبش های اجتماعی، رفتن رو به مردم، سازماندهی مردم، توجه به خواسته های مردم. نگاه به پائین است  و این تنها راهی است که ما را به نتیجه خواهد رساند و من به آن امیدوارم اگر اتفاق خاصی در منطقه نیافتد. ولی در وضعیت فعلی اش تا آنجا که من اطلاع دارم این ها در مرحله جنینی است، هنوز یک جنبش اجتماعی بمعنی واقعی کلمه که بشود به آن دل سپرد و آن وظائف سترگ را...» [ عبارت پایانی جمله نا مفهوم است ولی منظور، روشن است] ( مرجع ٤– فایل صوتی ۵؛ دقیقه ۸ ١)

« صدای سوم » اگر در مقام  نفی، شعار « نه به جنگ امپریالیستی، نه به جمهوری اسلامی » را می دهد، در مقام اثباتی « دفاع از جنبش های مردم ایران » را به آن اضافه می کند. « صدای سوم » هنگامی که از تقویت جنبش های اجتماعی ایران در برابر هر دو طرف جنگ دفاع می کند، ازاین اعتقاد حرکت می کند که «  تا مردم در صحنه نباشند در ایران هیچ اتفاقی نخواهد افتاد». و به همین دلیل هم من فکر می کنم اگر جنبش ضد جنگ در ایران محدود به جبهه تعدادی از روشنفکران و خیر خواهان و نخبگان و انساندوستان باشد – تازه در صورتی که اینان بتوانند حقیقتا و در عمل مستقل از سیاست های رژیم عمل کنند - و به یک جنبش توده ای از پائین تبدیل نشود، منشأ اثری نخواهد بود چرا که اولاً نه تنها آمریکا بلکه رژیم ایران هم مسئول و باعث و محرک و ذی نفع این شرائط بحرانی و فضای جنگی است؛ و ثانیاً بدون فشار سازمان یافته توده ای از پائین، حکومت اسلامی از کسی و چیزی واهمه ای به خود راه نمی دهد. تا جائی که به خود ایران مربوط است، در ایران برای پیشگیری از وقوع جنگ یک جنبش توده ای ضد جنگ لازم است که در عین حال که بیزاری اش از هر شکلی از مداخله گری امپریالیستی را با صدای بلند  و بخصوص با مضامین کاملاً مستقل  و « ذاتاً » و « ماهیتاً » متفاوت با رژیم اسلامی فریاد بزند، بلکه همزمان، با تاکتیک های متناسب با شرائط دشوار و اختناقی حاکم بر ایران، سیاست ها، نقشه ها، اهداف، دامگستری های رژیم در رابطه با بحران آفرینی های خارجی برای مهار بحران داخلی و خفه کردن اعتراضات و سرکوب مطالبات مردم را خنثا کند؛ و این نه با چشم بستن بر اهداف و منافع رژیم از این تحریکات و تحرکات میلیتاریستی و مسکوت گذاشتن آن ها، بلکه با به پیش کشیدن هر چه قاطع تر مطالبات عاجل و حیاتی اقشار مختلف مردم و در تقابل قرار دادن اولویت های زندگی خودشان با اولویت های هسته ای و نظامی و امنیتی رژیم می تواند کاملا عملی شود، حتا بی آن که لازم باشد مردم در این لحظه با شعارهای مستقیم ضد حکومتی  به خیابان بیایند. بخش های مختلف مردم ایران چنین تاکتیکی را هر چند بطور پراکنده و موردی، اما بعنوان الگوئی قابل گسترش به کار برده و استعداد، زمینه و پتانسیل مردم برای برپا کردن یک جنبش مخالفت عمومی با جنگ افروزان خارجی و جنگ طلبان داخلی از کانال طرح اولویت های خود در برابر  سیاست های هسته ای و جنگی را به نمایش گذاشته اند. نمونه های برجسته این ها را در پلاکارد اول ماه مه ۶ ۸ ٣ ١ کارگران با مضمون « ما انرژی هسته ای نمی خواهیم؛ حقوق ٠ ٠ ٠ ٣ ۸ ١ تومان هم نمی خواهیم. ما کار می کنیم که زندگی کنیم؛ زندگی نمی کنیم که کار کنیم» دیدیم؛ در قطعنامه بسیار درخشان وعالی تعدادی از كارگران مجتمع‌های پتروشيمی منطقه ويژه اقتصادی ماهشهر، مارون، بندر امام، کارون، فارابی، فن آوران، اروند، غدیر و فجر با تاریخ ٤/٨/٨٦ در اعتراض به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاضر در ایران مخالفت با جنگ و محکوم کردن سیاست های هر دو طرف زمینه ساز جنگ را دیدیم ( مرجع ۸ ). در پلاکاردهای دانشگاه های ایران هم بارها شاهد بالا رفتن  مطالبات عاجل و اساسی در برابر پروژه ها و طراحی ها و اولویت های جنگی رژیم بوده ایم. گسترس چنین تاکتیکی که زمینه پذیرش توده ای دارد چون بر مطالبات عاجل و اساسی مردم  استوار است، امکان می دهد که از یکطرف مطالبات مردم برمحمل مخالفت شان با جنگ و جنگ طلبان به پیش صحنه رانده شود؛ و از طرف دیگر، مبارزه شان با جنگ و جنگ طلبان بر محمل مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عاجل و حیاتی شان به اهرمی نیرومند و توده ای تبدیل شود.

 این است از دید فعالان « صدای سوم »، نقش ممکن و بایسته بخش داخلی « نیروی سوم » یعنی نقش مردم ایران، نقش جنبش از پائین در این مرحله برای پیشگیری از وقوع جنگ یا کم کردن احتمال آن.

سئوال از آقای زرافشان و همراهان شان این است که اگر قرینه هائی را که در بالا از آن ها یاد کردم کنار هم بچینیم، یعنی: اگر در دو طرف جنگ، فقط آمریکا مسئول است و تنها گناه رژیم ایران پخش این توهم است که آمریکا توان جنگ ندارد؛ اگر میان دو طرف جنگ تفاوت ذاتی و ماهیتی وجود دارد و در رابطه با استقلال عمل، نباید با آن ها یکسان برخورد کرد؛ اگر آمریکا جنایتکار علیه بشریت است و جمهوری اسلامی نیست؛ اگر جمهوری اسلامی در موضع دفاع مشروع است؛ اگر حقوق بین الملل در جانب جمهوری اسلامی است؛ اگر  بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب می‌کند که همه چشم ‌شان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه‌ و مقابله با آن خطر حرکت کنند، در جبهه ضد جنگ مورد نظر آنان چه تکلیفی برای مردم ایران جز همین  چشم بستن بر سرکوبگری جمهوری اسلامی و  دفاع صمیمانه از موجودیت آن  باقی می ماند؟ اگر غیر از این است، خوب است ما را روشن کنند که مابازای چشم بستن مردم، برای مردم چه خواهد بود؟

ما از شرائط اختناقی حاکم بر ایران و هزینه های سنگین برای فعالان سیاسی و اجتماعی غافل نیستیم. اگر کسی به من بگوید در اوضاع کنونی نمی شود از آقای زرافشان و همراهان شان در ایران انتظار داشت حرفهائی را که تو در این نوشته در باره رژیم نوشته ای  بزنند و مجبور اند فقط به این کنایه بسنده کنند که « طرف دیگر جنگ هم که تکلیف اش روشن است »، من آن را خواهم فهمید، اما آنچه نمی فهمم این است که آشکارا به مردم رهنمود داده شود همه چشم هایشان را ببندند. آیا این رهنمود با خواسته رژیم اسلامی مطابقت ندارد؟ آیا حق دفاع مشروط برای رژیم قائل شدن براستی می تواند در چارچوب راه حل سوم قرار بگیرد؟    

 

جمع بند

آنچه مرا بیش از هر چیز به نوشتن این مطلب برانگیخت ، شنیدن بوی گرایشی در جنبش ضد جنگ است که اگر چه مدعی مخالفت با جنگ از موضع مردم ایران است، اما خطرات و صدمات آن تنها می تواند متوجه مردم ایران باشد و جمهوری اسلامی نیز بسیار خوشنود خواهد بود که مواضعی که موقعیت او را تقویت می کند، توسط کسانی در بین مردم تبلیغ شود که به هر دلیل وجهه ای در بین مردم دارند.

 تک تک پرسش های مطرح شده در این نوشته نیازمند پاسخ های روشنی است تا تناقضات عیان میان  نظراتی که به آن ها استناد شد و ادعای راه حل سوم و استقلال عمل از دولت، به صورت مجاب کننده ای حل شود. وقوع جنگ، فاجعه خواهد بود، در این تردیدی نیست. اما این که رژیم جمهوری اسلامی در نقشه شوم خود برای نابود کردن جنبش های اجتماعی نوپا- که از خون و خاکستر نسل ها به سختی دوباره جوانه می زنند – بار دیگر با بهانه قرار دادن خطر خارجی موفق شود نیز فاجعه  خواهد بود. آیا از سربریدن انقلاب و انقلابیون ایران در پشت گردو خاک گروگان گیری سفارت و دود باروت جنگ عراق درسی گرفته ایم؟

جا دارد که این مباحثه از حد طرح سئوالات فراتر برود و نظرات اثباتی هم مطرح و باز شوند. من با این که در توضیح و تشریح « صدای سوم » به سهم کوچک خودم مطالب چندی نوشته ام ( که دو تای آن ها را که در پانویس نام می برم به آدرس ای میلی « صلح ایران » برای اطلاع دوستان مخاطب این نوشته خواهم فرستاد - و گفتگوهائی نیز درسایت رادیو برابری در این زمینه در دسترس است ) با این حال اگر لازم باشد باز هم در این زمینه حرف های اثباتی خود را بیان خواهم کرد.

               

 شهاب برهان

 پاریس – ٩ ١  آذر ۶ ۸ ٣ ١  برابر با ٠ ١ دسامبر ۷ ٠ ٠ ٢

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                                               


 

 

١ - http://iranpeace.coo.ir

٢- http://www.radiozamaaneh.com/nabavi/2007/10/post_30.html

٣- http://www.nowaroniran.org/spip.php?rubrique6

٤- http://www.etehadesocialistha.com/speech.htm

۵- http://peaceiran.blogfa.com/post-71.aspx

صدای سوم در برابر امپریالیسم، صهیونیسم و اسلام سیاسی- ۶ ،شهاب برهان  

http://www.rahekargar.net/maghalat/200608/20060831-01-maghalat.htm

۷-صدای سوم: با جنگ، بی جنگ، یا ... تا جنگ               شهاب برهان،

 http://www.socialist-forum.com/manabe/BorhanShahab.htm

۸ - قطعنامه تعدادی از كارگران مجتمع‌های پتروشيمی منطقه ويژه اقتصادی ماهشهر - سلام دموکرات.htm