فمینیسم،
نه یک کلمه
بیشتر، نه
کمتر!
لاله حسین
پور
ما برای
مرزبندی با
مخالفین خود
به لقب احتیاج
داریم. گویا
هیچ مفهومی
رسا نبوده و
به طور کامل
دارای آن
محتوایی نیست
که ما برای
نظرات خود
قائلیم. عادت
کرده ایم
دائما پسوند و
پیشوند به
اعتقادات خود
آویزان کنیم و
افکار خود را
در صفحات بی
شمار تعریف
کرده و
بگوئیم، ما
این هستیم و
به مخالفین
خود بگوئیم،
نه، شما این
نیستید، بلکه
آن هستید.
مشکل،
مفاهیم
نیستند. مشکل
انسان ها
هستند که نمی
توانند
آزادانه فکر
کنند. آن ها
خود را در
چهارچوب یک
تفکر یا
ایدئولوژی زندانی
کرده و می
خواهند تمام
"ایسم"های
جهان را در آن
چهارچوب هم
آهنگ و منطبق
کنند.
حاکمیت
ایدئولوژی
برذهن انسان
ها، آن ها را
توتالیتر
کرده است. حال
هر ایدئولوژی
که باشد، تفاوتی
نمی کند. اگر
انسان خود بر
ایدئولوژی حاکم
شود، می تواند
از آن استفاده
کرده و پرده از
رازهای نهفته
بردارد و پاسخ
سئوالات جهان و
هستی و نیستی
را بدهد. اما
وقتی این
رابطه برعکس
شد و
ایدئولوژی بر
انسان حاکم
گشت، قفلی بر
ذهنیت می زند
و مانع گشایش
ادراکات و
تبلور خلاقیت
ها می شود.
حاکمیت ایدئولوژی
بر انسان، او
را دگم، بسته،
عقب مانده و
ارتجاعی می
کند.
زنان،
مادام که از
ایدئولوژی
استفاده کرده
و نگاهی هشیار
به خود و
پیرامون خود
می افکنند و
در ضمن هم
زمان برای
حقوق و جای
گاه انسانی خود
و هم جنسان
خود در یک جامعه
مردسالار
مبارزه می
کنند، راه پیش
رفت و ترقی را
طی می کنند.
اما وقتی خود
را در چهارچوب
یک ایدئولوژی
اسیر کرده و
حاضر به فراتر
رفتن از آن
نباشند، حال
چه اسلام باشد
و چه هر مذهب و
آئینی، دیگر
نمی توان از
ترقی صحبت
کرد. دیگر این
دگماتیسم و
انحصار فکری
است که گریبان
گیر یک مدافع
حقوق زنان می
شود.
غافل از این
که ایدئولوژی
که اساسا به عنوان
مذهب در جامعه
عمل کرد
داشته، قبل از
آن که مقدس و
جاودانه شود،
خود از
ملزومات
جامعه و
درخواست های
انسان ها و
کمبود و رنج و
مشکلات شان و
توسط خود انسان
ها به وجود
آمده تا پاسخی
به معادله ظلم
و ستم انسان
بر انسان بدهد
و بر آن معادله،
روشنایی
افکند. اما خود،
به مرور بر
تار و پود
جامعه و افکار
و اذهان مردم
حاکم شده و از
این طریق
منافع عده ای
که قدرت را در دستان
خود دارند،
تأمین گشته
است. بنابراین
بسیاری از
ایدئولوژی ها
و مذاهب در
وهله اول حافظ
حاکمیت قدرت
مداران بر
توده مردم
جامعه می باشد
و به همین
دلیل مقدس
شمرده شده و
دست بردن در
آن و تغییر آن،
کفر محسوب می
گردد.
فرض بر
این که زنان
مسلمانی وجود
دارند که برای
رفع تبعیض
جنسی تلاش می
کنند، دلیل بر
حقانیت
فمینیسم
اسلامی نمی
شود. آیا زنان
مسیحی که
فمینیست
هستند و علیه
تبعیض جنسی می
جنگند،
فمینیست های
مسیحی نامیده
می شوند؟
تنها
زمانی مفهوم
فمینیسم
اسلامی
موجودیت می
یابد که
فمینیست ها
ادعای
اسلامیست
بودن به عنوان
یک ایدئولوژی
سیاسی حاکم بر
جامعه را داشته
باشند و
بخواهند این
دو مفهوم را
بر یک دیگر
منطبق کنند.
اسلامیست
هایی که تلاش
می کنند
فمینیسم را با
ایدئولوژی
اسلام سیاسی
هم آهنگ کنند،
در نهایت
پدیده ای به
وجود خواهند
آورد که در
بهترین حالت،
نه این است و نه
آن و در غیر
این صورت این
فمینیسم است
که اسیر
اسلامیسم شده
و تابع آن می
گردد. در چنین
حالتی دیگر
نمی توان نام
فمینیست بر آنان
نهاد. آن ها
اسلامیست
هایی هستند که
قوانین اسلام
و شریعت را
درباره حقوق
زنان پیاده می
کنند. اما
فمینیست های
اسلامی تا آن
جا که بخواهند
اسلام را
تغییر داده و
دست به آیه
های قرآنی
ببرند و آن را
منطبق بر
فمینیسم
کنند، البته
فمینیست
هستند، اما دیگر
اسلامیست
نیستند. و اگر
مسلمان هم
باشند، باید
اسلام سیاسی
را رد کنند.
آن هایی
که به خود لقب
فمینیست
اسلامی می
دهند، درواقع
مسلمان هایی
هستند که برای
رفع تبعیض
جنسی در
چهارچوب
اسلام تلاش می
کنند. آن ها در
ادامه راه خود
در جایی متوقف
شده و دیگر
راهی برای گشایش
چهارچوبه
قوانین
اسلامی
ندارند. آن ها
برای این که
هویت اسلامی
خود را حفظ
کنند، مجبورند
فمینیسم را در
چهارچوب
اسلام نگه
دارند و ظرفیت
فمینیسم را
برای گشایش و
رشد مبارزه
سرکوب کرده و
آن را در
محدوده
قوانین مقدس و
تغییر ناپذیر
اسلام محبوس
کنند.
بسیار
روشن است که
فمینیسم را
نمی توان با
اسلامیسم
آشتی داد و به
محض این که
یکی از درخواست
های زنان با آیه
ای از قرآن
ناهم خوانی
پیدا کند،
مسلم است که
شعار زنده باد
قرآن و مرده باد
حقوق زنان سر
داده می شود.
فمینیسم را با
هیچ
ایدئولوژی
دگمی که ظرفیت
تغییر و توسعه
نداشته باشد،
نمی توان آشتی
داد.
فمینیست
تا آن جا
فمینیست است و
فمینیست باقی می
ماند که
درخواست های
زنان را تا به
آخر دنبال
کرده و زنان
را از قید
تبعیض جنسی
رها کند. رفع تبعیض
جنسی با هیچ
ایدئولوژی و
هیچ مذهبی، با
هیچ اما و
اگری نمی
تواند محدود
شده و یا
متوقف گردد.
فمینیست ها
می توانند حزب
داشته باشند و
فعالیت سیاسی
کنند. خدا
داشته باشند و
عبادت کنند.
آن ها می
توانند
آتئیست باشند
و به هیچ
خدایی
نیانگارند.
کمونیست باشند
و برای رهایی
طبقه کارگر
مبارزه کنند.
برای فمینیست
بودن هیچ شرطی
و پیش شرطی
نمی توان قائل
شد. مشکل از آن
جا شروع می
شود که
فمینیست ها
تلاش می کنند
که مبارزه برای
رفع تبعیض
جنسی را بر
ایدئولوژی و
اعتقادات خود
منطبق کنند.
مشکل آن جاست
که فمینیست ها
می خواهند
فمینیسم را با
مذهب و آئین
خود توضیح
دهند. این تناقضی
است که در
روند رشد خود،
اجبارا به نفع
یک طرف شکسته
شده و از بین
خواهد رفت.
فمینیسم
با رشد خود و
آگاهی عمیق تر
به وظائف خود
در طول تاریخ،
هر بار عرصه
جدیدی را برای
به اثبات
رساندن خود
کشف کرد. از حق
رأی زنان
گرفته تا حقوق
برابر در
قانون. از دست
مزد برابر
برای کار
برابر تا
امکان
تحصیلات و داشتن
سهمیه برابر و
مقام در رأس
یک دولت و
غیره. اما
اکنون فمینیسم
یعنی مبارزه
برای رفع
تبعیض جنسی.
رفع این
تبعیض تنها از
طریق تغییر
قوانین یا سرنگونی
دولت ها و یا
برقراری سوسیالیسم
متحقق نخواهد
شد و با
برابری
اقتصادی و رفع
تبعیض طبقاتی
نیز از بین
نخواهد رفت. برای
رفع تبعیض
جنسی باید
پایه و اساس
هر گونه تبعیضی
از میان
برداشته شود.
رفع تبعیض
جنسی مبارزه
ای ست همه
جانبه، فرهنگی
و اقتصادی، در
خانه و در
محیط کار، در
روابط انسان
ها با یک دیگر
و در برخورد
با خود. تبعیض
جنسی آن چنان
ریشه دار و
قوی در تار و
پود جامعه
رخنه کرده است
که تنها با
تغییر
قوانین، دین،
زبان، آموزش و
سایر تغییرات
روبنایی و زیر
بنایی قابل از
بین بردن
نیست. فمینیسم
دنیای دیگری
می خواهد.
فمینیسم
مبارزه ای
جانانه و تا
به آخر می
طلبد و به
همین دلیل به
نیروهایی نیاز
دارد که
جانانه و تا
به آخر می
جنگند. این یعنی
فمینیسم، نه
یک کلمه بیشتر
و نه کمتر!