گرایش به چپ
در آلمان!
ارژنگ
بامشاد
جنبش
رو به گسترش
اجتماعی چپ و
رشد حزب چپ به
موضوع مطرح در
فضای سیاسی
آلمان تبدیل
شده است. حضور
نیرویهای چپ
و جوان درحرکت
های اجتماعی
وعمق یابی
مبارزات
اتحادیه ای
در یک
سال گذشته
نشان از چرخش
به چپ در این
کشور دارد. این
چرخش به چپ
ناشی از
انباشت
نارضائی
عمومی از
اجرای سیاستهای
نئولیبرالی
توسط دولت قبلی(ائتلاف
حزب سوسیال
دمکرات و سبزها
به رهبری
گرهارد شرودر
صدراعظم قبلی
آلمان) و دولت
کنونی( ائتلاف
بزرگ متشکل از
حزب دمکرات
مسیحی و حزب
سوسیال
دمکرات با صدراعظمی
آنجلا مرکل)
است. این
نارضائی موجب
شده است که هم
جنبشهای
اجتماعی، هم
جنبش کارگری و
هم حزب چپ
بتوانند به
دستآوردهای
قابل توجهی
دست یابند.
در
ماه ژوئن
گذشته در
جریان برگزاری
اجلاس هشت
کشور صنعتی،
تظاهرات و
تجمات
اعتراضی
گستردهای
برگزار شد که
در نوع خود در
سالهای اخیر
در آلمان بی
نظیر بود. در
این جنبش حضو
ر نیرویهای
چپ و جوانی که
از نقاط مختلف
آلمان و اروپا
برای نشان
دادن مخالفت
خود با سیاستهای
سران هشت کشور
صنعتی آمده
بودند، شاخص
بود. در این
گردهمائی
بزرگ اعتراضی
تاکتیکهای
ابتکاری و
متنوعی به کار
بسته شد که انعکاس
رسانهای
بسیار گستردهای
یافت.
در
نه ماه گذشته
همچنین
مبارزه
اتحادیهای
علیه انجماد
دستمزدها نیز
به مرحله تازه
ای رسید. در
راس این
مبارزه،
لوکوموتیورانان
آلمان و
اتحادیه آن ها
" ژ.د.ل" قرار
داشت که با
طرح جسورانه
"سی درصد
افزایش
دستمزد و کاهش
ساعت کار"
مبارزهای را
آغار کردند که
در نهایت به
یک اعتصاب شش روزه
انجامید. این
اعتصاب
که حمل ونقل مسافر
و کالا را فلج
کرد، مدیریت
راه آهن را مجبور
کرد که تن از
سرسختی
برداشته و تن
به مذاکرده و
مصالحه داده و
افزایش
دستمزد دو رقمی(
که از هشت در
صد شروع و به
سیزده درصد
افزایش خواهد
یافت) را
بپذیرد . در شرایطی
که به خاطر
سیاستهای
سازشکارانه
اتحادیهها،
دستمزدهای واقعی
در آلمان بیش
از دو دهه
ثابت مانده
بودند، پیروزی
لوکوموتیورانان
فصل جدیدی از
مبارزات
سندیکائی را گشود.
مجامع عمومی
فعال شده و
خواست افزایش
قابل ملاحضه
دستمزدها را
مطرح کردند.
هم اکنون بخش
خدمات عمومی و
نیز صنایع ذوب
آهن افزایش
هشت درصدی دستمزدها
را مطرح کرده
و اعتصابات اخطاری
این دو بخش
بزرگ شروع شده
است.
در
متن چنین
اوضاعی از
گرایش به چپ
در جنبشهای
اجتماعی
آلمان، حزب چپ
توانست به
پیروزی های
بزرگی دست
یابد. به
دنبال پیروزی غیرمترقبه
این حزب در انتخابات
ایالتهای
نیدرساکسن(Niedersachsen) و هسن (Hessen) که
توانست
نمایندگانی
به پارلمان
های ایالتی
اعزام کند، احتمال
می رود که در
انتخابات
هامبورگ نیز
بتواند از حد 5
درصد آراء عبور
کرده و
نمایندگانی
به پارلمان
این شهر اعزام
کند. هم اکنون
حزب چپ علاوه
بر حضور در
پارلمان
سراسری فدرال،
در پارلمان
های 9 ایالت از 16
ایالت حضور
دارد و به این
دلیل و همچنین
به لحاظ تعداد
اعضایش، به
حزب سوم آلمان
تبدیل شده است
و توانسته است
علیرغم عدم
دسترسی به
رسانههائی
که در انحصار
احزاب حاکم
قرار دارد، نفوذ
خود را افزایش
دهد به گونه
ای که هم
اکنون طبق
نظرسنجی ها 13
تا 14 درصد آراء
را در صورت
برگزاری
انتخابات سراسری
به دست خواهد
آورد.
واقعیت
این است که
بدنبال تشکیل
حزب متحد چپ که
از وحدت حزب
سوسیالیسم
دمکراتیک شرق
آلمان و " آلترناتیو
انتخاباتی
برای کار و
عدالت اجتماعی"
در غرب آلمان
در 8 ماه پیش،
بسیاری
انتظار حضور
فعالتر این
جریان در عرصه
ی سیاسی آلمان
را داشتند. اما
گسترش نفوذ
انتخاباتی
حزب، بیش از
آن بوده که
بسیاری حتی در
خوشبینانه
ترین حالت
تصور می
کردند.
درست
در فضای پیشبرد
سیاست های
نئولیبرالی
حزب سوسیال
دمکرات و حزب
دمکرات مسیحی
که در ائتلاف
حکومتی قرار دارند؛
حزب چپ توانست
شعارهائی را
به میان مردم
ببرد که از
مقبولیت توده
ای برخوردار
شده است.
شعارهایی هم
چون تعیین
حداقل دستمزد
برای کارگران
و مزدبگیران؛
ضرورت بازپس
گرفتن رفرم
های کاهش کمک
هزینه بیکاری؛
تثبیت حداقل
حق بازنشستگی
و جلوگیری از
کاهش مداوم آن؛
حذف شهریه های
ورودی به
دانشگاه و
تلاش برای
آموزش رایگان
در سطوح
ابتدائی و
متوسطه؛ و
دنبال کردن
سیاست صلح جویانه
در جهان و
خروج نیروهای
نظامی از افغانستان
و مخالفت با
گرایشات
میلیتاریستی. تکیه بر
این شعارها
موجب شد که
حزب چپ بتواند
بخشی از
نارضائی عظیم
تودهای که
ناشی از پیش
برد سیاستهای
نئولیبرالی
ائتلاف حاکم، را
به خود جذب
کرده و به این
ترتیب در بخش
غربی آلمان
وارد پارلمانهای
محلی شود.
حزب چپ قبل از
این موفقیتها،
حزبی محدود در
ایالتهای
شرقی آلمان
بود و از سوی
رسانهها و
ارگانهای
تبلیغاتی
بورژوازی به
مثابه بقایای
نظام حاکم بر
آلمان شرقی
قلمداد میشد.
اما با ورود این
حزب در
پارلمانهای
محلی در برمن
و سپس در
ایالتهای
نیدرزاکسن و
هسن عملأ ساختار
سیاسی آلمان
دچار دگرگونی
شده و ساختار
چهار حزبی
تاکنونی در
حال بهم ریختن
است. اگر تا قبل از
رشد و گسترش
حزب سبزها،
ساختار سیاسی
آلمان سه حزبی،
شامل سوسیال
دمکرات ها،
دمکرات مسیحی
ها و لیبرال
ها بوده با
پیدایش حزب
سبزها این
ساختار، چهار
حزبی شد. و در
چند دهه گذشته
همواره شاهد
دولت های
ائتلافی
سوسیال
دمکرات و
سبزها و یا دمکرات
مسیحی و
لیبرال ها
بوده ایم. اما
اکنون این
ساختار نیز به
گذشته تعلق
دارد. در
انتخابات
سراسری 2005، حزب
چپ توانست با 8
در صد آراء
وارد پارلمان
شود و عملأ
امکان ائتلاف
های سنتی از
میان رفت و در
پایان دو حزب
بزرگ سوسیال
دمکرات و
دمکرات مسیحی
مجبور به تشکیل
ائتلاف
حکومتی شدند.
هم اکنون نیز
این وضعیت در
ایالت هسن
بوجود آمده
است و هیچ کدام
از ائتلاف های
سنتی دمکرات
مسیحی و لیبرال
ها و یا
سوسیال
دمکرات و
سبزها نمی
توانند به
اکثریت
پارلمانی دست
یابند. و چون
تمامی این احزاب
از ائتلاف با
حزب چپ
گریزانند، بن
بست سیاسی در
پارلمان به
وجود آمده
است. به
احتمال زیاد
همین وضعیت در
هامبورگ نیز
پدید خواهد آمد.
به دیگر سخن
در تحولات آتی
آلمان، هیچ
تحولی بدون
توجه به حزب
چپ امکان پذیر
نخواهد بود.
همین امر
نگرانی شدیدی
در میان احزاب
سنتی ایجاد کرده
است تا جائی
که بسیاری از
آن ها تلاش می
کنند با کپیه
برداری از
شعارهای این حزب،
هم بر رأی
دهنده گان خود
بیافزایند و
هم مانع
رشد و گسترش
این حزب
گردند.
کدام
عوامل در رشد
و گسترش نفوذ
حزب چپ
مؤثرند؟
همانطور
که در بالا
گفتیم
نارضائی عظیم تودهای
از اجرای
سیاستهای
نئولیبرالی
که هر چهار
حزب نظام
کنونی آلمان
مدافع و مجری
آنها بوده اند،
خصلتنمای
دوره کنونی
است. واقعیت
این است که
داروی تلخ
ضداصلاحات
نئولیبرالی
به مذاق
اکثریت عظیمی
از شهروندان
کشور آلمان
خوش نمیآید .
آمارگیریهای
انجام شده نشان
میدهد که
قریب سه چهارم
یعنی هفتاد و
پنج در صد مردم
آلمان از
اصلاحات
نئولیبرالی و
نیز اعزام
نیروهای
نظامی آلمان
به افغانستان
ناراضی هستند.
این نارضائی
بویژه در مورد
کاهش بیمه بیکاری،
خصوصی سازی
نظام بهداشت و
درمان، کاهش
چشمگیر خدمات
عمومی،
افزایش سن بازنشستگی
و بازاری کردن
نظام آموزش و
تحصیلات عالی
خود را نشان
میدهد.
بر
متن این شرایط،
حزب چپ با
تکیه بر خواست
های برابری
طبانه؛ عدالت
جویانه و صلح
خواهانه و
تبدیل این
خواست ها به شعارهای
عملی و سیاسی
روز توانسته
در میان مردم،
شنوندگان و
مدافعین
زیادی حذب
کند. هر چند
ممکن است تمامی
کسانی که به
شعارها و
خواست های این
حزب روی می
آورند به دلیل
علاقه مند ی
شان به این
حزب نباشد و
حالت اعتراضی
به احزاب سنتی
داشته باشند.
برای مثال
پیروزی
چشمگیر این
حزب در ایالت
نیدرزاکسن
که یکی از
بزرگترین
ایالتهای آلمان
است،در
شرایطی صورت
گرفت که حزب
در آن نه
رهبران
شناخته شده،
نه تشکیلات جا
افتاده ای داشت
و نه توانسته
بود بخاطر
فقدان منابع
مالی تبلیغات
انتخاباتی
قابل ملاحضهای
انجام دهد. با
این حال همین
روی آوری به
این شعارها
عملأ گرایش به
چپ را در فضای
سیاسی کشور به
یک عامل مهم
سیاسی مبدل
کرده است.
امری که مدام
از سوی رسانه
های خبری و
مطبوعات دست
راستی آلمان
به عنوان یک
خطر جدی به
بحث گذاشته می
شود.
حزب
چپ از آنجا که
ائتلافی میان
حزب سوسیالیسم
دمکراتیک شرق
آلمان و"
آلترناتیو
انتخاباتی
برای کار و
عدالت
اجتماعی" در غرب
آلمان است و
این بخش اخیر
عمدتأ متشکل
از فعالین
اتحادیه ای
جدا شده از
سوسیالدمکراسی
بود،
پیوندهای رو
به گسترشی با
اتحادیه های
کارگری دارد.
واقعیت این
است از زمانی
که حزب سوسیال
دمکرات آلمان
به رهبری
گرهارد شرودر
سیاست های
نئولیبرالی
را در پیش
گرفت، به
تدریج با روی
گردانی
اتحادیه های
کارگری روبرو
شد. در
انتخابات
سراسری قبلی
آلمان حدود بیست
درصد از اعضای
اتحادیهها
به حزب چپ رای
دادند. هم
اکنون روابطی
میان سران
برخی از
اتحادیههای
کارگری و حزب
چپ در حال
تکوین است.
بسیاری از
رهبران حزب به
گردهم آئی های
اتحادیه ها
دعوت می شوند
و در دوره های
تبلیغات
انتخاباتی
نیز همسوئی و
یا حمایت
اتحادیه ها می
تواند نقش
مؤثری در
گسترش آراء
حزب داشته باشد.
در مقابل نیز
نمایندگان
حزب در
پارلمان سراسری
و یا پارلمان
های ایالتی
نیز بسیاری از
خواسته های
اتحادیه ای را
به مسئله ی سیاسی
روز تبدیل می
کنند. اما این
رابطه، رابطه
سادهای نیست.
در شرایطی که
به علت تعرض
نئولیبرالی
سرمایه،
اتحادیهها
در یک دوره
مهم از
تحول و
دگردیسی قرار
دارند و
گرایشات گاه
متضادی در
درون آن ها در
حال تکوین
است، رابطه
حزب با
اتحادیهها خود
تابع گسترش
مبارزه
طبقاتی در
درون اتحادیه
ها علیه
بوروکراسی و
سازش در بالا
و گسترش موج
رزمندگی جنبش
اتحادیه ای
است. در همین
رابطه هم
گرایشات "
واقع گرا" ( هم
در حزب و هم در
اتحادیهها) وجود
دارند که
خواهان ادامه
وضع موجود
هستند و هم
گرایشات
رزمنده که
حاضر نیستند
تسلیم و تابع
منطق تعرض
نئولیبرالی
شده و به آن تن
در دهند. چالش
این گرایشات
در درون
اتحادیهها و
حزب و تاثیر
متقابل آن ها
این رابطه را
از پیچیدگی
خاصی
برخوردار
ساخته است. یک
نمونه در این
عرصه، موضع حزب چپ در
ارتباط با
اعتصاب
لوکوموتیورانان
بود که بورکراسی
اتحادیهای
آلمان بشدت با
آن مخالف بود و
علنا" علیه آن
موضعگیری
نمود. در
ارتباط با
حمایت و یا
عدم حمایت از
این اعتصاب
حزب چپ نیز
دچار تردید شد
و در درون آن
بحثهای تندی
پیرامون
حمایت و یا
عدم حمایت از
اعتصاب
لوکومتیورانان
صورت گرفت.
این مباحثات در
نهایت منجر به
اعلام حمایت
رهبری حزب از
اعتصاب شد اما
هنگامی که
اعتصاب در حال
پایان بود.
سمتگیریهای
راهبردی حزب
چپ
اسکار
لافونتن؛
گریگور گیزی؛
لوتار بیسکی و
کلاوس ارنست
از چهرههای
سرشناس رهبری
حزب چپ هستند.
اگر گریگور گیزی
و لوتار بیسکی
در شرق آلمان
از محبوبیت
برخوردارند و
کلاوس ارنست
در میان
فعالین کارگری
و اتحادیه ای؛
اسکار
لافونتن را
باید چهره سراسری
حزب قلمداد
کرد. او که
زمانی رهبر
قدرتمند حزب
سوسیال
دمکرات آلمان
و وزیر دارائی
کابینه
گرهارد شرودر
بود، در
اعتراض به
سیاست های
نئولیبرالی
دولت شرورد هم
از وزارت کناره
گرفت و هم از
ریاست حزب
کنار رفت و
فعالیت سیاسی
مستقلی در
دفاع از آرمان
های خود آغاز
کرد. هم اکنون
با بازگشت
مجدد خود به
عرصه ی فعال سیاست
در آلمان تمام
تلاش خود را
برای به بن
بست کشاندن
سیاست های
نئولیبرالی
مبذول می
دارد. پیگیری او
در دنبال کردن
شعارهایش؛
بیان و فرموله
کردن موجز
خواست ها و
برنامه های
سیاسی به گونه
ای که برای
توده های میلیونی
قابل درک
باشد؛ توان او
در سخنوری و
تهییج حضار؛ و
شناخت دقیق او از
شخصیت های سیاسی
و اجتماعی و
ساختارهای
جامعه
او را به یک
چهره مطرح در
شکل دادن به
گرایش چپ در جامعه
آلمان مبدل
کرده است.
اما
حزب چپ حزبی
یک پارچه نیست
بلکه از
گرایشات گوناگونی
تشکیل شده
است. گرایشی
که گریگور
گیزی نیز از
آن طرفداری میکند
تلاش میکند
خود را به
شریک دولتی
حزب سوسیال
دمکرات( حتی
حزب سوسیال
دمکرات با
سیاست
نئولیبرالی کنونی)
مبدل سازد. این
الگو در مکلنبورگ-
فورپومن( یکی
از ایالتهای
آلمان شرقی) و
بویژه برلین
به اجرا درآمده
و عواقب بسیار
مهلکی برای
حزب چپ در بر
داشته است.
حزب چپ قبل از
ائتلاف با
سوسیالدمکراسی
توانسته بود
در انتخابات
برلین ٢٤ در
صد آراء را به
خود اختصاص
دهد. اما پس از
چهار سال
حکومت با حزب
سوسیال
دمکرات و به
عنوان شریک
کوچک این حزب
در حکومت
محلی، در
آخرین انتخابات
برلین ده در
صد آرای خود
را از دست داد. رشد بی
سابقه حزب چپ
در برلین حاصل
مخالفت حزب با
سیاستهای
نئولیبرالی
بود، اما پس
از ائتلاف حزب
با سوسیال
دمکراسی، به مجری
سیاستهای
ضداجتماعی
دولت حاکم
مبدل شده و
دچار سقوط
انتخاباتی شد.
اکنون نیز
کارگران
خدمات عمومی
در تدارک
اعتصاب علیه
دولت محلی در
برلین برای
افزایش
دستمزد هستند.
گرایش
دیگر که
لافونتن آن را
نمایندگی میکند
دفاع از خدمات
اجتماعی دولت
رفاه و نوعی
کینزگرائی
اقتصادی است.
لافونتن اگر
چه برای حفظ
وحدت صفوف حزب
علنا" به
الگوی برلین
حمله نمی کند
ولی معتقد است
که شرط ائتلاف
با سوسیال
دمکراسی باید
پس گرفتن
اصلاحات
نئولیبرالی
انجام شده در
دوره شرودر و دولت
کنونی و نیز
بازگرداندن
قوای نظامی از
افغانستان
باشد.
گرایشات
رادیکال و چپ
دیگری نظیر "پلاتفرم
کمونیستی" به
رهبری سارا
واگن کنشت، "فورم
مارکسیستی" و
دسته بندهای
چپ رادیکال،
پاسیفیستی(
جنبش صلح)
ضدفاشیستی ...
نیز در حزب وجود
دارند که
البته دارای
نفوذ موثر در
درون حزب چپ
نیستند.
پیشروی آینده
حزب چپ به
میزان زیادی وابسته
به این است که
تا چه اندازه
بتواند بر
مواضع عدالتخواهانه
و صلحطلبانه
پای فشرده و
به این ترتیب
هر چه بیشتر به پرچم
اعتراضات
مردمی علیه به
اجرا درآوردن ضدرفورم
های
نئولیبرالی
مبدل شود. در
صورتی که در
این حزب همان
مشی سیاسی ای
حاکم شود که
اکنون بخش برلین
آن به اجرا
نهاده است، پس
از یک دوره
موقت رشد،
سرنوشتی
مانند حزب
کمونیست
فرانسه و یا
حزب
تجدیدبنای
کمونیستی
ایتالیا در انتظار
آن خواهد بود
که به
شکست و حاشیه
رانده گی ختم
میشود. این
سرنوشت محتوم
حزبی است که
میخواهد
مظهر مخالفت
با نظام باشد،
اما با تبدیل
شدن به جزئی
از نظم
حاکم
علت وجودی و
بقای خود را
از دست می دهد.
روشن است
که این حزب در
صورتی که
بتواند مشکلات
درونی خود را
در جهت رفاه
مردم و عدالت
اجتماعی حل
کند و
پرچمداری
شعارهای
برابری
طلبانه
نیروهای اجتماعی
شود، می تواند
به وظیفه ی
خود یعنی پر کردن
جای خالی
نیروی چپ
مخالف
نئولیبرالیسم
لجام گسیخته
در ساختار
سیاسی آلمان عمل
نماید.
20 فوریه 2008ـ
اول اسفندماه
1386