گفتگوى سایت گزارشگران با ارژنگ بامشاد ، فعال سياسى درباره مسائل ملی

 

سلام و ممنون از پاسخ شما به گزارشگران

گزارشگران:

اگر امكان دارد خودتان را به خوانندگان سايت معرفى نمائيد

بامشاد:

با سلام گرم به شما و خوانندگان سايت گزارشگران . من از فعالين سازمان کارگران انقلابی ايران(راه کارگر) هستم.

گزارشگران:
وضعيت خلق هاى تحت ستم ايران را در حال حاضر چگونه ارزيابى ميكنيد؟

بامشاد:
خلق های تحت ستم ايران در شرايط کنونی که رژيم اسلامی سياست ماجراجوئی در خارج و سرکوب گسترده در داخل را در پيش گرفته است، زير شديدترين فشارها قرار دارند. زيرا علاوه بر فشار و ستم هميشگي، اکنون به بهانه ی محاصره کشور ار طرف آمريکا و تهديدات نظامی امپرياليستی از يک سو و تلاش آمريکا برای تماس با سازمان ها و گروه های متعلق به خلق های تحت ستم از سوی ديگر، بهانه های تازه ای در اختيار رژيم قرار داده تا هر نوع مبارزه ملی مردم اين مناطق را با برچسب هم سوئی با آمريکا و اقدام عليه امنيت کشور به شدت سرکوب کند. بی جهت نيست که در شرايط کنونی حتی فعاليت های فرهنگی و علنی که تاکنون تا حدودی تحمل می شد نيز در زمره ی اقدام عليه امنيت ملی تلقی می شود. صدور حکم اعدام برای يعقوب مهرنهاد روزنامه نگار بلوچ در زاهدان و يا دو تن از روزنامه نگاران کرد، گويای اين مسئله است. در سال گدشته شاهد گسترش سرکوب و اعدام ها در خوزستان و بلوچستان بوده ايم که اين امر در راستای سياست سرکوب همه جانبه خلق های تحت ستم صورت می گيرد.اگر گسترش سرکوب توسط حکومت اسلامی جنبش های ملی را تحت فشار شديد قرار می دهد، خطر به دام دسيسه های امپرياليستی افتادن سازمان ها و جريانات سياسی مناطق ملی نيز می تواند توان واقعی جنبش و اهداف آن را به شدت به کجراه برد.
اين واقعيت را نبايد از نظر دور داشت که سياست آمريکا در قبال ايران، سياستی است بشدت خطرناک. اگر در دوران جنگ سرد، آمريکا برای مقابله با اتحاد جماهير شوروی از يک پارچگی ايران حمايت می کرد، اکنون اوضاع به گونه ی ديگری است. برای مقابله با نقش ايران در منطقه، اگر يک گزينه جنگ و در هم شکستن قدرت جمهوری اسلامی و روی کار آوردن يک رژيم گوش به فرمان است، گزينه ی ديگر بر هم زدن يک پارچگی ايران و تبديل آن به کشورهای کوچک، ولی مطيع می باشد.اما جدا از دنبال کردن هر يک از اين گزينه ها، در شرايط کنونی آمريکا تلاش گسترده ای به کار گرفته است تا با تماس با سازمان ها و جريانات ملي، اقدامات ايذائی در مناطق ملی را سازمان دهد تا از اين طريق يک جنگ اعلان نشده و به نيابت گسترش يابد. همين وضعيت شرايط برای مبارزات ملی را بشدت بغرنج کرده است.هم به اين دليل که مبارزان راه حق تعيين سرنوشت خلق ها از يک سو بايد با دسيسه های امپرياليستی درگير شوند و از سوی ديگر با سرکوب خشن و لجام گسيخته رژيم اسلامی روبرو گردند. و هم زمان منافع ملی مردم و خواست ها و نيازهايشان را در نظر گيرند و برای رسيدن به آن ها مبارزه کنند.

گزارشگران:

آيا جنبشى بنام جنبش اقليت هاى قومى موجود است؟ يا آن جه تا كنون در آذربايجان، خوزستان و بلوچستان و كردستان رخ داده است حركت هاى موردى بوده است؟


بامشاد:

آن چه در مناطق ملی وجود دارد حرکت های موردی نيست. ما در اين مناطق با جنبش های مردمی روبرو هستيم.ابن جنش های مردمی بويژه حول خواست های ملی گاه شکل آشکاری به خود می گيرد. جنبش ها ی ملی در پاره ای از موارد سخنگويانی در هيئت احزاب و سازمان های ملی دارند و خواست هايشان توسط اين جريانات بيان می شود. وقتی از جنبش خلق های تحت ستم سخن می گوئيم، نمی توانيم تنها وضعيت کنونی را در نظر بگيريم. نبايد فراموش کنيم که جنبش مردم ترکمن بعد اتقلاب تا چه حد گسترده و عمق يافته بود. همين وضعيت را در کردستان ديده ايم. جنبش ملی در اين منظقه آن چنان گسترده و توده ای شده بود که سال ها طول کشيد تا سرکوبگران اسلامی بتوانند تسلط خود بر اين منطقه را تکميل کنند. عمق نفرت خلق های تحت ستم از حکومت اسلامی به حدی است که کوچکترين تکان سياسی باعث گسترش جنبش های ملی در مناطق ملی خواهد شد. برای مقابله با همين وضعيت است که حکومت اسلامی با استقرار گسترده نيرو در مناطق ملي، خود را برای سرکوب حرکت های مردمی آماده کرده است.

گزارشگران:

موانع رشد و اعتلاى جنبش هاى ملى و قومى را چگونه ارزيابى ميكنيد؟

بامشاد:

مهم ترين مانع رشد و اعتلای جنبش های ملي، سرکوب گسترده نظامی ـ امنيتی رژيم اسلامی است. خلق های تحت ستم همواره از سوی دولت های مرکزی با سرکوب روبرو بوده اند. اين سرکوب درشرايط حاکميت استبداد تشيع که با ديگر مذاهب هم سر ستيز دارد، به شدت تشديد شده است. از آن که جا بخشی از خلق های تحت ستم ايران سنی مذهب هستند، دولت اسلامی علاوه بر فشار سياسی و نظامي، فشار مذهبی را نيز در اين مناطق تشديد می کند. ترور مولوی های سنی در بلوچستان و يا فشار بر روحانيون اهل سنت در کردستان نمونه هائی از اين شکل سرکوب هستند. وجود سرکوب نهادی شده، زمينه ی حرکت و تلاش برای سازمانيابی توده ای را با مشکلات جدی روبرو می سازد. عامل ديگری که مانع رشد و اعتلای جنبش های ملی می شود، تلاشی است که سلطه گران خارجی برای تأثيرگذاری بر بخش های سازمانياته جنبش های ملی انحام می دهند. اين امر هم باعث توهم پراکنی در ميان مردم مناطق ملی می شود و هم بهانه ی خوبی به دست سرکوبگران اسلامی برای سرکوب خواست ها و حرکت های ملی می دهد. علاوه بر اين دو پارامتر مهم، می توان به مجموعه ی ديگر عواملی نيز اشاره کرد که مانع رشد و اعتلای جنبش مردم در سراسر کشور می شود و اين عوامل در مورد خلق های تحت ستم به عنوان عضوی از جامعه ايران نيز صادق است.

گزارشگران:

آيا وجه غالب مبارزاتى اقليت هاى قومى ، ناسيوناليستى و جدائى طلبانه بوده است و يا در راستاى خواست هاى تا كنون پايمال شده حقوق دمكراتيك و اساسي؟

بامشاد:

واقعيت اين است که مبارزات ملی خلق های تحت ستم ايران تاکنون شکل جدائی طلبانه نداشته است. ممکن است اين جا و آن جا پاره ای گروه های کوچک غير مؤثر در جنبش های ملی گاه شعار و تمايل جدائی طلبانه بروز داده باشند، اما اين نمونه های محدود،استثنا است. بطور مثال تاکنون هيچ يک از احزاب و سازمان های کرد، آذري، عرب، بلوج يا ترکمن شعار جدائی طلبانه نداده اند و چون دولت های مرکزی چه در زمان سلطنت و چه در دوران ولايت مدام با اتهام جدائی طلبی جنبش های ملی را سرکوب کرده اند سازمان های وابسته به جنبش های ملی مدام مجبور شده اند بر اين نکته تأکيد کنند که تمايلات جدائی طلبانه ندارند.واقعيت هم اين است که زندگی مشترک خلق ها در ايران آن چنان به هم تنيده شده است که زمينه ی تمايلات جدائی طلبانه وجود ندارد. گرچه سرکوب دولت مرکزی فشار زيادی بر خلق های زير ستم وارد آورده و می آورد اما مناسبات ميان مردم از جنس ديگری است. همين همزيستی مسالمت آميز ميان مردمان مناطق مختلف و مراودات تنگاتنگ در بسياری از زمينه ها باعث مستحکم شدن علقه ها و پيوندهای انسانی گرانقدری شده است. بطور مثال مگر می توان تهران ، شهری چند ميليونی را بدون حضور گسترده آذری های در تمامی ارکان زندگی آن تصور کرد؟ يا شهری چون زاهدان را بدون حضور غيربلوچ های تصور کرد؟

در اين جا نيز بايد بر اين نکته تأکيد کنم که با سياست هايی که امپرياليسم آمريکا در منطقه دارد، خطر تحريک تمايلات جدائی طلبانه را نبايد از نظر دور داشت. واقعيت اين است که دولت آمريکا، چه در مورد عراق، چه در مورد افغانستان، چه در مورد پاکستان و هم چنين در مورد ايران، طرح های دور و درازی دارد. در اين طرح ها گاه تجزيه اين کشورها و ايجاد کشورهای کوچک و درگير با يک ديگر نيز مورد بررسی قرار می گيرد. اگر شرايط برای تحقق اين طرح های شوم فراهم شود، آنگاه در مناطق ملی با وضعيت جديد و به شدت خطرناکی روبرو خواهيم بود.

گزارشگران:

در مبارزات ملت هاى تحت ستم ايران كدام يك از خواست هاى زير بيشتر زمينه داشته است؟

خودمختاري؟
حق تعيين سرنوشت بدست خويش؟

يا زندگى در ايرانى فدراتيو؟

بامشاد:

قبل از هر چيز بايد يادآوری کنم که سه خواستی که شما مطرح می کنيد وجوه يا نما های يک خواست واحد هستند. حق تعيين سرنوشت با خواست خود مختاری يا با خواست فدراليسم مباينتی ندارد. مثلاً از جزئيات حقوقی ( که اهميت زيادی ندارند ) که بگذريم ، فدراليسم عملاً جز پذيرش خود مختاری های منطقه ای چيز ديگری نيست. يا خواست حق تعيين سرنوشت بيان عمومی تری است که می تواند شکل خود مختاری يا فدراتيو به خود بگيرد يا حتی حق جدايی را بيان کند. بنابراين ، بهترين و روشن ترين بيان برای حق ملی همان حق تعيين سرنوشت است. اگر واقعاً دموکراسی می خواهيم و اگر واقعاً خواهان اتحاد دموکراتيک و داوطلبانه مليت های ايران هستيم ، بايد از فرمول عمومی حق تعيين سرنوشت مليت ها و از جمله حق جدايی آن ها دفاع کنيم. دفاع از اين فرمول ( برخلاف تصور واهی که از طرف ناسيونايست های ايرانی دامن زده می شود ) به معنای دفاع از جدايی نيست. بگذاريد همان مثال معروف را بزنم که دفاع از حق طلاق به معنای دفاع از طلاق نيست. جدايی مليت های ايرانی از هم ديگر ، به احتمال قريب به يقين مصيبت بسيار خونباری خواهد بود. اما راه جلوگيری از اين مصيبت اين نيست که واقعيت چند مليتی بودن ايران و حق برابر همه اين مليت ها را انکار کنيم. بر عکس بهترين و کم هزينه ترين راه مقابله با آن مصيبت احتمالی تأکيد روشن روی همين حق است. تنها از اين طريق است که می توان بهانه های شوينيستی را از دست سرکوب گران گرفت. اگر همه مليت های ايران از حقوق برابر برخوردار باشند ، مسلماً جدايی طلبان و ناسيوناليست های قومی در انزوا قرار خواهند گرفت و بستر مناسبی برای ايجاد يک دموکراسی پايدار که حتماً بايد بر اتحاد داوطلبانه همه مليت های کشور باشد ، به وجود خواهد آمد.

از اين ملاحظات که بگذريم ، بايد بگويم که مردم مناطق ملی همواره خواهان رفع تبعيض در زمينه های مختلف، در مورد زبان مادري؛ درمورد مسائل فرهنگي؛ مسائل اقتصادی و اداری بوده اند. برای رفع اين تبعيضات ، مبارزه و خواست مردم مناطق ملی همواره روی خودمحتاری دور می زده است. اين شعار سال ها شعار احراب کرد و بلوچ بوده است .اما همين خواست ملی همواره با سرکوب شديد و با اتهام تجزيه طلبی روبرو شده است. در شرايط کنونی که تحولات جهانی شکل ديگری به خود گرفته است و بويژه پس از تحولات جديد در عراق و قانون اساسی جديد آن، شعار زندگی در کشوری فدارتيو به تدريج به شعاری محوری تبديل می شود. زيرا تجارب جهانی نيز نشان داده است که شکل فدراتيو حکومتی برای کشورهای چند مليتي، راه حل عاقلانه تری است. راه حلی که در آن تمامی خلق ها می توانند به شکلی داوطلبانه در کنار هم ديگر زندگی کنند و بصورت مشترک از توانائی و امکانات هر يک از خلق ها برای رشد و گسترش خود و ديگر خلق ها بهره گيرند. وقتی صحبت از اتحاد داوطبانه به ميان می آيد طبعأ اين امر در شرايطی می تواند تحقق يابد که " حق تعيين سرنوشت" هر خلقی به رسميت شناخته شود. اين آن چيزی است که از طرف دولت مرکزی و وابستگانشان و تمامی آن هائی که زير شعار " دفاع از تماميت ارضی" تمايلات عظمت طلبانه و سرکوبگرانه و گاه شوونيستی خود را پنهان می کنند؛ به تجزيه طلبی تعبيير می شود.

گزارشگران:

بنظر شما نيروهاى فعال براى خودمختارى در اين مناطق تا چه حد متفاوتند و گرايش غالب آن ها كدام است؟


بامشاد:

نيروهای فعال در مناطق ملی را هم اکنون عمدتأ در کردستان و بلوچستان و خوزستان می توان ديد. وضعيت آذربايجان خود ويژه است. در کردستان با احزاب و سازمان های قوام يافته ای روبرو هستيم که سال ها برای خواست های ملی خلق کرد مبارزه کرده و می کنند. در ميان سازمان های مختلف می توان از گرايشات سوسياليستی تا گرايشات بورژوائی سراغ گرفت. هر چند مبارزه برای خواست های ملی در الويت های فعاليت های اين جريانات قرار دارد اما تحولات ميان سازمان ها و جريانات وابسته به خلق کرد تنها با شعار خودمختاری و يا تکيه بر ديگر خواست ها تعريف نمی شود. در شرايط کنونی با حضور فعال آمريکا در منطقه و سياستی که در عراق در پيش گرفته است و تحولات کردستان عراق، مسائل بسياری در ميان سازمان ها و احزاب کردستانی ايران بوجود آمده است که خط و مرزهای سابق ميان اين جريانات را نمی توان با معيارهای قديمی گز کرد.

در مورد بلوچستان وضعيت شکل ديگری دارد. در ميان جريانات و سازمان های خلق بلوچ نيز می توان گرايشات گوناگون را سراغ گرفت. اما با توجه به نقشی که هنوز پيوندهای قبيله ای بويژه در بلوچستان شمالی وجود دارد؛ نمی توان سازمان ها و جريانات خلق بلوچ را با همان معيارهايی مورد بررسی قرار داد که در کردستان می توان به تحليل آن ها نشست. اين پيوندهای عشيرتی گاه می تواند معيارهای طبقاتی را تحت الشعاع قرار دهد و مانع از شکل گيری سازمان ها و جريانات دارای برنامه های مشخص طبقاتی شود.نکته ديگری را که بايد در مورد جريانات سياسی در بلوچستان در نظر گرفت، تلاش هايی است که دولت آمريکا برای تأثيرگذاری بر روند مبارزات ملی مردم بلوچ وبه کجراه کشاندن آن دارد. اين امر می تواند سمت و سوی بسياری از جريانات را عوض کند.

به دليل همين وضعيت به شدت بغرنج جديد يعنی تشديد سرکوب از سوی جمهوری اسلامی و تدارک گسترده در اين رابطه و دسيسه های امپرياليستی بويژه در مناطق ملي، تعريف جايگاه سازمان ها و جريانات ملی تا حد زيادی بستگی به مرزبندی های روشن آن ها با اين دو دشمن غدار خلق های تحت ستم ايران دارد.

گزارشگران:

وجه اشتراك و افتراق خلق بلوچ و آذربايجان در چيست؟ ريشه هاى آن در كجاست؟ و نقش ناسيوناليسم قومى و مذهبى در اين مناطق تا چه حد آينده دارد؟

بامشاد:

واقعيت اين است که اگر از جنبه ی فشارهای ملی بگذريم در ديگر زمينه ها نمی توان شباهت زيادی ميان بلوچستان و آذربايجان يافت. آذربايجان و مردم آذری به دليل نقش و اهميتی که در اقتصاد کشور و در بسياری از عرصه های سياسی و اجتماعی دارند، از جايگاه ويژه ای برخوردارند. اقتصاد ايران بدون اقتصاد قدرتمند آذربايجان قابل تصور نيست. در هم تنيده گی اقتصاد کشور با اقتصاد آذربايجان و بويژه نقش سرمايه های آذری ها در کل اقتصاد آنچنان است که نمی توان اقتصاد ايران را بدون سرمايه های آذری ها و اقتصاد آذربايجان مورد بررسی قرار داد. از نظر سياسی نيز آذربايجان در عرصه سياست کلی کشور همواره جايگاه ويژه ای داشته است. فراموش نکنيم که تبريز سال های سال در گذشته وليعهد نشين بوده است و قرن ها آذری ها بر کل ايران حکومت کرده اند. از زاويه مبارزاتی نيز نبايد فراموش کنيم که جنبش مردم آذربايجان همواره يکی از ستون های اصلی مبارزه برای دمکراسی در ايران بوده است. نقش آذربايجان در جنبش مشروطيت و در طول ده های اخير، امری نيست که بتوان از کنار آن گذشت. توجه به ترکيب جمعيتی تهران بزرگ نيز خود نشان دهنده اين در هم تنيده گی سياسي، اقتصادی و اجتماعی است. جمعيت چند ميليونی آذری های ساکن تهران وضعيت ويژه ای برای اين شهر بوجود آورده است. اين در هم تنيده گی همه جانبه خود باعث می شود که تمايلات ملی گرايانه و يا جنبه های افراطی گرايانه ی آن جلوه برجسته ای نداشته باشد.

وضعيت در بلوچستان به گونه ی ديگری است. بلوچستان از استان های فقير کشور است که برای رشد اقتصاد آن نيز تلاش موثری از سوی دولت های مرکزی صورت نگرفته است. در بافت اقتصادی آن عليرغم رشد شتابان در چند دهه ی اخير هنوز بقايای سيستم عشيرتی وجود دارد که با خود تبعات گسترده اجتماعی و فرهنگی را به دنبال آورده است. نقش مردم بلوچ در اقتصاد استان هر چند روز به روز به دليل تلاش گسترده مردم ، بيشتر می شود اما اين نقش هنوز نتوانسته است جايگاه ويژه ای در اقتصاد کل کشور بازی کند. به دليل ضعف سرمايه محلی و عدم کمک رسانی کافی دولتي، بسياری از ظرفيت های رشد اقتصادی بلااستفاده مانده است. عقب نگه داشته شدن استان و برخورد امنيتی ـ نظامی با مشکلات متعدد استان زمينه برای اقدامات افراطی و مسلحانه را نيز گسترش داده است. با اين حال و عليرغم اين وضعيت در ميان مردم بلوچ نيز گرايشات تجزيه طلبانه جايگاه مهمی ندارد . علاوه بر همه اين ها ، بلوچ های ما سنی مذهب اند و اين در زير سلطه جمهوری اسلامی تبيض مضاعفی را بر آن ها ( و عموم مليت های سنی مذهب ) تحميل می کند. از نظر اداری نيز وضعيت بلوچستان، شکل ويژه ای دارد. در زمان سلطنت، برای بالا بردن کنترل بر استان، پست های کليدی به بيرجندی ها داده شده بود که از حمايت اميراسدالله اعلم برخوردار بودند و از اين طريق تسلط اداری بر استان را پيش می بردند. و در حکومت اسلامی و بويژه در دوره اخير، اين سيستانی ها هستند که بر اهرم های اداری تسلط دارند و از اين طريق هدف های دولت مرکزی اسلامی را به پيش می برند.امری که به دليل رقابت هميشگی دو بخش استان يعنی بلوچستان و سيستان، تنش های گسترده ای را در استان بوجود آورده است. نکته ديگری که در مورد بلوچستان بايد در نظر گرفت، جايگاه استراتژيک آن است که هم در هم مرزی با پاکستان و افغانستان و هم در کناره دريای عمان قرار دارد. از اين روست که اين استان در استراتژی تخريب گرايانه و سلطه جويانه امپرياليستی جايگاه ويژه ای پيدا می کند و خطرات گسترده ای با خود به دنبال خواهد داشت.

گزارشگران:

شما خود چه راه حلى براى حل مسئله ملى در ايران در نظر داريد؟

بامشاد:

واقعيت اين است که ايران کشوری چندمليتی است. وقتی به اين واقعيت توجه کنيم برای سازماندهی يک زندگی انسانی برای تمامی مردم کشور يعنی خلق های ساکن ايران، می بايست در گام اول ويژه گی های موجود در عرصه های گوناگون را در نظر گرفت. بدون در نظر گرفتن اين ويژه گی ها نمی توان از همزيستی مسالمت آميز ميان خلق های کشور سخن گفت. برای اين که همزيستی مسالمت آميز شکل پايه ای به خود بگيرد و همه بطور يکسان خود را در سرنوشت کشور سهيم بدانند بايد اتحادی داوطلبانه ميان خلق های کشور بوجود آيد. اتحاد داوطلبانه در صورتی امکان پذيرخواهد بود که خلق های کشور بتوانند از حق تعيين سرنوشت خود برخوردار باشند. تنها در سايه به رسميت شناخته شدن حق تعيين سرنوشت و تلاش برای ايجاد اتحادی داوطلبانه می توان به تمايلات و خواست تمامی مردم کشور رسيد. چنين هدفی را می توان در سيستم حکومتی فدارتيو به بهترين شکلی متحقق کرد. در چنين سيستمی هم حقوق ملی خلق های ساکن کشور به بهترين نحو تأمين خواهد شد و هم چهارچوب اتحاد داوطلبانه در کشوری واحد تحقق خواهد يافت. تنها با تأکيد بر حق تعيين سرنوشت تمامی خلق های ساکن ايران و دفاع قاطعانه از اتحاد داوطلبانه آن ها در چهارچوب ايران و دفاع از يک دمکراسی پايدار و توده ای می توان هم با سرکوب گری های لحام گسيخته استبداد دينی اسلامی مقابله کرد و هم دسيسه های امپرياليستی را در هم شکست.

باز هم سپاس كه در اين گفتگو با ما شركت داشتيد

سایت گزارشگران

http://www.gozareshgar.com/?id=22&tt_content[tid]=6267