اعتلای چپ
در گرو لیبرال
شدن است؟
پارسا
نیک خو
رفیق
یاسرعزیزی در
مقالهی « اعتلای
دموکراتیک چپ
در ایران» منتشر
شده در سایت
اخبار روز، به
زعم خود کوشیده
است با اتکا
به موقعیت
عینی جامعهی
ایران، خطوط
اصلی طرح ذهنی
خود را تشریح
کند. ومشتاقانه
از همهی رفقا
و خوانندهگان
خواسته است تا
نقادانه در
این بحث شرکت
کنند. من به
سهم خود به
عنوان یکی از
خوانندهگان
مقاله، می
کوشم به بررسی
مباحث و مواضع
ایشان
بپردازم. من
در این
یادداشت به
نقد درونماندگارمواضع
وی میپردازم.
بنابر این به
جای آن که طرح
ایشان را در
قیاس با طرحی
دیگر مورد نقد
و بررسی قرار
دهم، میکوشم
طرح وی را به
یاری منطق
عناصردرونی
خویش، به سمتی
پیش برانم که
خودش شاید میل
رفتن به آن جا
را نداشته
باشد. هم چنین
میکوشم با
طرح چند پرسش،
زوایای پنهان
طرح ایشان را
آشکار کنم.
رفیق
یاسرعزیزی در
ابتدای مقاله
ی خود مینویسد،
یکی از مهمترین
راههای
اعتلای
مارکسیسم در
ایران، دقت
نظر در مورد
جایگاه
دموکراسی است.
هماین جا
باید یادآوری
کنم که منظور
ایشان از دموکراسی
در این بحث
مشخص ، همان
دموکراسی
موجود یا
لیبرالی است. بر
این پایه به
باور ایشان ،
دموکراتیک
کردن قدرت ولو
با صبغهی
لیبرالی، میتواند
به اعتلای
مارکسیسم در
ایران یاری
رساند. هر چند
ایشان دراین
مقاله به طور
روشن منظور
خود را از
اعتلای
مارکسیسم
توضیح نداده
است. اما شاید
بتوان منظور
ایشان را در
لابه لای این
عبارات یافت. « امکانات
و موقعیت هایی
که دموکراسی
موجود در اختیار
ِ کنش گران
سیاسی و
انسانی قرار
می دهد، چنان
اهمیتی دارد
که به تعبیر "دیوید
هلد" انقلاب
قهرآمیز و
خشونت بار
مورد نظر
مارکس را تا
حدود گذاری
صلح آمیز
تلطیف می کند.» و
یا در این
عبارات: « با
مقایسه نرخ و
سطح آگاهی
توده ها در
جوامع
دموکراتیک ِ
موجود، می توان
قائل به این
مهم شد که
برای ایجاد
آگاهی و رشد متناسب
با تحولات
اساسی آتی،
کمک به تسریع
ِ دموکراتیزاسیون
در جامعه ،
فراشد ِ موثری
در راه تحقق
سوسیالیسم
خواهد بود.» و
هم چنین این
عبارات: « دموکراسی
لیبرالی در عین
تناقض آلود
بودن ِ خود،
قادر است ما
را از تناقضاتِ
مادی ِ رشد به
سوسیالیسم،
در جامعه ای
غیر ِ سرمایه
داری و رشد
نایافته نجات
دهد.» به عبارت
دیگر، به باور
رفیق یاسر
عزیزی دموکراسی
لیبرالی به
رغم تمامی
تناقضات و
کاستی هایش می
تواند، با
تلطیف و صلح
آمیز کردن انقلاب
قهرآمیز و
خشونت بار
مورد نظر
مارکس و حل
تناقضات مادی
رشد به
سوسیالیسم و
ایجاد و رشد
آگاهی، نقش
موثری در تحقق
سوسیالیسم یا
اعتلای
مارکسیسم
بازی کند. بر
این اساس در
شرایط حاضر
سیاسی به زعم
ایشان: « گذار
از فاشیسم و
استبداد به
دموکراسی ولو
با صبغه لیبرالی
آن که منشا
واقعی دولتش
را به لباس
قلمرو خصوصی و
حقوق متعلق به
آن پوشانده
است، در دنیای
خطرخیز
کنونی،
خردورترین
مسیری است که
می توان اتخاذ
کرد.»
در نتیجه بر
اساس طرح ذهنی
ایشان چپ باید
در شرایط خطر
خیز کنونی،
خردورترین
مسیر را که همان
دموکراسی با
صبغهی
لیبرالی است
به عنوان افق
پیکار سیاسی
خود انتخاب
کند. زیرا به
گفتهی ایشان:
« به هر روی، از
جلوه های
اعتقادی چپ،
برتری ساخت
های نوتر نسبت
به مدل های کهنه
و کهن تر است. بر
این اساس،
لیبرال
دموکراسی بسی
برتر از فاشیسم
و
بناپارتیسم،
مورد اعتنا
قرار می گیرد.» بر
پایهی طرح
ذهنی ایشان،
تکلیف چپ روشن
است. در صورت
به کف آوردن
قدرت، آن هم
به شیوهی صلح
آمیز و با
لطافت، باید
به کمیتهی
اجرایی آرمانهای
بورژوازی
لیبرال ایران
تبدیل شود. و
در صورتی که
نتوانست قدرت
را به کف
آورد، پیاده
نظام
بورژوازی
لیبرال ایران
شود. چرا که در
شرایط خطر خیز
کنونی پیش شرطهای
ذهنی و مادی
تحقق
سوسیالیسم در
گرو تحقق
دموکراسی لیبرال
است.
با خواندن
مطلب ایشان
پرسشهای
زیادی در ذهن
هر خواننده
ممکن است
ایجاد شود که
من به چند تای
آنها اشاره
میکنم. چرا
در جوامع
لیبرال
دموکرات که
همهی شرایط
مورد نظر
ایشان مهیاست
ما شاهد تحقق
سوسیالیسم و
اعتلای
مارکسیسم
نیستیم ؟ چرا
ایشان میپندارند
تنها افقهای
پیشاروی چپ،
فاشیسم،
بناپارتیسم و
لیبرال
دموکرات
هستند؟ چرا در
پیکار طبقاتی
جاری در
ایران، افق
سوسیالیستی و
صف مستقل
نیروهای سیاسی
چپ و
سوسیالیست در
تحلیل ایشان
هیچ جایی
ندارد؟ چرا
ایشان در گذار
از فاشیسم و
استبداد،
خردورترین
مسیر را
دموکراسی
لیبرالی میپندارد
و نه برای
مثال
دموکراسی
مشارکتی و یا دموکراسی
شورایی؟ بر
اساس کدام
تحلیل مشخص و عینی
ایشان تصور میکنند
بورژوازی
لیبرال قادر
است جامعهی
به زعم ایشان
رشد نایافته و
نارس ایران را
به جامعهی
رشد یافته و
بالغ تبدیل
کند؟ تازه آن
هم، نه هر
رشدی بل رشدی
که تناقضات
مادی تحقق
سوسیالیستی
را حل کند؟ چرا
ایشان به جنبشهای
اجتماعی – طبقاتی
موجود در
ایران و
مطالبات این
جنبشها هیچ
اشارهای نمیکند؟
آیا دموکراسی
با صبغهی
لیبرال مورد
نظر ایشان میتواند
پاسخ گوی
مطالبات جنبشهای
اجتماعی – طبقاتی
موجود در
ایران باشد؟
در جامعهی
جنبشی ایران،
آزادی و
برابری، حقوق
سیاسی و مدنی
، دموکراسی
سیاسی و
اقتصادی
مطالبات تفکیک
ناپذیر و درهم
تنیده ی جنبشهای
اجتماعی – طبقاتی
موجود هستند،
آیا دموکراسی
با صبغه ی لیبرالی
میتواند پاسخ
گوی این
مطالبات در هم
تنیدهی جنبشها
باشد؟ اعتلای
چپ
دموکراتیک،
در طرح ذهنی
یاسرعزیزی در
گروی نفی
پیکار
طبقاتی، نفی
انقلاب، نفی
صف مستقل و
نفی افق
سوسیالیستی
است. آیا با
این اوصاف چپی
باقی میماند
که اعتلا
یابد؟ یا آن
چه را که با
این اوصاف
اعتلا مییابد
میتوان چپ
نامید؟