کارگران
و ملیت های
تحت ستم
ارژنگ
بامشاد
جنبش کارگری
در کشوری
کثیرالملله،
نقش ویژه ای
در ایجاد
انسجام درونی
و پیوند
داوطلبانه ی
خلق های کشور
بر عهده دارد.
امروز بر کسی
پوشیده نیست
که اگر جنبش
کارگری
بخواهد با
توان و قدرت
برای گسترش
دمکراسی و احقاق
حقوق خود مبارزه
کند و در این
راه موفق شود
نمی تواند از
جنبش های گوناگون
اجتماعی
صرفنظر کند.پیوند
و همبستگی
جنبش کارگری با
مبارزات خلق
های تحت ستم ؛
با جنبش زنان و با
جنبش جوانان بی
شک، نه تنها
جنبش عمومی
علیه استبداد
و برای دنیائی
بهتر را تقویت
خواهد کرد
بلکه خود این
جنبش را از
توان پیشروی
بیشتر و قدرت
مقاومت
گسترده تری
برخوردار
خواهد ساخت. فراموش
نباید کرد که
کارگران ملیت
های ساکن کشور با
هزاران رشته
با همدیگر
پیوند خورده و
در تماسی
دائمی هستند و
هم سرنوشتی
شان نیز این
پیوندها را
مستحکم تر می
کند. این هم
سرنوشتی بدان
معناست که
کارگران فارس
و آذری و بلوچ
و کرد و ترکمن
و عرب؛ نه
تنها توسط
بورژوازی به طور
عموم استثمار
می شوند بلکه
اکثر کارگران
آذری توسط
سرمایه داران
آذری استثمار
می شوند؛ یا
کارگران و
زحمتکشان
بلوچ توسط خوانین
و ملاکین بلوچ
استثمار می
شوند در مورد
دیگر ملیت ها
نیز وضع به
همین منوال
است. از این روست
که کارگران
ملیت های
گوناگون کشور که
توسط بوژوازی
خودی مورد
استثمار واقع
می شوند احساس
همبستگی
بیشتری با
کارگران دیگر
ملیت ها
خواهند داشت
تا با
بورژوازی خودی.
از سوی دیگر
به دنبال در
هم ریختن
مناسبات
تولیدی در
مناطق سکونت
ملیت های تحت
ستم و عدم جذب
نیروهای رها
شده برای
بازار کار، بخش
وسیعی از
نیروی کار این
مناطق برای
یافتن کارهای
فصلی و موقتی
و یا دائم
راهی شهرهای
بزرگ صنعتی
شده اند. از
این رو در
بسیاری از
شهرهای کشور
با تعداد وسیعی
از کارگران
آذری، کرد،
بلوچ و .. روبرو
هستیم که در
کارهای
کشاورزی،
ساختمان سازی
و یا در
کارخانه ها و
یا کارگاه ها
مشغول به
کارند. این
نیروی گسترده
کار، به دلیل
خصلت کارش با
کارگران دیگر
مناطق در تماس
دائمی قرار
دارد و زمینه
ی هم سرنوشتی
و پیوندهای
وسیع تر را فراهم
آورده است.
به دلیل چنین
پیوند طبیعی و
گسترده ای
زمینه مناسبی برای
کارگران
فراهم شده که
می توانند با
قدرت از
دمکراسی دفاع
کرده و عاملی
برای گسترش
همبستگی
گردند. تلاش
در این راستا
بدون حمایت
قاطع جنبش
کارگری از
خواست ملیت
های تحت ستم کشور
برای احقاق
حقوق خود
امکان پذیر
نیست. محوری
ترین خواست
خلق های تحت
ستم کشور، به
رسمیت شناخته
شدن حق تعیین
سرنوشت حتی به
قیمت جدائی
است. تنها از
طریق به رسمیت
شناخته شدن
چنین حقی است
که می توان به
ظلم و ستمی که
بر نیمی از
جمعیت کشور
روا می شود
پایان داد.
فراموش نباید
کرد که هم
اکنون نیمی از
جمعیت کشور
کثیرالملله ی
ایران نمی
توانند و
اجازه ندارند
به زبان مادری
خود بخوانند و
بنویسند و
آموزش
ببینند، آن ها
عمومأ در بدست
آوردن مقامات
اداری و دولتی
مورد تبعیض
شدید واقع می
شوند؛ تا چه
رسد به اداره
ی استان های
خود توسط
نیروهای محلی
مجرب و خبره
ای که فراوانند.
مردم مناطق ملی حتی
در بدست آوردن
آمکانات
دولتی در امور
اقتصادی با
مشکلات جدی
روبرو می
شوند. فراموش
نکنیم که در
ایران، تبعیض
علیه ملیت های
تحت ستم به
حدی است که در رادیو
و تلویزیون سراسری
و حتی محلی
گوینده یا مجری
برنامه ای
یافت نمی شود
که فارسی را
با لهجه صحبت
کند. زیرا تبعض
جاافتاده به
حدی است که
سخن گفتن با
لهجه بویژه در
رسانه های
سراسری، کفر
ابلیس است. از
این رو مسئله
ستم بر ملیت
های ساکن
کشور، امری
نیست که به
سادگی بتوان
از کنار آن
گذشت. تبعیض
ملی واقعیتی
است
انکارناپذیر
و تلاش برای
از بین بردن
آن یکی از
مهمترین
ارکان مبارزه
برای دمکراسی
در ایران است.
از یاد نباید
برد که تبعیض
و
تحقیر ملیت
های تحت ستم
بیش از هر کس
در مورد
کارگران و
مردم زحمتکش
روا داشته می
شود. از این
زاویه نیز
کارگران و
زحمتکشان ملل
تحت ستم در از
بین بردن این
تبعیض و تحقیر
منافع جدی
دارند و همین
امر نیز نیروی
بالقوه دفاع
از دمکراسی را
گسترده تر می
سازد.
جنبش کارگری
به عنوان
استوارترین
نیروی مدافع
دمکراسی اگر
نتواند از این
خواست
دمکراتیک
ملیت های تحت
ستم قاطعانه
دفاع کند این
خطر پیش می
آید که به
همبستگی
کارگری لطمات
جبران ناپذیری
وارد شود زیرا
این کارگران
ملت های تحت
ستم هستند که
بیش از دیگران
از این تبعیض
و ستم رنج می
برند و از سوی
دیگر این
خواست بر حق،
می تواند مورد
بهره برداری
نیروهای ضد
دمکراتیک و
قدرت های
خارجی قرار
گیرد. در این
عرصه جنبش
کارگری تنها
نیروئی است که
با گرد هم
آوردن
کارگران و
زحمتکشان ملیت
های مختلف
ایران می
تواند خطر
نیروهای مرتجع
در میان خلق
ها را کاهش
دهد و از نقش
تخریبی آن ها
بکاهد.
جنبش خلق های
تحت ستم که
برای در هم
شکستن ظلم و
اجحاف نهادی
شده و حمایت
شده از سوی
دولت مرکزی و
انواع و اقسام
نگرش های شوونیستی
و
ناسیونالیستی
حمایت می شود،
از یک سو
عمدتأ تحت
نفوذ یا رهبری
بورژوازی محلی
است و از سوی
دیگر مورد
توجه
بورژوازی بین
المللی قرار
دارد. نگاهی
به وضعیت خلق
های تحت ستم
کشور نشان می
دهد که اوضاع
امروزی تا چه
حد می تواند
خطرناک باشد. جنبش
ملی در حال حاضر
تحت فشار و
سرکوب شدید
استبداد
مذهبی قرار دارد.
هر حرکت و
مبارزه ملی
گرایانه اش به
اتهام تجزیه
طلبی و همسوئی
با بیگانگان
سرکوب می شود.
اما همین
سرکوب حقوق و
هویت ملی خود
به خود هم بستگی
و هویت ملی را
در میان خلق
های تحت ستم تقویت
می کند و هر
تأکیدی بر همبستگی
ملی، خواه نا
خواه نقش
نیروهای
بورژوازی
محلی در جنبش
را تقویت می
کند. اما
بورژوازی
محلی برای
گسترش مقاومت
در برابر
سرکوب دولت
مرکزی، از یک
طرف روی
افتراقات ملی
و مذهبی تکیه
می کند و از
سوی دیگر از
دست دراز کردن
به سوی
بورژوازی بین
المللی و طلب
کمک از آن
هراسی ندارد و
گاه از آن
استقبال نیز
می کند . از
همین روست که
امپریالیسم
آمریکا در
راستای اهداف
سلطه طلبانه ی
خود در ایران،
روی مسئله ی
ملیت های تحت
ستم، سرمایه
گذاری عظیمی
کرده و بودجه
های کلانی اختصاص
داده است.
دولت آمریکا
به دنبال
اشغال عراق و
افغانستان و
برای به زانو
درآوردن
جمهوری
اسلامی، جنگ
اعلام نشده ای
را از طریق
مناطق ملی
آغاز کرده
است. تحرکات
نیروهای
آمریکائی در
میان نیروهای
آذری، کرد،
عرب و بلوچ
امر پوشیده ای
نیست.
آمریکائیان
چه در مورد
ایران و چه در
مورد عراق و
حتی در مورد افغانستان
و پاکستان
اهداف دراز
مدتی دارند و
روی سناریوی
یوگسلاویزه
کرده این
کشورها نیز
کارهای
مقدماتی انجام
داده اند.
همین اقدامات
است که حساسیت
روی مسئله ملی
را بشدت بالا
می برد و چاره
اندیشی در
مقابل خطرات
پیش روی این
جنبش را در الویت
قرار می دهد.
در شرایطی که
جنبش ملیت های
تحت ستم از درون
با بورژواری
محلی همراه
است و در
بیرون با
بورژوازی
حاکم و
استبداد
مذهبی دست و
پنجه نرم می کند
و بورژوازی
بین المللی
نیز در راستای
اهداف شوم خود
حاضر است به
این جنبش کمک
های گسترده ای
ارائه دهد،
خطر کشانده
شدن این جنبش
به جنگ های
فرقه ای و
مذهبی و حتی
دامن زدن به
شعار تجزیه
طلبی روز به
روز قوی تر می
شود. در صورت
تحقق چنین
سناریوی شوم و
سیاهی، مصیبت
خونباری
سراسر کشور را
فرا خواهد
گرفت. در این
جا سئوال
کلیدی این است
که کدام
نیروست که می
تواند در
مقابل این
سناریوی شوم
وسیاه در کنار
جنبش ملی خلق
های تحت ستم
قرار گیرد و
از همبستگی
انسانی
کارگران و
زحمتکشان و
توده های
ملیونی کشور
دفاع کند. این نیرو،
جنبش کارگری
است. این
کارگران
سراسر کشور،
چه در میان
ملیت های تحت
ستم و چه در
دیگر مناطق
هستند که نه
تنها منافعی
در جنگ های
فرقه ای و
مذهبی ندارند بلکه
برافروخته
شدن آتش چنین
جنگ هایی در
گام اول زندگی
آن ها را به
تباهی می
کشاند. در این
جنگ ها اولین
کسانی که
زندگی شان به
نابودی کشیده
می شود مردم
کار و زحمت
هستند. آن
هایند که هم
گوشت دم توپ
خواهند بود و
هم خانواده
هایشان در آتش
فقر؛ بدبختی؛
بی خانمانی و
در بدری
خواهند سوخت.
و به دلیل
حضور گسترده
کارگران و
زحمتکشان
مناطق ملی در
حصیرآبادها و
حلبی آبادهای
کنار شهرهای
بزرگ، دامن
گرفتن آتش جنگ
های فرقه ای و
مذهبی و ملی، جنگ
برادرکشی را
به همه ی نقاط
کشور خواهد
کشاند.
اگر چنین است
پس برای
جلوگیری از
تحقق سناریوهای
شومی که برای
مناطق ملی
آماده می شوند،
باید روی
همبستگی توده
های کار و
زحمت در سراسر
کشور با همه ی
توان کار کرد.
برای تحقق این
همبستگی باید
روی چند نکته
تاکیدکنیم :
اولأـ
تنها
کارگران
هستند که می
توانند روی
دمکراسی
گسترده و توده
ای در سراسر
کشور کار کرده
و منافع خود
را در آن
ببینند. تاکید
روی دمکراسی
بدان معنا نیز
هست که باید
از حقوق خلق
های تحت ستم
بصورتی پیگیر
دفاع کرد.
دفاع پیگیر از
حقوق خلق های
تحت ستم
بدون دفاع بی
قید و شرط از
حق تعیین سرنوشت
خلق ها معنائی
نخواهد داشت.
در چهارچوب به
رسمیت شناختن
این حق
مسلم خلق هاست
که می توان
روی اتحاد
داوطلبانه
خلق های ساکن
کشور تبلیغ کرد
و نشان داد که
در چهارچوب
چنین اتحادی
است که منافع
زحمتکشان و
عموم مردم
رعایت خواهد
شد.
ثانیأـ
کارگران و
توده های
زحمتکش از
عمده ترین
نیروهایی
هستند که نه
تنها منافعی
در جنگ های
فرقه ای
ندارند بلکه
در صورت وقوع
چنین جنگ هائی
بیشترین آسیب
ها را خواهند
دید و زندگی
خود و خانواده
هایشان نابود
خواهد شد.
نگاهی به
وضعیت مردم
عراق اشغال
شده که هم
اکنون به
دایره جنگ های
فرقه ای و
مذهبی کشانده
شده است بخوبی
این سرنوشت
شوم و سیاه را
نشان می دهد. در
عراق امروز
وضع به گونه
ای شده است که
دیگر از
همزیستی میان
خلق ها و یا
معتقدان به
مذاهب گوناگون
خبری نیست.
بسیاری از
شهرک ها و محلات
با دیوارهای
بلند سیمانی
از هم جدا شده
اند و گتوهای فرقه ای
و مذهبی به
وجود آمده اند
که با پاکسازی
قومی همراه بوده
است. آن هایی
که در این
حصارهای
سیمانی زندگی
شان نابود می
شود مردم کار
و زحمت هستند که
به آتش کینه
های ملی و
مذهبی و فرقه
ای بر افروحته
شده توسط مرتجعین،
می سوزند.
ثالثأـ در
صورتی که
گارگران پای
خود را از جنگ
های ملی و
مذهبی کنار
بکشند،
نیروهای
ارتجاع از هر
دو سوی جبهه
قادر به ادامه
این جنگ ها نخواهند
بود. بنابراین
اگر مانع
تاثیرگذاری
تبلیغات
دروغین
مرتجعین در
میان کارگران
و توده های
زحمتکش شویم،
نیروی
ارتجاع به سرعت
امکانات خود
برای ادامه
جنگ و
برادرکشی را
از دست خواهد
داد. مرتجعین
در پیشبرد
سیاست های
بشدت ضدمردمی
همواره روی
توده های
تهیدستی که
فریب
شعارهایشان
را خورده اند
حساب باز می کنند
و آن ها را به
قتل گاه های
گوناگون گسیل
می دارند.
با این که
دامن گرفتن
جنگ های قومی
و مذهبی، چنین
خطرناک و
نابود کننده
است اما
بورژواری و
مرتجعین در
صورتی که
منافع شان
ایجاب کند، در
برافروختن آن
هیچ تردیدی به
خود راه نمی دهند.
برای جلوگیری
از این خطر
تنها می توان
روی همبستگی
کارگری حساب
کرد. می توان
این آگاهی را
به میان توده
های کار و زحمت
برد که تنها
آن ها هستند
که می توانند
با متشکل شدن
و ایجاد سد
های دفاعی
توده ای در
مقابل این خطر
خانمانسوز
بایستند. در
این میان تشکل
های کارگری می
توانند با سازماندهی
کارگران بخش
های گوناگون و
ایجاد فرصت
های مساوی
برای کارگران
مهاجر ملیت
های تحت ستم و
مجهز کردن آن
ها به این
آگاهی ها، آن
ها را به
پیغام بران
صلح و دوستی تبدیل
کنند و مانع
از گسترش
روحیات فرقه
آی و مذهبی و
نفرت های
تحریک شده
گردند.
و در
پایان باید
تاکید کنیم که
:
اگر کشوری
دمکراتیک می
خواهیم که بر
پایه گسترده
ترین ازادی ها
بناشده باشد؛
اگر کشوری می
خواهیم که در حمام
خون غرق نشده
و ناامنی و
جنگ و
برادرکشی آن
را به ویرانه
ای تبدیل
نکرده باشد؛
اگر
کشوری می
خواهیم که در
آن از تبعیض ملی؛
تبعیض
جنیستی؛ و
سرکوب و تحقیر
خبری نباشد؛
اگر کشوری می
خواهیم که در
آن سرمایه
داران و زراندوزان
و زورمندان
حرف آخر را
نزنند؛
آنگاه به
جنبش کارگری
قدرتمند،
متشکل و متحد نیاز
داریم.
9 اردیبهشت 1387ـ 28
آوریل 208