پرده بکارت، غنیمتی در چنگ مردان!

 

                                                                              لاله حسین پور

 

دادگاهی در فرانسه، رأی مثبت خود را به نفع مردی می دهد که نسبت به عدم داشتن پرده بکارت همسر خود در شب اول ازدواج، شکایت کرده بود.

داستان به شدت تکراری ست. تکراری به اندازه طول یک تاریخ، به وسعت اسارت زن، به وسعت اسارت طبقه مظلوم. بسیار دور و بسیار آشنا.

دختر که زمانی با قلبی زلال، آسمانی و معصوم به پسر دل می بندد و به امید جاودانه شدن، به او عشق می ورزد، اکنون با سپردن آن عشق به گوشه ای از خانه قلب خود، بعد از سالیان دراز با مردی دیگر ازدواج می کند. او بر این باور است که مرد یا از پرده بکارت سر در نمی آورد یا متوجه کنار رفتن این پرده نخواهد شد. چه خیال خامی!

مرد بسیار خوب می داند که صاحب چه چیزی شده است. کالایی را که خریده است، خوب می شناسد و اگر نقصی داشته باشد، باید آن را پس دهد. کاری که مهندس تحصیل کرده در فرانسه با دختری که در شب اول ازدواج متوجه باکره نبودن او شد، کرد.

این داستان هر شب تکرار می شود و در هر گوشه ای از جهان، خود را به شکلی نشان می دهد. اما مضمون یکی است. شاید در کشوری دیگر این دختر جان خود را از دست می داد، چرا این که پرده بکارت غنیمتی است که اگر ناقص باشد، دیگر ارزش کالا به طور کامل از بین رفته است. دیگر نیازی به آن کالا نیست. کالا خراب شده، یا باید به دور افکنده شود و یا نابود گردد. فکر می کنید چرا واژه "خراب" نه تنها به زنان تن فروش، بلکه به دخترانی که احتمالا با دوست پسرهای خود رابطه جنسی داشته اند، اطلاق می شود؟

 

از زمانی که گرایش به مالکیت به وجود آمد، جنس قوی هر آن چه را که در اختیار داشت و می توانست به زور بازو صاحب شود، به مالکیت خود درآورد. زن نیز به مثابه جنس ضعیف در زمره املاک مرد شمرده شد. زن، جنسی برای تولید، مانند مالکیت بر زمین برای تولید، مانند مالکیت بر حیوانات برای تولید. بنابراین مرد می بایست کالای خود را اختصاصی کند و هم چنان که دور زمین حصار می کشید تا بیگانه به آن تجاوز نکند، هم چنان که از حیوانات خود در طویله ها ی دربسته نگاه داری می کرد و در بیرون از طویله بر آنان نگهبانی می داد، حفاظت از زن و زنانی را نیز که به مالکیت و انحصار خود در می آورد، به عهده گرفت.

از آن جا که مرد، زن راکالای خود به حساب می آورد و صاحب آن به شمار می رود، در نتیجه استفاده از او را، از بدن او، قدرت و توانایی های او و تمام وجود او را انحصاری کرد. به این دلیل است که مرد می تواند قبل از ازدواج با هر کس رابطه جنسی داشته باشد و این امر در هیچ جامعه ای منفی نیست. مرد باید تجربه کند و مشکلی به حساب نمی آید. اما جسم زن متعلق به مرد است. بنابراین رابطه جنسی قبل از ازدواج تابو به حساب آمد. مرد می بایست از این کالای خود به خوبی نگاه داری به عمل آورد. ابتدا پدر و مادر، دختر را در حفاظ خود نگاه می دارند و سپس به مرد می سپارند و یا به شکل دقیق تر، او را می فروشند. هر دختر قیمتی دارد و گران بها است و مرد او را به خود منحصر کرده و توسط بدن او به تولید مثل مشغول می شود. از بدن و رحم او برای حفظ و بقای نسل خود بهره می جوید، استفاده از بدن او را انحصاری می کند تا مطمئن باشد که فرزندی که به دنیا می آید، تولید خود او است.

زن اما، نه تنها بارور است، بلکه خود به نگاه داری و مواظبت از تولیدات خود مبادرت می ورزد و در این راه تولید کننده ای ست ماهر. نقش مادری (بدون این که بخواهم این نقش را منفی جلوه دهم، تلاش می کنم ریشه و تار و پود این نقش را بشکافم) نقشی ست همه جانبه. زن مثل زمین نیست که فقط باردهد و نیاز دائم به مواظبت داشته باشد. زن مثل حیوانات نیز نیست که تنها به باروری و تا حد چند ماه به مواظبت از تولید خود مشغول شود، زن نه تنها بارور است و نه تنها به پرورش فرزند خود تا به آخر می پردازد، بلکه به نیازهای مرد نیز پاسخ می دهد، او را تیمار می کند، به او غذا می دهد، از او مواظبت می کند و در این راه مکررا از جان و هستی خود مایه می گذارد. حتی می تواند اضافه بر این ها در کار مرد نیز شرکت جوید و از بار کار او کم کند. کشف چنین تولید کننده خلاقی، زن را امروزی کرده است.

 به همین خاطر است که نقش مادری مقدس می شود و بهشت برین به زیر پای مادران تعلق می گیرد. البته این نقش تا آن جایی باقی می ماند که مرد، زن را بخواهد. اما همین که او را طلاق می دهد دیگر حق مادری مبهم شده و از بین می رود. زیرا این حق به مرد و پدر تعلق دارد و این مرد است که می خواهد نسل خود را ادامه دهد و تنها از بدن و نیروی زن استفاده کرده است. به همین خاطر است که سقط جنین جنایت شمرده می شود، زیرا زن نمی تواند بر بدن خود و نیروی خود و آینده خود حاکمیت داشته باشد. زیرا صاحب این جسم، مرد است.

بنابراین زن به دلیل رابطه جنسی با مردان، فاسد شمرده می شود، اما مرد درست به همین دلیل با تجربه به حساب می آید. زن باکره "پاک" نامیده شده و فرهنگی ساخته می شود که زن در آن، گرایش جنسی اش (فرض بر این است که زن ختنه نشده باشد!) ضعیف است و از رابطه جنسی نفرت زده و گریزان و آن را عملی کثیف و حقیر به شمار می آورد. یا این داستان روندی عکس طی می کند. دختری عاصی و طغیان زده به علت مقابله با سنت ها و فشارهای اجتماع، بدون هیچ گونه آگاهی به کنه قضیه، با هر مردی که از راه می رسد، هم خوابه می شود و به این وسیله به تمام ارزش ها و اخلاقیات حاکم در جامعه مردسالار پشت می کند. در چنین حالتی نیز، اگر پسری به تابوهای جامعه پشت کند و ارزش ها را نادیده بگیرد، بسیار کمتر، جامعه را دچار نگرانی می کند.

وقتی از این زاویه به روند رشد اجتماع و پدید آمدن عرف، ارزش ها ، اخلاق، مذاهب، مفاهیم و معانی می نگریم، تسلط بهره کشی مردسالارانه را بر تمامی وجوه زندگی کنونی انسان ها درمی یابیم.

 

داستانی که در فرانسه اتفاق افتاد، بسیاری را به تعجب واداشت. هرچند که در فرانسه، بسیار بیش  از این اتفاق می افتد. قتل های ناموسی یکی از پدیده های رایج در فرانسه، به ویژه در میان مهاجرین مسلمان است. ازدواج های اجباری، ختنه دختران، گسیل دختران نوجوان به کشورهای محل تولد پدر و مادر و یا حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ، نگاه داری دختران بعد از مرحله بلوغ در پستوی خانه ها و به تبع آن خودکشی و خودسوزی چنین دخترانی که به شدت تحت فشار پدر و برداران متحجر خود قرار دارند. و این ها فاکت هایی هستند که برخی فمینیست ها سال ها به بهانه تحمل فرهنگ ها با آن ها به هم زیستی پرداختند و دم بر نیاوردند. برای تعجب، دلایل زیادی در فرانسه و یا همین طور در بسیاری از کشورهای صنعتی وجود دارد!

 

اما جالب این جاست که اولین واکنش ها، به ویژه در میان زنان ایرانی، این بود که چرا این دختر قبل از ازدواج پرده بکارت خود را ترمیم نکرد!!!!!  

هم اکنون وضعیتی دوگانه در ایران وجود دارد. از طرفی دختران بسیار راحت تر از گذشته با پسران دوست شده و رابطه مشترک را تجربه می کنند، از طرف دیگر تابوی پرده بکارت هم چنان بر جامعه حکومت می کند و در نتیجه بسیاری به دلیل عدم داشتن توان کافی برای شکستن این تابو، مجبور می شوند قبل از ازدواج به یک جراح مورد اعتماد مراجعه کنند و تمام زندگی آینده خود را بر مبنای یک دروغ بنا کنند.

 

یکی از بحث هایی که هم اکنون بعد از ماجرای رأی دادگاه فرانسوی به نفع آقای مهندس تحصیل کرده، به علت باکره نبودن دختر در گرفته است، این است که چرا چنین موضوعی به بیرون درز کرده و بر سر آن هیاهو سرگرفته شده است. این وضعیت بر روح و روان این دختر تأثیر سوء گذاشته و نباید مطرح شود.

اما از اثرات روانی سوء که در طول زندگی این دختر بر سر او آمده است، صحبتی نیست. گویا این دختر تا مرحله رأی دادگاه در کمال آرامش و آسودگی روحی زندگی می کرده و هیچ گونه اثرات سوء روانی بر او گذاشته نشده است. گویا تابوی بکارت تا زمان بیرونی شدن رأی دادگاه، مغز او را مثل خوره سوراخ سوراخ نکرده است. گویا این دختر کابوس شب اول ازدواج خود را بارها و بارها مجسم نکرده و با تمام وجود بر خود نلرزیده است. گویا از این پس با مخفی کردن این داستان می تواند با آرامش زندگی کند. البته اگر به دست برادران خود، سرش را برباد ندهد و یا در دالان خانه ای خود را در آتش نیافکند................

 

داستان رأی دادگاه فرانسه، داستان یک دختر نیست. داستان تکراری دخترهاست که هر روز و هر شب، این جا و آن جا اتفاق می افتد. داستانی ست که باید زبان به زبان گفته شود، باید گوش به گوش شنیده شود و باید بر روی آن تفکر و تعمق صورت گیرد. این تابوی بکارت است که باید شکسته شود.