برای شفافیت و علنی سازی کف می زنم

 

                     لاله حسین پور

 

مجموعه مقالاتی که با تیتر "در چالش با تمرکزگرایی" با کوشش تارا نجد احمدی جمع آوری شد و هم چنین مقاله های دیگری که در همان رابطه در سایت ها درج شدند، عکس های یک بُعدی را که تاکنون از مسائل درونی کمپین یک میلیون امضاء عرضه می شد، تبدیل به فیلمی چند بُعدی کرد. هرچند که هنوز نمی توان از شفافیت در عرضه کلِ واقعیت با تمام ابعادش سخن گفت. اما در هر حال دیدن صحنه هایی متحرک از واقعیت، مسلما آگاهی بیشتری از دیدن یک عکس و ارائه تنها یک بُعد از واقعیت، به انسان می دهد.

در هر حال هر قدمی به سوی شفافیت و علنی سازی قابل استقبال است. مقالات اخیر در رابطه با بحران درونی کمپین، گامی در این جهت و بدعتی استثنایی است. حقا که جنبش زنان در هر عرصه ای پیش تاز است. فارغ از این که حق با کدام طرف است و کدام یک حقیقت را می گویند، صرف چنین تلاشی در جهت باز کردن این بحران و نه جملاتی جسته و گریخته در این رابطه، مثبت است.

ما می توانیم به اعتقادات خود عمیقا احترام بگذاریم و بدون شک و تردیدِ دائمی، اظهارنظر کنیم. اما می بایست همواره جایی برای آن سوی حقیقت باقی بگذاریم. شاید زمانی برسد که تمام سطوح حقیقت را ببینیم و بشناسیم. اما برای این کار به زمان نیاز داریم. بارها و بارها شاهدیم که بعد از گذشت زمان، شناخت بیشتری نسبت به یک پدیده یافته ایم، آن چنان که تمام قضاوت مان را تغییر داده است.

 

من که در خارج از این مجموعه قرار دارم و از زاویه ای که قرارگرفته ام به کل قضایا نگاه می کنم، کمپین را از روز اول کثرت گرا شناختم و ساختار افقی آن را تحسین کردم و آن را تحولی در تشکل یابی دانستم و آکنون که از همان زاویه به بُعدهای دیگر کمپین نگاه می کنم، می بینم در کلیت خود خطا نرفته است. حتی اگر انسان های تشکیل دهنده اش اشتباه رفتار کرده باشند و تحت فشار دست های سرکوب که گلوی شان را می فشرد، پاسخ مناسبی برای سئوالات مطرح شده، از حنجره شان خارج نشد، اما همان راهی را رفتند که می بایست می رفتند. با این که به جای جاده صاف و شفاف، "میان بُر" پر از سنگلاخ را انتخاب کردند، اما به همان نشانه ای رسیدند که قرار بود در یکی از ایستگاه های نیمه راه آن را بیابند و به آن برسند. برای مثال اقلیتی با قهر مصلحتی و با طرح ریزی پنهانی (که همان میان بُر پر از سنگلاخ است) راه خود را از دیگران جدا کرده، اما در نهایت به همان ایستگاه وسط راه (سایت مدرسه فمینیستی) رسیده است. ایستگاهی که باید می رسید. قطعا همه چیز به درستی پیش نرفته است. اگر همه چیز "درست" عمل شده بود، هیچ گاه تأسیس یک سایت جدید، آن هم یک سایت خوب مثل مدرسه فمینیستی به مثابه یک توطئه تعبیر نمی شد.

راستی، چرا فقط سایت مدرسه؟ چرا سایت های دیگر بازگشایی نمی شوند؟ چرا باید کمپین تنها سه پایگاه رسانه ای داشته باشد و به چند گروه و سازمان و تشکل زنان بسنده کند؟ افق کمپین بسیار وسیع تر و گشوده تر از آن است که خود را در این چهارچوب تنگ محدود کند.

 

اگر سرکوب گسترده و توده ای در لحظاتی حاکم بر ارتباطات میان مجموعه می شود و عده ای را مجبور به واکنشی عجیب و غریب و نامتناسب با انتظارات و توقعات واقعا موجود  می کند، نباید هرگونه نتیجه حاصل از این واکنش را نیز به دور افکند.

برای مثال، چرا جنبه های مثبت هسته های خود بنیاد که فرزند چنین واکنش غیرعادی در شرایط سرکوب حاد و یا به ادعای یک طرف، ناشی از خودمرکزبینی یک گروه معین است، به همین دلیل نادیده گرفته می شود؟ اگر معتقدیم که وجود چنین هسته هایی ضرورت ندارد و واقعا به مثابه یک ظهور فرقه ای در چهارچوب کمپین محسوب می شود، چرا بحث و مبادله نظرات در این رابطه را باز نکنیم؟ بحث درباره ویژگی ها و مختصات هسته های خودبنیاد، نقاط منفی و مثبت آن و ضرورت وجود آن در شرایط موجود، خود به رشد تشکیلاتی کمپین یاری می رساند و باید مورد استقبال قرار گیرد.

حیف که به جای چنین بحثی، تمام انرژی خود را بر آن قرار داده ایم تا ثابت کنیم که پشت پرده تشکیل این هسته ها چه بوده و چرا و چگونه سایت مدرسه فمینیستی به طور مخفیانه گشوده شده است.

می تواند جلسه انتقادی 8 آذر، یا واکنش های تند نسبت به آکسیون آش نذری و یا سرکوب هدف مند جنبش زنان عامل به وجود آمدن نظریه هسته های خود بنیاد شده باشد. می تواند چنین نظریه ای از روز ازل در شکل سازمان دهی افقی و شبکه ای و ایده کثرت گرایی در سازمان دهندگان کمپین وجود داشته باشد. می تواند از محورگرایی و خودمرکزبینی یک یا چند نفر اعضای فعال کمپین نشئت گرفته باشد و یا هر عامل دیگر به وجود آورنده چنین هسته هایی معرفی شود. هرچه هست، این قطعی ست که برخورد درستی با شرایط آن برهه زمانی صورت نگرفته است. صددرصد انتقادها عده ای را زخمی کرده است، صددرصد پاسخ مناسبی به معترضین داده نشده است. قطعا کیش شخصیت برخی  خدشه دار شده است. لابد برخی حق برتری برای خود خواسته ا ند و لابد برخی ادعای توانمندتربودن، برابرتر بودن و یا رهبر بودن داشته اند. جملاتی رد و بدل شده که نمی باید می شده، واکنشی صورت گرفته که نباید می گرفته. قهر شده، اعتراض شده، ارزش هایی زیرپا گذاشته شده، شخصیت هایی خُرد شده، پنهان کاری شده، تصمیمات غیرعلنی گرفته شده، ارائه اطلاعات و آموزش طبقه بندی شده و به شکل مساوی در اختیار همگان قرار نگرفته. مسلما چنین ایرادی، عظیم و اساسی ست. ما تاکنون فرهنگ علنی سازی و شفافیت را تجربه و تمرین نکرده ایم. ارائه اطلاعات بدون طبقه بندی به همه، یکی از اصول دمکراسی و حق مدنی هر فرد در جامعه است. حال جنبش زنان قصد دارد چنین ایرادی را آماج حمله خود قرار دهد. در هر حال هر چه بوده، آگاهانه یا ناآگاهانه اشتباهات بسیاری صورت گرفته و این مسیر به درستی پیش نرفته که به این جا رسیده است.

 

چه خوب می شد که به آن اعتراف می شد و زخم ها التیام می یافت. اما قرار نیست، هرچه از این وضع زاده شده ، نابود گردد. سایت مدرسه را می توان حفظ کرد و آن را ارتقاء داد. می توان سایت های دیگررا سازمان داد. می توان هسته های خود بنیاد را تحلیل کرد و ضرورتش را در هر شرایطی روشن کرد. می توان این نتیجه را گرفت که هسته های خود بنیاد و یا هر نام دیگری که بر آن می نهیم، نه تنها در شرایط سرکوب، تیغ فرود آمده را کُند می کند و امکان کنار هم بودن و تصمیم گیری های کوچک و حرکت های مقطعی را ایجاد کرده و ادامه کاری را تضمین می کند، بلکه در شرایط غیرسرکوب نیز می تواند نقش پویای خود را حفظ کرده و تنوع بیشتری در تصمیم گیری ها، در رشد افراد و در نقش هر فرد در این تصمیم گیری ها ایجاد کند.

این اعتقاد که جمع بزرگ دمکراسی به همراه می آورد و جمع کوچک خود محوربینی، جدایی و افتراق، الزامی نیست. دمکراسی می تواند در هر شرایطی و در هر جمعی به زیر گرفته شود. برای دمکراسی باید هر لحظه هشیار بود و در هر شکلی برای آن جنگید. شاید هسته های خودبنیاد بتوانند به بهترین نحوی دمکراسی مشارکتی و مستقیم را در خود نهادی کنند و مدلی شوند برای تشکل یابی دمکراتیک میان جمع های بزرگ تر. اما در هرحال می بایست در هر لحظه مشغول بازسازی یک سازمان دهی دمکراتیک در میان خود باشند و در هر لحظه با ایجاد سلسله مراتب و هیرارشی در میان خود بجنگند. تنها در این صورت است که می توان از دمکراسی در هسته های خود بنیاد صحبت کرد. و در غیر این صورت فرقه های کوچکی خواهیم داشت که جز جنگ با یک دیگر هدف دیگری برای خود نمی شناسند.

 

یکی از ایرادهایی که به تشکیل چنین هسته هایی گرفته شده، آن است که جمع بزرگ تر را از هم می پاشاند و فعالان نمی توانند رو در رو با هم صحبت کنند. گویا اگر رو در رو حرف نزنیم، بیشتر اشتباه می کنیم. اگرچه وقتی رو در رو صحبت می شود، فاکتورهای بسیار زیادی در این صحبت ها نقش بازی می کنند. نحوه صحبت کردن، احساساتی که هنگام بیان نظر به کار گرفته می شود، حرکت اعضای بدن که خود سخن گو هستند، تُنِ صدا و بسیاری فاکتورهای دیگر که با خواندن نظرات و نوشته های یک دیگر در سایت ها و وب لاگ ها متوجه نمی شویم. اما آیا این فاکتورها همواره نقش مثبت بازی می کنند؟ یا می توانند نقش منفی نیز داشته باشند؟ بنابراین این اصل که اگر رو در رو حرف نزنیم، اشتباه می کنیم، نمی تواند به خودی خود صحیح باشد.

 

سئوال می شود، آیا کمپین یک میلیون امضاء متعلق به عده خاصی است؟ صد در صد!

این کمپین متعلق به زنان و مردانی ست که آحاد آن را می سازند. زنان و مردانی که برای آن می کوشند و به آن فکر می کنند. زنان و مردانی که کمپین را بر دوش خود می برند و قلب شان برای آن می طپد. آنانی که از فردا به کمپین می پیوندند و آنانی که در آینده به آن خواهند پیوست. کمپین متعلق به همه اینها است. متعلق به همه امضاءکنندگانش و به تمام مخاطبینش است. اصل این است که کسی نمی تواند کمپین را منحصر به خود کند. هیچ جمعی نمی تواند کمپین را از آنِ خود کند. حتی اگر کسی یا گروهی چنین ادعایی داشته باشد، نیز تغییری در این اصل نخواهد داد. چنین ادعایی را نباید جدی گرفت و باید به آن به مثابه توهمات گروه ها و جمع هایی که هنوز در حال و احوال گذشته های دور بسر می برند و هنوز در شکل و چهارچوب سازمانی دوران فرقه ها محصورند، نگریست. تنها یک فرقه می تواند در برابر ادعای فرقه ای دیگر، عصبانی شود و برای مقابله با آن بگوید، خیر کمپین مال شما نیست، بلکه مال ما است!!!

 

سئوال می شود، آیا به راستی کمپین از بحران های درونی عبور کرده است؟

بهتر است سئوال کنیم، آیا بحران های درونیِ هر جمع، پایانی دارد؟ سئوال کنیم که اصلا بحران های درونی چه هستند، چه مختصات و مشخصاتی برای شناسایی آن ها وجود دارد، آیا می بایست بروزهر اختلاف نظر در یک جمع بحران ایجاد کند؟ آیا اختلاف نظر همانا رشد گرایش های نظری نیست و آیا این سرنوشت حتمی هر جمعی است که بعد از رشد گرایشات نظری، اختلافات شخصی و بعد بحران در درون آن به وجود آید؟ و اگر جمع نسبت به بروز این گرایشات با عصبانیت برخورد کرده و تحمل و شکیباییِ خود را از دست دهد، روشن است که نه تنها بروز چنین بحران هایی به اتمام نرسیده، بلکه پروسه آغاز خود را طی می کند.

این وظیفه ما هست که جایگاه خود را در مقابله با این بحران ها که می تواند به ارتقاء نظری و شخصیتی ما مبدل شود، روشن کنیم و وجوه آن را بشناسیم و تحمل خود را بالا ببریم و در جریان این مقابله، راه هایی را انتخاب کنیم که به سهل ترین وجه ممکن به ایستگاه های میان راه رسیده و مجددا جهت حرکت خود را روشن کنیم.

 

اگر کسانی تا به حال نمی نوشتند و یا در مبارزه با سرکوب چیزی نمی نویسند و اکنون در رابطه با بحران به وجود آمده در کمپین شروع به نوشتن کرده اند، خود به خود امری منفی نیست. بلکه باید از آن استقبال کرد.

چه خوب که برای مبارزه با بحران داخلی یک جریان، نوشتن نیز توده ای می شود و آن هایی که الزاما نویسنده نیستند، حاضر می شوند، پرده از روی افکار درونی خود بردارند و آن ها را بیان کنند. این نوشته ها هر خصلتی داشته باشد، خصلت منفی ندارد. نترسیم که رژیم سرکوب از این اختلافات و بیان آن ها سوءاستفاده می کند. نترسیم که به کمپین ریشخند می زند و تصور می کند که این جمع نیز در حال فروپاشی است. از لبخند مردانی نیز که به این جمع با تمسخر نظاره می کنند، واهمه نداشته باشیم. جنبش زنان به آنان نشان می دهد که چگونه و با چه قدرتی در مقابل این ریشخندها و لبخندهای تمسخر، خنده پیروزی سرخواهد داد. زنان و مردانی که برای رفع تبعیض می جنگند، هیچ واهمه ای از این جنگ ندارند، چرا که چیزی برای ازدست دادن ندارند. تبعیض کامل و تمام، همه چیز را از آنان گرفته است و بنابراین هر گامی که در راه این مبارزه بردارند، جز پیروزی جنبه دیگری ندارد. مقالاتی که برای شفاف کردن نظرات و ایده های دو طرف نوشته شده اند، نشان دهنده یک برخورد استثنایی به بحران اخیر درون کمپین یک میلیون امضاء است و در نهایت به رشد جنبش زنان یاری می رساند.

 

چنین برخوردی در جنبش های موجود ایران، تک است. مثبت است. حساسیت به گرایشات پدرسالارانه تا به این حد که حتی در سازمان دهی سایت مدرسه فمینیستی نیز نشانه هایی از آن را می بیند، قابل تحسین است. باید از این حساسیت ها استقبال کرد. جای شادمانی ست وقتی این چنین به نابرابری، به برتری طلبی، به خودمرکزبینی، به کیش شخصیت، به سکتاریسم و به گرایشات فرقه ای اعتراض می شود. ممکن است این اعتراضات وارد نباشند، اما مهم نفس اعتراض است. مهم این است که به ویژگی هایی که سالیان سال ما را هم راهی کرده اند و اکنون نیز این جا و آن جا در وجود تک تک مان خودنمایی می کنند، اعتراض می شود. نفس این اعتراض مثبت است.