دهم اکتبر دوهزار و هشت

اردشیر مهرداد

بدرود!

 

طراح، طنزنگار و نقاش  بزرگ  معاصر،  اردشیر محصص،  شامگاه  پنججشنبه  9 اکتبر  2008 از میان ما رفت.

او موسیقی  نگاه را در دستگاهی تازه و ضرب آهنگی دیگر نواخت؛ رنگ ها را از منشوری متفاوت عبور داد و در شورشی  که نزدیک  نیم قرن به درازا کشید هر یک را دوباره تعریف کرد؛ خط را از زندان دست رهانید و تا ارتفاع قلب پرواز داد، و سرانجام، خود در نقطه آرام گرفت.

اردشیر نه نظاره گر و نه روایتگر، شورشگری بود بیدارعلیه نظم بیداد. سلاحش ریشخند بود، و کمتر ستمگر و جبار و خودکامه ای را یافت که از نیش آن در امانش بگذارد.  صاحب قدرت و ثروتی به نقش های او راه نیافت، مگر نقابش دریده شود وهیولای درونش بیرون افتد.  در پرده های او کمتر خدایی درعرش ماند وبه زیر نیافتد؛ کمتر پادشاه و سلطانی بر تخت ماند و تاجش تا گردنش فرو نرفت؛ سپه سالار و امیر و سرداری نبود که بزدلی اش ازغلاف شمشیرش بیرون نزند و آیت اله و حجت السلامی نبود که آسمانش از سقف شکمش بالاتر رود.

اردشیر چهره نگاری را به درون دنیای تازه ای وارد کرد. آن را از انحصار آنانی که کسی هستند در آورد و به آن هایی عرضه کرد که کسی نیستد. در آفریده های او بی نام و نشان ها خوش نشین شدند و بی چهرها چهره پیدا کردند. کوتاه، بلند، چاق، لاغر، پیر، جوان، زن، مرد، کودک، افتاده، سرپا، همه و همه توانستند بر پرده های او نقش شوند. نه ازهیچ یک شناسنامه و گذرنامه و برگ هویت طلب کرد و نه حساب بانکی و سند مالکیت و درآمد سالانه. انسان کار، انسان دست های خالی، انسان درد در کلان شهری که او از تصویر بر پا داشت شهروندان اصلی بودند.

او نقش پردازی را از مرزهای امن سبزه زاران و حاشیه ی جویباران برچید. در چهار راه ها به چهار میخ کشید، در کوی و برزن تازیانه زد، از دخمه های غل و زنجیر عبور داد و از چوبه های دار بالا برد. به دیدار گل سرخ هم برد اما در مراسم تیرباران. به ملاقات نیلوفر هم خواند اما آنگاه که در طوفان پرپر میشد. قناری را هم در آغوش کشید، روزی  که بر آتش سوسن و یاس بود.

اردشیر نقد بیرحم نگاهی بود که از دیدن مانده است. او زیبایی را دوباره کشف کرد و ازانحصار زیبایی   درآورد. نهراسید پرده ها را بالا زند و تصویر هول را بر آن چه زیبایی پنداشته میشود نقش زند. نهراسید در پنهان ترین لایه های آن چه زشت خوانده میشود به جستجوی چیزی زیبا بر آید.  او زیبایی را از زندان قراردادها و تناسبات مرده  در آورد و در حرکت و جنبش زنده بدان معنایی دوباره بخشید.

 در نگاره های اردشیر مرگ مرده است. زنده باد، اردشیر!