اجرای حکم اعدام، چهره ای از بربریت  جمهوری اسلامی

هادی ستار زاده

 

«آدم کشی، هرگز دفاع کردن از

 مکتبی نیست،آدم کشتن است، بس»

 

کاستلیو ، متآله مسیحی

1562- م

صحنه نفرت انگیزاعدام

 هیاهو،سکوت، نفرت از جلاد،  همدردی با محکوم ، یگانگی «کیف » بین سرکوب گر و سرکوب شده ،چکاندن ماشه ترس، در روح حضوریافتگان بی حضور.

«محکوم» بدنی از قبل مرده و بی اراده در اختیارماشین قدرت،  ابزاری برای اهداف قدرت و با چشمانی مات و بی باور

بر سپیده دمان، با چشمانی باز، یا بسته، بی وصیت و یا نشانی از وداعی شادمانه،مغلوبی  بداقبال، اما ظفرمندانه با چشمانی خوار نگرانه به ایستادگان در مقابل. تفاوتی بر اندوهناک بودن سایه مرگ در این لحظات نباید داشت چه وضعیت ایستاده و چه به زانو در آمده

اما در فاصله محکوم و مردم  ، عدالت، با تفسیری از قدرت حاکم، نقاب زده و پوشیده شده در ردای قوانین کیفری ، بی احساس، و مجری قانون قدرت حاکم محتوای نمایش مرگ را به خود اختصاص می دهد.

سه بازیگر این نمایش واقعی  هر کدام نقشی را اجرا می کنند. که هرنقش ، یا رکن نمایش، در خدمت رکن غایب است. وحاکمیت است که تأکید ی و خطابی در واقع به حضور یافتگان بی حضور ومحکوم می کند.

ایستاده اند گزمه گان قدرت ، تسخیر شدگان، سربازان قدرت زمینی والهی، سربازان ایدئولوژی و آنگاه کشیدن طنابی ، یا، چکاندن ماشه  مرگ ، که فضا را می شکافد......

نمایشی واقعی، که محتوایش همانا فرمانبری از قدرت سرکوب گر است، آرمان خواهی که دچار «کیف» قدرت شده است. که  تلاش دارد  به  پنهان کردن چهره خود و گریختن از معرکه در زیرلوای حفظ انقلاب، مبارزه با اشرار، وتراشیدن دشمنی به شکل شمایل بیگانه ای در حال تعرض و توطئه.  تدارک برای این پنهانکاری در تصویب قوانین کیفری است.  قوانین کیفری وظیفه دارد ساختار قید و بند شیوه رفتاری مورد نظر حاکمیت رابرای مردم  نشانه گذاری کند.و روان جمعی را برای رعایت آن ملزم سازد.  سازو برگ دولت های منحرف و دیکتاتور برای  انتقال این ضوابط از حربه «کیف» بهره می گیرند. وروان جمعی را دستکاری و در شکل گیری آن به صورت پیچیده ای  عمل می کنند . در میدان های عمومی ازطریق القا شعار ها، در نمایش اعدامهای ، در سالن ها تجمع و یا مراسم های مذهبی، این انتقال صورت واقعی به خود می گیرد. شعار ها و متینگ های بعد از نماز جمعه در دورانهای بحران، حاکی از عمل کرد این انتقال است..تا آنجا  که قضاوت قدرت سیاسی  ، جانشین قضاوت حضور یافتگان می شود. و مردم نمایندگی ، و جانشین چهره پنهان شده حاکمیت منحرف را  بخود می گیرنند.

در این وضعیت مجازی، این جانشینی و این میل دیگری، دیگر تفاوتی نیست. که  طناب «باوری» را حلقه آویز می کند، و یا گناهی  را سنگسار می کند. نتیجه و هدف آن در واقعیت، مرعوب سازی همان شعار دهندگان است.و نوعی شرکت کردن قدرت در ذهنیت توده ها ست ، به مانند صحنه گردن نمایش خیمه شب بازی ، که وطیفه  فریب  ذهنیت تماشا چی  را به عهده دارد.

عمل اعدام در حضور و یا اطلاع  دادن در رسانه ها ،و هر گونه جهت گیری مثبت در واقع  هشداریست به خود علیه تحرک خود. وبصورت غیر مستقیم ، بیان غیر رسمی قید و بندیست  که برای زندگی کردن ، مورد پذیرش خود قرار می دهیم.

اعدام مورد اصابت قرار دادن بدن محکوم است. بمثابه کیفری که عدالت تدوین کرده است،و در میان تفاوتی در بین نیست که  به چه جرمی؟ مهم آنست، قضاوت بر اساس مواردی باشد که از زیر دست شکنجه گر ، کسی که   هنرافرنیش زندگی  به همراه درد ، اما بدون مرگ را دارد ، صورت بگیرد. امری که در ایران بسیار رایج و جز قوانین کیفری است .  یا دخالت همه جانبه در روح انسانی که تهی از وجود خود شده. و به «اصلاح روح  » قدرت تن تسلیم شده . در زندان های جمهوری اسلامی تواب ها شاخه رسانه ای ایدئولوژی بازجو، دادستان،....بودند و خود، خود نبودند. - بیان اینکه من خواهان مجازات مرگ برای خودم هستم - دقیقا تهی شدن این جسم از روح خود و انتقال یافتگی روح اصلاح شده توسط سیستم مراقبیتی بازجویان در زندانها ی می باشد

تاریخ سرکوب متناسب با دوران های تاریخی مسیر پیچیده را طی نموده  است، وتصور از بدن، که نماد تحرک و مقاومت است،  نمادی از خطرناک بودن ،بدن متحرک ، فضای مرا تهدید  به تنگ شدن می کند. از ربودن تعلقات ساده ،مثل مواد غذائی ، تا جابجائی قدرت قبیله ای ،  یا قدرت اقتصادی و سیاسی. پس با نابودی و یا کنترل این تحرک است، که قدرت خود رااز گزند مصون میدارد.اما همراه با گشودن راز های بدن و تحرک نمادینش، و  مکانسیم عملکرد ذهن بر بدن ، سرکوب ساز و برگ خود را بکار می گیرد تا برای  « انسانی کردن» شیوه سرکوب  «اصلاح روح» را در برنامه خود بگنجاند..به دنبال این تئوری باصطلاح انسانی است، که ما شاهد اعدام ،« به شیوه مدرن» هستیم . نباید آسیب به بدن وارد شود. مراقبت های پزشکی در انتهای زندگی،مرگ بدون درد . موعظه گران تسکین دهنده و وعده دهنده به پذیرش تقدیر و مقوله مرگ. و آنگاه پای مکانیسم عمل در میان می آید ، با صندلی الکترونیکی، یا وارد نمودن سم در خون محکوم.اما بایستی در طی مراحل قانونی که شاید ده سال طول بکشد ، همچنان به شکنجه انتظار  ادامه داد. تا ذهنیت های خارج از کنترل در هراس از  مرگ با محکوم همراه باشند.واز تحرک در خارج از قید و بند قدرت عملی صورت ندهند.

این عمل وحشیانه و وسیله تحکیم قدرت تنها در کشورهایی صورت می گیرد که هنوز قوانین بربریت و توحش از آن رخت بر نبسته است. از جمله ایران و بخشهای زیادی از امریکا و کشورقبیله ای چون  عربستان و در حوزه حکومت پادگانی چین....اما در کشورهای مدرن و اروپایی ، هرچند چرخ شکنجه و گیوتین به موزه رفته اند. و قدرت به وسیله زندان مدرن، جامعه  مصرف و زندگی مجازی،  تحرک بدن را محدود و تحت کنترل دارد. و شیوه های مناسب با این نوع از حفظ قدرت را گسترش می دهندند، و از جانب دیگرنقش اساسی را در راندن این عمل وحشیانه را مردمی به عهده داشته و دارند که از معیار ها و ارزش های حقوق بشر دفاع و برای آن مبارزه ای بنیادی و نهادی در جامعه صورت داده اند.

هنر جمهوری اسلامی در این است، آنچه را که دیگران پوشیده عمل می کنند. او به صحنه عمومی میاورد. اراده حفظ قدرت به او این آموزش را می دهد، که چون استبداد است، و بی قهر بر پا نمی ماند ، هر آنکه خواهان قدرت است ، و می خواهد فرمانبراند ، می بایست جق مجازات کردن را برای خود قائل باشد.و این جمهوری تسلیم ، از هنر شکنجه بنام تعزیز،از کنترل بدن ها به نام امنیت اجتماعی،و از زندان این حفاظ آشکار کنترل بدن به نام ارشادگاه و ندامتگاه و از مسخ انسان بنام ارشاد شده نام می برد. و این گنیجه فرهنگی را علاوه بر کارکرد اجتماعی  و تاثیر گذاری ذهنی آنرا به تجربه می آموزد. این گونه رو باز و بدون پنهان کاری عمل کردن علاوه بر نشانه های ویژه گی بنیادی آن است، در تداوم آن ضایعه بار است و آن عادت دان مردم به خون،که یاد می گیرند که نمی توان بدون خون ریزی به قدرت رسید ، یعنی باز تولید همان شیوه های که منجرمی گردد که آرمانخواهان، امروز، فردا در دام قدرت سرکوب گری خود بیافتادند.

 هدف بزرگتر از اجرای  اعدام ،شریک کردن مردم در «کیف» سیستم حاکم، یعنی وارد شدن میل دیگری بدون اینکه این میل از دورن فرد سر بر کشد. چیزی را به خاطر چیزی دیگر پذیرفتن و دوست داشتن، رو کردن  به فانتزی و بازگشت نکردن به واقعیت های عمل صورت گرفته. تائیدیه است که حکومت های منحرف  از مردم درخواست میکنند.درنتیجه این انتقال روان جمعی دجار ترس و خود سانسوری ، محافظ کاری، به شکل خیلی واقعی اعدام و تائید آن ،سرکوب خود به صورت پنهان ترین شکل است.و پذیرش اینکه چگونه باید زیست تا مورد تهدید قرار نگیری.

بنا براین اعدام به هر شکل چه بشکل مدرن آن و چه وحشیانه آن که در جمهوری اسلامی به صورت سنگسار، پرتاب کردن از بلندی ، گردن زدن،و اعدام در میادین شهر و ده، بایستی بعنوان شرم بشریت تلقی شود.کسانی که تلاش دارند ،که ،اعدام را در جمهوری اسلامی از زمانی محکوم کنند ، که خود در جوخه اعدام ایستاده اند . زمینه ای می تواند باشد برای پرورش این اصل که می تواند از اعدام به عنوان یک امر انقلابی در زمانی دیگر بهره گرفت.اعدام انسان یک جنایت است علیه بشریت که از قانون توحش جان می گیرد . وظیفه هر انسان که درد را می فهمد که  این توحش را، از این شکل مقابله با بدن را،  به درخواستی علیه جمهوری اسلامی و یا هر حکومت منحرفی اعلام دارد.و هر گونه تفکیک کردن تعرض جمهوری اسلامی به بدن ها رااز منطق بنیادین تهی است. برای فردی که در برابر جوخه اعدام ایستاده، چه تفاوت می کند چه  کسی در چه سالی اعدام شده است، سال 58، 60، یا 67، یا سال  90 . و اگرسالی مثلأ اعدامهای  67 از  برجستگی خاصی برخودار است ،آن  در خود داشتن تمامی خصوصیات این عمل وحشیانه است.و داری بار حقوقی در نهاد های بین الملی. بایستی انرا خارج از جبنبه حماسی و مرگ ظفرمندانه،  به یک  «  امر عمومی»  بشری و جهانی مبدل کرد و هر گونه تلاش برای « امر شخصی»  کردن  آن ، همانا فرو رفتن به حوزه فرقه گرایی ایست . و پنهان ساختن  وظایفی که بر دوش ماست و محصور کردن حوزه فعالیت بر علیه بر علیه حکم اعدام می باشد .و گریختن از اندوه در چشمان یک محکوم به اعدام آنگاه که آخرین نگاه را بر ما می اندازد.