درحاشیه بحران مالی در کشورهای سرمایه داری،

 صد ها میلیارد دلار  برای  سرمایه داران ؛ گسترش هرچه  بیشترفقر  برای تهی دستان! 

 

         رسول آرام

                                   

      

             بحران مالی کنونی جهان  واقعه ای نیست  که در  سیستم سرمایه داری آزاد قابل  پیش بینی نبوده باشد. از مارگارت تاچر به اینسو و گسترش تبلیغات عوامفریبانه و به ظاهر دمکراسی خواهی کشورهای سرمایه داری ؛ گرچه پیروزیهای بزرگی را نصیب آنان  کرد ولی همین پیروزی ها موجب  زیاده خواهی در تقسیم میراث گردید و آنان را روی در روی هم قرار داد. از سوی دیگر نبود آلترناتیوی قدرتمند و مترقی موجب شد تا رژیم های عقب مانده خود را هرچه بیشتر به سرمایه داران  جهان درنده خوی  وابسته کنند ؛ تا  از هر سو پول خون مردم بیگناه را به کیسه های  خود و دلالان بین المللی سرازیر نمایند. از آن جمله میتوان   تصاحب بازارهای این کشورها و چگونگی  توزیع هر چه بیشتر  فقر و فلاکت بین مردم را مورد توجه قرار داد. در این  رقابت ها ؛ رهبران کشورهای سرمایه داری جهت  پوشش بر  بی آبروئی خود در جلسات مشترک موسوم به  G 8    تظاهر به انسان دوستی  کرده و مبالغی برای کمک به کشور های گرسنه در نظر گرفتند. این کمکها نه تنها غالبا پرداخت نمیشد بلکه در صورت پرداخت نیز میباید به صندوق بین المللی پول واریز گردیده ؛ تا آنان بتوانند بهره های وام های دریافتی خود را پرداخت نموده و مجددا وامهای با بهره های سنگین جهت خرید اجناس بنجل کشورهای سرمایه داری دریافت دارند. روشن بود که چنین ژست هائی  نمیتوانست کمترین کمکی به کاهش گسترش مرگ و میر ناشی از کمبود مواد غذائی و بهداشت به مردم این کشورها بنماید.آنان با شعار های عوامفریبانه ای چون سرمایه آزاد و دمکراسی و ..... میگفتند " تا سال 2015 جمعیت گرسنه جهان از 800 میلیون به 400 میلیون کاهش خواهد یافت" تا بدین طریق هر چه طولانی تر به چپاول خود ادامه دهند. اکنون این  نقاب ها نمیتوانند آنان را  نجات دهند.

 چهره  آنان زمانی هویدا تر شد که با بروز بحران  مالی، رهبران این کشورها  در صدد نجات وضعیت اقتصادی سرمایه داران بر آمده ؛ آنانی را که بمسافرت های فضائی 10 میلیون دلاری میرفتند، مستحق دریافت کمک های  میلیارد دلاری معرفی کردند. کارگران و زحمتکشان و تهی دستان جهان میدانند که این رژیمها هدفی جز کمک به  سرمایه دا ران ندارند؛ زیرا خود متکی به قدرت آنان بوده و هر دو دشمنان اصلی بشریت هستند.

نباید فراموش کرد که  بار سنگین کمک های صد ها وهزارها  میلیارد دلاری به سرمایه داران  تنها بدوش  کارگران، زحمتکشان و نیروهای ضعیف جوامع بین المللی خواهد بود. آنان از یکسو میباید از ترس بیکاری بیشتر کارکنند تا رضایت سرمایه داران را جلب نموده  و از سوی دیگر باید اجناس را گرانتر بخرند تا سرمایه داران بتوانند جیب خود را پر پول ترنمایند. دولتهای سرمایه داری برای نجات سرمایه داران مجبورند  مزایای اجتماعی را کم و کمتر  کرده تا فشار برآنها کاهش یافته و بر عکس  فشار بر توده مردم در همه کشورها بیشتر گردد.

حال این رژیمها تا کی میتوانند بر موج نارضایتی مردم سوار باشند و با رای آنان به حکومت خود ادامه دهند بحثی است که در این مقاله نمیگنجد.

برای اینکه وضعیت اقتصادی  مردم جهان و تیرگی آینده اشان  در تامین معیشت و زندگی عادی را  بهتربشناسیم بهتر است بجای نگاه کردن به شدت  فقر درکشورهای  گرسنه  آفریقائی و یا آمریکای لاتین و یا کشورهای آسیائی مثل ایران و افغانستان، نگاهی گذرا به وضعیت اقتصادی مردم خود آمریکا بیندازیم. از این که وقتی در کشوری که مدعی رفاه و پیشرفت است ؛ مردمش اینگونه در فقر زندگی کنند پس وای به حال آن کشورهائی که شناسنامه هایشان با فقر نوشته شده است. 

   دنیس گلبرت محقق موسسه جامعه شناسی هامیلتون در آمریکا که یکی از سرشناسترین موسسات جامعه شناسی این کشور است طبقات اجتماعی و اقتصادی در  آمریکا را به این شرح ارزیابی کرده است: مافوق مرفه یعنی کسانی که سالانه میلیونها دلار درآمد و از قبال آن  سرمایه دارند. اینها  یک درصد مردم آمریکا را تشکیل میدهند.این یک درصد از مردم کسانی هستند که نه تنها قدرت اقتصادی را در دست دارند بلکه مجری سیاست های ضد انسانی رهبرانشان در تمامی سطوح جامعه هستند. البته در این یک درصدی که برآورد شده است فوق میلیاردرها و  همچنین کسانی که در سطوح پائین اجرائیات مافوق های خود قرار دارند نیز میگنجند . دسته دوم کسانی هستند  که بالاتر از درجات پائین و متوسط جامعه  هستند؛ مثل دکترها؛ پرفسورهای ؛ وکیل ها و آنان که درجات ورتبه های بالای اداری را حائز میباشند این دسته که به طبقه مرفه جامعه تعلق دارند کمتر مورد تحدید بیکاری و سقوط به فقر قراردارند و حدودا" 15 درصد مردم را تشکیل میدهند.  64 درصد انسانها نیز کسانی هستند که با  درآمدهای بسیار سطح پائین و یا  متوسط ؛ زندگیشان در معرض خطرات جدی معارضات نابرابری های اقتصادی و اجتماعی قراردارد ؛  معلمان و صنعتگران ؛ کارگران صنعتی و کارگران کشاورزی ؛ کارگران خدمات و غیره به این دسته تعلق دارند. مابقی آنان که بیش از  34 میلیون نفرند  ولگردان  دستفروش ؛ بیکاران ؛ و کلیه کسانی  که درآمدی  کافی برای تشکیل یک سرپناه برای خود ندارند میباشند. این دسته کسانی هستند که در فقر مطلق زندگی میکنند و هیچ گونه روزنه ای برای نجات آنان از منجلابی که سرمایه داران برایشان تهیه کرده اند وجود ندارد.

در سال 1975 مجموع زندانیان در آمریکا 380 هزار نفر اعلام شده است. ده سال بعد یعنی در سال 1985 دو برابر یعنی 740هزار نفر بوده و این میزان هر ساله افزایش داشته تا سال 1995 به یک و نیم میلیون رسیده و بدلیل گسترش فقر و بیماری و رجوع مردم به خلافکاریهائی که ناشی از گرسنگی میباشند در سال 2008 بالغ بر    2.3  میلیون نفر افزایش یافته است.در این حال نباید فراموش کرد که مجموع کسانی که مثلا در سال 2006 به زندان رفته و خارج شده و یا در خارج از زندان مورد نظر بوده اند بالغ بر 6.9 میلون نفر بوده اند یعنی معادل 3.2 درصد مردم آمریکا.

تمامی آمارهای ارائه شده نمانگر این است که در آمریکا فاصله فقیر و ثروتمند هر لحظه عمیق و گسترده تر میشود. مردم با درآمد کم نمیتوانند مایحتاج اولیه زندگی خود را تهیه نمایند. اکنون دیگر داستانهای خیلی کمی شنیده میشود  که چگونه یک انسان فقیر توانسته است  میلیونر شود . فقرا  میباید ساعات کار خود را افزایش دهند و این در صورتی  است که اصلا  کاری داشته باشند. فاصله درآمدها در آمریکا بسیار زیاد است و باید گفت بیشتر از کشورهای دیگر. جدید ترین آماری که توسط سر شناسترین موسسه آمارگیری آمریکا„Census Bureau“ انجام شده نشان میدهد؛ درحالی که خرده بورژوازی بشدت لطمه میبیند کارگران و زحمتکشان و فقیران باشدت هرچه بیشتری بسوی فقر فرو میروند. شدت فرورفتن مردم به فقر بگونه ایست که اکنون فقر برای آمریکا یک تاریخ تاریکتری از گذشته  را ترسیم کرده است. این فقر خود را هرچه بیشتر در تهیه مایحتاج زندگی چون پوشاک و غذا و عدم وجود یک زندگی نرمال  اجتماعی نشان میدهد.

جامعه آمریکا را میتوان از زوایای  مختلفش مورد توجه قرارداد؛ از آنجا که بواسطه گستردگی دارای طبقات اجتماعی  و فرهنگهای مختلفی میباشد نا برابری های اجتماعی و تحقیر فرهنگهای اصیل بیشتر مورد توجه قرار میگیرند.

در این سرزمین بزرگ متوجه میشویم که ادامه تحصیل برای مردم عادی امری لوکس بوده  و تامین یک بیمه درمانی برای سلامتی جزء آرزوهای مردم کوچه و بازار است.چقدر از مردم آمریکا در فقر زندگی میکنند ؟ این سئوالیست که تنها و با حدس و گمان میتوان بدان پاسخ داد.این حدس و گمان همواره با وزش های سهمگین اقتصادی بالا و بالا تر میرود. با این وجود چهره فقر را در افزایش  فقرا  در خیابانها و پیدایش هرچه بیشتری از خانواده های حاشیه نشین میتوان مشاهده کرد.

آمریکا ثروتمند ترین کشور دنیاست . رهبران این کشور که خود نمیتوانند مردم خود را از فقر نجات دهند چگونه میتوانند تکیه گاه برای برخی از رهبران مزدور در کشورهای عقب مانده  باشند  که  نگاه التماس آمیز به محبت های جنایتکاران حاکم در این کشور دوخته اند؟ وقتی در این کشور اینهمه گرسنه وجود دارد پس  میتوان حدس زد در سراسر جهان  چقدر گرسنه و فقیر وجود دارد.

اکنون  پزوهشگران آمریکائی و موسسات بررسی میانگین فقر در آمریکا اعلام کرده اند که حدود 34 میلیون نفر از مردم آمریکا در فقر مطلق بسر میبرند . از این تعداد 14 میلیون نفر کودک هستند در سال 1997 تعداد گرسنگان آمریکائی حدود  12 میلیون نفر و بنا بر آمار دیگری  در سال 1985  آمار گرسنگی در آمریکا 8.4 میلیون نفر بود (نقل از مجله  FoodFirst  2 /97,    ) .

حال که  آمارفقر در آمریکا  نزدیک به چهار برابر شده است ؛ معلوم است که چه فاجعه بزرگی در کشورهای فقیر اتفاق خواهد افتاد .

مردم نه تنها درمقابل  فقر وگرسنگی تهدید به مرگ می شوند بلکه نبود محیط زیست سالم و بهداشت ودرمان میتواند موجب بیماریهای مزمن و فراگیر شود که در کشورهای عقب مانده این بیماریها غالبا به مرگ منتهی خواهند شد.از این رو با نگاهی به وضعیت سلامتی مردم آمریکا بعنوان " آقای" دنیا متوجه خواهیم شد به  مردم آنگولا و یا  افغانستان و ایران چه میگذرد. از این گذشته  متوجه خواهیم شد که  سیستم بازار آزاد آمریکا  انسانهای تندرست را تنها برای خدمت به سرمایه داران میخواهد .

 

مجله اشپیگل در شماره 40 سال 88 خود نوشته بود:  نتیجه گرسنگی و کمبود غذائی برای مردم آمریکا این است که یک چهارم کودکان کوچکتر از چهار ساله آمریکائی  مبتلی به کمبود آهن هستند که بدینوسیله هموگلوبین آنها پائین و 8,4  درصد است  که دلیلش کمبود و نارسائی های تغذیه می باشد . این آمار مربوط به زمانی است که آمریکا هشت و نیم  و یا 12 میلیون گرسنه داشته و اکنون که گرسنگان را  34 میلیون  ارزیابی میکنند ؛ درنتیجه وسعت و شدت این کم خونی  و نا رسائی های ناشی از سوء تغذیه افزایش یافته است. مجله

 Special 1/97, S GEO. نوشته بود ثروتمندان  در آمریکا ثروتمند تر و فقرا فقیر تر شده اند اکنون بیش از یک پنجم مردم آمریکا درفقر مطلق و یا در مرز فقرمطلق بسر میبرند. در میامی از هر سه نفر یک نفر نمیتواند مدرسه خود را به اتمام برساند در حالی که برخی از مردم را میبینیم که ماشین های لوکس و آخرین سیستم را سوار میشوند؛ منشی های مخصوس دارند؛ بهترین لباسهای مارکدار را به تن میکنند؛ در بهترین و لوکسترین رستورانها غذا میخورند ؛ با فاصله اندکی و در مکانهای مختلف زباله ؛ تعدادی مرد؛ زن وبچه را مشاهده میکنیم که با کیسه نایلونی مشغول جمع آوری ته مانده غذائی هستند که دیگران با خاکروبه  بدور ریخته اند؛ آنان با جمع آوری این ته مانده ها میل دارند  خانواده خود را از گرسنگی برهانند.

بیکاری و پرداخت کم دستمزد تا حدی که یک خانواده نمیتواند با آن امرار معاش نماید؛ تخریب گام بگام مزایای اجتماعی آنان از سوی دست اندرکاران؛ تغییرغالب قوانینی که کارگران و زحمتکشان میتوانند از حقی برخوردار باشند؛ همه و همه دلائلی هستند که مردم را بیشتر به  فقر و گرسنگی سوق میدهند. از سال 1997 حذف مزایا و کمکهای اجتماعی شروع شد تا آنجا که اکنون  یک خانواده سه نفری که هیچگونه درآمدی ندارند تنها تا 134$ در ماه دریافت میدارند.این به آن معنی است که هر وعده غذائی برای یکنفر چیزی حدود 50 سنت خواهدبود.
 
فقرتا کنون  جوامع فقیر جهان را تهدید میکرد. امااکنون با گسترش خود دامن کشورهای ثروتمند را نیز با شدت و حدتی بیش از پیش میگیرد و هر روز گسترش مییابد. اکنون آلمان و فرانسه و یا انگلستان و ایتالیا و کلا" کشورهای اروپائی از مسیر تند بادی که وزیده است؛ نمیتوانند  خود را برهانند.

 مارگارات تاچر هرگز  نمیدانست که ایده  بازار آزاد او با  به این شکل به گل خواهد نشست .

 اکنون تقریبا 6 میلیون کودک در سال بر اثر گرسنگی و بدی تغذیه در دنیا میمیرند؛ با اینحساب هر دقیقه 11 کودک! این آماری است که UN-Organisation منتشر کرده است.

بیشتر کودکان در کشورهای توسعه نیافته و عقب مانده بواسطه عدم واکسیناسیون به اسهال خونی و ذات الریه ؛ مالاریا؛ دیفتری مبتلا میشوند؛ آنها درصورتی میتوانند به زندگی ادامه دهند که وضعیت دفاعی بدنشان بر اثر تغذیه نا سالم ضعیف نشده باشد.در کنار این بیماریها بیسوادی مردم و نداشتن آگاهی های اولیه و نبود بهداشت و آب کافی در صد تلف شدن را بیش از آنچه که گفته شد بالا خواهد برد.بر اساس گزارش FAO در سال 2002 تقریبا 852 میلیون نفر در جهان از تغذیه سالم برخوردار نبودند. با توجه به بحران اقتصادی کنونی جهان که خود سردمداران کشورهای امپریالیستی بانی آن هستند این رقم به مراتب بالا و بالاتر خواهد رفت. سازمان بین المللی کار هشدار داده است که بحران مالی جهانی ممکن است تعداد بیکاران در جهان را 20 میلیون نفر افزایش داده و تا پایان سال 2009 شمار بیکاران در جهان به 210 میلیون نفر برسد. البته این آمار مختص کشورهای صنعتی  است که تقریبا دارای آماری روشن میباشند. در کشورهائی مثل هند و اندونزی و یا غالب  کشورهای آفریقائی وآسیائی و آمریکای جنوبی ؛ایران؛ هرگز نمیتوان به میزان ارائه شده بیکاران  اطمینان کرد.

 جدید ترین آماری که در 15 اکتبر سال جاری در برلین اعلام شد؛ گویای این است که 16000کودک روزانه در جهان میمیرند که البته 25000 نفر بعلت گرسنگی و عدم تغذیه کافی درمعرض تهدید به مرک هستند ؛ از این تعداد 16000نفر بطور قطع میمیرند. سازمان جهانی مبارزه با گرسنگی FAOاز کشورهای صنعتی تقاضا کرد برای جلوگیری از فاجعه بیشتر یک برنامه راستین و مداوم را برای کمک به گرسنگان جهان تنظیم و به آن پایبند باشند.

این درحالی است که این کشورها توزیع صدها و مجموعا هزاران میلیارد دلار را  به بانکها و سرمایه دارانی که خود موجب بروز فقر و گرسنگی در جهان هستند شروع کرده اند.

از FAO باید پرسید ؛ آیا سیستم سرمایه داری جهانی قادر است دست از عملکرد جنایتکارانه خود که با آن زنده است؛ بردارد؟!!!