منتظر الزیدی با پرتاب کفش به سوی بوش جسارت روزنامه نگاری را به نمایش نهاد که  حاضرنیست در برابر قدرت سر خم کند و در زمره روزنامه نگارانی دست چین شده ای دربیاید که مانند مصاحبه های مطبوعاتی ریاست جمهوری در آمریکا و یا رژیم اسلامی ایران تنها  سوالات از قبل تنظیم شده و باب طبع قدرتمداران را طرح  کرده و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می رسد. الزیدی قبلا" توسط میلیشای شیعه دزدیده شده و تا چند روز پیش نیز در زندان آمریکا ئی ها د رعراق بسر می برد.  دیو لیندرف، روزنامه نگار مترقی به بررسی اقدام شجاعانه  الزیدی پرداخته  که ترجمه آزاد شده است.

م. افسری

 

قهرمان عصر ما :  منتظر الزيدي

 

دیو لیندورف

DAVE LINDORFF

 

وقتی منتظر الزيدي روزنامه نگار عراقی در جریان کنفراس مطبوعاتی بغداد  دو کفش خود را بر سر جرج بوش پرتاب کرد در واقع کاری را کرد که خبرنگاران  کاخ سفید باید سالیان سال قبل انجام می دادند.

 

هنگامی که الزیدی به اراجیف بوش در باره این که قریب نیم دهه تهاجم غیرقانونی به عراق برای" امنیت آمریکا، ثبات عراق و صلح جهانی" ضروری بوده گوش می داد، ناگهان انفجاری به وقوع پیوست. گزارشگر تلویزیون که مدتی توسط میلیشای شیعه به گروگان گرفته شده بود یکی از کفش هایش را در آورده و در حالی که فریاد می زد " این بوسه خداحافظی من با توست، ای سگ"  به سوی بوش پرتاب کرد-  کاری که در فرهنگ عراقی ها توهین بسیار شدید تلقی می شود. و هنگامی که اولین کفشش به هدف اصابت نکرد دومین کفش خود را  با فریاد " این از سوی بیوه گان، یتم ها  و کسانی است که در عراق کشته شده اند"پرتاب کرد به طوری که آقای رئیس جمهور ناچار شد برای بار دوم جاخالی بدهد.

 

باید اذعان کنم  که در طول هشت سالی که  کنفراس های مطبوعاتی بوش را دیده و شاهد خبرنگاران دست چین شده ای بودم  که  با ساز رئیس جمهور رقصیده و تلا ش داشتند با طرح سوالاتی  که قبلا" طرح و چک شده حسن نظر او را جلب کنند ناگهان حس کردم که خودم هم کفش هایم را در آورده و به طرف تلویزیون پرتاب میکنم.

 

الزیدی، که به خاطر اقدام اعتراضی جسارت آمیزش بوسیله گاردهای ا منیتی به شکل بیرحمانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفت براستی قهرمان حرفه خود، حرفه روزنامه نگاری است. او سخنرانی بوش را متوقف کرد و به درستی او را چنان مورد خطاب قرار داد که شایسته اش بود: قاتل و جنایتکاری که مسئول نابودی قریب یک میلیون عراقی است. او از فرصت نمایش تلویزیونی که  برای رئیس جمهوری تدارک دیده شده بود استفاده کرد تا از سوی کسانی سخن بگوید که زندگی اشان توسط این رئیس جمهور به خاک سیاه نشانده شده است، آن چیزی که روزنامه نگاران رام و سربراه ما  قادر به انجامش نیستند.

 

قصدم این نیست که روزنامه نگاران باید همواره با چنین اعتراضاتی سالن کنفراس مطبوعاتی ریاست جمهوری را ترک کنند. ما راههای گوناگونی به جز پرتاب  کفش برای بیان احساساتمان در قبال افرادی   که احساس می کنیم آگاهی ما را به سخره  گرفته اند داریم  ولی در جای خود خوب خواهد بود که یک یا دو روزنامه نگار پیدا شوند که هنگامی که آقای ریاست جمهور با وقاحت دروغ می گوید بساط او را بهم بریزند. راه دیگر، این است که همگی بپا خواسته، سالن کنفراس را ترک  و آقای رئیس جمهور را  در پشت میز کنفراس مطبوعاتی تنها بگذارند.

 

اکنون زمان آن رسیده است که  روزنامه نگاران از عبودیت به ریاست جمهوری دست بردارند. بوش در دوره هشت ساله ریاست جمهوری نه فقط کاری نکرده بلکه ثابت کرده است که انسانی دون پایه است. دفتر ریاست جمهوری شایسته هیچ احترام خاصی در مقام مقایسه با مثلا" دفتر شهردار دیترویت و یا واسیلیا نیست.

 

قصدم این است که خبرنگاران در پنج هفته باقی مانده دوره ریاست جمهوری بوش رابطه جدیدی را با رئیس جمهوری برقرار کنند- یعنی فریب کاری را به کناری گذاشته  و مانند روزنامه نگاران پردل و جربزه  دوران قدیم عمل کنند، سوالات را پارس گونه مطرح کنند، به جواب های پرت بیرحمانه بخندند، موقعی که جواب های بی ربط داده می شود  یقه گیری کنند، هنگامی که لازم می آید سالن را ترک کرده و در مواردی نیز شاید از پرتاب کفش استفاده کنند.

 

حرفه روزنامه نگاری در دوره بوش یک فاجعه تمام عیار و آبروریزی کامل بوده و با همه بحرانهائی که اکنون کشور ما و جهان با آنها مواجه است  ما نمی توانیم بگذاریم که این نکبت  به دوره اباما نیر تسری پیدا کند.

 

حال که دستگاه بوش به چنین جوکی مبدل شده حرفه روزنامه نگاری این فرصت را پیدا کرده است که با توجه به چند هفته باقی مانده از دوره بوش دوباره قدعلم کرده و سنت جدیدی را درمورد کنفراسها  و شوهای مطبوعاتی به وجود آورده و در دوره اباما نیر به آن ادامه دهد.

 

من همچنین می خواهم  که مدرسه روزنامه نگاری دانشگاه کلمبیا، که من در آن تحصیلات روزنامه نگاری ام را انجام داده ام،  الزیدی را برای تدریس در کلاس" تکنیک های روزنامه نگاری در کنفراس ها ی مطبوعاتی" استخدام   کند. در ضمن باید استخدام او لااقل چند سال طول بکشد زیرا در صورتی که پس از یکسال به عراق برگردد  از لحاظ کفش در مضیقه قرار خواهد  داشت.

 

یادداشت: اسکیپ مندلر در ارتباط با کفش و کاخ سفید ایده بسیار جالبی مطرح کرده است. او می گوید که هر کسی که از حکومت بوش- چینی متنفر است یک کفش برای کاخ سفید بفرستد. تصور کنید که چگونه یک میلیون کفش کهنه بو گندو در بخش دریافت مراسلات کاخ سفید تلمبار خواهد شد....

 

دیو لیندروف، روزنامه نگار و ستون نویس فیلادلفیائی میباشد. کتاب آخر او " مورد توبیخ" است. کارهای او را می تواند در سایت  www.thiscantbehappening.net مشاهده کرد.