جنس ِ کار!

 

                                                                                 برگردان: لاله حسین پور

 

رئیس مجلس شورای ملی در اطریش، در مقایسه با سایر مشاغل، یکی از بیشترین درآمدها را در ماه دارد. 16 هزار و 849 یورو ماهانه. چنین مبلغی تعجب و اعتراض کسی را طی این سال ها بر نمی انگیزاند. اما همین که در سال 2006، سه زن از سه حزب مختلف در این کشور به ریاست مجلس برگزیده شدند، بحث درباره بالا بودن درآمد آن ها آغاز شد.

 

کار مساوی، دست مزد مساوی

اگر از زاویه قانون نگاه کنیم، حداقل نیم قرن است که منطق چنین حقی روشن شده است. در سال 1957 در قانون قراردادها آمده است، کار مساوی هر شهروند، چه زن و چه مرد می بایست به طور یک سان جبران شود.

اما با این وجود، همین قانون نیز به طور دائم نقض می شود.

شعار وارونه در مقابل چنین نابرابری می گوید: "دخترانتان را برای بازار کار آماده کنید و از کودکی به او کمتر از پسرانتان پول توجیبی بدهید".

 

آمارهای رسمی اتحادیه اروپا نشان می دهند، زنان در کشورهای مختلف اروپایی، بسته به این که در کدام کشور کار می کنند، میزانی مابین 96 تا 75 درصد ِ درآمد مردان دست مزد می گیرند. همین آمارها حاکی از آن هستند، اختلاف درآمد زنان و مردان با این که طی سال های 80 تا 90 در حدی به یک دیگر نزدیک شده اند، اما از سال های 90 به این طرف بلاتغییر باقی مانده است و هیچ تلاشی برای رفع این تفاوت انجام نمی گیرد.

آلمان غربی از زمان اتحاد خود با آلمان شرقی و تشکیل آلمان بزرگ از استاندارد قبلی خود نیز عقب تر رفته و در رده های آخر 15 کشور اروپایی قرار گرفته است.

اطریش نیز وضعیت بهتری ندارد. دست مزد زنان کارگر در اطریش سالانه 18هزار و 700 یورو و مردان کارگر27هزار و 632 و هم چنین حقوق دریافتی زنان کارمند سالانه 27هزار و 651 یورو و مردان کارمند 42هزار و 497 یورو تخمین زده می شود. این اختلاف در رابطه با اشخاصی که کار خصوصی می کنند، به مراتب بیشتر است. وکلای مرد 77 درصد بیشتر از وکلای زن و مهندسین مرد 5/2 برابر مهندسین زن درآمد کسب  می کنند. تحقیقات نشان می دهد که در کشورهای اسکاندیناوی و در آمریکا اختلاف کمتری میان درآمد زنان و مردان وجود دارد. در آمریکا زنان در شرایط مساوی کار،4/1 درصد کمتر از مردان دست مزد می گیرند. جالب این جاست که در شهرهای بزرگ، زنان جوان حتی بیشتر از مردان حقوق می گیرند. در نیویورک سیتی زنان زیر 30 سال 117 درصد درآمد ِ مردان را در همان شرایط کاری  صاحب می شوند. در دالاس زنان جوان، حتی 120 درصد بیشتراز مردان درآمد دارند.

 

مشکل این جاست که ارزش یک کار تنها با کیفیت انجام ِ آن سنجیده نمی شود، بلکه مهم این است که چه کسی، با چه جنسیتی آن کار را انجام داده است، زن یا مرد. البته تا سال 1955 چنین امری کاملا واضح و مبرهن بود و یک سیاست رسمی به شمار می رفت. در تمام قراردادها یک ماده محدود کننده الحاقی وجود داشت که به کارفرما اجازه می داد به یک زن با کار مطلقا مساوی و مشابه با یک مرد، دست مزد کمتری پرداخت کند. تا آن زمان چنین تصور و بیان می شد، زنی که کار می کند تفاوت بسیار زیادی با مردی که کار می کند، دارد. این ارزش گذاری امری پذیرفته شده در بازار کار به حساب می آمد. کار زنان با معیارهایی متفاوت از کار مردان ارزیابی می شد. زنان انسان هایی شمرده می شدند که در یک وضعیت استثنایی به کارکردن روی می آوردند. آنان یا مطلقه بوده، یا در یک وضعیت گذرای مالی گرفتار آمده و یا مجرد  بودند. اما مردان می بایست یک خانواده را تغذیه می کردند. "کار" هویت مردان را تأمین می کرد و به آنان تعلق داشت. بنابراین جدا از کیفیت کارِ ارائه شده می بایست جنس کارگر نیز مورد توجه قرار می گرفت.

 

روزنامه راین در سال 1954 واقعه ای را گزارش می کند. زنان کارگر کارخانه پارچه بافی تقاضای دست مزد مساوی در برابر کار مساوی با مردان همکارِ خود را می کنند. همین که این درخواست از طریق نمایندگان سندیکا مطرح می شود، خشم کارگران مرد اوج می گیرد و به عنوان اعتراض دسته دسته از کارخانه خارج می شوند. درصورتی که دست مزد مردان به همان گونه سابق باقی مانده و کسی تقاضای کم کردن دست مزد کارگران مرد را مطرح نکرده بود. صرف ِ تقاضای دست مزد مساوی با مردان به نوعی احساس حقارت برای مردان به وجود آورده بود. کارگران مرد برای شان بسیار مهم بود که فاصله دست مزدشان با کارگران زن هم چنان حفظ شود.

 

چنین بحث ها و استدلالاتی برخلاف ظاهر قدیمی شان، هم چنان تازه و مطرح بوده و بحث هایی که در سال های 50 و 60 دربرابر تفاوت دست مزد مرد و زن می شد، هنوز نیز به قوت خود باقی هستند و می بایست  با نابرابری حقوق زن و مرد هم چنان  با همان استدلالات جنگید.

 

عرف جامعه می گوید، مردان در هر شرایطی درآمد متناسب با کارشان را طلب می کنند و این پرنسیپی ست غیرقابل صرف نظر. اما زنان به دلایل و بهانه های مختلف حاضرند که دست مزد کمتری در مقابل کارشان به دست آورند. مثلا به دلیل آتمسفر خوب کارشان، یا به علت وجود یک همکارِ خوب و یا به علت مشغولیت در یک شغل مفید و پرمعنا! زیرا عرف، زنان را در چهارچوبی جای می دهد که ارزش مادی کار برای شان پایین تر از ارزش معنوی کار است. اما مردان جبران مادی کاری را که انجام می دهند، تا آخرین شاهی طلب می کنند.

 

برلین

 

برای آن که معیارهای امروزی برخورد با زنان در عرصه کار و شغل را درک کنیم، کافی است نگاهی به یک مرکز مشاوره شغل یابی برای زنان بی کار در گوشه ای از برلین که زمانی در خاک آلمان شرقی بوده، بیافکنیم. مرکزی در طبقه هم کف ساختمانی مسکونی در کنار مترو. محله ای که ظاهرا نه فقیرنشین است و نه حاشیه ای و نه محله ای مسئله دار که هر آن حادثه ای در آن اتفاق بیافتد. اما وقتی یک وعده غذای مجانی در محل توزیع می شود، هر بار صفی طولانی تر تشکیل می گردد.

20 درصد اهالی این محل بیکار هستند. این میزان در واقع بیشتر از حد متوسط بیکاری در برلین می باشد. از این 20 درصد، تنها 9/2درصد ِ آن از خارجی ها تشکیل شده است.  جالب توجه این است، زنانی که در این محله زندگی می کنند، بیشتر از حد متوسط تحصیل کرده و دارای تخصص در رشته شان هستند. بسیاری از آنان در آلمان شرقی در مدارس عالی تحصیل کرده و مشاغل تکنیکی را فرا گرفته اند. اما شغل ایده آل برای زنانی که به این مرکز مشاور شغل یابی مراجعه می کنند، نه کارهای تکنیکی که در آن مهارت دارند، بلکه در بهترین حالت یک کار تمام وقت و با قرارداد نامحدود در یک اداره می باشد. یک کار تکراری، خسته کننده، بی اهمیت و بدون هیچ گونه تنوع. کاری که نه به مسئولیت بالایی نیاز دارد و نه به توان خارق العاده ای. کاری بدون هیاهو و سروصدا. کافی است صورت اعداد و ارقام را بنویسند، کمی به گل ها آب بدهند و از همه مهم تر ساعت کار منظمی داشته باشند. آن ها به مقام و ترقی اصلا فکر نمی کنند. چنین شرایطی نه تنها برای مادرانی که بچه کودکستانی دارند و باید سر ساعت او را به کودکستان ببرند و برگردانند، بلکه برای همه زنانی که به مرکز مراجعه می کنند، صادق است. کار، بله. اما بدون این که به طور شخصی و خصوصی نیز مایه گذاشته شود. مثلا در آخر هفته یا غروب مجددا از طرف کار تلفن زده شود، یا  مجبور به یک مسافرت ضروری چند روزه شوند،.... این ها شرایطی است که زنان به هیچ وجه خواستار آن نیستند.

وقتی در این مرکز از زنان مراجعه کننده سئوال می شود که به چه نوع کاری علاقه دارند، اغلب پاسخ می دهند، نظم و ترتیب دادن، سازمان دادن و متشکل کردن...... و وقتی از جزئیات کار سئوال می شود، معلوم می گردد منظور از این کار، در واقع قراردادن صندلی ها در اتاق کنفرانس، آوردن و بردن فنجان های قهوه و از این قبیل است. و چون دیگر کسی بر سر چنین کارهایی گمارده نمی شود، عملا این زنان بی کار باقی مانده و مجبور به دریافت کمک های اندک دولتی می شوند.

درواقع آن چیزی که زنان این محله از آن ناراضی هستند، نه بیکار بودن خودشان، بلکه بیکاری همسران شان است. آن ها به همین راضی هستند که از نوه های شان نگاه داری کنند، سبزی پاک کنند و برای جشن های شان وسایل تزیینی بسازند. اما مردها! آن ها نمی دانند که وقتی بیکار هستند، چه باید بکنند. آن ها فقط ول می گردند، مشروب می خورند و به افسردگی و یا عصبانیت دچار می شوند. یکی از پاسخ های همیشگی زنان که به این مرکز مراجعه می کنند، این است که اگر کار خوبی پیدا شد، ترجیح می دهند آن را به همسران شان پیشنهاد کنند.

 

جای تعجب است که کشوری مثل آلمان شرقی که در آن زمان یکی از اهدافش از میان بردن فاصله میان کار و شغل و درآمد زنان و مردان بود و قصد داشت نقش زنانه و مردانه را که به طور سنتی در میان رشته های کار تقسیم شده بود، از میان بردارد، اکنون چنین تفاوتی خود را  به ویژه میان زنان و مردان آلمان شرقی ِ سابق نشان می دهد. اکثر زنانی که در زمان وجود آلمان شرقی به مشاغل سنگین مشغول بوده و کار با ماشین های سخت افزار را فرا گرفته بودند، اکنون تلاش می کنند که از آن نوع کارها فاصله بگیرند و معتقدند که آگاهانه به این نوع کارها قدم نگذاشته بودند و در حال حاضر نیز تمایلی به ادامه کاری در این رشته ها ندارند. بعد از وحدت آلمان، اکثر این زنان خواهان یادگیری کارهای ساده تری هستند که بتوانند شغل های راحت تری پید کنند.

مقایسه بین آلمان شرقی و آلمان غربی نشان می دهد که یک تقسیم کار سنتی زنانه و مردانه، نه تنها در غرب و کاپیتالیسم، بلکه در شرق و کمونیسم نیز حاکم بوده است. دیواری که در میان دو آلمان نصب شده بود، حداقل در مورد کار زن و مرد، به اندازه کافی بلند نبوده است.

 

یک روز در 20 سال ِ آینده!

 

وقتی از دخترها و پسرهای جوان سئوال می شود که به چه مشاغلی تمایل دارند، انگار که در دو سیاره متفاوت زندگی می کنند.

دو معلم جامعه شناس تحقیقات جالبی را ارائه می دهند. آن ها به چند صد دانش آموز پسر و دختر، انشائی با تم "یک روز از زندگی ام در 20 سال آینده" می دهند. نتیجه بسیار جالب است. شغل تیپیک پسران در این انشاء "کاپتین یک سفینه فضایی بسیار پیش رفته" و شغل تیپیک دختران، "هدایت یک طویله اسب دانی و نجات اسب ها قبل از قصابی" است. فاصله این دو شغل فانتزی، خود را در واقعیت نیز نشان می دهد.

در رأس لیستی که پسران دنبال می کنند، از ده ها سال پیشن هم چنان مکانیک ماشین های سنگین است و بعد از آن شغل های مربوط به برق و الکترونیک قرار دارند. در رده های پایین تر، فروشندگی، متخصص ماشین سازی، نجاری، آشپزی، بنایی، مددکار، شوفاژ و فلزکار و در رده دهم نقاش ساختمان قرار گرفته است.

در میان دختران، فروشندگی اولین رده را دارا است و به دنبال آن، آرایش گری، سکرتری، کار در رستوران، هتل داری، آشپزی، رسپسیون، کار در داروخانه، کار اداری و در آخر گل فروشی قرار می گیرند. می توان گفت اکثر دختران خود را در 5 رشته اول متمرکز می کنند و سه چهارم دخترانی که در این رشته ها شروع به یادگیری کرده اند، آن را ادامه نمی دهند. چنین نسبتی در پسران به نصف هم نمی رسد.

از 16 میلیون نیروی کار مؤنث در کشور آلمان 2/3 میلیون در ادارات، 65/1 میلیون در مشاغل پرستاری و کمک به پزشکان، 3/1 میلیون فروشنده و 1/1 مربی کودک بوده و یا نگاه داری از کهن سالان را به عهده دارند و 900هزار نیز در بخش های تمیزکردن و جمع کردن آشغال ها مشغولند. چنین تمرکزی در نوع کار زنان، در آلمان و اطریش بسیار شدیدتر از سایر کشورهای اروپایی ست. در حالی که کار مردان از تنوع بسیار بیشتری برخوردار است. برخی از اقتصاددانان 4 درصد اضافه بودن دست مزد مردان نسبت به زنان را ناشی از همین تنوع ِ کاری می دانند. نتیجه ساده ای که می توان از تفاوت نوع کار زنان و مردان به دست آورد، این است که مردان اکثرا با وسایل و اشیاء سروکار دارند و زنان اساسا با انسان ها  و موجودات زنده.

همان طور که از دست مزد مساوی در مقابل کار مساوی صحبت می شود، می بایست کارهای مختلف را نیز با یک دیگر مقایسه و ارزش گذاری کرد. سئوال این جاست که در چنین مقایسه ای، کدام نوع کار ارزش بیشتری دارد؟ کار با اشیاء یا کار با موجودات زنده؟

 

یک زن فروشنده در سال اول شروع کار خود 406 یورو و یک آرایشگر، 306 یورو به دست می آورد. اما یک مکانیک ماشین یا کارگر برق در مقابل 66/444یورو. آیا چنین تفاوتی تصادفی است؟ کدام دست غیبی باعث می شود که دست مزد زنان در سطح پایین تری محاسبه شود؟

تحقیقاتی که در همین زمینه در اطریش صورت گرفته، نشان می دهد که برای مثال، رانندگان و شوفاژکارها که برای شغل شان به دوره های تحصیلی و تخصصی نیاز ندارند، اغلب در زمره کارگران "متخصص و ماهر" می گنجند و در نتیجه گروه دست مزدشان 7 می باشد. در مقابل زنان خیاط ِ دوره دیده، متخصص به حساب نیامده و گروه دست مزدشان 4 بوده و در نتیجه درآمد بسیار کمتری به دست می آورند. برای مثال رشته فلزکاری، که اساسا مردها در آن مشغول هستند، کارت ورود به بالاترین رده دست مزد را فراهم می کند.

 

سندیکای کارگری (وِردی) رسما اعلام کرده، فاکتورهایی که برای دست مزد مردان در نظر گرفته می شود، واضحا با گشاده دستی بیشتری تعیین می گردند. برای تعیین رده حقوقی یک کارگر زن، مثلا در صنعت چاپ، تنها یک فاکتور در نظر گرفته می شود: دوره کاری و میزان مهارت کارگر زن و او را به راحتی در رده G2  قرار می دهند. اما در رابطه با کارگر مرد، مثلا در کار انبارداری و حمل و نقل در مجموع 5 فاکتور مطرح می شود. تعلیم در حیطه وظائف مربوطه، دوره های کاری، میزان بالای دقت و وجدان کاری، فشار و شدت کار و پنجمین فاکتور، میزان بالای مسئولیتی که کارگر مرد نسبت به وسایل کارش دارد. تمام این ها در تعیین میزان دست مزد مرد نقش بازی می کند و رده حقوقی او را در حد LG4 بالا می برد.

این مقایسه نشان می دهد که چگونه برای تعیین رده دست مزد زنان یک فاکتور کافی است اما برای کارگران مرد، 5 فاکتور در نظر گرفته می شود. دقت و وجدان کاری که زنان نیز باید در انجام کارشان نشان دهند، در محاسبه حقوقی آنان مطرح نیست. دوره دیده بودن در مورد زنان امری بدیهی است که در قرارداد کار درج نمی شود، اما برای مردان یک فاکتور در بالا بردن رده حقوقی آنان محسوب می شود. هم چنین احساس مسئولیت کاری فقط برای کارگران مرد یک مزیت در میزان دست مزد آنان به حساب می آید. در نتیجه زنی که در کار دفتری شاغل است، با درآمد 1570یورو شروع می کند، اما کارگران انبار با حقوق 1725یورو آغاز به کار می کنند.

 

اطریش

 

زمانی که تم الغای بازنشستگی زودرس در اطریش مطرح شد، وزیر تأمین اجتماعی تقاضای یک استثناء در قانون را کرد و آن در مورد کارهای سخت و دشوار بود. و به همین دلیل بحث داغی  درباره مختصات کارهای سخت و دشوار درگرفت. وقتی صحبت از کار سخت می شود، همه دروهله نخست  به کارهایی که در کنار تنورهای داغ یا با چکش های فشار انجام می شود، فکر می کنند. اما کم کم مشاغلی از قبیل آتش نشانی یا پلیس از سنگین بودن شغل خود دفاع کردند. دکترها از مسئولیت بسیار سنگین کار خود صحبت کرده و مدیران از استرس جانکاه خود. هم چنین معلمین از جدال روزانه شان با شاگردان و از عارضه burnout دلیل آوردند. به راستی کدام شغل، کار سخت محسوب می شود.

آیا کار فکری آسان تر از کار فیزیکی است؟ و آیا کسی که تا سنین بالا با کار غیرفیزیکی از انرژی فکری و روحی خود صرف کرده ، کمتر از فردی که با کار فیزیکی، انرژی خود را از دست داده، در خطر است؟ آیا یک شغل یک نواخت و کسل کننده، خصلت کار سخت به آن می دهد یا شغلی با تنوع و غیرقابل پیش بینی؟ آیا کار در مقابل بخار شیمیایی یک اطوشویی آسان تر ار کار در مقابل گرمای تنور داغ است؟ آیا می توان بطور عام، کار کارگران قطار را کار سخت محسوب کرد، حتی اگر کار روزانه شان فروش بلیط در باجه به مسافرین باشد؟ آیا میزان مصرف کالری در کار، معیاری برای سنجش کارسخت است؟ و آیا کار مربی ورزش را می توان به دلیل مصرف کالری، جزو کارهای سخت محسوب کرد؟

و جالب این جاست که بعد از تمام این بحث ها، تقریبا کلیه کارهای مردانه در لیست کار سخت قرار گرفتند.

 

زنان کشتی های در حال غرق شدن را تصاحب می کنند

 

بازار کار در آلمان و اطریش ثابت می کند که درآمدها و دست مزدها براساس قراردادهای دسته جمعی کار تنظیم می شود و معیارهای فردی و شخصی در تعیین دست مزد، رل بسیار کوچکی بازی می کنند. جنبه منفی چنین معیاری، این است که زنان از ابتدای شروع به کار، به علت همین قراردادها که توسط مردان به توافق رسیده است، از رده حقوقی پایین تری نسبت به مردان برخوردار می شوند و هیچ امکانی برای بهبود قراردادشان ندارند. جنبه مثبت چنین قراردادهایی این است که می توان تغییر آن ها را در دستور قرار داد. اما در شرایطی که اکثریت اعضای سندیکا ها و اتحادیه ها از مردان تشکیل شده است، چگونه می توان انتظار داشت که این قراردادها به نفع زنان تغییرپیدا کنند.

 

 وضعیت مشاغل در جامعه، یک خصلت بسیار واضح را به ما نشان می دهد. هر چه تعداد مردان در یک شغل بیشتر باشد، به همان نسبت سطح شغلی و میزان دست مزد در آن بالاتر است و بالعکس. در هر شغلی که میزان اشتغال زنان بیشتر باشد، سطح اجتماعی آن شغل پایین و میزان درآمد در آن کمتر می باشد. در مقابل چنین استدلالاتی غالبا بیان میشود که خب، این امر تقصیر خود خانم هاست که به شغل هایی با رده بالاتر و میزان درآمد بیشتر روی نمی آورند. باید دید که چرا زنان شجاعانه این سنت ها را نمی شکنند و خود را وارد دنیای کارهای مردانه نکرده و افتخار دارا بودن این مشاغل و درآمد بیشتر را نصیب خود نمی کنند؟

در واقع باید گفت که در طول تاریخ، زنان بسیاری به این سنت شکنی دست زده و مشاغلی را که اکثرا مخصوص آقایان بوده ، به تدریج تصاحب کرده اند. اما چه اتفاقی افتاده است.  همین که زنان دارای اکثریت در شغل مزبور شدند، کلیه امتیازات و درآمد بیشتر و سطح شغلی آن در اجتماع محو شده و پایین آمده است. به عبارتی، زنان کشتی های در حال غرق شدن را فتح می کنند!

هرچه نقش و تأثیر مشاغلی در جامعه کمتر است، احتمال مشغولیت زنان در آن بیشتر می شود و بالعکس! مثال های زیادی در این باره وجود دارد:

شغل سکرتری در قرن 19 شغل بسیار مهم و ارزش مندی بود. اما اکنون که اکثریت زنان عهده دار این کار شده اند، شغل سکرتری در سطح "تایپیست" پایین آمده و ارزش اجتماعی آن به حداقل رسیده است.

شغل معلمی حتی تا 50 سال پیش نیز همانند کشیش، شغل پراتوریته ای به حساب می آمد و به علت درآمد بسیار بالا، آرزوی بسیاری از مردان، دارا شدن این شغل بود. اکنون که اکثریت زنان معلم می شوند، نه تنها چهره و سطح این شغل در اجتماع پایین آمده، بلکه معلمین می بایست تحت شرایط سخت تر و درآمد کمتری به انجام آن ادامه دهند.

شغل روزنامه نگاری نیز تا زمانی که مردانه بود، قدرت بسیار بالایی در اختیار داشت و از زمانی که زنان بیشتر از نصف جنسیت کارکنان آن را تشکیل می دهند، سطح اجتماعی این شغل نیز به سرعت در حال پایین آمدن است.

 

ظاهرا یک قانون نانوشته در جامعه نقش بازی می کند. همین که تعداد زنان در شغلی بیشتر می شود، میزان جذابیت آن شغل برای مردان و در نتیجه در جامعه، پایین می آید.

 

چنین حادثه ای نقش خود را در شغل مربی کودک بیشتر از هرچیزی نشان می دهد. یک مربی مهد کودک در ابتدای کارش ماهانه حدود 1400 تا 1800 یورو حقوق می گیرد. یک کمک مربی از این میزان هم کمتر، چیزی حدود 1300یورو درآمد دارد. سئوال این جاست، که آیا ارزش کار یک مکانیک ماشین بیشتر از کار یک مربی کودک است؟ آلمان و اطریش در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی کمترین سطح تحصیلات را برای آموزش مربی کودک درنظر گرفته اند، در حالی که در سایر کشورهای اروپایی مربی های کودک اساسا در مدارس عالی یا دانشگاه تعلیم داده می شوند.

 

مقایسه بین ارزش کاری و درآمد یک مربی کودک با یک استاد دانشگاه نیز جالب است. چرا تعلیم و تربیت یک جوان 20 ساله بسیار مهم تر، سخت تر و یا با ارزش تر از تعلیم و تربیت یک کودک 2 ساله است؟ محدوده وظائفی که یک مربی کودک به عهده دارد در مقایسه با وظائف یک استاد دانشگاه بسیار وسیع تر و همه جانبه تر است، اما با این حال تفاوت فاحش ارزش اجتماعی و درآمد این دو شغل بسیار برجسته می باشد.

 

یک تفاوت برجسته این است که ترکیب جنسی مربی کودک تا 95درصد زنانه است. مدارس ابتدایی 90 درصد، دبیر راهنمایی75درصد و دبیر دبیرستان تا میزان 60درصد ترکیب زنانه دارند. این ترکیب در سطح استادیادها به 40درصد و در سطح استادان دانشگاه و پروفسورها به 13درصد می رسد.

 

اختلاف دست مزد، چه ربطی به عشق دارد؟

 

هیچ گاه در رابطه با کارهایی که زنان واقعا در جامعه عهده دار آن هستند، آمارگیری به عمل نمی آید. درحالی که کارهای مردانه دقیقا تحقیق و آمارگیری می شود. از کلیه رشته های کاری ِمردانه با جزئیات کامل و جداگانه و بطور مشخص آمار وجود دارد، اما کارهایی که غالبا زنان شاغل آن هستند، مثلا کار نگاه داری کودکان، شغل مانکنی، فاحشگی و هم چنین کار در آژانس های مسافری، همه زیر یک تیتر، "مشاغلی که با اشخاص سروکار دارند" قرار گرفته و برای مثال با شغل مردانه آتش نشانی مقایسه می شود. تمیزکاری، کمک به کارِ خانه، نگاه داری کهن سالان و کارهایی از این قبیل که اغلب به طور سیاه و غیرقانونی و عموما از جانب زنان انجام می شوند، چاه عمیقی هستند که حتی کار تحقیقی و تحلیلی نیز در رابطه با آن ها امکان پذیر نیست.

 

وقتی به کارهایی که غالبا زنان شاغل آن ها هستند، دقت می شود، یک وجه مشترک نتیجه می گردد. اغلب این مشاغل، کارهایی هستند که زنان آنها را در خانه بدون کارمزد انجام می دهند. برای مثال وقتی به مشاغلی از قبیل نگاه داری از کهن سالان، کودکان، پرستاری، تمیزکاری، گارسونی و حتی فاحشگی می نگریم، با اولین نگاه می توانیم کارهای مشابه را در سطح خانه و بطور خصوصی و رایگان تشخیص دهیم و البته تشابه مشاغلی مانند سکرتری، کمک به دندان پزشک، آرایش گری، فروشندگی و مددکاری را با کارهای مشابه در سطح خانه، می بایست با دقت بیشتری شناسایی کرد.

 

یک تعریف و تشریح اختصاصی از خصوصیات و ویژگی های زن در جامعه این است:

زن، انسانی که نیازهای یک شخص دیگر را از آن ِ خود می بیند، مواظب است تا دیگری سیر و راضی باشد و روحیه خوبی به دست آورد، مشکلات ریز و درشت را از جلوی پای دیگران بردارد و کمک کند تا مرد- رئیس به راحتی به وظائف مهمی که دارد، برسد، بدون هیاهو و خودنمائی، تلاش کند تا کارها به بهترین نحو به چرخش خود ادامه دهد........

 

تمام این خصوصیات به کارآکتر "زنانه" تعلق دارد. خصوصیاتی که اجتماع از زنان انتظار دارد. کلیشه ای که در همه جا ثابت است. زنان، چنین وظائفی را به طور غریزی انجام می دهند، بدون این که زحمت زیادی برای شان داشته باشد.

چنین کلیشه ای اما در بازار کار اثر خود را گذاشته و نتایج خود را به بار آورده است. سئوال جالبی در این رابطه طرح می شود. چرا برای کارهایی که زنان به طور روزمره در خانه و در محیط خود به طور رایگان انجام می دهند، دست مزد بالا پرداخته شود؟

 

71درصد نیرویی که با پرستاری و مراقبت از کودکان، کهن سالان و یا بیماران ارتباط دارند، زنان هستند. 83 درصد کمک پرستاران، 99 درصد آنانی که در خانه ها به شغل مراقبت و مواظبت و پرستاری مشغولند و هم چنین 86درصد پرستاران تحصیل کرده، زنان هستند.

زن، برای نگاه داری، مواظبت و پرستاری آفریده شده و برای به انجام رساندن چنین وظیفه آسمانی تشویق می شود. پرنسیپ مردانه "پول در مقابل خدمت"، در مقابل وظائفی که به زنان تعلق دارد، ظاهرا امری تحقیرآمیز، توهین آور و کثیف شمرده می شود. این، کلیشه ای ست که در جامعه حاکم است.

وظائفی که زن- مادر به عهده دارد، "کار" به حساب نمی آید، اگر چنین می بود، توهینی بزرگ نسبت به ارزش کار مادر محسوب می شد.

مامان "کار" نمی کند، بلکه دوست دارد و عشق می ورزد!