زن، سوژه سرکوب! زن، سمبل مقاومت!

 

ارژنگ بامشاد

 

 اجرای جدی تر "طرح ارتقای امنیت اجتماعی" توسط نیروی انتطامی، به عنصر کلیدی سیاست سرکوب جمهوری اسلامی تبدیل شده است. جوهر اصلی این طرح،  مبارزه ی بی امان با به اصطلاح بدحجابی است. نگاهی به سیاست های رژیم در کنترل جامعه و سیاست های سرکوبگرانه اش، به راحتی این واقعیت را عریان می سازد که زن در جامعه امروزی ایران، به سوژه اصلی سرکوب تبدیل شده است. این سیاست آشکار، تنها منحصر به دوره ی اخیر نیست. از ابتدای قدرت گیری روحانیون و یکه تاز شدن چماقدران حزب اللهی، زن به سوژه اصلی سرکوب تبدیل شده است. اگر در ابتدای انقلاب با شعار " یا روسری یا توسری" به سراغ زنان رفتند، امروز با "طرح ارتقای امنیت اجتماعی"،" جداسازی دختران و پسران دانشجو"، " نیمه وقت کردن کار زنان شاغل"،" ممنوعیت تحصیلی دختران در برخی از رشته ها"،" عندالاستطاعه کردن مهریه زنان"،" سهمیه بندی کردن حضور دختران در دانشگاه ها"،" بومی کردن تحصیل دختران"،" ممانعت کردن از ورود دختران به میدان های ورزشی" و….. سیاست خانه نشین کردن و جداسازی و پوشش اجباری را دنبال می کنند. در واقع سرکوب زن در جامعه تحت حکومت اسلامی، به عنصر پایدار و کلیدی کنترل جامعه تبدیل شده است. شاید هیچ روزی را در تمامی دوران حکومت اسلامی نتوان یافت که در آن بحثی در مورد نحوه ی برخورد با زنان مطرح  نشده باشد.

ّتمرکز و پایداری عنصر سرکوب در قبال زن ایرانی از کجا ناشی می شود؟ وقتی مرتجع ترین گرایش اسلامیون ایران یعنی نواده گان شیخ فضل الله نوری که توسط روحانیون مشروطیت به اعدام به محکوم شد، به قدرت رسیدند، با جامعه ای روبرو گشتند که در بسیاری از جهات، جامعه ای امروزی بود. این جامعه از مناسبات فئودالی و عشریتی فرسنگ ها دور شده بود. جامعه شهری کشور در حال افزایش بود و فرهنگ شهرنشینی نیز بسیاری از ملزومات خود را به همراه آورده بود. در چنین جامعه ای زن، دیگر آن زن دوران عشیرتی و دوران فئودالی نبود. هر چند در دهات و یا پاره ای از استان ها شاید این روند با کندی در جریان بود، اما کلیت جامعه، کلیتی امروزین داشت. روحانیت مرتجع و دارودسته های حزب اللهی و بعدها نهادها و ارگان های سازمان یافته سرکوب، با جامعه ای روبرو بودند که در آن زن از جایگاه سنتی خود رها شده و وارد فضای عمومی  شده بود. زن مدرن و امروزی، هم تحصیل کرده بود، هم شاغل؛ هم از آزادی نسبی پوشش برخوردار بود، هم به حقوق خود تا حدودی آشنا؛ هم به سمت های مدیریتی راه یافته بود، هم از حق رأی برخوردار( هر چند این حق رأی و امکان انتخاب شدن به مقامات مدیریتی حساس در شرایط دیکتاتوری شاه درعمل ره به جائی نمی برد) ؛ به دیگر سخن، وارد اجتماع شده بود و می توانست از حق وحقوق خود دفاع کند. چنین زنی با الگوی زن در نگاه  روحانیت حاکم و کهنه اندیشان همراهشان زمین تا آسمان تفاوت داشت. در نگاه آن ها، زن، می بایست سنگر خانه را حفظ کند؛ همسری و مادری کند و به بیرون پا نگذارد تا در حیطه ی دید نامحرمان قرار نگیرد؛ در نگاه آن ها،" زن کشتزار مرد است"، زن جزء مایملک مرد است که باید از آن حفاظت شود! زن عنصر و ماده فساد است! و می توان بر این لیست طولانی  افزود. بی جهت نبود وقتی که یک خبرنگار تلویزیون در اوایل انقلاب، مصاحبه ی دختری را پخش کرد که در روز تولد فاطمه دختر پیغمر گفته بود الگوی من ، اوشی، قهرمان فلان سریال ژاپنی است، خمینی برافروخت و دستور مجازات این خبرنگار بخت برگشته را صادر کرد. زیرا از نگاه مرتجعین اسلامی، الگوی زن، باید به گونه ای در رادیو و تلویزیون تبلیغ می شد که نگاه آن ها را بیان کند. و حالا آن ها می خواستند بر چنین جامعه ای حکومت کنند. حکومت کردن بر چنین جامعه ای، درگیر شدن با نیمی از جمعیت کشور بود. سران و رهبران رژیم  اسلامی قبل از پیروزی قیام تلاش فراوانی کردند تا اثبات کنند که از حقوق زنان هم دفاع خواهند کرد. آن ها نمی خواستند از دامنه وگستردگی جنبش های اعتراضی کاسته شود. حضور گسترده زنان در جریان انقلاب ضد سلطنتی آن چنان آشکار بود که کسی نمی توانست آن را نادیده بگیرد. اما پس از کسب قدرت توسط مرتجعین، ورق برگشت.  هر چند حکومت اسلامی برای عقب نشاندن انقلاب، سرکوب تمامی جریانات فعال و لایه های فعال جامعه را در دستور قرار داد و به این دلیل کارخانه ها، دانشگاه ها، ترکمن صحرا و کردستان را به خاک و خون کشید و نیروهای سیاسی فعال را قلع و قمع کرد، اما سرکوب جنبش زنان، سرکوبی پایدار و طولانی بود. زیرا مبارزه زنان، مبارزه ای گسترده، همه جانبه و فراگیر بود. در این رابطه رژیم اسلامی با نیمی از جمعیت کشور درگیر شده بود. زنان در مبارزه و مقاومت خود، جنگی کم شتاب، مداوم ،توده ای و فرسایشی  را در پیش گرفتند. این جنگ، تمامی عرصه های زندگی را در بر می گرفت. زیرا هر جا که زن بود و هست، درگیری دو نگاه در قبال زن  در مقابل هم قرارمی گیرد. و رژیم اسلامی تمامی تلاش خود را به کار برده است که نگاه عقب مانده، ارتجاعی و سنت گرایانه ی خود از زن را بر جامعه تحمیل کند.

 

اهداف سرکوب زنان

انتخاب زن به عنوان سوژه سرکوب پیگیر، انتخابی واکنشی و خود به خودی نیست. در این انتخاب، چند هدف، هم زمان دنبال می شود:

اول ـ با سرکوب مداوم جنبش زنان به بهانه های گوناگون، فضای ملتهب جامعه هم چنان تداوم پیدا کرده و این امر قدرت واکنش واقدامات دیگر نیروهای  مخالف رژیم را محدود می کند. با بالا نگهداشتن چماق سرکوب بر سر جامعه زنان، به دیگر نیروها گوشزد می شود که این چماق می تواند بر فرق سر آن ها نیز فرود آید. بنابراین هدف بالا نگهداشتن چماق، بالا بردن قدرت مرعوب کنندگی آن است. زیرا سران رژیم اسلامی خوب می دانند که بر دریای گسترده نارضایتی توده ای نشسته ا ند و بر این باورند که هر نوع کوتاه آمدن و شل کردن مهار سرکوب پایه های حکومتشان را به لرزه در خواهد آورد.

دوم ـ طراحان استراتژی سرکوب زن ایرانی، جنبش زنان را جنبشی منزوی به حساب می آورند و تلاش می کنند روی حمایت و یا حداقل عدم مخالفت

بخشی از جامعه ی مردان سرمایه گذاری کنند. حکومت اسلامی در واقع خود را حافظ سنت ها و قوانین جامعه مردسالار می داند و مدام روی نقطه ضعف مردان کار می کند. واقعیت این است که زن، برای بدست آوردن حقوق خود، درگام اول باید درخانه بجنگند. این تجربه ای است که هر زن می تواند در باره آن  نمونه های فراوانی به یاد آورد. جامعه مردسالار، در مقابل تحولات مدرن و در مقابل آگاه شدن زنان به حقوق خود، بسیار محافظه کارانه و سخت سرانه واکنش نشان می دهد. علت این سخت سری نیز ضعف آگاهی نیست. در این جا منافعی تاریخی و پایدار نهفته است. بخشی از مردان نمی توانند به راحتی از امتیازات خود دست بردارند و زن را به عنوان انسانی برابر حقوق  به رسمیت بشناسند. حاکمان رژیم یعنی حافظان نظام مردسالار روی این سخت سری مردسالارانه با دقت و مدام کار می کنند. از این رو، رژیم اسلامی در سیاست سرکوبگرانه ی خود علیه زن، روی بخشی از جامعه ی مردان به عنوان متحد خود حساب باز کرده است و از این رو در تداوم سرکوب، خطر شورش همگانی را کمتر می بیند. از این رو یکی از هدف های رژیم، ایجاد شکاف میان جامعه زنان و مردان بوده است. اما واقعیت این است که نگاه حاکمان به زن آن چنان عقب مانده و برخوردشان در این مورد آن چنان  واپسگرایانه است که اکثریت مردان هم این نگاه و تلقی را محکوم کرده و در برابر آن مقاومت می کنند. زیرا آن ها نیز در جامعه ای مدرن زندگی می کنند.

سوم ـ زن چه در خانه و چه در جامعه، از برابر حقوقی زن و مرد دفاع می کند. در واقع زنان آن گاه که جوان هستند، با روحیه شاداب و جوان خود با تاکید بر حق برابر خود بر محیط تأثیر می گذارند و آنگاه که در نقش مادر ظاهر می شوند، از نوگرایی و تجددخواهی و برابری طلبی  فرزندان خود دفاع می کنند. به دیگر سخن مادران همراه فرزندان خود رشد می کنند و روزآمد می شوند. این امر در میان مردان ضعیف تر است. از اقلیت مردان آگاه و روشن که بگذریم، اکثریت جامعه مردان، حافظ نظم موجود و سنت های پایدارآن هستنند. این امر در خانواده برجستگی خاصی دارد. از همین روست که تنش میان پدران و فرزندان و بویژه پدران و دختران در خانواده همواره شدید و بالاست و مادر عمومأ در کنار فرزند قرار می گیرد. و به این طریق مرد خانه همواره در خانه ی خود نیز در اقلیت قرار دارد. مرد، در محیط بیرون از خانه، متحدان خود را می یابد و یا در پناه قوانین حافظ سنت ها و خرافات می تواند از نظم موجود و از امتیازات خود حراست کند. این نکته ای است که با دقت مورد سوءاستفاده روحانیت مرتجع  قرار می گیرد. در واقع پیوند درونی و ارگانیک جنبش زنان و جنبش جوانان، که در خانه ها شکل می گیرد و در اجتماع بازتاب می یابد، عنصری است که نگرانی حکومت را بر می انگیزد.از این رو یکی از هدف های سرکوب، ایجاد شکاف میان بخش نوگرا و بخش سنت گرا در جامعه است.  شعارهایی که علیه جنبش زنان بکار می رود، دقیقأ با این هدف انتخاب می شوند که بتوانند دو بخش جامعه را در مقابل هم قرار دهد. سنت گراها در مقابل نوگراها؛ پائین شهری ها در مقابل بالاشهری ها؛مردم شهرها ودهات دور افتاده در مقابل مردم شهرهای بزرگ؛... و با این هدف، تلاش می کنند که از یک سو قدرت همبستگی مردمی را کاهش دهتد و ازدیگر سو توان سرکوب خود را بالا ببرند و برای خود متحدینی بیابند.

 

گستره ی مقاومت زنان

تلاش جمهورری اسلامی برای خاموش کردن صدای زنان و منزوی کردن آن ها، علیرغم تمامی تلاش هایش، تاکنون با شکست مفتضحانه روبرو بوده است. جنبش زنان کشور، گسترده تر و فراگیرتر از آن بوده است که بتوان به راحتی سرکوبش کرد. در هر عرصه ای که رژیم برای سرکوب و عقب نشاندن زنان برنامه ریزی کرده است با شکست های جدی ای روبرو شده است. رژیم اسلامی تلاش کرد که پوشش اجباری حجاب  مشکی را یا عنوان "حجاب برتر" به الگوی اصلی پوشش زنان تبدیل کند. اما امروز در شهرهای بزرگ تعداد مانتوپوش ها که از مدل های گوناگون و رنگ های روشن استفاده می کنند، به قدری زیاد شده است که دیگر نمی توانند به آن ایراد بگیرند. حتی مشکل روسری های رنگی و عقب رفته هم به معضل جدی پاسداران "حجاب برتر" تبدیل شده است. سازماندهی انواع گشت های امر به معروف و نهی منکر از قبیل خواهران زینب یا بسیجی های چماق بدست و یا موتورسوارهای علاف و خودروسوارهای گشتی، برای کنترل روسری ها و مانتوها، به امر مضحکی تبدیل شده است. جنگ فرسایشی و گریلایی در این عرصه، انرژی فراوانی از نیروهای سرکوبگر می گیرد. اما تلاش رژیم در تحمیل حجاب اگر در کوچه و بازار با چالش جدی روبرو شده است، در خانه ها به ریشخند گرفته می شود. زندگی درون خانه های مردم، زندگی بر اساس فرهنگ فرهیخه ی خانواده هاست که بر اساس برداشت های خود از آزادی پوشش و فرهنگ اجتماعی مورد قبولشان انجام  می گیرد. یورش های گشت های منکراتی به درون خانه ها ، به مهمانی ها و عروسی های مردم، بیش از آن که بیان قدرت رژیم باشد، بیان شکست سیاست هایش در تحمیل افکارارتجاعی خود بر جامعه است. اساس این یورش ها نیز با این منطق صورت می گیرد که در این تجمعات زنان حجاب ندارند و با مردان نامحرم در مراسم شرکت کرده اند.

مقاومت در برابر سیاست تحمیل حجاب و حجاب برتر، تنها مورد مقاومت زنان نیست. جمهوری اسلامی تلاش سازمانیافته ای انجام داده است تا زنان و دختران جوان را از تحصیل و بویژه از تحصیلات عالی باز دارد و آن ها را روانه خانه سازد. در این رابطه لوایح گوناگونی به تصویب رسیده و باز هم در دستور قرار دارد. طرح هایی هم چون "سهمیه بندی برای دختران دانشجو"،" ممانعت از تحصیل دربرخی رشته ها"،  "جداسازی دختران و پسران دانشجو"، با هدف ایجاد موانع در مقابل تحصیل دختران انجام گرفته است. روزنامه تهران امروز به نقل از زادعلی طهماسبی در این رابطه نوشت:" وقتی دختران بدون اجازه پدر و همسر خود نمی توانند کار کنند و به شهرهای دور بروند، تخصص آن ها به حال مملکت هیچ تأثیری ندارد." همین روزنامه از قول نماینده دیگری که از ذکر نامش خودداری کرده بود نوشت:" این شیوه ورود به دانشگاه می تواند خطرات بسیاری را برای کشور به همراه داشته باشد که دولت و مجلس باید هر چه زودتر توجهی جدی به این قضیه داشته باشد". اما علیرغم تمامی تلاش های سازمان یافته ، دختران جوان تمامی رشته های حکومتیان را پنبه کرده اند. به گونه ای که هم اکنون نزدیک به 60 درصد صندلی های دانشگاه ها در اختیار دختران دانشجوست. در 72 سال که از تأسیس دانشگاه در ایران گذشته، تا سال 1377 همواره پسران در دانشگاه ها اکثریت داشته اند. اما از سال   1377 به بعد دختران دانشجو با تخصیص 52 درصد ورودی دانشگاه به خود، این برتری را شکستند. و تا به حال هر ساله این برتری را حفظ کرده و به 60 درصد رسانده اند. در واکنش به این برتری درصدی دختران دانشجو، مقامات اسلامی طرح های "بومی گزینی دانشجویان دختر" و "سهمیه بندی جنبسیتی" را به عنوان راه های جلوگیری از افزایش ورود  دختران به دانشگاه در پیش گرفته اند

در حوزه سینما نیز جمهوری اسلامی تلاش کرد حضور زنان را گم رنگ سازد. اما هم اکنون ایران دارای 10 کارگردان صاحب نام زن هست که در جهان مورد  توجه واقع شده اند. تعداد وسیع بازیگران صاحب نام زن که علیرغم تمامی محدویت ها در کارشان، توانسته اند چه در ایران و چه در جهان، جایگاه شایسته ای بدست آورند، امری است که خوش آیند مرتجعین حاکم نبوده و نیست. در این عرصه نیز عنصر مقاومت و مبارزه زنان را می توان دید. بویژه زمانی که هنر این سینماگران، در فیلم های جالبی که زندگی و مبارزه ی زنان را به تصویر می کشد، خود را نشان می دهد.

جمهوری اسلامی تلاش فراوان کرده است تا این باور را جا بیاندازد که ازدواج، حلال مشکلات جوانان  هست. بدیگر سخن آن ها تلاش می کنند با فرافکنی مشکلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور، مسئله ازدواج را عمده سازند. و پا را از این هم فراتر نهاده و با وارد کردن تغییراتی در قانون حمایت از خانواده، حقوق تازه ای به مردان اهداء کرده و حتی چند همسری بدون اجازه همسر اول را قانونی سازند. و یا با پیش کشیدن صیغه زنان، راهی برای برون رفت از مشکلات و مصائبی که آفریده اند بیابد. مخالفت گسترده علیه این لوایح توسط جنبش زنان، به حدی بود که مقامات رژیم محبور شدند بصورت موقتی و نمایشی دست به عقب نشینی بزنند. اما تنها مقاومت زنان آگاه و تشکل ها و نهادهای زنان و یا مدافع حقوق رنان، در این زمینه چشمگیر نبوده است بلکه مقاومت توده ای زنان در مقابل این اجحافات نیز گسترده بوده است. بطوری که راهروهای سالن دادگاه های خانواده، پر است از زنانی که برای گرفتن طلاق به این دادگاه ها مراجعه می کنند. به این ترتیب است که 9 درصد ازدواج ها به طلاق منجر می شود زیرا زنان حاضر نیستند فضای  ضد زن درون خانه را تحمل کنند. در همین دادگاه های شرع، مبارزه زنان برای گرفتن حق حضانت فرزند هم به یکی از محورهای اصلی تبدیل می شود. زیرا در اینجا نیز قانون بر بی حقی زن استوار شده است.

جدا از تلاش برای گرفتن طلاق به عنوان راهی برای خروج از مناسبات غیرانسانی حاکم در خانه، خودسوزی یکی از شیوه های غم انگیز مقاومت زنان و دختران در برابر سنت ها و فشارهای جامعه و دولت حافظ این سنت هاست. آمار خودسوزی در میان دختران و بویژه زنان متأهل در ابران بالاست. در ایران به ازای هر 100 هزار نفر 6 نفر دست به خودکشی و خودسوزی می زنند. و به این ترتیب ایران مقام 43 را در جهان بدست آورده است. هر چند خودکشی و خودسوزی یک نوع مبارزه منفی است اما خود بیانگر مقاومت نومیدانه در برابر تعرضات سنت های منسوخ و حافظان آن است.

اما اگر بخش های گوناگون زنان کشور به انواع و اقسام گوناگون مقاومت خود را در برابر تبعیضات گسترده و قانونی نشان می دهند، بخش آگاه و روشنفکر جنبش زنان در سال های اخیر با راه اندازی "کمپین یک میلیون امضاء" ، اعتراض علیه قوانین ضد زن را به گسترده ترین شکل در سطح کشور و جهان مطرح ساختند. گسترد گی و تداوم  این کمپین به حدی است که رژیم اسلامی مدام فعالان این جنبش را دستگیر کرده و به زندان می اندازد اما تاکنون نتوانسته است این جنبش گسترده و برابری طلب که از حق انسان بودن زن دفاع می کند را خاموش سازد.

 

چگونه می توان مقاومت مؤثر را سازمان داد؟

جنبش زنان کشوربرای این که بتواند در مبارزه و مقاومت خود موفق شود،باید بتواند هدف های رژیم اسلامی از سرکوب را به درستی دریابد و آن ها را خنثی سازد.

 

الف ـ تأکید بر همبستگی

 زن به عنوان عنصر کلیدی و تأثیر گذار بر جامعه و خانواده ، و بدلیل پیوندهای طبیعی اش چه در خانواده  به عنوان فرزند، خواهر، همسر، مادر و چه در اجتماع به عنوان کارگر، برزگر، دانشجو، کارمند ، مدیر و... می تواند سیاست آگاهگرانه ای را برای دور کردن مردان از سنت های ضدزن و ممانعت از بازیچه شدن بدست سیاست های ضد زن رژیم اسلامی بازی کنند. از این طریق می توان مانع ایجاد و گسترش شکافی شد که رژیم اسلامی تلاش دارد میان زنان و مردان جامعه بوجود آورد. همین امر را می توان و باید میان زنان بالای شهر و پائین شهر، میان زنان روشنفکر و دیگر زنان، میان زنان کارگر و زنان دانشجو در پیش گرفت. می توان با انتخاب شعارهایی که خواست های ملموس و عمومی جامعه زنان را نشان می دهد، بر همبستگی و پیوند درونی جنبش زنان تاکید کرد و سیاست ایجاد شکاف میان بخش های گوناگون جامعه زنان که از سوی روحانیت دنبال می شود را درهم شکست.

 

ب ـ تلاش برای بسیج توده ی زنان

جنبش زنان برای این که بتواند مقاومت مؤثری را سازمان دهد باید روی شعارها و محورهائی تأکید نماید که توده ی زنان را بسیج کند. وقتی از حق حضانت فرزند سخن می گوئیم، این درد را هر زنی لمس می کند؛ وقتی که از حق برابر زن برای دادن شهادت در برابر دادگاه سخن می گوئیم و تاکید می کنیم که عقل زن نصف عقل مرد، آن گونه که مرتجعین می گویند نیست، آن گاه زنان حزب اللهی هم  نمی توانند قبول کنند که ناقص الخلقه و ناقص العقل هستند، وقتی از حق مالکیت مساوی در خانواده سخن می رود، و با بی حقی زن مقابله می شود، هیچ زنی نیست که نخواهد در اموال بدست آمده در جریان زندگی مشترک شریک باشد؛ وقتی از حق ارث برابر سخن می رود، هیچ زنی نیست که خود را کمتر از برادرانش بداند؛ وقتی علیه تعدد زوجات و صیغه سخن می رود، هیچ زنی نیست که این بی حرمتی و تجاوز به حقوق و شرف انسانی  خود را برنتابد؛ وقتی از دستمزد برابر در مقابل کار برابر سخن می رود، هیچ زنی نیست که ارزش کار خود را کمتر از کار مردان بداند؛.. تأکید بر موارد فوق در کنار مبارزه قاطع برای آزادی پوشش، حق طلاق، حق سقط جنین ، حق مسلم زن بربدن خویش، حق انتخاب آزادانه رشته ی تحصیلی، حق انتخاب آزادانه  شغل، حق انتخاب همسر و شریک زندگی، حق آزادنه مسافرت،... می توان همبستگی درونی زنان و امکان توده ای شدن جنبش زنان را فراهم آورد.

 

ج ـ پیوند با دیگر جنبش های اجتماعی 

. پیوند درونی جنبش زنان با جنبش کارگران و زحمتکشان،  با جنبش جوانان و دانشجویان، با جنبش خلق های تحت ستم، آن چنان گسترده و عمیق است و امکانات ارتباطی میان این جبنش ها چنان طبیعی است، که اگر شعارها و خواست های همسو بدقت فرموله شود، قدرت همبستگی توده ای به شکل چشم گیری افزایش خواهد یافت. جنبش کارگری در مبارزه ی خود علیه سرمایه و دولت سرمایه دار، نمی تواند تنها با یک موتور یعنی با موتور مردان مبارزه کند. در مبارزه روزمره، نقش کارگران زن، قابل چشم پوشی نیست. از این رو، در جریان مبارزه باید خواست های مشخص زنان کارگران، مانند خواست هائی هم چون دستمزد برابر در برابر کار برابر؛ حق مرخصی در هنگام بارداری یا پس از زایمان همراه با حقوق؛ حق داشتن مهدکودک برای نگهداری کودکان در هنگام کار در کنار محل کار؛ حق  زنان برای شیردادن کودکان در هنگام کار و محاسبه این زمان جزو زمان کار، مشمول قانون کار شدن زنان شاغل در کارگاه های خانوادگی و .. مورد توجه و حمایت قرار گیرد.نکات مشترک خواست های زنان با خواست های دیگر جنبش ها نیزاگر به شکلی آگاهانه مورد توجه قرار گیرد، قدرت جنبش مقاومت توده ای را به شدت بالا برده و می تواند توان سرکوب رژیم را به شدت کاهش دهد. در این راه باید با تمام توان کوشید.

20 اسفند 1387ـ 9 مارس 2009