در ستایش نوروز  !

 

         آرش کمانگر

                                                                                       

 

ملت‌ها بدون سنت‌هاى گوناگون خويش‏ معنا ندارند، در تاريخ هر ملتى، راهپيمايى هزاران ساله سنت‌ها را به وضوح مى‌توان ديد. برخى از اين سنت‌ها، زائيده كار و زيست مردمان عادى در طول قرون است، برخى را اما سلاطين به ضرب شمشير و درفش‏ و يا زاهدان و موبدان به نيابت از آسمان دست در دست حاكمان بر زمينيان تحميل نمودند و آن را سنت خواندند. تاريخ نگارى ناسيوناليستى كه فارغ از واقعيات، هر سنت ميهنى را مى‌ستايد و هر فراورده وطنى را وسيله‌اى براى فخرفروشى نزد ديگر ملت‌ها علم مى‌كند، قادر نيست و بهتر است بگوييم مايل نيست سنت‌ها را از صافى منافع انسان‌ها عبور دهد. در نظرگاه آن‌ها اين نه اصالت انسان كه اصالت مكان يعنى وطن است كه خود به خود وقايع و رويدادهاى زمانه را سنت مى‌كند. سنت‌هايى كه پس‏ از توليد، وطن را يكپارچه به تبعيت فرا مى‌خوانند. اما آنان كه به جاى پرستش‏ ميهن باستانى، سنت‌هاى انسانى را مى‌پرستند، آنان كه به تاريخ كشور خويش‏ و جهان، نه از دريچه سلاطين زمينى و منجيان آسمانى، بلكه از زاويه وسيع‌ترين توده‌هاى لگدمال شده مى‌نگرند، نه تنها با سنت كردن هر رويداد مخالف‌اند بلكه با بزرگداشت هر سنتى نيز سر جدال دارند. وطن‌پرستان اما كه خاك را به جاى انسان خاكى مى‌پرستند، هر رويداد نكوهيده‌اى را سنت مى‌كنند و هر سنتى را رويدادى پسنديده. ولى ما را با چنين تاريخى كارى نيست. مى‌گويند انسان‌ها تاريخ خود را مى‌سازند، اما  زندگى اين حق را به توده‌ها مى‌دهد كه هرگاه بخشى از تاريخ سنتى و سنت‌هاى تاريخى خويش‏ را نپسنديدند، آن را ويران كنند يعنى اين‌كه به فراموش‏خانه ذهن خويش‏ بسپارند. اين عمل در گذشته صورت گرفته در آينده نيز صورت خواهد گرفت. جهان فارغ از چنين فراموشى‌هايى هيچ‌گاه گامى به سوى تكامل برنمى‌داشت. اما تكامل، نفى مكانيكى پديده‌اى ميرا نيست، نفى ديالكتيكى آن‌ است. يعنى بدون دست‌چين و گل‌چينی از همه عناصر مثبت تاريخ و سنت ملت‌ها، چرخ جوامع به جلو رانده نشده است. ملتى كه در حال نتواند از گذشته براى آينده خويش‏ درس‏ بگيرد، سزاوار است كه ديگران براى او تاريخ بنويسند و بسازند.

عيد نوروز يكى از اين سنت‌هاى نيكو و نقاط روشن در تاريخ كشورمان و نيز ملت‌هاى همسايه است كه انسان مى‌تواند از داشتن چنين سنتى به خود ببالد و از گراميداشت پرشكوه آن شرمنده نشود. جشن سال نو در زيباترين فصل سال، آن هم بر ويرانه‌هاى زمستان سرد و عبوس‏ - كه محرومان بيش‏ از همه چهره زشت‌اش‏ را به خاطر دارند- . اين جشن حكايت لشگركشيهاى  كبير به ملل" صغير" نيست كه انسان آزاده ايرانى از آن شرمنده شود، هرچند كه نژادپرستان آريايى از آن لشگركشى‌هاى پرشكوه سرمست مى‌شوند.

 اين ، عيد قربان نيست كه ابراهيميان، اسماعيليان را به مسلخ برند شايد بندگى‌شان نزد پروردگار مقبول افتد. عيد نوروز عيد زمينيان است، روز عاشقان طبيعت و محيط زيست، روز ستايش‏ شادى، زندگى و بهار. بهارى كه كمر زمستان را مى‌شكند، زمستانى كه سمبل سردى، تاريكى و انفعال است. اين عيد در يك كلام عيد آدميان است. عيد آنان كه نمى‌خواهند جوى‌هاى روان موجود را با جوى‌هاى آب موعود عوض‏ كنند. بهشتى را كه انقلاب طبيعت ( بهار) در همين زمين واقعى در پيش‏ روى مردمان ظاهر مى‌كند، نمى‌تواند و نبايد با بهشت وعده داده شده در آسمان محو شود. شادى دنيوى نمى‌تواند و شايسته نيست كه در مسلخ جزا و سزاى اخروى قربانى شود.

اين عيد، شايسته پرشورترين گراميداشت‌هاست، چون كه از طراوت و رويش‏ سخن مى‌گويد، زيرا كه سختى و لختى زمستان را از جان شيفته به دور مى‌كند، چرا كه انقلابى در طبيعت پديد مى‌آورد كه ره‌آورد آن چيزى جز خوشى و سرسبزى نيست. اين عيد، پرسه انسان است در قلمرو انسانيت.

 اما انسان‌ها تشنه ميوه ممنوعه‌اند و اكنون انسانيت يعنى كه شادى و آزادى به يمن حكومت الله - حاكميت آسمان بر زمين-  ميوه‌اى‌ست ممنوع.  به همين خاطر عيد نوروز در موسم بهار جنبشى است از سوى "عوام"  براى يورش‏ به  باغ ممنوعه "اعيان" !

خمينى مى‌گفت " اسلام را گريه زنده نگه داشته است" ، پس‏ اگر ماردوشان عبا‌به‌‌دوش‏ بخواهند از ريزش‏ خيمه شرع انور حذر كنند، چاره‌اى جز زهرآلود كردن ميوه‌هاى ممنوعه يعنى كه شادى و آزادى (كه بى‌عدالت، بى‌دوام خواهند بود) ندارند. به همين خاطر در ايران امروز، عيد نوروز ديگر يك جشن و سنت ناتوراليستى صرف نيست، نمايش‏ و همايشى‌ست سياسى بين مردم جوياى شادى و پايكوبى از يك طرف و پاسداران خوارى و زارى از سويى ديگر.

اگر رژيم شاهى با پذيرش‏ حق مردم براى گراميداشت سمبليك انقلاب طبيعت مواظب بود كه جشن پايان زمستان به محملى براى پايان زمستان آريامهرى تبديل نشود _كه شد_ رژيم شرعى اما نه تنها از انقلاب اجتماعى بلكه از انقلاب طبيعى نيز مى‌هراسد. مگر نه اين‌كه هر دو انقلاب، شادى را بر چهره دردمند مردم مى‌نشاند؟ از اين‌رو بى‌خيال‌ترين و غيرسياسى‌ترين انسان‌ها نيز در ايران مى‌دانند كه با بزرگداشت عيد، قدم در كارزار سياسى گذاشته‌اند. اگر قرار است گريه و عزا و مرگ و خفقان، شيرازه حكومت اسلامى را از گسيختن رهايى بخشد، به طريق اولى خنديدن، پايكوبى، نونوار شدن و به قول ملايان " دنياپرستى" اسباب سست شدن اين شيرازه را فراهم خواهد نمود. اگر در گذشته پاره‌اى از عاشقان زندگى، به پاى دارنده آتشگه مبارزه، براى هم‌نوايى با لگدمال‌شده‌ترين انسان‌هاى جامعه - همان‌ها كه حتى قادر به جور كردن هفت سين سنتى نيستند-  فرياد مى‌زدند " عيد ما روزى بود كز ظلم آثارى نباشد" ، اكنون ناگزيرند كه براى رسيدن به عيد جامعه _جامعه مبتنى بر شادى، آزادىو برابری _ با تمام قوا به  رغم سفره‌هاى ناقص‏ ميليون‌ها زحمتكش‏، به پيشواز عيد طبیعت بروند و هم‌صدا با انبوه لگدمال‌شدگان، گلوله‌هاى خنده و شادى را به سوى حكام شليك كنند. در طول اين مصاف اما بايد به توده‌ها گفت كه اگر نخواهيم و نتوانيم دوش‏ به دوش‏ يیکديگر همراه با ذوب شدن آخرين تتمه‌هاى يخ‌هاى زمستانى، آخرين خاكريزهاى جمهورى زمستانى ملايان را در ميدان مبارزه ، محو كنيم و اگر با درس‏گيرى از انقلاب بهمن هوشيارانه‌تر از هميشه با اپوزيسيون‌هاى رنگارنگ روبرو نشويم ( اپوزيسيون‌هايى كه نبايد به صرف مخالفت با حاكمان، حقانيت پيدا كنند)  نخواهيم توانست بهار طبيعت را با بهار جامعه مضاعف كنيم. پس‏ اگر نمى‌خواهيم شادى خود و كودكان‌مان تنها سيزده روز طول كشد، و اگر مايليم اين شادى عمرى پايدار داشته باشد ناگزير از پذيرش‏ ضرورت انقلاب اجتماعى در ايران هستيم

 

                                     هرروزتان نوروز،نوروزتان پيروز !