آیا مارکسیسم قادر به توضیح بحران کنونی سرمایه داری می باشد؟

نقدی بر کتاب"بحران مالی بزرگ"  نوشته جان بلامی فاستر و فرد مک داف

اشلی اسمیت

ترجمه : صادق افروز

حالا همه به این واقعیت که با یکی از بزرگترین و جدی ترین بحران های سرمایه داری مواجه هستیم اذعان دارند . رئیس صندوق جهانی پول ، دومینیک – استراس خان در مصاحبه ای اعلام داشته است که ما در حال رکود اقتصادی بسر می بریم .آلن گرین اسپن ، رئیس سابق فدرال رزرو بانک گقته است که ما از سوی یک سونامی اقتصادی که شاید در هر صد سال یکبار حمله ور می شود مورد تهاجم قرار گرفته ایم .

در حالی که اقتصاد دانان و سیاستمداران عمده بورژوازی گیج و مبهوت شده اند ؛ مارکسیست ها در تحلیل هایشان علل اصلی را در خود سیستم سرمایه داری یعنی در تولید بیش از حد ، کاهش نرخ سود ، نابرابری های طبقاتی و حباب های ناشی از بورس بازی جستجو می کنند .بحرانی که سرانجام یک رکود جهانی را ایجاد خواهد کرد .

نشریه ماهانه مانتلی ریویو در یک سری مقالاتی که در چند سال گذشته منتشر کرد سعی کرد رشد این بحران را ریشه یابی کند . چندی پیش جان بلامی فاستر و فرد مک داف این سری مقالات را در کتابی با عنوان "بحران مالی بزرگ " جمع آوری کردند.  

فاستر و مک داف معتقدند که از زمان توسعه انحصارات سرمایه داری در آمریکا از پایان قرن نوزدهم یک تمایل و گرایش به سکون در اقتصاد وجود داشته است . آنها می گویند از این زمان انحصارات ، رقابت ها را بسیار فشرده کرده و بهای کالا ها را از پیش معین (ست) کرده اند تا منافع شان تضمین باشد . آنها در زمینه بازتولید ، کارخانجات جدید ،تکنولوژی جدید ماشین آلات جدید به اندازه کافی سرمایه گذاری نکرده اند .

پال سویزی و پال باران برای اولین بار این تئوری را در کتابی که در سال 1966 با عنوان "انحصار سرمایه " منتشر شد مطرح ساختند . از آن تاریخ به بعد این تئوری اساس تحلیل های اقتصادی مانتلی ریویو را تشکیل داده است . یکی از دشواری هایی که این تئوری با آن روبرو بوده این واقعیت است که انحصارات سرمایه داری در دوره پس از جنگ در حال رشد و رونق بوده اند .

برای باران و سویزی، دولت های سرمایه داری نقش بسیار مهمی  در غلبه بر رکود ایفا کرده اند . آنها معتقد بودند اقدامات کینزی(1) –جان می نارد کینز  اقتصاد دان انگلیسی بود- در واقع در مواجهه با رکود بزرگ با شکست روبرو شد . آنها اضافه می کنند مخارج عظیم نظامی در دوران جنگ سرد تقاضا را افزایش داد و موجب حفظ رونق اقتصادی شد .

فاستر و مک داف این تئوری را با افزودن عوامل موقتی که این رشد را تا اوائل سال 1970 نگه می داشت به روز ( آپ دیت) کردند. در دیدگاه آنان این عوامل عبارتند از پس انداز مصرف کنندگان ، تولید انبوه اتوموبیل ،دوباره سازی ژاپن و اروپا ،توسعه تبلیغات و فاینانس و سرمایه گذاری در مستغلات . در این دیدگاه ، این عوامل بر غلبه بر رکود کمک کردند .

فاستر و مک داف معتقدند هر زمان که کمک هایی که این قسمت ها به اقتصاد می کنند کاهش می یابد ؛ اقتصاد دوباره به سمت رکود می رود . آنها همچنین بیان می کنند که رشد اقتصاد آمریکا از 1970 به این سو بسیار آهسته بوده است .

به نظر این دو نویسنده ، سرمایه داری آمریکا برای گریز از رکود به سمت نئولیبرالیسم ، گلوبالیزاسیون و فاینانشالیزه کردن اقتصاد چرخید .در این میان فاینانشالیزه کردن نقش کلیدی بازی می کرد . به همین دلیل آنها معتقدند ما وارد یک دوره سرمایه مالی – انحصاری شده ایم . در واقع بحث آن ها این استاااااایایااین است که فاینانس ( سرمایه مالی) در شکل سهام و سرمایه گذاری بانکی به مرکزیت اقتصاد آمریکا تبدیل شده و جای جناح های سنتی مثل جی ام(2) و جی ای(3)  را گرفته است .

قسمت اعظم این فعالیت ها ی مالی بر اساس قرض پول از بانک هاست . کمپانی های مالی با گرفتن وام روی همه چیز از سهام ( استاک ) گرفته تا فیوچر و مستغلات سرمایه گذاری می کنند ؛ در همین راستا  غول های بورسی مثل دات کام

 ها در دوره اواخر دهه 1990 و حباب مستغلات در 2006 را بوجود آوردند .

فاستر و مک داف به این گونه تحلیل می کنند که مالی کردن اقتصاد راه حلی از طرف سرمایه  داران بود تا بر مشکل کم مصرف کردن از طرف کارگرانی که دستمزدها و مزایشان به مدت سه دهه پایین نگه داشته شده بود غلبه کند .با راکد نگه داشتن دستمزد کارگران ، سرمایه داران در یافتن مشتری برای کالاهای خود با دشواری روبرو بودند .

بنابر این دولت سرمایه دار و کمپانی ها سیاست هایی را برگزیدند که کارگران را تشویق به استفاده از اعتبارشان می کرد . در ادامه چنین سیاستی مصرف کنندگان برای گذران زندگی به کارت های اعتباری ، وام اتوموبیل . مهمتر از همه وام بر اساس ارزش خانه روی آوردند . در نتیجه ، فاینشالیزه شدن اقتصاد به مقروض شدن بی سابقه مصرف کنندگان منجر شد .

آنها همچنین می گویند مرحله جدید سرمایه انحصاری موجب آن بحران اقتصادی شده که ابعادش در به سراسر دنیا کشانده شده است . دولت امریکا به جای پایان دادن به فاینانشالیزه شدن اقتصاد و ثبات دادن به سیستم خودش به عنوان وام دهنده وارد صحنه شد .برای نجات سیستم جنانچه در مورد " سیوینگ اند لون "(4) و بحران اقتصادی آسیا روی داد ؛دولت آمریکا از طریق دادن وام های بیشتر فوران بحران اقتصادی را تضمین کرد .

هنگامی که فاستر و مک داف راه حل ارائه می دهند از راه حل های کینزی پشتیبانی می کنند . راه حل هایی که از دخالت دولت در سرمایه گذاری و برنامه های کاری و رفاهی دفاع می کند . اما آنها فکر می کنند که از جانبی این برنامه ها نمی توانند بر مقاومت سرمایه داری فائق شوند و از جانب دیگر نمی توانند بر گرایش به رکود در دراز مدت غلبه کنند .

بنابر این فاستر و مک داف در نتیجه گیری شان  به سازمان دادن جنبش طبقه کارگربه سمت سوسیالیسم روی می آورند . آنها از مردم می خواهند که کنترل اقتصاد سیاسی را بدست گیرند و سیستم سرمایه داری کنونی را با دمکراسی واقعی سیاسی و اقتصادی تعویض کنند . و این چیزی جز سوسیالیسم نیست که حکمرانان کنونی جهان از آن در وحشت دائم بسر می برند.

کتاب فاستر و مک داف آز آن جهت اهمیت دارد که بخوبی بحران سرمایه داری را از موضع مارکسیستی توضیح می دهد . نقطه قدرت آن در موشکافی و توضیح فاینانشالیزه شدن اقتصاد  و اینکه چگونه سرمایه مالی مسئول رکود اقتصادی جاری است و نه کارگران و صاحبان خانه ها می باشد .  

این کمپانی های بزرگ بودند که حقوق ها را پایین آوردند ؛ انواع و اقسام وام ها را تحمیل کردند و مردم را در دام هایی که توسط همین وام پهن کرده بودند گرفتار ساختند و با پول های حاصله شروع به بورس بازس کردند . شبکه عظیم سرمایه مالی را در سطح جهانی پهن کردند که حالا دارد مانند خانه ورق فرو می ریزد  .

اما تحلیل های این نویسنده خالی از اشکال هم نیست .آنها هنگامی که می گویند : " هیچ تئوری اقتصادی که بطور کامل بتواند مرحله انحصاری سرمایه را توضیح بدهد وجود ندارد " در واقع به کمبود ها و اشکالات تئوری های خود اشاره می کنند . بعضی از مشکلات تحلیلی این دو  نویسنده تئوریک است و برخی انها تاریخی و برخی دیگر تجربی هستند .

در ابتدا دیدگاه دو نویسنده در مورد گرایش سرمایه انحصاری به رکود قابل بحث است . برای شروع در اثنای مرحله انحصاری سرمایه که آنها آن را به اواخر قرن 19 مربوط می کنند سیستم سرمایه داری هنور راکد نشده بود بلکه با رونقی که اقتصاد واقعی را گسترش می داد و گهگاه هم افت هایی داشت مشخص می شد . در واقع اقتصاد جهانی در ابعاد بسیار وسیع در همین دوره گسترش یافته بود .

عامل محرک گسترش چیزی جز رقابت هم بین کشور های مختلف پیشرفته سرمایه داری و هم در خود این کشور ها نبود  که به منظور تحت سیطره گرفتن اقتصاد جهانی به جلو می رفت . بنابر این این خیلی عجیب است که بگوییم حالت نرمال و معمولی سرمایه انحصاری رکود است .  

بعلاوه فاستر و مک داف همچون باران و سویزی رونق سرمایه در این دوره را نتیجه خرج کردن اشرافی در چیز های غیر مولد مثل تبلیغات یا خرج کردن در چیز های اتلافی مثل نظامی گری که هیچ کدام ارزش جدیدی خلق نمی کنند می دانند .

به غیر از این ،آنها به این شکل دلیل می آورند که ابداعات تکنولوژیک دوران ساز مثل خط آهن  در قرن نوزدهم و اتوموبیل در قرن بیستم آنچنان محرک های خرجی بوجود آوردند که بتواند بر به اصطلاح   گرایش به رکود غلبه بکند . ولی واقعا فهم این مسئله مشکل است که چگونه می توان ابداعات تکنولوژیک را عوامل محرک خارجی به شمار آورد .هنگامی که مارکس به وضوح تمام در باره این خصلت سرمایه می گوید :"سرمایه مجبور است ابزار تولید را بطور دائم دستخوش انقلاب کند."

توضیح قانع کننده تر در مورد  رونق و رکود اقتصادی سیستم را در سنت کلاسیک مارکسیستی باید جستجو کرد . تحلیل مارکس از سرمایه داری توضیح بسیار بسیطی در مورد توسعه واقعی و دوره های بحرانی چه در قرن نوزدهم و چه در قرن بیستم ارائه می دهد .

البته مانتلی ریویو در ارائه تئوری رکود سرمایه در دوران سرمایه انحصاری از کار مارکس به عنوان نقطه شروع استفاده می کند .اگرچه باران و سویزی تئوری سرمایه انحصاری شان را بر این اساس گذاشتند که اغلب تحلیل های مارکس در دنیای امروزه دیگر کاربرد ندارد .

بعلاوه با نگاهی به تئوری اصلی مارکس متوجه اختلاف اساسی این تئوری با آنچه مک داف و فاستر بیان می کنند می شویم مارکس در تئوری خود خاطر نشان می شود که گسترش و بسط سرمایه داری نطفه های بحران را با خود حمل می کند . مارکس می گوید که سرمایه دار ها برای اینکه رقبای خود را از صحنه بیرون کنند روی کارخانه ها و ماشین آلات و تکنولوژی سرمایه گذاری می کنند تابارآوری کارگران خود را افزایش دهند تا قادر شوند محصولات را به قیمت ارزان تری بقروش یرسانند . برای یک دوره کوتاه آنها به رونق می رسند ولی رقبایشان به سرعت خود را تجدید سازمان کرده و به آنها می رسانند .

از آنجاییکه سرمایه داران روی تکنولوژی بیش از نیروی کار زنده که منبع سود است  سرمایه گذاری می کنند نرخ سودشان پایین می رود . بدنبال آن بحران فوران می کند . کمپانی ها تعداد زیادی کارخانه ایجاد کرده اند ، کالاهای بسیار زیادی تولید کرده اند که قادر به فروش آنها به بهایی که به اندازه کافی سود آور باشد نیستند . لذا بحران اضافه تولید به جان سیستم می افتد .

بحران تنها زمانی غلبه می شود که سرمایه بتواند از شر سرمایه بیش از حد انباشته شده خلاص شود ، هزینه کارخانه و ماشین آلات را و نیروی کار زنده را کم کند تا دوباره سیکل را از سر شروع کند . بسیاری از مارکسیست ها همچون مایکل کیدرون ، تونی کلیف ، کریس هرمان و جوئل گیر همین تئوری مارکس را اساس تحلیل های متفاوت شان قرار داده اند و به تبین رشد سرمایه داری پس از جنگ دوم جهانی پرداخته اند . 

بر طبق نظر آنها رقابت ناشی از جنگ سرد بین روسیه و آمریکا منجر به ایجاد یک  اقتصاد نظامی دائم شد .روسیه و آمریکا سرمایه گذاری را که می توانستند روی کارخانجات ، تکنولوژی و محصولات مصرفی متمرکز کنند به تولید وساختن سلاح اختصاص دادند .با خارج کردن مقادیر بسیار زیاد تولید از اقتصاد ، اقتصاد نظامی دائمی گرایش نرخ سود به سقوط  وبحران های دوره ای اضافه تولید را توانست متوقف کند .

در نتیجه اقتصاد جهانی از یک بحران جدی جان سالم بدر برد و تا اواخر دهه 1960 یک دوره طولانی رونق را تجربه کرد . اما ظهور رقبای تازه در آلمان و ژاپن به این دوره پایان داد و در اوائل دهه 70 یک دوره رونق و سقوط اقتصادی آغاز شد . این شیوه استدلال به مراتب بهتر از تئوری رکودی است که مورد استفاده باران-سویزی و فاستر – مک داف بوده است .

ثانیا تصویری که مک داف و فاستر از اقتصاد جهانی در 30 سال گذشته ارائه می دهند یکطرفه است . آنها به نرخ آهسته تر رشد در مقایسه با رونق پس از جنگ اشاره می کنند .اگرچه این اشتباه است که گفته شود اقتصاد امریکا راکد بوده است . جوئل گریل در یک سری مقالاتی که در دهه 1990 در آی اس ار به چاپ رسید به رقابت  خصمانه ای که بین کمپانی های آمریکایی و بقیه در سیستم جهانی هست اشاره می کند .

تصویری که فاستر و مک داف از سیستم جهانی ارائه می دهند یکطرفه است .در حالیکه روی رکود اخیر و فاینانشالیزه شدن تمرکز می کنند در توضیح گسترش بی سابقه در دوره رونق بین سال های 2001-2007 با شکست مواجه می شوند. بویژه در رابطه با گسترش سرمایه در کشور های برزیل ،روسیه ، هند و چین که کالاهای خود را به آمریکا و دیگر کشور های جهان صادر می کردند .

در واقع فاینانشالیزه شدن اقتصاد امریکا در رابطه مستقیم با گسترش بازتولید در این قدرت های سرمایه داری نوظهور معنی ومفهوم می یابد .کارگران آمریکایی پس از بحران آسیایی در 1997 به مشتری کالاهای اقتصاد جهانی تبدیل شدند . فاینانشالیزه شدن اقتصاد در آمریکا که بیشتر خرج کردن مردم در آمریکا را موجب شد اقتصاد بقیه دنیا را از بحران نجات داد .  

سوما هنگامی که فاستر و مک داف درباره اقتصاد جهانی صحبت می کنند از تئوری مارکسیستی امپریالیسم که بر روی قدرت های رقیب اقتصادی تاکید کرده دور می شوند .  در عوض آنها تمایل دارند که از آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته تصویری ارائه دهند که به سادگی کشور های جهان سوم را غارت می کنند .

در حالیکه هیچ مارکسیستی این واقعیت را انکار نمی کند که آمریکا و قدرت های اقتصادی کشور های در حال توسعه را چپاول می کنند – که اغلب با مشارکت داوطلبانه طبقه حاکم محلی همراه است – این چپاول تنها بخش کوچکی از از اقتصاد جهانی را تشکیل می دهد .قسمت اعظم سرمایه گذاری و تجارت بین کشور های پیشرفته سرمایه داری و تعداد انگشت شماری از دیگر کشورهای سرمایه داری که جی 20 را تشکیل می دهند انجام می شود . بقیه دنیا ، بخصوص  ساب صحرای آفریقا مکانی در این تقسیم بندی ها ندارند .

این نکته حائز اهمیت بسیار است که درک کنیم بر خلاف آنچه تز سرمایه انجصاری پیشنهاد می کند رقابت در اقتصاد جهانی در حال کم شدن نیست بلکه در حال افزایش است . ما هر روز هرچه بیشتر شاهد تخاصم و رقابت بین اقتصاد های پیشرفته چون آمریکا ، ژاپن و اروپا وقدرت های تازه ظاهر شده ای مثل روسیه و هند و چین هستیم .

سرانجام فاستر و مک داف در ادامه سنت کینزی چپ تاکید می کنند که مشکل اصلی سرمایه داری انحصاری تولید کافی تقاصای موثر از طرف مصرف کنندگان است .

سرمایه هنگامی که دستمزد کارگران را آنقدر پایین می آورد که قادر به فروش محصولات خود به آنها نیست با مسکل مواجه می شود . اما نادیده گرفتن موضع مارکس در این مورد مسئله را غامض تر می کند . به همین دلیل است که تلاش های کینزی برای برای افزایش تقاضای مصرف کنندگان از طریق خرج کردن بیشتر دولتی قادر به حل بحران که ذاتی سیستم سرمایه داری است نمی باشد .

گذشته از موارد فوق ، فاستر و مک داف بحث جالبی را در مورد ریشه یابی رکود جهانی جاری مطرح کرده اند . تحلیل شان در باره این بحران نسل جدید را در مسیر دست یابی به اقتصاد با برنامه دمکراتیک- سوسیالیسم- که احتیاجات انسان را بر سود ومنفعت ارجح می داند یاری خواهد کرد .

 

توضیحات  مترجم:

1.منظور از اقدامات کینزی ، دخالت بیشتر دولت در اقتصاد و اقدامات رفاهی است . دولت با برنامه ریزی اقتصادی سعی می کند بر بدبینی توده ها به سیستم سرمایه داری  که در اثر بحران اقتصادی ایجاد شده غلبه کند  ؛ و از سوی دیگر قدرت خرید بخش بزرگی از مصرف کنندگان را افزایش دهد تا بازار دوباره رونق گیرد .

2.جی ام مخفف کمپانی معظم جنرال موتورز سازنده انواع و اقسام اتوموبیل های سواری و تراک و  مینی ون و فول سایز ون  شورولت ، کادیلاک ،بیوک ، اولدزموبیل و پونتیاک و غیره

3.جی ای مخفف کمپانی عظیم جنرال الکتریک سازنده انواع و اقسام ماشین الات ؛ یخچال ، ماشین ظرف شویی ، ماشین لباس شویی و خشک کن ، دینام ها و ژنراتور های کوچک و بزرگ مختلف

4 سیوینگ اند لون نام بانکی بود که با کلاهبرداری اعتماد مردمی را که اکثرا بازنشسته بودند برای سرمایه گذاری جلب کرد .صاحبان اصلی بانک پس از بالا کشیدن پول ها اعلان ورشکستگی کردند . اعلان ورشکستگی (چپتر11 ) به نوعی راه فرار را برای سرمایه داران بازمیگذارد تا بدهی ها را نپردازند .همین کاری که کمپانی کرایسلر در آوریل 2009 انجام داد تا از زیر تعهداتش به کارگران فرار کند .