رأی اکثریت خاموش

 

هادی ستار زاده

"ترس" در رویدادی های  مهم سیاسی، نقش کلیدی دارد.   می توان با فرو ریزی آن ،   گامی بسوی آزادی برداشت. یا در تثبیت آن در روحیه جمعی،  وضعیت موجود را تداوم بخشید.  براین پایه می توان با سنجش سطح ترس ، تحولات سیاسی را  بیشبینی نمود. می توان به گفته تئودور ادور نو توجه کرد: " فروریزی ترس به مفهوم انقلاب  است " . هر شهروندی  خواستار آن است که ترسش در لحظه ای فرو ریزد و د ست به انتخاب بزند و خود را در آن  لحظه  آزاد احساس کند. اما حاکمیت  که مفهوم قدرت  را حفظ منافع  گروهی قدرتمندان، ایدئولوژی زدگی  ذهنیت توده  مردم، معنی می کند. و آنرا چون ابزاری بکار می گیرد. تداوم وضعیت  موجود را در قالب ترس عمومی  به اندیشه جامعه  تلقین  کند. در شرایط انتخابات، مبارزه ای پنهان وجود دارد. بین فرو ریزی و دعوت به شرکت کردن در آنتخابات .صحنه این مبارزه ،اورد گاه هی است که در آن تئوری نظری کاندیدا ها میباشد. که  رقیب ها انتخابی  یا در تحکیم آن و یا از پهلو با این ترس برخورد می کنند. اما  در چارچوب خطوط تعیین شده و خظ قرمز ها.

  قدرت القا کننده ترس است.  که مخالف واگذاری و کنا ر کشیدن از موقعیت اجتماعی خود است ،وهرگرایشی را با  تئوری ترس ، به خودی و غیر خودی می پذیرد و یا خانه نشین می کند.  منطقی که در بازی انتخاب بین  بد و بدتر و  در زمین بازی  قدرت حاکم مشغول باشد، هیچ پایه ای ندارد مگر همسازی کردن در ارکستر قدرت که صدایش فقظ در میان صدای  های گم  شده است. بدون هویت تنها صحنه را پر کرده است.این  خود مبتلا به ترسی از جنس ترس مورد پسند قدرت است. چون تصویری یک بعدی و کلاسیک از انقلاب را درذهن خود دارد. و آنرا ایستا و تغییر ناپذیر می فهمد. و درکی ساده و یگانه از تحولات اجتماعی دارد. این تفکر در میان بخشهای زیادی ازفعالین سیاسی زنده و فعال است.و در این شرایط  دچار سرگیجه  و ناامیدی هستند، رواج دارد.و به دنبال راه سومی نیستند.و این شیوه برخورد با قدرت و ترس ،  پناه بردن در سایه ترس است .که متعقد است ، هر گونه تغییر ی منجر به خرابی بیشتر می شود. چرا که زمینه ها یک دیگر گونی بنیادی فراهم  نیست .

اما پرسش این است ، آیا  به زیر این چتر ترس پناه گرفتن ادامه فاجعه نیست؟. فاجعه همان  تبعیت تام و تمام از قواعد زندگی روزمره گی  و تلاش بیمارگونه ، برای حفظ موقعیتی است که در آن قرار گرفته .

تنها پاسخ دادن به این پرسش جدی است که ترس موجود  جهت خود را تعیین می کند. یا گسترش،  یا بایستی فرو ریزد.با این پیش در آمد  بایستی به عنوان انسانی روشنفکر، منتقد قدرت، ومنزوی شده ،توسط سرکوب ماشین ترس آفرین قدرت ، بر الغای ترس  باید رای داد ، یا بر تداوم فاجعه؟

 با پاسخ دادن به این پرسش  می توان از بازی در میدان ترس کنار کشید ، و آن را یاری نکرد.

 ایا  تحریم  انتخابات به صورت گسترده مگر در پروسه انقلاب نمی گنجد؟مگر در همین لحظه آزاد نیست ،که ذهن انباشته از سئوال، به چه باید کرد؟ می رسد. مگر همبستگی ، خود یابی،  مبدل به "ما همه مردم هستیم" به صورت حقیقت فعال منجر نمی شود. و این همانا انکار ترس است.  بر  این نظر است، که شکل نمادین انقلاب تحول می یابد.اما نمیمرد.  قدرت های سلولی  هر فرد برای شکست القا کننده گان ترس ،  در اتحادی  نانوشته  پلاتفرم خود بیان می کنند. آن هم در عمل ،این  اعتراضی است  آگاهانه، مسئولیت پذیر، و خودمختار . واکنشی مثبت به ترسی است که قدرت حاکم به شکل توهم وارد حافظه جمعی می کند.

موضع اکثریت ما مردم در باره انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران چه خواهد؟ پاسخ  دادن می تواند بسیار ساده و معمولی باشد،

جمهوری اسلامی  زندگی را تهی ازنفس زندگی،و ملال انگیز،و در دره عمیق مشکلات فرو برده است .  فرو کاسته شدن امروز از فردا ، ابری از ترس را در جلو آفتاب ، این فضای حاکم در حیات نظری مردم، تضمین کننده تداوم فاجعه است. و این همان شمائی از ترس  است ،و همان وحشت بززگ و مانع پرشسگری شده است. و انسان را وادار ساخته است از ترس به زیر شعار ، "نظم زندگیت به هم می خورد." پناه جوید.

اما موضع  مردم بایستی ، روشن و اثباتی  باشد. اما نمی توان با این زبان با مردم به گفتگو نشست،بایستی از منظق و زبان قدرت حاکم با آنها سخن گفت. و آن همان شناخت  دوست و دشمن است . چرا که حاکمیت از طریق همین روزنه، ترس را القا می کند. و ان همان  آست که در بلا گفته شد." نظم زندگیت بهم می خورد"

 انتخابات ابزاری است برای کسب قدرت دولتی و نیز ماشینی  برای کنترل و مدیریت جامعه ، در شرایط کنونی در ایران. حاکمیت تلاش دارد ،با کشیدن مردم به پای صندوق های رای گیری نمایشی را در صحنه داخلی وجهانی به صحنه بیاورد. حداکثری شعار اول هر کاندیدای است. وحشت حاکمیت از خلاء حضور مردم است بنا براین، این وجود است، که سیاست را معنا می بخشد.

 فدرت های سیاسی ، از توانمندی و خودمختاری زیادی برخودارند. تلاش می کنند مسیر فکری انسان محاطه شده در حوزه قدرتش  را از طریق مرزبندی دوست و دشمن ترسیم  کنند. و موجودیت سیاسی آنها در گرو وجود واقعی یک دشمن است.و مانع های در برابر حاکمیت خود  را با این  تییر از مسیر قدرت بر دارند. دوست کی هست؟ و دشمن کیست؟! و تمامی کشمش های جهان بر پایه این تز شکل می گیرد. در  سیاست  بوش  بر پایه دمکراسی و  میدان عمل سرمایه دوست و دشمن را متمایز می شد و می شود. ودر  جمهوری اسلامی بر مبنای دین و ضد حکومتی دینی، تا آنجا پیش می رود ، که حتی منتقدان دینی را دشمن خود می داند. دشمن توهمی که قدرت را استحکام می بخشد و تیغ برنده هر زبانی است که مخالف خوانی کند.

اما  مخالفان تداوم وضعیت موجود که همان اکثریت نسبی رای دهندگان می باشند، فعالانه بایستی نقش دشمن فرضی را بخوبی شناسائی کنند.و آنرا ازژرفنای زندگی خود بیرون بیاوردند. از بستر زندگیشان. از مجرای  انچه آنها را به تکرار  زندگی روز مره و ملاانگیز و بی افتخار.با ایجاد ترس از دشمن، مانع تغییر وضعیت موجود می شود و  آزادی را دربند می کشد. دشمن مگر سیمای سلطه گر نیست ، مگر سرکوب نمی کند، مگر از مشارکت  به طور آزادانه در سیاست  محروم نمی کند. دشمن مگر با ایدئولوژی حاکمیت نمی کند، به تداوم سلطه خود ادامه نمی دهد. و همچنان که دولت ها، بر اساس منافع گروهی و یا طبقاتی خود و در دفاع از وضعیتی که آنها را بر ارکه قدرت نگه میدارد، به تمایز دوست و دشمن می پردازند.  بر این پایه شناخت دوست و دشمن همان آگاهی مشارکت فعالانه است . که در لحظه فرو ریزی ترس عمومی. واز انجا که  درک حاکمیت از مردم همان پذیرش معیار های ترس ایجاد شده است،و  تنها با عبور از این ترس ایجاد شده توسط دشمن ، راه انقلاب  گشایش می یابد. و در شرایط کنونی اعتراض مردم می تواند همانا مخالفت با ایجاد ترس باشد. که تمامی دستگاهای حاکمیت از اصلاح طلب وتا عقلگرا ، اصولگرا تا ائتلافگران دولت ملی همان تداوم ترس یعنی تداوم فاجعه را  در  سیاست خود گنجانیده اند. و فرو ریزی این ترس از جانب توده های فعال نباید  ،به میدان بازی  بد و بدتر  برده شود.

فاجعه همان تقسیم بندی جنسیتی ، نادیدن گرفتن هویت ملی قومی، امیتاز دهی بر معیار پذیرفتن این ترس الغائی از جانب حاکمیت است،و ترس را در سایه شوم جنگ تولید  می کنند.فاجعه در قامت سرکوب کارگران بر مطالبات طبقاتی شان، در الوده ساختن محیط زیست،در نادیده گرفتن حقوق پایه ای انسان ، در قتل های زنجیره ای، در خاتون آباد ها، در خاوران، و در شکستن قلمها، و سر اخر در سر فرود آوردن غرور آدمی در برابر ترس از قدرت. در این دوره از انتخاب در جمهوری اسلامی ، یاد گفته لنین می تواند مفید واقع شود،« اشخاصی که گمان می برند سیاست یک سری دوز کلک بی مقدار است.که بعضی وقت ها به کلاه برداری و قالتاق بازی پهلو می زند . بی برو برگرد یاوه می بافند. طبقات را نمی توان فریب داد و سر شان کلاه گذاشت». بنابراین، قدرت می خواهد ترس را در روح جمعی جامعه  نهادی کند، و ما می خواهیم بر پایه غریزه انسانی مان بر ترس غالب شویم. بر پایه همان تقسیم بندی حاکمیت ، دشمن ما جمهوری اسلامی است ،و نباید  ادامه این ترس را تائید کنیم .و در خانه می مانیم ، و کارت انتخاباتی را برای فردای بدون ترس در جبب خواهیم گذاشت ، و آنرا بررف خانه می گذاریم. بدین وسیله یک قدم از ترس  وتداوم فاجعه فاصله گرفت. این خود یکانقلاب است .