در
مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران
صادق
افروز
انتخابات
ریاست جمهوری دهم در ماه خرداد امسال برگزار می شود .(دوره
ریاست جمهوری درایران 4 ساله است).این انتخابات بر خلاف
پروسه تعیین ریاست جمهوری در دمکراسی های
غربی چون اروپا و آمریکا یک ویژگی مشخص دارد . در
دمکراسی نوع جمهوری اسلامی نمایندگان باید از
صافی نظارت استصوابی ولایت فقیه بگذرند . نمایندگان
نه تنها باید وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی که
همانا اعتقاد به ولایت فقیه به عنوان تصمیم گیرنده
نهایی به ثبوت رسانده باشند ؛ بلکه پس از گذشت سی سال از عمر
این نظام و رشد و گسترش بورژوازی عظیم بوروکراتیک که در
تمامی رشته های مهم اقتصادی کشور ریشه دوانده است
می بایست خود را به عنوان محافظان چنین سرمایه ای
معرفی کنند . چهره های مسلمان و حتی معتقد به ولایت که
اهمیت این دومی را درک نکنند از صافی الک به بیرون
پرتاب می شوند .اکبر اعلمی نمونه مشخص چنین پرتاب شدنی
بود که علیرغم مسلمان بودن و معتقد به ولایت فقیه بودن شانس
ادامه مبارزه انتخاباتی را نیافت.
تاریخ
سی ساله جمهوری اسلامی در رابطه با انتخابات ریاست
جمهوری سراسر خونین وننگین بوده است .از همان بدو تاسیس
در سال 1357 با ایجاد گروه های سیاه فشار مثل حزب الله حمله به
گروه های سیاسی تنش
بین سازمان مجاهدین خلق و ترکیب ارتجاع حاکم ، بنی صدر به
سوی مجاهدین چرخید . با توجه ماهیت اپورتونیست
بنی صدر به وضوح می توان گفت که او در پیش بینی
آینده اشتباه کرده بود .و در وسعت و قدرت و رشد نیروهای سازمان
مجاهدین دچار اشتباه شده بود.وگرنه کنار همان روحانیت که از
پاریس همراهشان آمده بود جا خوش می کرد . به هرحال این دوره
مشخصات خاص خودش را داشت . روزنامه انقلاب اسلامی ارگان هواداران بنی
صدر که توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین به نام نواب
صفوی – با آن آخوند جنایتکار اشتباه نشود – اداره می شد به صورت
پر تیراژ ترین روزنامه کشور درآمد . نواب صفوی از فعالین
جنبش دانشجویی در خارج از کشور در دانشگاه یو سی ال ا
آمریکا بود.
با اعدام سعید
سلطان پور شاعر انقلابی و محسن فاضل از اعضای سازمان پیکار در
راه آزادی طبقه کارگر که سالها در کنار انقلابیون فلسطینی
جنگیده بود موج اعدام ها آغاز شد . دوره کوتاه آزادی های
مطبوعاتی به پایان رسید و سازمان های سیاسی
دوباره مخفی شدند . بنی صدر با کمک مجاهدین از ایران خارج
شد .پس از بنی صدر ، رجایی به ریاست جمهوری
رسید . رجایی که آدم ساده لوحی بود و به هیچ وجه
پیچیدگی های سیستم سرمایه داری را برخلاف
جانشینانش مثل خامنه ای و بخصوص رفسنجانی که در مکتب بساز و
بفروش ها و بندازهای دوران شاه تعلیم دیده بود درک نمی
کرد در انفجاری که معلوم نشد کار چه کسی بوده به همراه نخست
وزیرش باهنر (نویسنده کتاب های تعلیمات دینی
در زمان شاه ) کشته شد . انفجار های مشابهی 70 نفر از رهبران حزب
جمهوری را از بین برده بود . پس از رجایی ، خامنه
ای که اکنون مقام ولی فقیه را بدوش می کشد رئیس
جمهور شد. در دوران خامنه ای نهاد نخست وزیری هنوز وجود داشت و
نخست وزیر هم کسی نبود جز همین آقای میر حسین
موسوی که اکنون با رنگ سبز تبلیغاتی و سرود به سرقت رفته
آفتابکاران چریک های فدایی و مرغ سحر عارف
قزوینی ملی گرا
کاندید مقام ریاست جمهوری شده است . این دوران که مصادف
است با ادامه و کش دادن جنگ ایران وعراق و کشتار وحشیانه
زندانیان سیاسی و به ویژه کشتار دسته جمعی
زندانیان در سال 67 از سیاه ترین دوران های تاریخ
ایران در دو هزار سال اخیر است .پس از موسوی نهاد نخست
وزیری از سیستم اداره جمهوری اسلامی حذف شد.بساز
بفروش محله های غرب تهران هاشمی رفسنجانی به مدت 8 سال بر
کرسی این مقام تکیه زد . رفسنجانی مارمولک زیرکی بود که
روانشناسی مردم مذهبی را در مکتب فیضیه آموخته بود و آنرا
با دوز و کلک های بساز بفروش ها پیوند می زد .او و خانواده اش
هم اکنون از طرف مجله فوربس در ردیف ثروتمند ترین خانواده های
جهان قلمداد می شوند . اگر در دوران 8ساله رفسنجانی مردم هنوز از
زیر ضربات استبدادحاکم کمر راست نکرده بودند . با انتخابات دوره بعد و آمدن
خاتمی به صحنه دوره جدیدی آغاز شد . خاتمی که از زمان
تاسیس جمهوری اسلامی صاحب مقامات مختلف از جمله وزیر حج
وزیارت و وزیر ارشاد ( بخوانید سانسور )بود ناگهان با شعار
اصلاحات به میدان آمد .در این دوره بیش از هر زمان دیگر
شاهد این واقعیت بودیم که اگر حزب انقلابی در جامعه نباشد
و تجربیات گذشته را به شکل جمع بندی شده در اختیار توده ها قرار
ندهد، توده ها جذب شعار های فریبنده و توخالی به اصطلاح اصلاح
طلبان خواهند شد . رفرمیست های رنگارنگ از حزب توده و اکثریت
گرفته تا جبهه ملی و شخصیت های منفرد رفرمیست مثل
مرتضی محیط وعلمداری ونیره توحیدی و
دیگران بدنبال خاتمی و دارو دسته اش روان شدند . استدلال این
دسته این بود که هرجا توده ها حضور دارند ما باید با توده ها
باشیم . این ها فراموش می کنند که زمانی اکثریت
توده ها ، هیتلر را درآلمان ، موسولینی را در
ایتالیا و پرون را در آرژانتین پشتیبانی می
کردند.رفرمیست ها از آنجاییکه از منافع حقیر کوتاه مدت
خود حرکت می کنند منافع دراز مدت توده ها را لگد مال می کنند . چشم به
بالا دارند وعاجزانه تمنا می کنند .آن ها زمانی به خاتمی
دخیل بستند، زمانی منتظر معجزه از امامزاده بدون معجزه گنجی
شدند و حالا بین موسوی و
کروبی در نوسانند .
همان زمان که
خاتمی مشغول در فشانی بود و تمدن ها را به صلح و صفا دعوت می
کرد بورژوازی بوروکراتیک سنگر های اقتصادی و مناقصه ها را
یکی پس از دیگری فتح می کرد .بورژوازی
بوروکراتیک ترکیبی است از سرداران سپاه و مقامات
امنیتی و بازجوها وشکنجه گران که پس از پایان جنگ ایران
وعراق و کشتار زندانیان در سال 67 به تدریج برقدرت سیاسی
و اقتصادی خود افزودند و هم اکنون بخش مهمی از اقتصاد ایران را
در کنترل خود دارند . همین بخش پس از خاتمی کاندید خود
احمدی نژاد را بر مصدر ریاست جمهوری نشاند .با افزایش
ناگهانی بهای نفت از 33 دلار در زمان خاتمی به 145 دلار در سال
سوم ریاست جمهوری احمدی نژاد این بخش از سرمایه
داری ایران به ثروت های افسانه ای دست یافت
.سیاست های به غایت ضد مردمی احمدی نژاد موجب بالا
رفتن نرخ تورم و فشار بیش از حد بر زحمتکشان شد .سیاست های در
های باز برای ورود کالاهایی همچون شکر (که صد البته اجازه
وارد کردن آن را تنها نور چشمی ها و سردار ها دریافت می کنند)
که گویا برای غلبه بر تورم در پیش گرفته شد نه تنها کمکی
به پایین بردن تورم نکرد بلکه به صنعت نیشکر ایران
نیز لطمات زیادی وارد کرد .کارگران نیشکر هفت تپه در
مقابله با چنین سیاست هایی سندیکای مستقل خود
را تشکیل داده علیه سیاست های خانمان برانداز و ضد
کارگری دولت احمدی نژاد وارد عمل شدند .کارگران در تظاهرات
پرشکوهی که برپا کردند فریاد می زدند : " کارگر هفت تپه
ایم گرسنه ایم گرسنه " . رژیم جمهوری اسلامی
پاسخ کارگران را با دستگیری رهبران سندیکا داد . آنها به زندان
و ممانعت از فعالیت سندیکایی محکوم شدند . در دوره
احمدی نژاد کارگران در مجتمع ها ی بزرگی همچون شرکت واحد
اتوبوسرانی تهران و حومه ، نیشکر هفت تپه و ایران
ناسیونال بیش از پیش در سازمان های توده مستقل خود متشکل
شده و شوراهای اسلامی انتصابی را نفی کردند.پاسخ
احمدی نژاد به همه این جنبش ها چیزی جز ارسال لباس
شخصی ها ، ضرب و شتم و دستگیری و شکنجه رهبران کارگری
نبود.در حمله به محل سندیکای کارگران شرکت واحد ، مامورین
رژیم پس از پاره کردن اسناد و کتاب ها به کارگران حاضر در جلسه حمله ور شده
با چاقو زبان منصور اسانلو را بریدند . پس از این حادثه منصور
دستگیر و سپس به پنج سال زندان محکوم شد .در مراسم اول ماه مه امسال
نیز گزمه های رژیم به شرکت کنندگان حمله کردند و در حدود 100
نفر را با خود بردند که از وضع آنان هنوز خبری نیست .این ها
گوشه ای از اقداماتی بود که در زمان ریاست جمهوری
احمدی نژاد علیه فعالیت های توده ای در جهت سازمان
یابی و تشکل مستقل انجام شد .
تا زمانی که
چنین سیستمی بر سرکار است توقع تغییر اساسی
از کاندید هایی که از فیلتر نظارت استصوابی گذشته
اند توقع بی جایی خواهد بود .شعار های به کار گرفته شده
توسط این کاندیدها تنها برای کسب رای است .در این
کمدی – تراژدی انتخابات محسن رضایی سرکرده سابق سپاه که نقش
بسیار موثری در سرکوب اقلیت های ملی در کردستان
،ترکمن صحرا و خوزستان داشت ناگهان به
عنوان مجری آینده برابری سازی های ملی ظاهر
می شود . موسوی که در دوره نخست وزیری او کشتار وسیع زندانیان در دهه 60
به وقوع پیوست از حق و حقوق زندانیان و آزادی زندانیان
سیاسی سخن می راند . احمدی نژاد که در دوره انتخاباتی
قبلی با شعار افشای مافیای اقتصادی ، وعده
های توخالی بسیاری داده بود و بر خلاف این وعده ها
مافیای اقتصادی را که همانا سرداران سپاه و گنده های
امنیتی بودند بیش از هرزمان دیگر ثروتمند تر ساخت و
سعی کرد با زندگی به ظاهر ساده خود عوام فریبی کند ؛
دوباره اسب زین کرده از کیسه بیت المال برای خرید
رای سیب زمینی پخش می کند .
در
شرایطی که در ایران بنیاد ها وسازمان های غول
پیکر و عظیم الجثه ای وجود دارند که بر بخش مهم و قابل
توجهی از اقتصاد ایران کنترل دارند و با انتخاب این یا آن
رئیس جمهور کوچکترین تکانی نمی خورند و به کسی هم
نباید حساب پس بدهند چگونه می
توان انتظار داشت که رئیس جمهور جدید بتواند کار تازه ای بکند .
تا زمانی که این رژیم بطور اساسی از پایه
تغییر نکند و قانون اساسی اش که ولی فقیه را بالا
ترین مرجع تصمیم گیری می شناسد به زباله دانی
پرتاب نشود ؛ آمدن این یا آن رئیس جمهور هیچ
تغییری در وضع مردم نخواهد داد .ابعاد گسترده سرمایه
بنیاد شهید ، بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی با
بزرگترین کمپانی ها و کارتل های جهان قابل مقایسه است
.اگر کسی فکر کند رئیس جمهور آینده از بین این چهار
نفر می تواند بدون اجازه واعظ طبسی در مشهد آب بخورد به خطا رفته است
. برای تغییر وضع چاره
ای جز تغییر اساسی
رژیم حاکم نیست . در
این تغییر قانون اساسی ولایت فقیه رژیم
اسلامی جایش را به قانون اساسی سکولار و مردمی
میدهد .قانونی که به جای تشویق سرکوب زحمتکشان و باند
های سیاه و شکنجه وزندان فعالین کارگری و
دانشجویی ، توده های کار و زحمت را در سازمان دهی توده
ای شان یاری رسانده ، مذهب را به امر خصوصی مردم
تبدیل کرده ، دست سرمایه داران و انگل ها را از سفره مردم قطع کرده و
آزادی های سیاسی را تضمین بنماید . در دوره
جدید خیمه شب بازی انتخاباتی وظیفه انقلابی ما توضیح
همین واقعیات و تشویق توده ها به متشکل شدن در سازمان های
توده ای مستقل خودشان است .
جوانان
بسیاری که در دوره انتخابات پیشین حق رای نداشتند
امروزه خسته وتحقیر شده از برنامه
های ارتجاعی احمدی نژاد بدون آگاهی از مسیر
مشابهی که توسط جوانان هم سن وسالشان 12 سال پیش طی شده
مشتاقانه به خیابانها آمده اند .آنها با پوشیدن پیراهن
های سبز وبر سر کردن روسری های سبز به موسوی امید
بسته اند .اما موسوی تنها خاتمی دیگری است که
پتانسیل و شور جوانان را به نردبانی برای کسب قدرت
سیاسی تبدیل خواهد کرد .جوانان آن دوره خسته و زجر دیده
در کنار نشسته اند . جوانان امروزه در خلا حزب انقلابی به موجود بی بو
خاصیت دیگری امید بسته اند .این تراژدی تا
کی تکرار خواهد شد؟
3 جون 2009