سکوت سرشار از نا گفته هاست

 

ارژنگ بامشاد

 

جمعیت میلیونی  تظاهرکنندگان در تهران در روز سه شنبه 26 خردادماه  از میدان ونک تا میدان تجریش و در روز چهارشنبه 27 خرداد 1388 از میدان هفت تیر و خیابان فاطمی در سکوت به راهپیمائی پرداختند. این سکوت با شکوه، به احترام به خون جان باختگان  تظاهرات 25 خرداد در میدان آزادی و دیگر شهدا در شهرستان ها انجام گرفت. آن ها از این طریق همبستگی خود را با خانواده های این جان باخته گان راه آزادی اعلام کردند. اما این سکوت به آن معنا نبوده و نیست که گویا حرف و شعاری در میان نیست. این سکوت، فریاد پرطنینی است که مرزهای ایران را در نوردیده و به  جهانیان نیز رسیده است. امروز هیچ روزنامه، نشریه و رسانه ی جدی ای در جهان را نمی توان یافت که  تیتر اولش خبر مقاومت ضد کودتائی مردم ایران نباشد.

مردم کشور در تظاهرات روزهای 23 تا 26 خرداد در تظاهرات خود، با شعارهای متنوعشان نشان دادند که چه می اندیشند.

 

اولین واکنش مردم در تظاهرات گوناگونشان، اعتراض به تقلب در انتخابات بود. تقلبی که همه را در بهت و حیرت فرو برد. اما این بهت و حیرت اولیه به سرعت به فوران خشم  و در ادامه خود به جنبشی میلیونی مبدل شد. جوهر شعارهای مردمی که با صدای بلند به گوش همگان رسیده و همچنان می رسد دفاع از حق رأی عمومی است. تردیدی نیست که انتخابات دوره دهم همانند همه انتخابات انجام شده در رژیم جمهوری اسلامی تنها رقابتی بوده است میان نمایندگان وابسته به جناحهای گوناگون رژیم که آنها هم، به نوبه خود، از غربال نظارت شورای نگهبان گذشته اند.این هم واقعیتی است که اعتراض امثال موسوی  نه به فقدان حق رای عمومی بلکه به عدم وجود رقابت منصفانه میان کاندیداهای گوناگون رژیم حاکم بوده است. کسی که نظارت شورای نگهبان و یا دیگر نهادها را برای غربال کردن کاندیداها قبول داشته  باشد، نمی  تواند مدافع حق رأی همگانی، آزاد و مخفی باشد. اما دستکاری و تقلب دستگاه ولایت برای پیروز کردن کاندیدها  خود وآگاهی مردم از این که رای آنها حتی در چهارچوب تعیین شده توسط دستگاه ولایت بازیچه تقلب و دستکاری شده است فوران خشم آنها را به  جنبشی توامند  برای دفاع از حق رای عمومی مبدل ساخت.

تقلب، یک درصد، دو درصد، نه 53 درصد.

هاله ی نور را دیده، رأی ما را ندیده.

 رأی ما را دزدیدند، باید به ما پس بدند.

موسوی، موسوی، رأی ما رو پس بگیر.

می جنگم، می میرم، رأی ام پس می گیرم.

 

اما نکته جالب این است که در شرایط کنونی کشور، مردم به خوبی می دانند که رأی شان توسط چه کسانی دزدیده شده و از این رو در برابر آن ها مقاومت را سازمان می دهند. این روشن بینی و مقاومت را در شعارهای مردمی می توان دید:

دولت کودتا، استعفاء ، استعفاء.

نصر من الله و فتح القریب، مرگ بر این دولت مردم فریب.

احمدی پینوشته، ایران شیلی نمیشه.

 

مردم همچنین  به خوبی می دانند که احمدی نژاد کاندیدای رهبر و بلوک نظامی ـ امنیتی کودتاچیان است و در چهار سال پیش نیز با تقلب در انتخابات به قدرت رسیده است. او که خود را به پشتوانه سپاه و بسیج و نیروهای نظامی و دستگاه ولایت، قدرتمند احساس کرده و جشن پیروزی بر پا کرده بود، فراموش کرد که توده های جان به لب رسیده چه می خواهند، از این رو با بی ادبی تمام، مردم را به خس و خاشاک تشبیه کرد و مشتی اوباش نامید. تشبیحی که اکنون، در تمامی تظاهرات و حرکت های مردمی، آن را به صورتش تف می کنند. مردم روحیه رزمنده و مقاومت خود را در قبال جسارت این مهره کودتا با شعارهایشان در تظاهرات میلیونی  به خوبی نشان داده اند:

احمدی به هوش باش، ما ملتیم نه اوباش.

خس و خاشاک توئی، دشمن این خاک توئی.

مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر دیکتاتور.

توپ، تانک، فشفشه، محمود باید جیم بشه.

 

احمدی نژاد که به دستور رهبرش تلاش کرده بود، چه در مبارزات انتخاباتی اش و چه در نطق مراسم جشن پیروزی اش، خود را مدافع حقوق مردم تهیدست نشان دهد و گاه با تظاهر به ساده زیستی و شعارهای عوام فریبانه، آرای توده های  تهیدست را بدست آورد، و یا خود را قهرمان ملی قلمداد کند، در نگاه مردم، حقیرتر و بی عرضه تر از آن دانسته می شود که ردای دیکتاتور محبوب را بردوش کشد. این را در شعارهای تحقیر آمیز مردم در باره او می  توان دید. مردم به خوبی شعارهای عوام فریبانه چهار سال گذشته ی او را دیده اند و بیلان سیاه کارش را همچون ورق پاره ای به صورتش می زنند و عوامفریبی اش را با شجاعت افشا می کنند، وقتی شعار می دهند:

دلاور هسته ای، بگیر بخواب خسته ای.

دولت سیب زمینی، نمی خوایم، نمی خوایم.

عمو دروغ باف،بعله، دروغ ها را خوب بافتی؟ به ملت انداختی؟

دکتر، برو دکتر،

یک هفته، دو هفته، احمدی حموم نرفته.

برادر رفتگر، محمود بردار و ببر.

 

اما پاسخ کودتاچیان به تظاهرات مسالمت آمیز مردم که با شعارهایشان و یا با راهپیمایی سکوت در مقابل آن ها ایستاده بودند، گلوله، باتوم و گاز اشک آور بود. مزدوران بسیجی، لباس شخصی ها و نیروهای امنیتی و سپاه در کوچه و خیابان و در کوی دانشگاه و خوابگاه های دانشجویی، به جان مردم افتادند تا بلکه بتوانند جلو سیل خروشان مردمی را بگیرند. اما هر جا که این اوباشان حزب اللهی به جان پیر و جوان می افتادند مردم با شعار

ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین،

ایران شده فلسطین، مردم به ما محلق شین.

 

همه را به مقاومت فرا می خواندند. این امر در میان حرکت های دانشجویی نیز از برجستگی خاصی برخوردار بود. اما وقتی نیروهای بسیجی در میدان آزادی از قرارگاهشان به سوی جمعیت آتش گشودند، و تعدادی را در خون خود غرقه کردند، جمعیت و بویژه زنان فریاد می زدند

نترسین، نترسین، ما همه با هم هستیم.

بسیجی بی غیرت، دشمن جون ملت.

 

و برای آن که خشم و نفرت خود را به جانیان نشان دهند و تاکید کنند که از خون شهیدانشان نخواهند گذشت فریاد می زدند

می کشم ، می کشم ، آن که برادر کشت.

 

سرعت ارتقای شعارهای توده ای که در طول تنها یک هفته، این چنین همه جانبه مسائل مردمی را بیان می کند، بیان خشم فروخفته و تکامل یافته ای است که به انفجار رسیده است. مردم به جائی رسیده اند که دیگر نمی خواهند چون گذشته زندگی کنند و برای ساختن زندگی شایسته شأن انسانی، حاضرند از جان خود مایه بگذارند. این امر در روحیه توده ای مرحله ای است که به راحتی بوجود نمی آید. باید این روحیه شورانگیز را شناخت و در راستای تحقق خواست ها و آرزوهای انسانی این مردم جان به لب ر رسیده با تمام توان به سازمانیابی ومتشکل شدن آن ها کمک کرد تا شکل گیری اقتدار توده ای فراهم شود و امکان موج سواری شخصیت ها و نیروهائی که مردم را تنها به عنوان نردبان ترقی خود احتیاج دارند فراهم نشود.

 

ارژنگ بامشاد

http://bamschad.wordpress.com/

28 خرداد 1388