ندا آقا سلطان،

 ندای مظلومانه مقاومت مردم ایران

 

ارژنگ بامشاد

 

وقتی تیر کینه،نفرت، تعصب و تحجر دستگاه ولایت، در ساعت 19 و پنج دقیقه  30 خرداد 1388، قلب ندا ، با آن همه آرزوهای شیرین برای زندگی انسانی را منفجر کرد،

وقتی تیر خشونت "سربازان گمنام امام زمان" و "جان نثاران " ولی فقیه حکومت اسلامی، پیکر ندا را در خیابان کارگر، تقاطع  خسروی و صالحی نقش زمین کرد،

وقتی خون گرم ندا ، چهره معصوم اش را سرخ گون کرد، و فریاد بمون، بمون استادش و شیون اطرافیان او را بدرقه می کردند،

وقتی برای تحویل جنازه به خون تپیده اش، شرط گذاشتند که قسمتی از استخوان رانش را جدا کنند،

وقتی به خانواده اش اجازه ندادند در غم او به سوگواری بنشینند و مراسمی برایش برگزار کنند،

وقتی خانواده اش را از خانه شان بیرون کرده و به جای نا معلومی منتقل کردند،

همه به چشم خود دیدند و به گوش خود شنیدند، چه جنایت کارانی در ایران  بر سرکارند و چه بر سر مردم می آورند. حالا که ویدئوی 42 ثانیه  پایانی زندگی ندا، در تلویزیون های جهان به نمایش درآمده و در سایت های خبری جای گرفته ، همه در یافته اند که مقاومت مسالمت آمیز مردم ایران برای گرفتن ابتدائی ترین حق شهروندی خود، با چه خشونت جنایت کارانه ای روبرو شده است. تنها ندا نبود که چنین مظلومانه جان داد. آن دانشجویی اصفهانی نیز به همین شکل مظلومانه جان شیرینش را تقدیم آزادی و رهایی مردمش کرد. آن ده ها جوانی که در دوشنبه 24 خرداد، در حوالی میدان آزادی با تیر بسیجی های مزدور بر خاک افتادند، هم برای دفاع از آزادی  و رهائی از ستم استبداد دینی و حاکمیت سرمایه، جانشان را فدا کردند. بی جهت نبود که در آن لحظاتی که مزدوران بسیجی بر سر مردم گلوله می ریختند، زنان و مردان پرشوری که در آن جا جمع بودند، نه تنها ترسی به خود راه نمیدادند، بلکه فریاد می زدند: "نترسیم، نترسیم، ما همه با هم هستیم."

 آن چه امروز مردم جهان را این چنین نگران و با احساس، مشتاق  و همراه  مقاومت مردم ایران کرده و همدردی و حمایت آن ها را برانگیخته، مخابره تصاویر این مقاومت شکوهمند و پستی و دئانت و قساوت نیروهای سرکوب حکومت اسلامی است. چون امروز هر ایرانی تلفن همراه به دست، یک خبرنگار شده ، امکان شکستن دیوار سانسور و سکوت فراهم گشته  است. وگرنه رژیم اسلامی، همان رژیمی است که ظرف مدت چند هفته در تابستان 67 به فرمان رهبرش خمینی، ده ها هزار زندانی سیاسی که دوران محکومیتشان را می گذراندند را حلق آویز کرد و بر خانه های بسیاری از مردم این دیار، غبار مرگ پاشید. این همان رژیمی است که پاسدارانش به دختران جوان، قبل از اعدام، تجاوز می کردند با این ادعا که دختر نباید باکره از دنیا برود. این همان رژیمی است که شهدای بسیاری را در گورهای بی نام و نشان به خاک سپرده که حتی خانواده هایشان از محل دفن عزیزانشان بی خبرند. این همان رژیمی است که تعدادی از روشنفکران و هنرمندان و فعالین سیاسی را در قتل های زنجیره ای ، با طناب و چاقو و قمه کشت. این همان رژیمی است که صدها تن از فعالین سیاسی را در خارج از کشور ترور کرد. این همان رژیمی است که جوانان کرد و عرب و بلوچ را به بهانه های گوناگون به چوبه های دار می آویزد.

اما اکنون که فیلم های ارسالی از ایران،مقاومت مردم، مبارزه و فریاد آزادی خواهی آن ها، قساوت و خشونت نیروهای سرکوب را به همگان نشان داده است، جان باختن ندا آقا سلطان به سمبل مقاومت مردم ایران تبدیل شده است.

ندا، ندای حق طلبی مردم شده است. ملتی که فریاد می زند: "می جنگم، می میرم، رای ام را پس می گیرم". زیرا مردمی که در بی حقی کاملی بسر می برند و تمامی نهادها و ارگان ها و بنیادها و سازوکارهای حکومتی برای تداوم این بی حقی به کار افتاده اند، نمی خواهند بیش از این به این بی حقی تن در دهد. حکومتی که حتی حق ابتدایی شهروندی مردم یعنی حق رأی دادن آن هم در انتخاباتی کاملأ کنترل شده را بر نمی تابد، چگونه می تواند دیگر حقوق مردم را در زمنیه های گوناگون به رسمیت بشناسد. حکومت اسلامی بر پایه قدر قدرتی و ولایت مطلقه ولی فقیه و بی حقی کامل مردم سازماندهی شده است. اکنون مردم این شیوه ی قرون وسطایی حکومت را بر نمی تابند. اما بی حقی مردم تنها به عرصه حقوق شهروندی خلاصه نمی شود. حق  زندگی انسانی از مردم  گرفته شده است. حکومت اسلامی در طول سی سال حاکمیتش، فقر، گرانی، تورم و گستردگی فاصله فقیر و غنی را باعث شده است. بسیاری از  کارگران حتی در برابر کارشان، دستمزد کافی و به موقع دریافت نمی کنند. دستمزدی که کفاف زندگی حداقلی را نیز نمی دهد. حق کار، در این کشور، معنا و مفهومی ندارد. نرخ دو رقمی بیکاری، امید جوانان به آینده بهتر را نابود ساخته است.

ندا، ندای مقاومت مردم شده است. مقاومت ملتی که سال هاست زیر فشار استبداد دینی حکومت اسلامی، برای زندگی انسانی می جنگند. مردم ایران نخواسته و نمی خواهند، به الگوهای زندگی متحجرانه دولتیان تن در دهند. حکومت اسلامی علیرغم سازماندهی انواع و اقسام گشت های امر به معروف و نهی از منکر، گشت های خواهران زینب، گشت های ارشاد و دیگر نهادها و ارگان های تبلیغی و تهیجی و ارشادی، هیچگاه نتوانست الگوهای زندگی و بایدهای و نباید های خود را بر مردم  تحمیل کند. مردم و بویژه جوانانی که سی سال در برابر این بایدها و نباید ها مقاومت کرده اند، اکنون خشم خود را در سراسر ایران فریاد می کنند.

ندا، ندای آزادی خواهی مظلومانه مردم شده است. ملتی که فریاد "مرگ بردیکتاتور" اش، حالا دیگر جهانی شده است. مردم ایران سال های سال  زیر تیغ سرکوب حکومت از تمامی آزادی های سیاسی و مدنی خود محروم شده اند. آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده، آزادی پوشش، آزادی انتخاب شغل، تحصیل و محل زندگی، و دیگر آزادی ها، در حکومت اسلامی کفر ابلیس است. اما اکنون، مردم با فریاد آزادی خواهانه خود، علیه سرکوب این آزادی ها شوریده اند. این شورش، در سکوت و آرامشی تحسین برانگیز، خود را نشان داده است. حتی شورش در سکوت همِ، ارکان حکومت اسلامی را لرزانده است.

ندای ندا، بی پاسخ نخواهد ماند. این ندا، در سرتاسر این مرز و بوم طنین خواهد افکند. کوچه ها و خیابان ها را در خواهد نوردید. به کارخانه ها و کشتزارها رسوخ خواهد کرد. در بیمارستان ها، ادارات و مراکز خدماتی انعکاس  خواهد یافت. مدارس، دانشگاه و مراکز آموزشی را تسخیر خواهد کرد. به چهارگوشه این کشور سر خواهد کشید، از آذربایجان و کردستان  تا بلوچستان، از ترکمن صحرا تا فارس و خوزستان و خراسان و گیلان و مازندران عبور خواهد کرد و خود را در اعتصابات کارگری، در اعتراضات مردمی، در حرکت های دانشجویی و جوانان، در قدرت بخشیدن به جنبش زنان  و در همبستگی های توده ای متجلی خواهد کرد. این خون و دیگر خون های پاک، به هدر نخواهد رفت. از این خون های پاک فرزندان وطن، لاله های سرخ آگاهی و مبارزه قد خواهد کشید. لاله های سرخ گونی که سیاهی حاکمیت اسلامی را در هم خواهد پیچید. http://bamschad.wordpress.com/

چهارم  تیرماه 1388 ـ 25 ژوئن 2009