از ترس به ارعاب روی آورده اند

 

چرا باید در برابر سیاست ارعاب مقاومت را سازمان داد؟

ارژنگ بامشاد

ابعاد خشونت نیروهای سرکوب دولت ولی فقیه، همه را حیرت زده کرده است. از روزی که رهبر کودتا دستور سرکوب حرکات توده ای را صادر کرد، نیروهای رنگارنگ سرکوب با خشونتی بی مانند به جان مردم افتاده اند. خوابگاه های دانشجویی را به خاک و خون کشیدند. در خیابان به  دختران و پسران جوان، با نشانه گیری شلیک کردند و ده ها تن از آن ها را به شهادت رساندند. گروه گروه جوانان را در خیابان ها و یا در هجوم های  شبانه به خانه ها دستگیر کرده و به شکنجه گاه ها بردند. نیروهای کلاه خود به سر و سرتاپا سیاه پوش را به خیابان ها اعزام کردند تا با باطوم و دیگر وسایل تخریبی، شیشه های ماشین های پارک شده ی مردم و یا شیشه های خانه هایشان را در هم بشکنند. کاری را که پیشتر از این، از سربازان روس در چچن و سربازان اسرائیلی در سرزمین های فلسطینی دیده بودیم . در بحبوحه ی این اقدامات، ده ها تن را به اتهام قاچاقچی و غیره اعدام کردند. پنج جوان کرد را در کرمانشاه به دار آویختند. در سیمای کودتایی شان، عکس های تظاهرکنندگان را پخش کردند و خواستند که آن ها را شناسایی و به سپاه معرفی کنند.

تمامی این اقدامات، نمونه هایی از سیاست سرکوبی است که قصد مرعوب کردن مردم را دارد.  آن ها برای این که سیاست مرعوب کردن را با جدیت دنبال کنند و به مردم نشان دهند در امر سرکوب تا به آخر ایستاده اند، به وفاداران نظام هم  رحم نکردند. از فردای کودتا و گسترش تظاهرات میلیونی مردم و اوج گیری فریاد های مرگ بردیکتاتوردر خیابان ها و بر فراز بام ها، به دستگیری گسترده فعالین و سران گروه ها و جریانات اصلاح طلب درونی رژیم پرداختند. آن ها را  به تدارک انقلاب نرم مخلمی متهم ساختند. بنا به  گزارش عفو بین المللی، در سیاه چال های شان برای گرفتن اعتراف از آن ها به همه ی اشکال  شکنجه های روحی و روانی متوسل شدند. به این هم قناعت نکرده و صد نماینده مجلس شان نیز برای به دادگاه کشاندن میرحسین موسوی نامه امضاء کردند و کیهان ارگان قتل های زنجیره ای، خواهان خون خواهی از او شده  و پرونده سازی برایش را آغاز کرده است.

وقتی مجموعه اقدامات سرکوبگرانه ی دولت کودتا را مورد بررسی قرار می دهیم، به راحتی در می یابیم که آن ها چنان از حرکت مردم و حضور میلیونی شان به وحشت افتاده اند که عنان از کف داده اند. سناریوی دستگاه ولایت و سپاه و ارگان های نظامی و امنیتی برای سازمان دادن کودتای انتخاباتی، پیشبرد آرام امر انتخابات و بیرون آوردن نام احمدی نِژاد از صندوق های رأِی بود، به گونه ای که هم بتوانند ادعا کنند که مردم به طور گسترده در انتخابات شرکت کرده و بر مشروعیت رژیم تاکید نموده اند  و هم به کاندیدای کودتا رأی داده اند. اما تاکتیک مردم در هجوم به پای صندوق های رأی و "نه" با شکوهشان به دستگاه ولایت و کاندیدایش، بازی آرام کودتاچیان را برهم زد. کودتاچیان که بازی را باخته بودند، قواعد بازی را بر هم زدند و حکم حکومتی ولی فقیه را به کار  گرفتند. حکمی که با بی اعتنائی دلاورانه ی مردم روبرو شد. حتی اصلاح طلبان حکومتی نیز به پشتوانه این بی اعتنایی غیرقابل چشم پوشی، و با اطلاع از عواقب شوم تسلیم،  به حکم حکومتی تن در ندادند. و شکاف در بالای حکومت را عمیق تر و آشکارتر کردند. حضور قدرتمند و میلیونی مردم و گسترش شکاف در بالای حکومت، کودتاچیان را وحشتزده کرده بود. این وحشت از مردم  را سردار حسن ذوالقدر در 11 تیرماه 88 به خوبی بیان کرد وقتی که گفت:" البته امروز فضا قدری شفاف تر شده که خیلی ها روشنگری می کنند و اطلاعیه می دهند. اما زمانی که فضا غبارآلود بود جای آن ها خالی بود و بسیجیان جای آن ها را پر کرده بودند" و با اشاره به حرکت 18 تیر اضافه کرد:" در 18 تیرماه سال1378 تنها یک قشر دانشجویی با برخی دولتمردان دست داشتند اما امروز هم دامنه کار وسیع بود و هم معاندین، سردمداران و استکبار جهانی که پشت این قضایا بودند کار را تمام شده می دانستند". همین وحشت از حضور گسترده و میلیونی مردم که ارکان نظام را لرزانده بودند، باعث شد تا خامنه ای خود رأسأ در 29 خرداد88 در نماز جمعه فرمان حمله به مردم و ریختن خون جوانان را صادر کند  و از تبلیغاتچی هاشان بخواهد عواقب این سیاست جنایتکارانه را نیز به گردن مخالفین بیاندازند. اما علیرغم فرمان سرکوب، مقاومت توده ای، آن چنان عمیق و گسترده و تاکتیک های توده ای آن چنان هوشمندانه بود که سیاست سرکوب ضربتی و برق آسا را با شکست نسبی روبرو ساخت. این امر نیز بر وحشت کودتاچیان افزوده است. از این رو با خشونت بیشتری به سیاست مرعوب کردن پناه برده اند. به دیگر سخن آن چنان ترسیده اند که به ترساندن روی آورده اند.

وقتی جوهر سیاست ترساندن و ارعاب حکومتی، بر ترس از مردم استوار است، باید به شیوه های مختلف این سیاست را در هم شکست. زیرا در صورتی که سیاست ارعاب پیروز شود، این گراز وحشی زخمی به صغیر و کبیر رحم نخواهد کرد. این را، حتی  اصلاح طلبان وفادار به نظام ، به خوبی دریافته اند و مدام از مردم می خواهند که در برابر سیاست ترور و ارعاب ایستادگی کنند و خود نیز چنین سیاستی در پیش گرفته اند. حتی برخی مراجع تقلید نیز این خطر را دریافته اند و در برابر کودتا موضع گیری کرده و از مقلدین خود خواسته اند به مقاومت ادامه دهند.

برای در هم شکستن سیاست ارعاب، در گام اول باید بر تداوم توده ای بودن حرکت اعتراضی مردم تاکید کرد. می توان اشکال مناسبی از مبارزه را به کار گرفت  تا دامنه ی توده ای و فراگیر حرکت های مردمی کاهش نیابد. برای حفظ توده ای بودن حرکت مردم باید اشکالی را به کار گرفت که هم قدرت بسیج کنندگی داشته باشد و هم هزینه ی آن در سطح توده ای قابل تحمل باشد. همبستگی با خانواده های دستگیر شده گان اخیر، شرکت در مراسم سوگواری شهدای جنبش مردمی، گسترش شعار آزادی زندانیان سیاسی، دامن زدن به مقاومت مدنی، کشاندن اعتراضات به محیط های کار،  سازماندهی اعتصابات موردی و در صورت امکان عمومی، افشای هر چه گسترده تر جنایات نیروهای سرکوب از طریق گرفتن فیلم از این جنایات و پخش جهانی آن، جمع آوری نام تک تک شهدا و زندانیان سیاسی و رساندن این نام ها به رسانه های جهانی و ... همه و همه می تواند تیغ سرکوب را به شدت کند کند.

در این میان، نقش ایرانیان خارج از کشور، برای افشای جنایات رژیم کودتا و پخش گسترده ی مقاومت توده ای مردم و جلب وسیع افکار عمومی در تمامی کشورهای جهان از برجستگی خاصی برخوردار است. باید فشار بین المللی بر رژیم کودتا را در هر حدی که می توان افزایش داد تا از این طریق اراده ی سرکوب  متزلزل شود. انزوای کنونی رژیم کودتا، امکان موثری است که جنبش مقاومت توده ای می تواند به خوبی از آن بهره گیرد. برای در هم شکستن اراده ترسو های مرعوبگر، نباید اجازه داد بر ترس شان غلبه کنند. باید این ترس را هم  چون طنابی به دور گردن شان گره زد.

14 تیرماه 1388ـ 5 ژوئیه2009

http://bamschad.wordpress.com/