پاکستان : " ویتنام
اوباما "
در آمد
خیلی
از تحلیلگران بویژه چپ ، که اطلاعات نسبتا جامعی درباره
استراتژی جهانی دولت آمریکا در آغاز زمامداری باراک
اوباما دارند ، معتقدند که اوباما به خاطر حفظ " محبوبیت " خود از
یک سو و به جهت چرخش در سیاست آمریکا از سوی دیگر ،
بالاخره و بتدریج نیروهای نظامی آمریکا را از خاک
عراق در هیجده ماه آینده تخلیه خواهد کرد . ولی او به
خاطر نفوذ نظامیگری در تار و پود ( متابولیسم ) نظام
جهانی سرمایه ، با توسعه ماجراجوئی های نظامی در
افغانستان ، جنگ های ساخت آمریکا را به پاکستان نیز گسترش خواهد
داد . حمله نظامی آمریکا به افغانستان را رژیم بوش در سال 2001
آغاز کرد و سپس در جریان سال 2008 به بهانه تخریب و اضمحلال
پایگاه های " تروریستی "
هواپیماهای بی خلبان آمریکائی را به داخل پاکستان
فرستاد . اما اکنون به نظر می رسد که این اوباما است که می خواهد
در " جستجو و نابودی تروریست های القاعده و طالبان "
به خاک پاکستان حمله نظامی را آغاز کند . به نظر این تحلیلگران
خیلی احتمال دارد که در دوره ریاست جمهوری اوباما
این مداخلات نظامی بالاخره پاکستان را به " پاشنه آشیل
" و یا حتی بدتر به " ویتنام اوباما " تبدیل
سازد . علل نظامیگری های آمریکا در پاکستان و عواقب
ناشی از سیاست های آمریکا را باید در متن
موقعیت ژئوپولیتیکی پاکستان در شبه قاره هند و
آسیای جنوبی بویژه در مجاورت قرار گرفتن آن کشور در
سرحدات غرب چین ، مورد بررسی قرار داد . در این نوشتار بعد از
بررسی تاریخ تحول موقعیت ژئوپولیتیکی
پاکستان، به چند وچون کاذب بودن " نبرد جهانی علیه تروریسم
" در ارتباط با واقعیات تاریخی عینی و
زمینی در پاکستان می پردازیم .
موقعیت
ژئوپولیتیکی پاکستان
در طول " جنگ
سرد " و بلافاصله بعد از استقلال کشورهای شبه قاره هند ( هندوستان ،
پاکستان ، بوتان ، سیری لانکا و...) ، هیئت حاکمه آمریکا
با حمایت از کودتاهای نظامی تحت رهبری افسران طرفداران
آمریکا ( ایوب خان ، یحیی خان و ضیاء الحق )
باعث الغای حاکمیت ملی ، نابودی نهادهای مدنی
و تضعیف نقش قانون و نتیجتا قطع پروسه سکولاریسم و
جایگزینی آنها با مقررات نظامی آمیخته با
قوانین دینی و مذهبی در پاکستان گشت . در نیمه دوم
دهه 1950 و دهه 1960 ، حذف فعالیت های دموکراتیک و سکولار اقشار
مختلف مردم و تحکیم نظامیگری در ارگان های دولتی
پاکستان در خدمت منافع و اهداف سیاست های خارجی آمریکا در
این دوره ( که مصادف با ازدیاد فعل و انفعالات مربوط به جنگ سرد در
شبه قاره هند بود ) قرار گرفت . در این دوره آمریکا با تشبث و توسل به
بهانه هائی مثل " جلوگیری از نفوذ و گسترش شوروی و
کمونیسم " و نیز جلوگیری از نفوذ و اشاعه
اندیشه های " کنفرانس باندونگ " و مواضع ضد امپریالیستی
کشورهای عضو " جنبش غیر متعهدها " در میان روشنفکران
و دولتمردان پاکستانی به تلاش افتاد که با استقرار دولت های کمپرادور
نظامی ، فعالیت ها و سرویس های مخفی اطلاعاتی
خود را در آن کشور گسترش دهد . با کودتای 5 ژوئیه 1977 (
سرنگونی دولت علی بوتو و آغاز دیکتاتوری ضیاء الحق
) آمریکا موفق شد که کشور پاکستان را که از یک موقعیت
ژئوپولیتیکی کم نظیری برخوردار بوده است ، بطور
کامل به حوزه نفوذ خود در شبه قاره هند و آسیای جنوبی ملحق سازد
. بدون شک پاکستان از موقعیت ژئوپولیتیکی مهمی در
زمان جنگ سرد برخوردار بود . ولی بعد از پایان جنگ سرد و
فروپاشی شوروی و اعلام استقلال کشورهای آسیای
مرکزی که همجوار پاکستان هستند،
اهمیت ژئوپولیتیکی پاکستان افزایش یافت
. برخلاف ادعاهای دولتمردان کابینه اوباما ،هدف آمریکا از
ازدیاد و تشدید عملیات نظامی علیه پاکستان در ماه
های آغازین سال 2009 به هیچوجه " تضعیف ، سرکوب و
شکست " طالبان ها و القاعده ( که به زعم آنها هسته اصلی "
بزرگترین مسئله " را در آن کشور تشکیل می دهند )
نیست . طبق نظر آنهائی که با پاکستان آشنائی داشته و در مورد
صورتبندی اقتصادی – اجتماعی پاکستان صاحب نظر هستند ، بزرگترین
مسئله در پاکستان فقر مزمن و فراگیر و پی آمدهای منبعث از آن
مثل گرسنگی ، سوء تغذیه بویژه بین کودکان و... است . در
واقع ، هدف آمریکا اعمال هژمونی کامل خود بر این کشور است که در
پروژه جهانی نظام سرمایه از اهمیت
ژئوپولیتیکی و استراتژیکی بی
نظیری برخوردار است . بعضی از جنبه های گوناگون
موقعیت پاکستان و اهمیت سوق الجیشی آن عبارتند از :
1 – پاکستان با 175
میلیون نفر جمعیت پنجمین کشور پر جمعیت جهان و در
ضمن ، دومین کشور پر جمعیت مسلمان نشین محسوب می شود .
مردم پاکستان که به ملیت ها و اتنیک های متعدد فرهنگی و زبانی
تعلق دارند ، به خاطر قرار گرفتن کشورشان در تقاطع استراتژیکی ( که
کشورهای خاورمیانه ، آسیای مرکزی ،
آسیای جنوبی و چین را بهم متصل می سازد ) ،
دارای رشته های فرهنگی ، زبانی و تاریخی
مشترک با ملیت های ساکن آن کشورها می باشند .
2 – برای
انتقال و صدور نفت و گاز طبیعی از کشورهای آسیای
مرکزی ( جمهوری های سابق شوروی : قزاقستان ، ازبکستان
و... ) به کشورهای اروپا ، ژاپن و... تنها راه مناسب استفاده از بنادر مهم
پاکستان چون کراچی ( واقع در سواحل دریای عرب و اقیانوس
هند ) می باشد .
3 – پاکستان به
عنوان بخشی از آسیای جنوبی در مجاورت سرحد شمال
غربی چین قرار دارد . " تحدید چین " که نقطه
گرهی در " هدف نهائی " پروژه جهانی آمریکاست ،
بدون سلطه بلامنازع آمریکا بر پاکستان امکان پذیر نخواهد گشت . بر
اساس این ویژگی ها و ملاحظات استراتژیکی و
ژئوپولیتیکی است که تسلط بر پاکستان بخصوص در دوره پس از جنگ
سرد به یک مهره مهم در محاسبات معماران پروژه جهانی ساختن "
دکترین مونرو " ( تبدیل مناطق استراتژیکی جهان به
" حیاط خلوت " آمریکا ) تبدیل گشته است . در دوره جنگ
سرد با اینکه آمریکا با کودتای نظامی 1958 و اعمال
رژیم های دیکتاتوری ایوب خان و سپس
یحیی خان از الحاق پاکستان به حلقه های " کنفرانس
باندونگ " و " جنبش کشورهای غیر متعهد "
جلوگیری کرد ، ولی بعد از کودتای ژوئیه 1977
علیه دولت سکولار و قانونی – علی بوتو و استقرار
دیکتاتوری نظامی – مذهبی ضیاء الحق ( و متعاقبا
اعدام بوتو توسط کودتاچیان ) بود که پاکستان بی وقفه به سمت روند
جایگزینی قوانین نظامی و شرعی
بنیادگرایانه پیش رفت و به پایگاه اصلی
آمریکا در آسیای جنوبی و مرز شمال غربی چین
تبدیل گشت . اشاره گذرا به مشخصه های دولت سکولار و ملی
ذوالفقار علی بوتو دقیقا نشان خواهد داد که چرا آمریکا به
کودتای نظامی علیه آن دولت متوسل گشت .
ویژگی
های دولت ذوالفقار علی بوتو
در دوره
زمامداری علی بوتو که نزدیک به چهار سال ( 1977 -1974 ) طول
کشید ، دولت سکولار و غیر نظامی با تاکید بر اصل
حاکمیت ملی و سیاست " غیر متعهد " در امور
خارجی ، اقتصاد ملی را ارتقاء داده و از نفوذ شرکت های
فراملی کشورهای مرکز در اقتصاد و اوضاع اجتماعی و فرهنگی
پاکستان جلوگیری کرد . " حزب مردم پاکستان " که از
حمایت اکثریت حوزه های انتخاباتی برخوردار بود ، دست به
اصلاحات در داخل کشور و توسعه و گسترش روابط نزدیک با کشورهای فعال
درون " جنبش کشورهای غیر متعهد " در گستره سیاست
خارجی خود زد . بوتو رهبر حزب مردم از همان اوان فعالیت های
سیاسی خود به عنوان وزیر امور خارجه در سال های
آغازین دهه 1960 ، در همبستگی با اصول و آرمان های "
کنفرانس باندونگ " و رهبران فعال کشورهای عضو جنبش غیر متعهدها
خواستار سیاست خارجه مستقل و " غیر متعهد " در مقابل
ابرقدرت های آمریکا و شوروی بود . او بعد از رسیدن به
نخست وزیری در سال 1974 برنامه ملی سازی صنایع
کلیدی را با حمایت " حزب مردم " به مرحله اجرا گذاشت
. این امر باعث گشت که نفوذ شرکت های فراملی متعلق به
آمریکا و کشورهای اروپای غربی به اندازه قابل توجهی
در پاکستان کمتر گردد . اصلاحات اجتماعی و سیاست های ملی
کردن صنایع از یک سو و تعقیب و ترویج اندیشه
های " موازنه منفی " و سیاست های غیر
متعهد در سیاست خارجی ( امتناع از دادن امتیازات به دولت
های مقتدر ) از سوی دیگر شرایط را برای
کودتای ضیاء الحق تحت حمایت و عنایت آمریکا در 1977
آماده ساخت
پی
آمدهای منبعث از کودتا
در پی
کودتای نظامی 1977 ، ساختارهای نسبتا دموکراتیک
دولتی از بین رفتند و پروسه های مشروطه طلبی ،
تجددطلبی و سکولاریسم قطع شد و قوانین نظامی و
شریعت اسلامی تحت دیکتاتوری ژنرال محمود ضیاء الحق
که در سال 1978 به ریاست جمهوری رسید ، اعمال گردید . در
دوره حاکمیت دیکتاتوری ضیاء الحق ملی سازی ها
همراه با اصلاحات ارضی دوره زمامداری علی بوتو معکوس ( "
ملی زدائی " ) اعلام گردید . رژیم ضیاء الحق
که عمر آن نزدیک به ده سال ( 1978 – 1988 ) طول کشید ، با حمایت
واشنگتن ساختارهای عرفی ( سکولار ) حکومت بوتو را تضعیف کرده و
اندیشه ها و قوانین بنیادگرائی اسلامی را
جانشین آنها ساخت . در این ده سال خشونت و سرکوب از طرف حاکمین
در عرصه مسائل داخلی و باز کردن درهای اقتصاد پاکستان به روی
هجوم " بازار آزاد " نئولیبرالی با نظارت صندوق بین
المللی پول و بانک جهانی استخوان بندی اقتصاد نسبتا ملی
پاکستان را نابود ساخته ، بدهی های خارجی را افزایش داده
و نابرابری و تنگدستی در بین اقشار مختلف مردم را گسترش داد .
در این دوره پاکستان که از طریق فراملی های بویژه
آمریکائی و مامورین عالیرتبه " سیا "
کاملا به یک مهره کمپرادور تبدیل شده بود ، نقش کلیدی در
سیاست جهانی آمریکا که می خواست دولت شوروی را
درگیر عملیات نظامی در افغانستان سازد ، ایفاء کرد .
شوروی
در باتلاق جنگ
به عقیده بخش
قابل ملاحظه ای از مورخین سیاسی " جنگ سرد "
درگیر ساختن شوروی در باتلاق جنگ افغانستان بخشی از پروژه
سیاسی و پنهانی " سیا " بود که در سال
های ریاست جمهوری جیمی کارتر در سال های 1978
-1976 به مورد اجرا گذاشته شد . در ارتباط با پیشبرد این پروژه ،
پاکستان نقش کلیدی در جریانات سیاسی افغانستان در
سال های آخر دوره جنگ سرد ایفاء کرد . این نقش بعد از
پایان جنگ سرد در عملیات مخفی سیا پهنه های
وسیع تری چون آسیای مرکزی و خاورمیانه را
نیز در بر گرفت . بعضی از مورخین سیاسی دوره جنگ
سرد قویا اعتقاد دارند که کودتای 1977 علیه دولت علی بوتو
و استقرار حاکمیت ضد ملی ضیاءالحق در واقع مقدمه ای بر
آغاز پروژه پنهان " سیا " در کشیدن شوروی به باتلاق
نظامی افغانستان در سال 1979 بوده توضیح اینکه در آوریل
1978 ، " حزب دموکراتیک مردم افغانستان " طی
قیامی بر ضد محمد داوود خان ( رئیس جمهور افغانستان ) قدرت را
در دست گرفت . بلافاصله بعد از تسخیر قدرت ، " حزب دموکراتیک
" دست به اصلاحات ارضی ، گسترش آموزش و پرورش و برنامه های
بهداشتی زده ، به زنان حق رای داده و از حقوق آنان دفاع کرد .
پیروزی " حزب دموکراتیک مردم " که همواره در کمپ
احزاب طرفدار دولت و حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت
، برای اولین بار یک کشور کلیدی از نظر
ژئوپولیتیکی و سوق الجیشی را در آسیای
جنوبی در حوزه نفوذ شوروی قرار داد . بلافاصله عملیات
مخفی " سیا " در افغانستان از طریق پاکستان "
اخته شده " به دو منظور به مورد اجرا گذاشته شد . آمریکا می
خواست با تضعیف و نابودی حزب حاکم در افغانستان بتدریج
شوروی را درگیر عملیات نظامی در آن کشور ساخته و به قول
زبیک بریژینسکی ( رئیس شورای امنیت
ملی آمریکا در دوره ریاست جمهوری کارتر ) ، افغانستان را
به " ویتنام شوروی " تبدیل سازد . دوم اینکه
هیئت حاکمه آمریکا در تلاش بود که از نفوذ شوروی به دیگر
کشورهای آسیای جنوبی ( از طریق افغانستان )
جلوگیری کند . بر این اساس حمایت " سیا "
از گروه ها و دسته های اسلامی از طریق پاکستان برای
نابودی دولت سکولار افغانستان بویژه بعد از مداخله نظامی
شوروی در آن کشور شدت یافت . بر مبنی منابع موثق ، جنگ
پنهانی آمریکا در افغانستان و استفاده از پاکستان به عنوان "
سکوی پرش " در دوران ریاست جمهوری کارتر و حتی ماه
ها پیش از مداخله نظامی شوروی ( در 24 دسامبر 1979 ) آغاز گشت .
شایان توجه است که در 3 ژوئیه 1979 ( نزدیک به 7 ماه پیش
از مداخله نظامی شوروی در افغانستان ) ، کارتر اولین دستور
العمل رسمی کمک های پنهانی برای حمایت از
مجاهدین و دیگر نیروهای مخالف دولت افغانستان را امضاء
کرد . سال ها بعد ، بریژینسکی در مصاحبه خود با نشریه
" نوول آبزرواتوار " گفت : در همان روز ( 3 ژوئیه 1979 ) به رئیس
جمهوری خاطر نشان کردم که این حمایت ، ارتش شوروی را
وادار به مداخله خواهد ساخت . رابرت گیتس ( که در حال حاضر وزیر دفاع
در کابینه اوباما است و آن زمان معاون رئیس سازمان " سیا
" بود ) در خاطرات خود که اخیرا منتشر شده است ، اشاره می کند که
سرویس های اطلاعاتی آمریکا مستقیما از آغاز و
حتی پیش از " تهاجم " شوروی درگیر ایجاد
و هدایت حلقه های کمک رسانی به گروه های شبه نظامی
مجاهدین و دیگر گروه های مخالف دولت افغانستان بودند .
این کمک های وسیع و گسترده نظامی از طریق
نهادهای دولتی پاکستان مشخصا " سازمان اطلاعاتی پاکستان
" انجام می پذیرفت . " سازمان اطلاعاتی پاکستان
" بعد از سرنگونی دولت علی بوتو و استحکام قدر قدرتی
ضیاءالحق تحت کنترل " سیا " قرار گرفته و در سال 1980 تعداد
کارمندان آن به 150 هزار نفر رسید . ترکیب کارمندان و کارکنان
این سازمان مخوف متشکل از افسران نظامی ضد ملی ، بوروکرات ها و
ماموران مخفی و خبرچین ها بودند که زندگی را بر مردم هم
افغانستان و هم پاکستان تباه کرده و آنها را از داشتن حق حاکمیت ملی و
تعیین سرنوشت تاکنون محروم ساخته اند . نیم نگاهی
تاریخی به فعالیت های این سازمان به روشنی
نشان می دهد که جنب و جوش اخیر مردم پاکستان در جهت احیای
یک دولت سکولار ، دموکراتیک و با ثبات بدون نابودی این
سازمان ( که به عنوان " اسب تراوای " کاخ سفید نه تنها در
پاکستان و افغانستان بلکه در جمهوری های سابق آسیای
مرکزی به نفع نظام جهانی سرمایه عمل می کند ) با شکست
روبرو گشته و دوباره جو دلسردی ، یاس و حرمان را بویژه در
بین روشنفکران ببار خواهد آورد .
فعالیت
های سازمان اطلاعات پاکستان در سی سال گذشته
در سی سال
گذشته (2009 – 1979 ) ، عملیات سازمان اطلاعات پاکستان به عنوان سازمان
مرتبط با " سیا " نقش کلیدی و مرکزی در تدارکات
و حمایت از شبه نظامیان مجاهد
در افغانستان در آخرین دهه دوره جنگ سرد و سپس در پاکستان و هندوستان و
کشورهای آسیای مرکزی ( تاجیکستان ، ازبکستان و... )
در دوره بعد از پایان جنگ سرد داشته اند . بررسی این
عملیات به روشنی نشان می دهد که اندیشه ها و فعالیت
های بنیادگرائی های متنوع و متعدد دینی و
مذهبی بر خلاف ادعاهای پست مدرنیست ها و طرفداران نظام
جهانی سرمایه ، عمدتا منبعث از پی آمدهای شکاف براندازانه
حرکت سرمایه در فاز فعلی جهانی شدن در دوره بعد از پایان
جنگ سرد است . در اینجا فعالیت های سازمان اطلاعات پاکستان به
عنوان یک محمل و نهاد مخوف و مجهز و رابطه آن در سی سال گذشته با
نهادهای دولتی آمریکا منجمله " سیا " ، و افراد
شاخص و معروفی مثل رابرت گیتس را مورد بررسی قرار می
دهیم : در جنگ افغانستان که در سال 1980 شروع گشت ، سازمان اطلاعات به
نمایندگی از " سیا " ماموریت یافت که
برای گسترش مجاهدین افغانستان درگیر "
سربازگیری " گردد . در یک برهه زمانی که نزدیک
به ده سال طول کشید ( از 1982 تا 1992 ) سازمان اطلاعات موفق شد که 35 هزار
نفر از کشورهای اسلامی و آفریقائی ( و حتی از
هندوستان و سریلانکا ) را سربازگیری کرده و به خدمت خود در آورد
. تحت مراقبت و سرپرستی سازمان اطلاعات مدرسه های ( حوزوی ) در
پاکستان – که توسط موسسات خیریه دولت سعودی مورد حمایت
مالی قرار داشتند – برای " تبیین و تثبیت ارزش
های اسلامی " تقویت شدند و سپس در دهه 1990 ( بعد از
فروپاشی شوروی و سقوط دولت " کمونیستی "
افغانستان ) در افغانستان نیز دایر گشتند . این اردوگاه ها
تبدیل به " دانشگاه های مجازی " برای
تربیت و پرورش مجاهدین و دیگر گروه های اسلام گرا ( که ضد
کمونیست و ضد نیروهای سکولار بودند ) گشتند . آموزش های
پارتیزانی تحت حمایت سازمان اطلاعات و " سیا " اهدافی
چون ترور و بمب گذاری خودروها را شامل می شد . ارسال مهمات
نظامی به اردوگاه های آموزشی شورشیان مجاهد که در
ایالت شمال غربی پاکستان در مجاورت مرز افغانستان زندگی
می کردند از بندر کراچی واقع در جنوب پاکستان صورت می گرفت .
شایان ذکر است که در دهه 1980 ، فرماندار ایالت شمال غربی
پاکستان ( سپهبد فضل الحق ) اجازه تاسیس صدها تصفیه خانه هروئین
را ( با حمایت سازمان اطلاعات ) در این ایالت صادر کرد . در آن
سال ها کامیون هائی در حال که از کراچی ، اسلحه و مهمات "
سیا " را برای مجاهدین حمل می کردند ، پس از
تخلیه مهمات ، با باری از هروئین از این ایالت (
شمال غربی ) باز می گشتند . رانندگان این کامیون ها با در
دست داشتن مجوزها و نامه های سازمان اطلاعات از هر گونه جست و جو و
بازرسی پلیس در امان بودند . امروز همین قاچاقچیان
هروئین انحصار کنترل بر تریاک افغانستان را به خود اختصاص داده و به
بزرگترین منبع توزیع تریاک در جهان تبدیل شده اند .
نقش
رژیم ریگان در ترویج بنیادگرائی
حمایت
پنهانی سیا از مجاهدین افغان در پاکستان و سپس در افغانستان در
زمان ریاست جمهوری رانلد ریگان بیشتر گشت . هدف و منظور
نهائی هیئت حاکمه آمریکا در گسترش حمایت از " جهاد
" و " رزمندگان آزادی " در آن دوره ( دهه آخر جنگ سرد : 1991
– 1981 ) چیزی به غیر از یک ضربه محکم بر شوروی در
جهت نابودی آن " امپراطوری پلید " نبود . پروژه تسلط
کامل بر پاکستان بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد توسط کاخ
سفید نه تنها قطع نگردید بلکه این دفعه پاکستان از نظر معماران
گسترش " دکترین مونرو " در جهت پیشبرد هدف نهائی
آمریکا یعنی " تحدید چین " نقش
کلیدی تری از نظر ژئوپولیتیکی پیدا کرد
. در رسیدن به هدف های خود هم در عصر جنگ سرد و هم در دوره بعد از جنگ
سرد آمریکا به حمایت خود از مجاهدین افغان و دیگر گروه
های بنیادگرا در افغانستان و پاکستان ادامه داد . اهم این
حمایت ها عبارت بودند از : 1 – آموزش و پرورش اعضاء و رهبران گروه های
بنیادگرا مثل اسامه بن لادن با همکاری دولتمردان عربستان سعودی
تحت رهبری شاهزاده ترکی الفیصل ( بویژه در دهه 1982 –
1992 ) . 2 – حمایت از ژنرال ضیاءالحق در برقراری شریعت
اسلامی در پاکستان از طریق یک رفراندوم قلابی در سال 1984
. 3 – صدور بخشنامه شماره 166 ( بخشنامه تصمیم راهبردی امنیت
ملی 166 ) از طرف رانلد ریگان مبنی بر " تسریع کمک
های نظامی پنهان به مجاهدین " افغانی در پاکستان در
سال 1985 . 4 – برپائی و اداره مدارس دینی و مذهبی در
ایالات شمال پاکستان توسط اعضای فرقه وهابیون عربستان
سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس عمدتا با سرمایه
گذاری های پنهان " سیا " . 5 – ارسال اسلحه و مهمات
جنگی نزدیک به 50 هزار تن در سال به مجاهدین و دیگر گروه
های اسلام گرا در سال های 1983 تا 1987 . 6 – پیشبرد روند آموزش
و تلقینات مذهبی به منظور اطمینان از تضعیف و حذف
نهادهای سکولار در پاکستان و افغانستان از طریق " آژانس توسعه
بین المللی آمریکا " در سال های 1985 – 1991 . 7 –
تعلیم و تربیت کودکان در افغانستان و شمال غربی پاکستان با
استفاده از کتاب های چاپ دانشگاه نبراسکا – اوماها با هزینه آژانس
توسعه بین المللی به زبان های فارسی دری و پشتون (
در سال های 1985 – 1991 ) 8 – صرف 51 میلیون دلار برای
برنامه های آموزشی توسط " آژانس توسعه " در سال های
1984 تا 1994 . کمک های " سیا " به نیروهای
بنیادگرا بعد از پایان دوره ریاست جمهوری رانلد
ریگان ادامه یافت و معماران عملیات پنهانی حمایت در
دوره رژیم جورج بوش ( پسر ) و بعد از جریانات مرموز 11 سپتامبر 2001 ،
نقش کلیدی تر و برجسته ای در پروژه جهانی " جنگ
علیه تروریسم " بعهده گرفتند . بسیاری از نومحافظه
کاران حاکم بر کاخ سفید در دوره جورج بوش ( 2008 – 2000 ) مسئولان
عالیرتبه دوران ریاست جمهوری ریگان بودند .
یکی از این نومحافظه کاران که نقش مهمی در پیشبرد
سیاست آمریکا در پاکستان ایفاء کرد ، ریچارد
آرمیتاژ ( قائم مقام وزیر امور خارجه آمریکا ) در دوره اول
رژیم بوش در سال های 2004 – 2000 بود . آرمیتاژ در دوران
ریگان بعنوان معاون وزیر دفاع در بخش برجسته ای در پیاده
ساختن بخشنامه 163 دولت آمریکا مبنی بر تقویت و تداوم با ارتش و
سازمان اطلاعات داشت . در همین زمان ، پال ولفوویتز در وزارت خارجه
آمریکا متصدی یک هیئتی متشکل از افراد سرشناس
نئوکان از جمله فرانسیس فوکویاما و زلمای خلیل زاد بود .
این گروه در ایجاد و تدارک زمینه فکری مبتنی بر
حمایت بیشتر آمریکا از گروه ها و سازمان های
بنیادگرای اسلامی چون القاعده ، طالبان های افغانستان و
پاکستان نقش و مشارکت داشت . رابرت گیتس که بعدها وزیر دفاع بوش و در
حال حاضر (2009 ) نیز وزیر دفاع در کابینه اوباما است ، در آن
زمان به عنوان معاون رئیس " سیا " نقش کلیدی در
توسعه و ترویج بنیادگرائی اسلامی در پاکستان و افغانستان
داشت . گیتس همراه ریچارد آرمیتاژ در ارتباط تنگاتنگ با سرهنگ
آلیور نورث ، همگی در پیشبرد عملیات " ایران –
کنترا " که بعدها از طرف ایرانیان ضد رژیم جمهوری
اسلامی به اسم " ایران گیت " معروف گشت ، دست داشتند
. عملیات ایران – کنترا بطور قابل توجهی با جریان
حمایت های پنهان گروه های اسلامگرا در پاکستان و افغانستان گره
خورده بود . این گروه از نئوکانهای جوان که بعدا در آغاز دهه 2001 تحت
رهبری بوش پسر قوه اجرائیه ( کاخ سفید ) را قبضه کردند ، در آن
دوره با تهیه و فروش سلاح و مهمات دیگر جنگی به رژیم
جمهوری اسلامی ( به منظور برافروخته نگهداشتن جنگ خانمانسوز
ایران و عراق ) توانستند با حمایت مالی نیروهای ضد
کنترا انقلاب مردم نیکاراگوئه تحت رهبری ساندینیست ها را
سرکوب ساخته و نیز به حمایت مالی و نظامی و آموزشی
خود از گروه های اسلامگرا در پاکستان و افغانستان ادامه دهند . به عبارت
دیگر ، نئوکان ها به دنبال ارسال و تحویل موشک های ضد تانک و
دیگر مهمات جنگی به رژیم جمهوری اسلامی ، سود فروش
آنها را به حساب های بانکی ثبت شده ( عمدتا در کشورهای
اروپائی و خلیج فارس ) واریز ساخته و سپس این پول
های هنگفت را جهت تامین هزینه های نیروهای
شبه فاشیستی و شبه نظامی ضد انقلاب ( کنتراها ) در
نیکاراگوئه و مجاهدین اسلامگرا در پاکستان و افغانستان مصرف می
کردند . قابل توجه است که در سی سال گذشته سازمان " سیا "
به غیر از کمک به شبه نظامیان اسلامگرا و دیگر
نیروهای بنیادگرا در کشورهای پاکستان و افغانستان ، در
ترویج کشت تریاک وتجارت
هروئین دقیقا مثل ترویج و اشاعه اندیشه ها و فعالیت
های بنیادگرائی نقش مهمی در پاکستان و افغانستان
ایفاء کرده است که حائز اهمیت می باشد .
نقش
" سیا " در ترویج تجارت مواد مخدر
پیشینه
ترویج کشت و تجارت مواد مخدر در افغانستان و پاکستان به نحو تنگاتنگی
با فعالیت های مخفی سیا در زمینه های
سیاسی و نظامی در آن کشورها ارتباط داشته است . تا اواخر دهه
1970 ( و تهاجم نظامی شوروی به افغانستان ) کشت و تولید
تریاک در افغانستان و پاکستان ( برخلاف ادعای دولتمردان و نخبگان
رسانه های گروهی جاری در آمریکا ) محدود به
بازارهای کوچک محلی در بخشی از ایالات مرزی
این دو کشور بود و طبق مدارک و اسناد موجود ، تولید محلی
هروئین اصلا وجود نداشت . ولی بلافاصله بعد از مداخله نظامی
شوروی به افغانستان و تصمیم هیئت حاکمه آمریکا مبنی
بر تبدیل افغانستان به " ویتنام شوروی "
مامورین عالیرتبه " سیا " با حمایت و
عنایت نئوکان های جوان در وزارت خانه های دفاع و امورخارجه
آمریکا با آغاز عملیات مخفی نظامی خود در طی دو سال
سرحدات افغانستان و پاکستان را تبدیل به عمده ترین تولید کننده
هروئین در دنیا ساختند . در پناه حمایت و حفاظت سیا ،
مامورین سازمان اطلاعات با کمک بخشی از ارتشیان عالیرتبه
پاکستان آزمایشگاه های متعدد هروئین را در مرزهای
افغانستان و پاکستان بویژه در ایالت های شمال غربی و
پشتون نشین پاکستان ، تاسیس کردند . در شماره 14 ماه مه سال 1990
روزنامه " واشنگتن پست " ، گلبدین حکمتیار یکی
از رهبران اسلامگرای افغانستان را – که نیمی از تسلیحات
ارسالی آمریکا به افغانستان را از طریق پاکستان دریافت
کرد – یکی از بزرگترین تولید کنندگان هروئین
معرفی کرد . با اینکه آن زمان شکایات و اعتراضاتی درباره
خشونت و جنایات حکمتیار و نقش او در قاچاق هروئین جریان
داشت ، با این همه " سیا " به اتحاد " غیر قابل
انتقاد " خود با وی ادامه داد و بی پروا از وی حمایت
کرد . تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد رابطه نزدیک حکمتیار با "
سیا " و یا با حلقه های مشخص سیا بعد از پایان
جنگ سرد و شکست و سقوط دولت سکولار و " کمونیست " افغانستان ادامه
یافت . امروز افغانستان طبق مدارک موجود به عمده ترین تامین
کننده هروئین بازارهای اروپا و آمریکا تبدیل گشته و
تقریبا تنها منبع نزدیک به 90 در صد هروئین فروخته شده در تمام
دنیا است . طبق گزارش میشل چوسودوفسکی ( استاد رشته اقتصاد در
دانشگاه اوتاوا در کانادا ) ، 60 درصد بازار هروئین آمریکا در
اختیار مافیای قاچاق هروئین از ایالت شمال
غربی پاکستان قرار دارد و این تجارت در هفت سال گذشته ( 2008 -2001 )
رونق بیشتری یافته است . از هنگام تجاوز و حمله نظامی
آمریکا به افغانستان ، تولید تریاک با 33 برابر رشد از 185 تن
در سال 2001 به 6100 تن در سال 2006 میلادی رسیده است . در واقع
از آغاز سال 2002 ( دوماه و نیم بعد از حمله نظامی در نوامبر 2001 )
به این سو سطح زیر کشت تریاک در افغانستان 21 برابر رشد
یافته است . در سال 2007 افغانستان منبع و تامین کننده حدود 93 در صد
منابع جهانی هروئین شناخته شد . سود حاصل از تجارت مواد مخدر
افغانستان ( برحسب ارزش خرده فروشی ) در سال 2006 متجاوز از 190
میلیارد دلار تخمین رده می شود که بخش قابل توجهی
از تجارت جهانی مواد مخدر را در بر می گیرد . با نگاهی به
گذشته فعالیت های سیا در افغانستان و پاکستان می توان گفت
که تلاش آمریکا در جهت استقرار کامل هژمونی خود بر افغانستان ( که در
اتصال کشورهای نفت خیز
آسیای مرکزی به کشور پاکستان ، نقش کلیدی بازی
می کند ) به رواج سرسام آور کشت تریاک و تولید هروئین از
آن جان بخشید . نظامی سازی پاکستان و کودتای 1999 که به
استقرار دیکتاتوری پرویز مشرف منجر شد نیز رابطه ای
تنگاتنگ با ترویج کشت تریاک و تولید هروئین در افغانستان
و پاکستان داشت .
جمع
بندی ها
1 – حمایت
همه جانبه آمریکا از رژیم های نظامی پاکستان و
تاسیس گروه های متعدد شبه نظامی اسلامگرا ( بنیادگرا ) در
افغانستان در دهه 1980 با هدف تبدیل افغانستان به " ویتنام
شوروی " بوسیله سازمان سیا تعبیه و تنظیم گشت
.
2 – ترویج
اندیشه های بنیادگرا در بین مردم افغانستان ، تضعیف
و نابودی دولت های سکولار در پاکستان و افغانستان و اشاعه کشت
تریاک و تجارت مواد مخدر ( عمدتا هروئین ) در این کشورها در
خدمت هدف استراتژیکی آمریکا در دهه آخر دوره جنگ سرد در منطقه
آسیای جنوبی بودند .
3 – حمایت
سیا از گروه های بنیادگرا مثل حزب اسلامی افغانستان ،
طالبان ها و القاعده و تقویت نظامیان و سازمان اطلاعاتی در
پاکستان بهیچ وجه بعد از فروپاشی ، پایان جنگ سرد و
سرنگونی دولت " کمونیست " و سکولار نجیب الله در
افغانستان قطع نگردید و بلکه گسترش یافت .
4 – هیئت
حاکمه آمریکا بویژه جناح نئوکان ها ، بعد از پایان دوره جنگ سرد
در فقدان و نبود یک دشمن خارجی ( خطر شوروی و کمونیسم )
بلافاصله به فکر طرح و تنظیم یک دشمن خارجی جدید ( که
همیشه جزء جدایی ناپذیر تبلیغات برای
تحریک افکار عمومی برای پیشبرد جنگ های خانمانسوز
" ساخت آمریکا " است ) افتادند .
5 – این دشمن
خارجی جدید یعنی " تروریسم بین
المللی " یک ساختار پیچیده ، بغرنج و مرموز است .
بطور ساده باید گفت که آمریکا در عین حال که یک
تبلیغات بی نهایت بزرگی " علیه تروریسم
جهانی " براه انداخته است به رشد و نمو سازمان های
تروریستی ( عمدتا بنیادگرا و ضد سکولار و ضد کمونیست )
نیز بطور مخفیانه کمک می کند . در فرهنگ سیاسی
معماران پروژه جهانی آمریکا ( جهانی ساختن " دکترین
مونرو " ) بنا نهادن تروریسم و حمایت پنهانی از
تروریست های گوناگون برای مشروعیت بخشیدن به "
جنگ علیه تروریسم " امری ضروری است .
6 – بررسی
چند وچون استفاده نئوکان ها از گروه های تروریستی متعلق به خود
عنوان " ابزار اطلاعاتی " از هنگام وقوع حادثه مرموز 11
سپتامیر 2001 به این سو حائز اهمیت است . یکی از
ویژگی های بسیار مهم نوع رابطه بین سازمان
های متعدد اسلام گرای " تروریست " با سازمان "
سیا " این است که آنها باید از نقشی که در صحنه
شطرنج سیاست ژئوپلیتیکی جهان به نیابت از
آمریکا بازی می کنند ، بی خبر بمانند . در تحلیل
نهائی این " سیا " و دیگر سازمان های
اطلاعاتی آمریکاست که به جای آنها ( گروه ها و جنبش های
بنیادگرا ) " می اندیشند " .
7 – به غیر
از تهیه و تنظیم مسائل اطلاعاتی وظیفه دیگر گروه
های اسلامگرای تاسیس شده توسط " سیا " جذب
پشتیبانی اقشار مختلف مردم در کشورهای مسلمان نشین است .
منظور پنهان از این ماموریت شکاف اندازی بین ملیت
ها و پیروان ادیان و مذاهب متنوع در کشورهای خاورمیانه ،
آسیای مرکزی و جنوبی ( در افغانستان ، پاکستان و هندوستان
) است . هدف از این برنامه محدود کردن و تحت کنترل درآوردن مقاومت های
سکولار و دموکراتیک گسترده است که نیات و " هدف نهائی
" آمریکا را به چالش می طلبد .
8 – فعالیت
های و عملیات بنیادگرایان دینی و مذهبی
در کشورهای مسلمان نشین بویژه در افغانستان و پاکستان
شرایط ذهنی و اجتماعی را در جهت پذیرش دشمن خارجی
جدید بین بخش قابل توجهی از مردم آماده می سازند .
احتمالا این امر بزرگترین ترفند ( حداقل تاکنون ) در حلقه های
متعلق به جناح های طرفدار جنگ در آمریکا است زیرا بدون وجود
یک دشمن ، جنگی نیز وجود نخواهد داشت .
9 – هیئت
حاکمه آمریکا باید دشمنی برای خود بسازد تا بتواند
بدین وسیله ماجراجوئی ها، دخالت ها و گسترش نظامی مداوم
خود را در سراسر جهان مشروع جلوه دهد . وجود یک دشمن خارجی ( "
خطر کمونیسم " ) در دوره " جنگ سرد " و وجود دشمن
خارجی ( " تروریسم بین المللی " ) در دوره بعد
از جنگ سرد برای توجیه یک طرح و نقشه نظامی و
تهاجمی – که ظاهرا و بخشا در " القاعده " ، " جماعت
اسلامی " ، " لشگر طیبه " ، " جهاد اسلامی
" و طالبان های افغانستان و پاکستان است - امری ضروری است که در تاروپود
میلیتاریسم نظام جهانی سرمایه قرار دارد .
10 – وجود یک
دشمن خارجی در شرایط امروز جهان این توهم را که " جنگ سرد علیه
تروریسم " واقعی و حقیقی است ، در اذعان عمومی
مردم در آغاز هر جنگ تقویت و تثبیت می سازد . تقویت
این توهم که توسط رسانه های گروهی " گوش به فرمان "
در اذعان مردم دامن زده می شود ، دخالت های نظامی را به عنوان
عملیات " انسان دوستانه " و مبتنی بر " اصل دفاع از
خود " و غیره مشروع جلوه داده و گسترش می دهد . این امر
همچنین به اشتعال توهماتی مثل " تلاقی تمدن ها " ،
" پایان تاریخ " و گفتمان هائی چون " تینا
" ( آلترناتیوی وجود ندارد ! ) در بین اقشار مختلف مردم
رواج می دهد . در حالی که " هدف نهائی " و
استراتژی های اقتصادی و سیاسی نظام جهانی
سرمایه پشت پرده " جنگ های گسترده تر در منطقه سوق
الجیشی و بزرگ خاورمیانه و شبه قاره هند بخصوص پاکستان ، پنهان
می مانند . در بخش نتیجه گیری بطور مختصر توضیح به
نقش و موقعیت پاکستان در پروژه جهانی آمریکا می
پردازیم .
نتیجه
گیری
از دیدگاه
تاریخی ، پاکستان در شصت سال گذشته نقش اساسی در پیشبرد
" هدف نهائی " آمریکا ایفاء کرده است . در واقع
پاکستان به خاطر موقعیت ژئوپلیتیکی خود به عنوان
کشوری که مناطق خاورمیانه ، آسیای مرکزی و
آسیای جنوبی را بهم متصل می سازد ، در محاسبات معماران
پروژه جهانی نظام نقش کلیدی محسوب شده و نمایانگر قطب
فعالیت های جهان سیاست است . بدون تردید ، هیئت
حاکمه آمریکا بدون تسلط کامل بر پاکستان نمی تواند در پیشبرد
هدف نهائی خود یعنی " تحدید چین " و
نتیجتا استقرار هژمونی بر کره خاکی کامیاب گردد . پاکستان
با افغانستان ، ایران ، هندوستان و چین دارای مرزهای
طولانی است . این کشور در سی سال گذشته در اجرای
عملیات نظامی آمریکا و مفاد نقشه های جنگی و
مداخلات نظامی پنتاگون از موقعیت برجسته ای بهره مند بوده و در
دوره های دیکتاتوری های نظامی ضیاءالحق
و سپس پرویز
مشرف نقش خود را به عنوان پایگاه آموزشی تشکیلات
بنیادگرایان اسلامی ( مورد حمایت آمریکا ) که
علیه چین در شین جان ( ایالت شمال غربی چین )
، علیه هندوستان در کشمیر ، علیه افغانستان ( از طریق
ایالت شمال غربی پشتون نشین ) و علیه ایران ( از
طریق بلوچستان پاکستان ) مشغول فعالیت هستند ، بنحو
نمایانی ایفاء کرده است . امروزه تقویت جایگاه
بنیادگرایان توسط " سیا " در آن منطقه از جهان نه
تنها به جناح های مختلف درون هیئت حاکمه آمریکا ( که در درون
کابینه اوباما مشغول رقابت با هم هستند ) فرصت داده که پاکستان را به
جولانگاه درگیری های " نیابتی " خود
تبدیل سازند بلکه این احتمال را بوجود آورده است که پاکستان به عنوان
" سکوی پرش " آمریکا در جهت پیشبرد هدف نهائی
آمریکا ، تحدید چین ، مورد استفاده قرار گیرد . فغل و
انفعالات و اشتعال تضادهای سیاسی و نظامی در شش ماه گذشته
در پاکستان – رویاروئی بخشی از ارتش پاکستان با
بنیادگرایان از یک سو و همکاری بخش دیگری از
ارتش همراه با مامورین عالیرتبه امنیتی سازمان اطلاعات
پاکستان با آنها ( بویژه با طالبان های پاکستان ) از سوی
دیگر و ازدیاد مداخلات نظامی و سیاسی آمریکا
در امور داخلی پاکستان – نشان می دهد که بنیادگرایان و
نظامیان در پاکستان و رابطه " نیابتی " آنان با نظام
جهانی سرمایه سبب بی ثباتی و آشفتگی در پاکستان
گشته و شرایط گسترش جنگ از افغانستان، آن کشور را آماده ساخته است . اگر
بنیادگرایان و متحدین آنها در ارتش و سازمان امنیت و
اطلاعات پاکستان نتوانند با کمک " سیا " طی یک
کودتای نظامی دولت نیمه سکولار و قانونی زرداری –
گیلانی را سرنگون ساخته و " تبیین و تثبیت
شریعت اسلامی " را جایگزین آن دولت سازند ، در آن
صورت بعید نیست که اوباما به بهانه اینکه مرزهای پاکستان
" خطرناکترین منطقه در جهان است " جنگ " ساخت آمریکا
" در افغانستان را به پاکستان گسترش داده و به پیش بینی و
آینده نگری برخی از تحلیلگران که از پاکستان به عنوان
" ویتنام اوباما " در سال های آینده یاد
می کنند ، مهر تائید بزند .
منابع و مآخذ
میشل چوسودوفسکی ، "
برهم زدن ثبات در پاکستان " ، در سایت " گلوبال ریسرچ
" ، 30 دسامبر 2007 .
2 – آلفرد مک کوی ، " عواقب
مواد مخدر : 40 سال همدستی " سیا " در تجارت داروهای
مخدر" در سایت " گلوبال ریسرچ " ، 1 اوت 1997 .
3 -
یونس پارسا بناب ، " جایگاه و اهمیت کشورهای
فلسطین و پاکستان در پروژه جهانی آمریکا " ، در
نشریه " ایرانیان " ، چاپ واشنگتن ، سال دوازدهم ،
شماره 378 ( جمعه 17 خرداد 1387 ) .
4 -
استیون کینزر ، " براندازی " ،
نیویورک 2007 .
5 – دیپان کار بزجی ، "
احتمال ارتباط سازمان اطلاعات پاکستان با صنعت مواد مخدر " ، در نشریه
" ایندیا آبزور " ، 2 دسامبر 1994 .
6 – روزنامه " واشنگتن پست " ،
23 مارس 2002 .
7 – نشریه " چشم انداز
ایران " ، شماره 54 ( اسفند 1387 و فروردین 1388 ) .
8 – علی طارق ، " دوئل :
پاکستان در سر راه پرواز قدر قدرتی آمریکا " ، لندن 2008 .
9 – امانوئل والرستین ، " افغانستان – پاکستان : " جنگ اوباما " ، اول آوریل 2009 در سایت
10 – روزنامه " واشنگتن پست " 16 آوریل 2009 .
در تاریخ 4/5/2009 تایپ
شد