روياروئی ولی فقیه با جنبش اعتراضی
اخیر در ایران!
احمد نوین
سی سال
است که زمامداران جمهوری اسلامی ایران بر سرنوشت مردم کشور حاکم
شده اند و از این پایگاه به تشنجات منطقه ای و جهانی دامن
میزنند. قبل از آن مردم
ستمدیده ایران و در راًس آنان کارگران و دیگر مزدبگیران و
محرومان جامعه در نبردی انقلابی با رژیم ستمگر شاه، با توسل به
اعتراضات، تظاهرات و اعتصابات گسترده توانستند با متوقف نمودن چرخ تولید،
رژیم سلطنتی را در 22 بهمن 1357 به زباله دان تاریخ رهسپار نمایند.
در آن دوران ،
بسیاری از مردم فریفته این شعار شده بودند که " ديو
چو بیرون رود، فرشته در آید." . لذا، با فرار محمد رضا شاه از
ایران و سرنگونی رژیم سلطنتی، آرزو داشتند در نظامی
که روح الله خمینی وعدۀ آنرا میداد، بتوانند به زندگی
متمدنانه و در خُور حرمت انسانی دست یابند.
آن مردمانِ ِ شیفته رهبر
بلامنازع، بعلت آنکه از گسترش سازماندهی مبارزات
توده ای و اداره کشورشان با تکیه به نیروی خودشان
غفلت نمودند و ساده لوحانه اداره و رهبری انقلابی را که با جان
فشانی های فراوان ممکن و میسر گردانیده بودند، به
روحانیت و در راًس آن به روح الله خمینی سپردند، آن بر سرشان
آمد که دیدند و دیدیم. در این غفلت و سپردن قدرت به
آن" ناجی"، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران،
سهیم بودند. اکنون سه دهه از خوش باوری ها نسبت به رهبر بلامنازع
انقلاب – خمینی جلاد – گذشته است و بهای این خوش
باوری های اولیه را، خود این مردم – نه فقط خود آنان که
نسل های بعدی نیز – با گوشت و پوست خود پرداخته اند و همچنان
میپردازند.
اکنون بیش از سی سال
از آن روزها گذشته است. سی سال است که زنان، کارگران، زحمتکشان، جوانان،
سالمندان،دانشجویان، معلمان، نویسندگان، خبرنگاران، هنرمندان،
ملیتهای ساکن ایران و ... زخمهای التیام نیافته
متعددی بر پیکر خویش حمل میکنند. زخمهائی که همچنان
از آنها خون میچکد. در پدیداری این زخمها، همه جناح
های رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی ایران، سهم داشته
اند. کسانی بیشتر و کسانی کمتر. اما، همگی از جمله
مجرمانی هستند که "شایسته" گی دارند که در
جایگاه متهمین به جنایت برعلیه بشریت،
بنشینند.
لیست جنایات سردمداران
رژیم جمهوری اسلامی ایران بسیار طولانی است و
لذا تنها به معدودی از این جنایات اشاره میکنم :
سرکوب زنان از جمله اجرای
حکم سنگسار و تحمیل آپارتاید جنسی بر آنها، سرکوب مردم حق طلب
در ترکمن صحرا، در خوزستان، در کردستان، آذربایجان، بلوچستان و ...... سرکوب
دانشجویان و جوانان بویژه در
تیر ماه 1378، سرکوب
های دهشتناک در سال 1360 و بویژه کشتار جمعی زندانیان سیاسی
در تابستان 1367 ، سرکوب روزنامه نگاران، شعرا، نویسندگان و دیگر
مخالفان سیاسی رژیم و بویژه قتل های زنجیره
ای در سال 1376، سرکوب مداوم فعالین کارگری و مبارزات بحق کارگران و
برسمیت نشناختن حق اعتصاب و حق ایجاد تشکل مستقل کارگری از جمله
سرکوب سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه و سرکوب
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ، ایجاد رُعب و وحشت در
جامعه با توسل به شکنجه زندانیان سیاسی و فعالین
اجتماعی و اجرای پروژه
"تامین امنیت اجتماعی "، اجرای احکام
اعدام و ضرب و شتم مردم در ملاء عام و ...
بعنوان مشت نمونه خروار ، نمونه
هائی از سبعیت رژیم جمهوری اسلامی در سه دهه از حاکمیت آن بر کشور ما است.
اما، تمامی این سرکوب
ها و اعمال خفقان ها نتوانسته اند اراده تزلزل ناپذیر مردمان حق طلب را، در
مقاومت و مقابله با رژيم درهم بشکنند. مردم از هر فرصتی هرچند ناچیز و
یا از هر شکافی در بالا سود جسته اند تا به سنگربندی
هایشان در مقابل این رژیم استحکام بخشند.
هر کجا که مردم امکان یافته
اند، پای در میدان مبارزه
گذاشته اند و غالباً با توسل به خواست های بلا واسطه شان، صدای اعتراض
و مخالفتشان با رژیم را در فضای خفقان زده کشور طنین افکنده اند
و پیام شان را بگوش مردم آزادیخواه جهان رسانیده اند.
اما، این صدا های
اعتراض برای آنکه بتوانند علاوه بر بصدا در آوردن ناقوس مرگ رژیم،
قادر گردند که پایه های رزیم ولایت فقیه را از
ریشه برکنند، و بر ویرانه های جمهوری اسلامی،
نظامی مردمی، آزادیخواه و برابری طلب را بنا کنند، نیاز مندند که قاطعانه سازمان یافته و سراسری
گردند و علاوه بر این ها، بتوانند مستقل از این و یا آن جناح
رژیم و قدرت های امپریالیستی، متکی بر خود
تفکر و عمل نمایند.
متاسفانه در طول سی سال
گذشته – طبعاً قبل از آن نیز – مردم ایران و بویژه اکثریت
قاطع آنان – کارگران و زحمتکشان – نتوانسته اند آنچنان سازمان یابند که قادر گردند استمرار مبارزه شان تا
پیروزی را، تضمین نمایند.
این پراکندگی در صفوف
طبقه بالندۀ اجتماع باعث شده است که مردم ناراضی، هرگاه به سّد ارتجاع
حاکم و نیروهای متمرکز آن برخورد میکنند، پس از مبارزات و
مقاومت ها، ناچار شده اند، عقب نشینی بکنند. هر چند که پس از هر عقب
نشینی، با توسل به آموزش ها و درس های آن مقاومت و با انباشت
کینه هایشان، در دوره های بعدی، با شدت
بیشتری پای بمیدان مبارزه گذاشته اند.
اما، از آنجا که مردم بی سلاح در مقابل دشمن مسلح
و متمرکز، عموماً قادر نمیشوند به پایداریشان استمرار و گسترش
بخشند، لذا، در این رویاروئی ها و نبرد های نابرابر،
دشمنان مردم توانسته اند بار دیگر موقعیت شان را حفظ نموده و
حیات جمهوری اسلامی را تداوم دهند.
تاریخ مبارزات طبقه کارگر در
جهان به روشنی نشان داده است که تا زمانی که کارگران و زحمتکشان
نتوانند تشکیلات و تاکتیک های خودشان را سازمان دهند، با دو
آلترناتیو مواجه خواهند شد :
الف : درهم شکسته شوند و تا
فرصت بعدی، میدان را
برای تاخت و تاز به دشمن ( سرمایه داران اعم از مکلا، معمم - علی رغم آنکه بومی و یا
جهانی باشند.) واگذار نمایند.
ب : ناگزیر گردند با استفاده
از چتر " حمایتی " این و یا آن بخش از طبقه
حاکم ( و یا جناحی از حاکمان که خود در تنگنا قرار گرفته و به
ناگزیر به سپر توده های حق طلب تبدیل شده اند ) به پایداریشان ادامه دهند.
حاصل کار در وضعیت اول ( الف
) روشن است. اما، در مورد وضعیت دوم (ب ) یعنی "سپر"
کردن بخشی از طبقه حاکمه، هر چند که در مواردی تا مدتی
میتواند از شدت ضربات وارد بکاهند، ولی ، تجربه تاریخ نشان داده
است که این تاکتیک تا زمانی که جناح های رنگارنگ طبقه
حاکم نتوانسته اند اختلافاتشان را سر و سامان بدهند، اینجا و آنجا
میتواند در استمرارمبارزه شان مفید واقع شود.
در اینجا نباید از
یک حقیقت غافل شد. این " سپر " ها که توسط مردم در
مقابله با قدرت فائقه به کار گرفته میشوند، ابزار بی جان
نیستند. هسته مرکزی این
" سپر " ها ، منافعی جدا از کل طبقه حاکمه ( سرمایه
داری ) ندارند.
درست است که در مقاطعی
این جناح و یا آن جناح از طبقه حاکم، در دفاع از منافع اخص خود، در
مخالفت با حاکمیت "لباس رزم" بر تن میکنند، اما،
نباید فراموش کرد که این "جنگجویان" اگر هم بخواهند
کاری انجام دهند، به نفع خودشان انجام خواهند داد. این "سپر"ها
، هرگز مجانی ، کاری برای مردم انجام نخواهند داد.
اگر کارگران و زحمتکشان و
دیگر ستمدیدگان – اکثریت قریب به اتفاق مردم کشور –
نتوانند با استفاده از فرصت های پیش امده در رابطه با سازمان
یافته گی خودشان قدم های سازنده بردارند، اگر نتوانند "
توپ " را به زمین بازی خودشان بیاورند، اگر تاکتیک
هائی را برنگزینند که استمرار مبارزه را تامین نماید، اگر
بگونه ای عمل ننمایند که توسل به نقاط قوتشان استمرار مبارزه را
تامین نمایند، اگر قادر نشوند که این جنبش اعتراضی را به
جنبش مستقل آگاهانه اکثریت عظیم خود مردم تبدیل نمایند،
آنگاه، در پایان مناقشات مابین بالائی ها باید بدانند که
سرشان کلاه خواهد رفت و در پس این درگیری ها، نه خود آنها، که
دیگران سرنوشت شان را رقم خواهند زد.
موضوع این نیست که
مردم نباید از این فرصت ها، استفاده بهینه بنمایند. موضوع
این است که اگر توده های بجان آمده تنها به تاکتیک
استفاده از شکاف مابین بالائی ها بسنده نمایند، اگر تنها با
تاکتیک های این و یا آن جناح ناراضی نظام خود را
هماهنگ نمایند و از پیش کشیدن تاکتیک هائی که نقاط
قوت خودشان را توان می بخشد و انسجام آنان و امکان تداوم مقاومت و مبارزه
شان را باعث میشود، غفلت نمایند،
نباید انتظار داشته باشند که در پایان مناقشات میتوانند
شاهد پیروزی را در آغوش بگیرند.!
هرگز اتفاق نیافتاده است که
دیگرانی بیایند و کار ما را انجام دهند. این
امر مهمی است که غفلت از آن میتواند خسارات جانکاهی بر مبارزات
و مبارزان تحمیل نماید.
در عرض 30 سال گذشته و در حاکمیت جمهوری اسلامی ( و حتی
قبل از آن و در زمان رژیم سلطنتی سابق هم ) به کرات اتفاق افتاده است
که توده ناراضی مردم [ که تا کنون موفق نشده اند به سازمان یافته
گی در سراسر کشور و در همه مراکز کار نائل آیند ] با استفاده از شکاف در میان بالائی
ها، در نافرمانیهای مدنی و مقابله با حاکمیت، سود جسته
اند. اما، هر بار نیز پس از آنکه بالائی ها توانستند شکاف را پُر
نمایند و یکدست در مقابل مردم صف آرائی
نمایند،هزینه سازمان نیافته گی توده آزادیخواه و ناراضی را ، عموماًً مبارزان و
بویژه کارگران و زحمتکشان پرداخته اند.
تا کنون بعلت عدم
پایداری ناراضیان درون حکومتی و تنها گذاشتن مردم، دامنه
اعتراضات مردم سازمان نیافته و متکی بر اصلاح طلبان نتوانسته است،
منجر به سنگر بندی های توده ای شود. در این باره
نمیتوان به اصلاح طلبان خورده گرفت که چرا با بازی کردن با کارت توده
ناراضی ، آنان را فرسوده میکنید و با چانه زنی در بالا،
توده مردم را تنها میگذارید و شکاف های بالا را
میپوشانید! اصلاح طلبان
جمهوری اسلامی بارها با اعلام وفاداری به نظام و شخص رهبر، در
عمل نشان داده اند که خواهان تداوم این حکومت نامردمی هستند. آنان
بارها نشان داده اند که آگاهند که منافع پایه ای آنان در ادامه
حیات این رژیم است و اصلاحات آنها، تامین منافع
بیشتر خودشان را نشانه گرفته است. علت اصلی همانگونه که مورد اشاره
قرار گرفت عدم وجود سازمان سراسری و مستقل و متکی به خود مردم اعم از
کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و .... و هماهنگی آنان در سطح کشوری
است.
قبل از برگزاری
"انتخابات" دوره دهم ریاست جمهوری، نفرت های انباشته
شده از بی عدالتی های نظام، نشانه هائی از آمادگی
عکس العمل های مردم در رابطه با نتایجی که مطلوب ولی فقیه
باشد از خود بروز داده بود. بخش قابل توجه ای از مردم برای تقابل با
هوا و هوس های رهبر نظام که محمود احمدی نژاد را برای کسب مقام
ریاست جمهوری مطلوب تشخیص داده بود، آماده میشدند که به
کاندید رقیب – میرحسین موسوی – راًی بدهند.
اغلب این راًی دهندگان امیدوار بودند که انبوه آراء آنان و
احراز بیشترین رای از جانب میرحسین موسوی، از
دست زدن ولی فقیه و عمله و
اكره او به تقلب های بزرگ،
جلوگیری نماید.
اما، تجربه نشان داده است که هوا و
هوس های رهبر نظام – علی خامنه ای- را حتی کسانی را
که از غربال نظارت استصوابی شورای نگهبان نیز گذشته اند
نیز، تخفیف نخواهند داد.
این بار نیز
علیرغم آنچه شواهد و قرائن نشان میدهد که میرحسین
موسوی برنده بازی انتخاباتی خواهد بوده ، بنا بر خواست رهبر
نظام میرحسین موسوی بازنده و محمود احمدی نژاد را برنده
اعلام نمودند.
مردم ناراضی از نظام
ولایت فقیه، نه از " حب علی " که از "بغض
معاویه" در صفوف بهم فشرده بخیابانها ریختند و خواستار
ابطال " انتخابات" و برسمیت شناخته شدن میرحسین
موسوی بعنوان برنده "انتخابات" شدند.
مقاومت و پیگیری
میرحسین موسوی در مقابل ولی فقیه و شورای
نگهبان – از آنجا که خشم و نفرت انباشته شده مردم بر علیه ولی
فقیه و نظامش بی پایان بود -
باعث شد که معترضین به نتایج "انتخابات" در ابعاد
میلیونی به خیابانها ریخته و با فریاد
های " مرگ بر دیکتاتور "،" کشته ندادیم که سازش
کنیم." ، " ما بی شماریم." و "دولت جنایت میکند، رهبر
حمایت میکند " و ... جنبش اعتراضی شان بر علیه تقلبات
"انتخابات"ی را به خواست
برکناری دیکتاتور بدل نمایند. خواستی که با توجه به
شرایط داخل کشور و درندگی نیروهای رنگارنگ سرکوب
رژیم، همطراز خواست نابودی نظام ولایت فقیه است.
گستردگی این اعتراضات
و رادیکالیسم نهفته در این مقاومت توده ای آنچنان
ولی فقیه را بلرزه درآورد که او برای حفظ موقعیت بلامنازع
اش، تمام ادعاهای پوچ اش مبنی بر وفاداری مردم به نظام را
بکناری نهاد و صفوف میلیونی مردم معترض و حق طلب را آلت
دست قدرت های خارجی خواند و بار دیگر نقاب از چهر برداشت و
بی ردا و پوشش بمیدان آمد و نیروهای سرکوبگرش را به
خیابانها و میادین شهرها اعزام نمود و دست در خون مردم کرد.
پس از اعلام نتایج "
انتخاب" رئیس جمهور توسط علی خامنه ای، معترضین به
دیکتاتور که در صفوف بهم فشرده میلیونی به
خیابانهای تهران آمدند – نمایشی از قدرت توده ای که
پس از انقلاب 22 بهمن 1357 تا کنون بی نظیر بود – و از آنجا که به ابعاد
سبعیت رژیم آگاه بودند و میدانستند که پنجه های
خونین عوامل سرکوبگر رژیم به فرمان رهبرشان، در پی فرصتی
است که پیکرهای آنان را درهم بدرد، در سرزمین استبداد زدۀ
ما با متانت ، خویشتن داری و
نظمی کم نظیر ، با شعار
های کوبنده نظم ولائی و "
دیرک خیمه نظام " را
مورد هدف قرار دادند.
این نمایش قدرت توده
ای که میرفت در ابعادی
وسیعتر در سراسر ایران ( اصفهان، شیراز، تبریز ....)
پایه های لرزان رژیم اسلامی را بلرزه در آورد، آنچنان
آرامش حاکمیت را بهم زد که بفرمان مستقیم خامنه ای برای
خاموش کردن صدای حق طلبانه مردم، نیروهای وفادار به " مقام
معظم رهبری " از انجام هیچ جنایتی در رابطه با
معترضین خودداری ننمودند. حاصل سرکوب های تاکنونی
رژیم، دهها کشته ، چندین صد نفر زخمی و چند هزار بازداشتی
است. تداوم مقاومت مردم و تداوم و تشدید سرکوب از جانب حکومت نشان
میدهد که راه پیش روی مردم طولانی ، بسیار ناهموار
و همراه اشک و خون خواهد بود. در همین مدت کوتاه نیز مردم دیدند
که نجات دهنده ای در کار نیست و آنان برای رهائی از مذلت
نظام جمهوری اسلامی و دست یابی به آزادی و
برابری ناچارند که تنها و تنها به نیروی خودشان متکی
باشند و خودشان سرنوشت خودشان را رقم بزنند.
تحرکات توده ای مردم به
افکار عمومی خاطر نشان مینماید که مردم برای رسیدن
به آزادی و برابری و باز پس گرفتن حق تعیین سرنوشتشان،
تنها با تکیه به جنبش مستقل و آگانه اکثریت عظیم خود شان
میتوانند راه گشا باشند.
تداوم حرکت های
اعتراضی مردم از 23 خرداد تا 18 تیر 1388 نشان میدد که دست آوردهای این جنبش عظیم
که زلزله سیاسی نیز نام گرفته است، ماندگار خواهد ماند.
این زلزله و پس لرزه های آن، شکاف درون رژیم و نهادهای
حکومتی را به گونه ای ملموس در مقابل چشمان مبهوت جانیان قرارداده
اند. پتانسیل موجود در این
جنبش خاطر نشان میکند که این همه، تازه آغاز راه است و
راهپیمائی با هدف دستیابی به حق تعیین سرنوشت
توسط خود مردم، ادامه خواهد یافت. اکنون رهبر نظام نیز که شخصاً دستور
سرکوب خونین مردم را صادر نموده بود، در کمال حیرت دیده است که
دیگر قادر نیست که همانند گذشته، با صدور حکم حکومتی،
صدای خشم و مظلومیت مردم را خفه کند. مردم با نمایش صفوف
میلیون شان، بر مشروعیت این نظام تف کرده اند.
اگر قتل دهها نفر در
خیابانها و دستگیری بیش از 3000 نفر از مردم توسط مزدوران رژیم، حمله به خوابگاه دانشجویان
و فرستادن تک تیراندازان مسلح رژیم بر بر پشت بام ساختمانها
برای شکار جوانان معترض، برگزاري
روزمره تظاهرات خیابانی را مشکل نموده است، اما، ابتکارات مردمی
از نفس نیافتاده است. مردم معترض در تاریکی شب ها
فریادشان را از فراز پشت بام ها بگوش''رهبر" و مردم جهان
میرسانند. با ارسال ایمیل ها،
اس.ام.اس
ها، یوتيوب ها، شعار نویسی روی دیوارها، پاره کردن
تبلیغات دولتی، پاشیدن رنگ روی عکس خامنه ای، برگزاری تظاهرات موضعی و جنگ و
گریز با نیروهای سرکوبگر، خبر از تداوم مبارزه شان
میدهند. در این تداوم
مبارزه دقت مردم در رابطه با محتوای شعارها هم قابل توجه است. از جمله در
تظاهرات های موضعی 18 تیر امسال که بمناسبت دهمین سالگرد
قیام دانشجویان دانشگاه تهران در نقاط مختلف تهران برگزار شد، علاوه
بر شعار های "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر خامنه
ای"، شعارهای "مرگ بر استبداد" ، " مرگ بر
دیکتاتور، چه شاه باشه چه دکتر"، " زیر بار ستم،
نمیکنم زندگی"، "
زندانی سیاسی آزاد باید گردد " نیز داده
میشدند. تا کنون بیش از 1400
فیلم از حوادث اخیر ایران در سطح جهان پخش شده است.
پاسخ ولی فقیه به
مردم، تداوم سرکوب است. اما ، پاسخ مردم به او و نظامش اینست ؛
بیدار هر که گشت در
ایران، شود به دار بیدار و
زندگانی ، بی دارم آرزو است
اکنون از زندان ها و از بازداشت
گاههای رژیم خبر از تداوم شکنجه های روحی و جسمی
خُرد کننده ای می آید. شکنجه گران سفاک نظام میخواهند با
درهم شکستن روحیه مقاومت و مبارزه جوئی اسیرانی که در
سیاهچال های رژیم به بند کشیده اند، با تهیه
نمایشات اعترافات تلویزیونی، نشان دهند که قادرند هر
مبارزی را از پای در آورند. مایلند که با نمایش مذبوحانه
" قدر قدرتی " رژیم، در توده های بجان آمده را در
جایشان میخکوب نمایند.
اگر رزیم شاه و شکنجه گران و
بازجوهایانش که در مراکز آموزشی جلادان صهیونیستی
موساد و دیگر حامیان بین المللی آن رژیم نظیر
ایالات متحده امریکا و ...
تعلیم دیده بودند، توانستند روحیه تهاجمی و مبارزه
جویانه مردم در آن دوران درهم بشکنند و تداوم حیات آن رژیم را
ممکن و میسر گردانند، آنگاه ، سرکوبگران این نظام و در راًس آنان
علی خامنه ای نیز قادر خواهند بود که از شگرد های شکست
خورده ای نظیر اعترافات تلویزیونی، بهره
گیرند. همانگونه که در گذشته نیز نتوانستند.
مردمان حق طلب و بویژه
کارگران و زحمتکشان کشور ما – اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران
– با سابقه ای بیش از صد سال جنگ و گریز با رژیم
های استبدادی و دیکتاتوری، صاحب گنجینه هائی
ارزشمند از تجربیات مبارزاتی هستند و قادرند که عاقبت کمر رژیم
جهل و جنون را نیز درهم بشکنند. اگر پیشروی مقاومت بشیوه
اعتراضات و تظاهرات خیابانی در برخورد با سّد ولایت فقیه
نتواند تداوم مبارزه مردمان حق طلب را تامین کند، روی آوری
کارگران و دیگر مزدبگیران تحت ستم به اعتصابات عمومی در سراسر
کشور میتواند با توقف چرخ های تولید، دولت سرکوبگر را به زانو در
آورد. میتوان و باید در پس هر تاکتیک مبارزاتی که
کارائی اش را از دست بدهد، تاکتیک های دیگری را
بکار گرفت که مردم را به سازمان
یافته گی بیشتر برساند. مردم با سازمان یافتن و
سراسری شدن مبارزاتشان میتوانند شیشۀ عمر رژیم را
بر زمین بزنند.
اما در مقابل مقاومت ها و مبارزات
مردم آزادیخواه و برابری طلب کشورمان، ما هم وظائفی در پیش
روی خود داریم. برای ما که سرنوشتمان را با سرنوشت مردم مبارز
کشورمان گره زده ایم، طبیعی است که بیش از پیش
جامعه و جهانیان را با چگونگی جنایات رژیم آشنا
گردانیم و در مسیر انزوای بین المللی رژیم
بکوشیم. ما موظفیم که علاوه بر این ها، با تبلیغ و
ترویج آموزش های مبارزاتی و انتقال تجربیات مردمان
کشورهای دیگر در راه آزادی و برابری طلبی، به
یاری مردم کشورمان بشتابیم.
ما قادریم با تکیه بر مبارزات ترقیخواهانه مردم
ایران ؛ زنان، کارگران، زحمتکشان و تهیدستان، جوانان،
دانشجویان، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان، نویسندگان و شعرا و
ملیت های ساکن ایران و ... همه آزادیخواهان، تشکل
های مدافع حقوق بشر و تشکل های مدافع حقوق کارگران و دیگر مزد بگيران تحت ستم را به حمایت از جنبش
اعتراضي مردم ایران فرا بخوانیم.
باشد که به همت توده ها و با انزوای
بیش از پیش رژیم جمهوری اسلامی ایران و
پشتیبانی افکار مترقی جهانیان، رژیم اسلامی
سرکوبگر و مدافع سرمایه داری حاکم بر ایران سرنگون شده و مردم
ایران قادر گردند که برای ساختن جامعه ای انسانی که در آن
آزادی های بی قید و شرط سیاسی برسمیت
شناخته شده باشد، حق تعیین سرنوشتشان را بدست گیرند.
سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
19 تیر ماه 1388 – 10
ماه یولی 2009