واژه مشبک
روز سر می کشد
ازپس پرچین شب
با تاج گلی بر سر
کرشمه ای در رفتار
و جهان جان تازه می کند
درپاکی بامداد .
و سال هاست
که من آغاز می شوم
بارخساره ای از آتش و گل
به هر بامداد
که برپا می شود چوبه هر دار
وصف می کشد جوخه آتش
مقابل هر دیوار
برای تو
ای گم گشته در غبار
ای واژه مشبک
برای توست
که یکی می افتد و
بر می خیزد هزار
برای تو ای آزادی
عیدی
نعمتی