این خون های پاک  به هدر نخواهد رفت

ارژنگ بامشاد

 

جهانیان وقتی نگاه معصومانه ندا آقاسلطان و سرخی خون بر چهره ی او را دیدند، ابعاد وحشی گری رژیمی را دریافتند که جان آدمیان برایش ارزشی ندارد. اما " ندا" تنها قربانی این جانیان نبود. تیر "سربازان گمنام امام زمان"، سینه ی گرم سهراب اعرابی جوان 19 ساله ای که سراپا شور بود را هم، از هم دریده بود. جوانی که مادرش را بیست روز تمام سردواندند، از او وثیقه گرفتنند و در پایان جنازه ی فرزندش را تحویلش دادند. اما اگر ندا و سهراب را با شلیک به قلب شان از جنبش مردم گرفتند، سرنوشت ترانه موسوی بسیار دردناک تر است. "ترانه" را که مانتوی سبز بر تن و شالی سبز بر سر داشت، در هفتم تیرماه در اطراف مسجد قبا، ربودند. به همراه چهل دختر و پسر دیگر به ساختمانی در حوالی پاسداران منتقل کردند. تا 22 شب آن ها را بازجویی کردند. اما وقتی تمامی دستگیرشده گان را به زندان اوین و یا کلانتری نوبیناد منتقل کردند، "تران" را نزد خود نگه داشتند. بعدها معلوم شد که بصورت گروهی به این دختر زیبا و معصوم تجاوز کردند تا بیهوش شد. پیکر بی هوشش را به بیمارستان خمینی کرج منتقل کردند. اما قبل از مداوا، با همان حال بیهوشی او را از آن جا هم ربودند. چندین بار به خانواده اش تلفن زدند  و یاد آور شدند که دستگیری دخترشان منکراتی بوده و ربطی به تظاهرات نداشته است و وانمود کردند که او قصد خودکشی داشته است. و بالاخره جسد سوزانده شده ترانه ی معصوم در بیابان های میان کرج ـ قزوین پیدا شد و در 25 تیرماه به  خانواده اش تحویل دادند و از آن ها اکیدأ خواستند که در این مورد چیزی نگویند. و به این صورت جان دختر جوانی را گرفتند و پیکری را سوزاندند که دوستی در باره اش نوشت: " ترانه بسیار زیبا و مهربان بود، با صدای زیبا و گرمی، آواز می خواند و با مهارت پیانو می نواخت. نمی توانم تصور کنم که این همه زیبایی و زندگی، حالا با چنین بی رحمی زیر خاک مدفون شود. صدای ترانه همیشه در گوشم خواهد ماند".

اما قربانیان مقاومت ضد کودتایی تنها به همین سه شهید محدود نمی شوند. برادر سهراب اعرابی گفته است وقتی که برای شناسایی برادرش رفته بود حداقل 50 تا 60 عکس به او نشان داده بودند و او عکس برادرش را در میانشان یافت و جنازه اش را تحویل گرفت. دکتر جراحی از بیمارستان خمینی نیز گفته است که در روزی که "ندا" کشته شد فقط در سردخانه بیمارستان ما 38 جنازه جمع شده بودند. چهار فرمانده نظامی که در بیمارستان مستقر شده بودند به ما مسئولین اجازه صدور جواز مرگ نمی دادند. همان شب جنازه ها را جمع کردند و بردند. جنازه هایی که همه با شلیک تک تیر شکار شده بودند. و سایت "نوروز" هم خبر داد که: "در یک ماه اخیر پیکر پاک صد ها شهید در سردخانه ای در جنوب غربی تهران نگهداری می شود". "نوروز" همچنین نوشت: " یکی از خانواده ها که نخواست نامش فاش شود، گفت که وی را به سردخانه ای در جنوب غربی تهران که مخصوص نگهداری میوه و محصولات لبنی بوده است، برده اند و آلبومی در اختیارش گذاشته اند که تصویر صدها کشته در آن بوده است تا جنازه فرزندش را از میان آن ها شناسایی کند. وی افزود در زمان خروج از این سردخانه پیکر صدها شهید را دیده است که در آن جا روی هم گذاشته شده بودند. این مادر داغدار می گوید با آن که جنازه فرزندم را پیدا نکردم اما با دیدن آن همه جنازه که روی هم دپو شده بود از هوش رفتم و وقتی به هوش آمدم که در بیرون سردخانه و در ماشین بودم"

شاید برای کسانی که از میزان درنده خویی "سربازان گمنام امام زمان" خبر ندارند، این اخبار عجیب به نظر آید. اما آن هایی که ماجرای قتل های زنجیره ای را شنیده اند و دنبال کرده اند و نحوه کشتن دلخراش پروانه اسکندری و داریوش فروهر، محمدمختاری و محمد جعفر پوینده و ده ها نفر دیگر را می دانند، این حوادث امر غریبی نیست. آن هایی که خبر حلق آویز کردن هزاران زندانی سیاسی در تابستان 1367 را شنیده اند؛ شهدایی که پیکر بی جانشان را در ماشین های حمل گوشت به گلستان خاوران منتقل و در گورهای دسته جمعی دفن کردند؛ می دانند که این ها هم تمام ماجرای تاریخ جنایت این حکومت نیست. "سربازان گمنام امام زمان" و "جان نثاران رهبر"، همان هایی هستند که بنا به اعتقادات مذهبی شان و بر پایه دستورات رهبر و ولی فقیه شان، در دهه شصت به دختران جوان قبل از اعدام تجاوز می کردند. زیرا اعتقاد داشتند که دختر جوان، نباید باکره از دنیا برود. این ها همان ها هستند که وقتی قتل عام سال شصت را انجام دادند، امامشان خمینی گفت جمهوری اسلامی حتی یک نفر را نکشته است آن هایی که کشته شدند همه سبع (حیوان) بودند.

بر این اساس است که "سربازان گمنام امام زمان" بنا به اعتقادات دینی شان چنین بی رحمانه و چنین خونسردانه دست به جنایت می زنند. به کشتار مردم می پردازند. چنین وحشیانه  جسد قربانیان خود را به آتش می کشند. بر پایه این اعتقادات دینی است که این جنایات را جزو ادای وظیفه می دانند و آن ها را در ستون ثواب خود واریز می کننند تا راه رفتن به بهشت موعودشان را هموارتر سازد.

چنین حدی از شقاوت و بی رحمی مخصوص دولت های دینی و ایدئولوژیک و یا دولت های فاشیستی است. وقتی دین با دولت ادغام شود، و در مورد ایران، دین بر دولت حکومت می کند، آن گاه چنین جنایاتی، برای دفاع از دین و دولت دینی، توجیه می شود.

جوانانی که چنین مظلومانه به شهادت می رسند، شاید بر این باور بودند که می توانند با تظاهرات مسالمت آمیز و با حمایت از این یا آن کاندیدا، فرجه ای پیدا کنند تا این حکومت وحشی قوانین عصر شترچرانی را ذره ذره از درون اصلاح کنند و یا ذره ذره از بین ببرند. اما خیلی زود دریافتند و چه گران دریافتند که حکومت دینی اسلامی، که بر ثروت این مملکت چنگ انداخته  و از منافع سرمایه داران و چپاول گران دفاع می کند، اصلاح ناپذیر است. این حکومت آن چنان شکننده است و

بر چنان دریای خشم و نفرتی نشسته است که هر شکاف در دایره ی اصلی  قدرت را زمینه ساز سرنگونی خود می داند. از این رو برای حفظ قدرتش از هیچ جنایتی فروگذار نخواهد کرد. برای این که بتوان این قدرت جهمنی را در هم شکست، باید بیش از پیش و هر چه استوارتر بر بسیج گسترده ی توده ای تاکید کرد. تنها توده های میلیونی مردم هستند که توان و قدرت در هم شکستن این هیولای هزار سر را دارند. اما این توده ی میلیونی برای این که بتواند با استواری در این راه به پیش روند، باید که در هر گام متشکل تر و سازمانیافته تر وارد عمل شوند. وقتی در تظاهرات خیابانی به قلب جوانانش شلیک می کنند و پیکرهای پاکشان را در سردخانه ها تلمبار می کنند، وقتی که دخترانشان  را می ربابید و جنازه های سوخته شان را تحویل می دهند، وقتی هنرمندان و وبلاگ نویسان و روزنامه نگارانش را به زندان می افکنند و به زیر شکنجه می برند، وقتی فعالین سیاسی اش را در سیاهچال به صلابه می کشند، باید میدان رزم را گسترده تر، متنوع تر و توده ای تر کرد. می توان هر کوی و برزن، هر محله و پارک و هر کارخانه و اداره، هر مدرسه و دانشگاهی را به سنگر مقاومت تبدیل کرد. می توان از ابتکارات متنوع مردمی سود جست و از آن ها حمایت کرد. تا از این طریق دشمن زخم خورده را در هر کجا که امکانش هست به محاصره درآورد. امروزه که مادران داغدیده، چنین مصمم وارد عمل شده اند، باید که در کنار آن ها بود و از خواست هایشان قاطعانه دفاع کرد. باید با آن ها همصدا شد و تک تک شهیدان راه آزادی را گرامی داشت و اجازه نداد این خون های پاک که مظلومانه برخاک می ریزند به هدر بروند. باید که در کنار خانواده های دستگیرشده گان ایستاد و از خواست آزادی زندانی سیاسی قاطعانه دفاع کرد. امروز که اکثریت عظیم مردم کشور، خود را در مقاومت ضد کودتایی سهیم می بینند، امروز که جهان نگران و حیرت زده به مقاومت تاریخی مردم ایران نگاه می کند و با آن همدلی نشان می دهد،امروز که در هر نقطه ای از جهان که ایرانیان حضور دارند، فریاد اعتراض شان بلند است و پرچم به خاک افتاده شهیدان را برافراشته نگه می دارند،  این خون های پاک، خون نداها، سهراب ها، ترانه ها، و صدها شهید گمنام دیگر، به هدر نخواهد رفت. این خون ها، در هر کوی و برزن خواهند جوشید و صدها و هزاران ندا و سهراب و ترانه ی دیگر به جنبش مقاومت مردمی تحویل خواهند داد.

 

http://bamschad.wordpress.com/

 

26 تیرماه 1388ـ 17 ژوئیه 2009