"ترانه" ها گریبان تان را رها نخواهند کرد
ارژنگ بامشاد
شبکه دوم "سیمای" کودتا در برنامه "بیست و سی" دوشنبه 19 مرداد 88 مصاحبه هائی پخش کرد تا به اصطلاح خود، خبر دستگیری، شکنجه و تجاوز به ترانه موسوی را شایعه بنامند و صورت مسئله را کلأ پاک کنند. در این برنامه در ابتدا با یک به اصطلاح کارمند ثبت احوال مصاحبه شده که گفت تنها سه نفر به نام ترانه موسوی در جهان وجود دارد. یکی در ونکوور کانادا، یکی در پاریس و یکی هم طفل دو ساله ای در ایران. با یک گشت و گذار در اینترنت روشن می شود که حداقل دو ترانه موسوی دیگر در ایران وجود دارند. یکی ترانه موسوی عضو گروه موسیقی پاپ "ارکیده" ویژه بانوان که در 18؛ 19 و 20 خرداد 88 در تالار وحدت کنسرتی برگزار کرد. و دیگری دانش آموز فارغ التحصیل موسیقی کودکان و نوجوانان آموزشگاه پارس، دوره ارف، در سال 1387 که عکس دسته جمعی شان در اینترنت موجود است و عکس ترانه شماره 19 می باشد. اگر به گشت و گذار اینترنتی ادامه دهیم و یا اگر به سایت سازمان ثبت و احوال مراجعه کنیم، حداقل با 65 ترانه موسوی دیگر هم روبرو خواهیم شد. اما در قسمت بعدی این فیلم، مصاحبه کننده برنامه "بیست و سی" به خانواده ای مراجعه می کند که دخترشان ترانه نام دارد و در کانادا زندگی می کند. دقت در عکس هایی که مصاحبه کننده به خانواده نشان می دهد و عکس هایی که روی و زیر میز مامور نیروی انتظامی هست، کاملأ روشن می کند که عکسی که به خانواده نشان داده می شود با عکس ترانه موسوی که در حوالی مسجد قبا دستگیر شده، یکی نیست. اما چرا "سیمای" کودتا، به چنین تلاش مذبوحانه ای دست می زند تا اساسأ منکر دستگیری ترانه موسوی شود؟. آیا این که چند ترانه موسوی در کشور و یا در جهان وجود دارند، مسئله ی اصلی را حل می کند؟ سئوال کلیدی این است که بر سر ترانه موسوی متولد 1360 که در تقاطع میرداماد و شریعتی کلاس آرایشگری داشت و در 7 تیر88 در اطراف مسجد قبا در خیابان شریعتی دستگیر و به ساختمانی اطراف میدان نوبیناد برده شده و عکس او نیز هم اکنون در اکثر وبسایت ها موجود است، چه آمده است ؟ "سیمای" کودتا و تمامی کسانی که می خواهند بر این جنایت سرپوش بگذارند و یا آن را کتمان کنند، نه تنها در کنار جنایت کاران قرار می گیرند بلکه جرمشان از عاملان این گونه جنایات کمتر نیست. سیاست نابود کردن آثار جرم و جنایت، سیاست مرسوم حکومت ولایت فقیه هست. در همین چند هفته ی اخیر، رهبر کودتا، پس از آن که اعتراضات، پیرامون شکنجه و زجرکش کردن ها در بازداشتگاه کهریزک بالا گرفت، برای پاک کردن آثار جرم و جنایت ، دستور تعطلیلی آن را صادر کرد. در تابستان 67 هم وقتی به فرمان خمینی هزاران زندانی سیاسی را تیرباران و یا حلق آویز کردند، اجساد قربانیان را در ماشین های حمل گوشت می ریختند و در گورهای دسته جمعی در بهشت زهرا و خاوران به خاک می سپردند، با این امید که اثری از این جنایت باقی نماند. اما این تلاش های رذیلانه ره به جائی نخواهند برد. نیک می دانیم که امروز، خاوران میعادگاه خانوداه ها و دوستاران قربانیان تابستان 67 شده است. امروز هم اگر کهریزک را تعطیل کردند تا آثار جرم را نابود سازند، تمامی کسانی که در این شکنجه گاه و کشتارگاه شکنجه شده اند و خانواده هایی که عزیزانشان را از دست داده اند، شاهدان زنده ای هستند، که نخواهند گذاشت این جنایت ضد بشری به فراموشی سپرده شود. دوران اعمال جنایت و سرپوش گذاشتن بر آن گذشته است. مردم کشور با چشمان باز همه چیز را زیر کنترل دارند. مردم جهان به همت جوانان کشور، از مسائلی که در ایران می گذرد آگاه شده و آن ها را با دقت دنبال می کنند. در میان حکومتی یان نیز دیگر وفاق برای سرپوش گذاشتن بر جنایات موجود نیست، زیرا بخشی از وفاداران نظام اسلامی نیز در زیر تیغ سرکوب قرار گرفته اند و از این رو بخشی از جنایات کودتاچیان توسط آن ها هم افشاء می شود. و این خود عنصری است که کار را بر جانیان کودتاچی مشکل ساخته است. حال که مردم ایران و جهان با چشمان باز و نگران، جنایات دستگاه ولایت فقیه را تحت نظر دارند، اجازه نخواهند داد قربانیان سرکوب وحشیانه اعتراضات مردمی به فراموشی سپرده شوند. حالا دیگر ترانه موسوی تنها یک قربانی نیست. او سمبل معصومیت یک ملت در برابر کودتاچیان است که زجرکش شده و پیکرش را به آتش سپرده اند. همان گونه که ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی که سینه های گرم شان با گلوله های "سربازان گمنام امام زمان" شکافته شد، تنها دو قربانی نیستند، آن ها نماد مقاومت شورانگیز ملتی هستند که در برابر گلوله های کودتاچیان سینه سپر کرده اند. از این روست که خون ترانه ها، نداها، سهراب ها، اشکان ها، و صد ها جوان دیگر، گریبان جانیان و آمران و فتوادهنده گان این جنایت ها را رها نخواهند کرد. نه تنها قربانیان اعتراضات اخیر، بلکه هزاران نفری که در تابستان 60 زجرکش و تمام کش شدند، تمامی زندانیان سیاسی قتل عام شده ی تابستان 67، تمامی دختران باکره ای که قبل از اعدام مورد تجاوز قرار گرفتند، تمامی قربانیان قتل های زنجیره ای ؛ تمامی قربانیان ترورهای مآموران وزارت اطلاعات در چهارگوشه ی جهان، تمامی تیرباران شده های کردستان، بلوچستان و دیگر مناطق؛ نیز پرونده هایی بازی هستند که گریبان فتوادهنده گان، آمران و مجریان این جنایت های ضدبشری را خواهند گرفت. آن روز دور نیست. اکنون که دستگاه های جور و جنایت ولایت فقیه، زیر ضربات خشم مردم قرار گرفته اند، باید که تمامی این پرونده ها را مجددأ بازگشائی کرد. حالا که میزان بی رحمی دستگاه ولایت و مدعیان ارتباط با امام زمان و "سربازان گمنامش" بر همگان آشکار می شود، باید که تمامی ظرفیت های اعتراضی سرکوب شده گان را جمع کرد و نیروی دادخواهی را سازمان داد. بسیارند خانواده های داغ دیده ای که تاکنون در تنهائی درد کشیده اند و احساس بی پناهی کرده اند، باید به سراغ آن ها رفت. باید به آن ها نشان داد که می توان متحدانه، در کنار خانواده های قربانیان اخیر، برای دادخواهی خون به ناحق ریخته ی عزیزانشان، اقدام کرد. این نیرو، نیروهای خانواده های داغ دیده، نیروی عظیم دادخواهی است. نباید اجازه داد این جنایات به فراموشی سپرده شود. اگر اصلی ترین نیروی جنبش مبارزه علیه آپارتاید جنسی و قوانین ظالمانه ضد زن, جنبش زنان ایران است, اگر اصلی ترین نیروی اعتراض به قوانین برده دارانه در حوزه اشتغال جنبش کارگری است, اصلی ترین نیروی دادخواهی علیه شکنجه و اعدام وتجاوز در زندان ها, خانواده ها و بازماندگان این قربانیان هستند. آن چه اکنون اهمیت حیاتی دارد شکل گیری جنبش دادخواهی بازماندگان قربانیان شکنجه و تجاوز است که حلقه مقدم آن می تواند بر گرد دادخواهی شکنجه شده گان اعتراضات اخیر شکل گیرد تا در فرصت مناسب، تمامی جانیان به پای میز محاکمه کشیده شوند. فقط از طریق همدلی و همبستگی قربانیان شکنجه ها و تبدیل آنان به صدای مظلومیت جنبشی مستقل و دادخواهانه علیه شکنجه و تجاوز و اعدام است که می توان مبارزه موثرتری را علیه شکنجه گران و متجاوزان و جانیان حکومتی به پیش برد تا بساط شکنجه و اعدام، از این سرزمین رخت بر بندد.
21 مرداد 1388 ـ 12 اگوست 2009 |