صدا و سیمای ولایت فقیه: رسانه سرکوب ملی (۱)

بهروز نظری

 

بازداشت هزاران نفر به دنبال آخرین کودتای دستگاه ولایت فقیه و محاکمه نمایشی هفته های اخیر در ایران، برای آنها که با تاریخ ایران و از جمله تاریخ سی‌ ساله پس از انقلاب آشنایی دارند نه تازگی داشت و نه مایه تعجّب بود. پخش "اعترافات" دستگیر شدگان از صدا و سیما  یکبار دیگر یادآور نقش سیاسی و کلیدی این نهاد  به مثابه جزیی از دستگاه ولایت فقیه و سرکوب در تاریخ سی‌ ساله پس از انقلاب است. واکنش و مقاومت جانانه مردم به این کودتا تعادل دستگاه ولایت فقیه و رژیم اسلامی را به هم زده است. هوشیاری مردم و شناسایی صدا و سیما به مثابه یکی‌ از ارکان سرکوب و کودتا در ایران، در همین حال نشان از گره خوردن حق رای به آزادی رسانه‌ها است.  نگاهی‌ اجمالی به شعارهای مردم در این دوره همچون ، "آزادی مطبوعات، ابطال انتخابات";  "قلم ، بیان ، اندیشه / بی آزادی نمیشه" ; و "صدا و سيمای ما، مايه ی ننگ ما", گواهی بر این مدعاست. در مبارزه علیه رژیم اسلامی مردم به خوبی‌ در یافته اند که صدا و سیما، شورای نگهبان و در صدر آنان ولایت فقیه سه ضلع مثلث شوم `اسلامیت ` نظام اند. تاریخ و کارکرد صدا و سیما در سی‌ سال گذشته به نوبه خود آینه ای است در برابر تحولات، تناقضات و ناتوانایی‌های رژیم اسلامی. در قسمت نخست این مقاله ما نگاهی‌ کوتاه به تاریخچه این  نهاد سرکوب ملی‌ در سی‌ سال گذشته میندازیم.

*****

سیاست جمهوری اسلامی از همان فردای انقلاب، همچون رژیم سلطنتی، استفاده از رسانه ها برای تثبیت و گسترش هژمونی خود بود.  محور اصلی‌ این سیاست، اما، بیش از هر رسانه دیگر، به رادیو و بویژه تلویزیون گره خورده بود. فقدان یک آلترناتیو روشن اقتصادی برای ایران و رد خواستهای بر حق اکثریت لگد مال شده با این بهانه که ما برای خربزه انقلاب نکردیم، در عمل معنایی نداشت جز اینکه نخبگان جدیدی که با تکیه به شانه‌‌های مردم به قدرت  رسیده بودند، درکی "فرهنگی‌" از دلیل و وظایف انقلاب ارایه میکردند.  بی‌ جهت نبود که بلافاصله بعد از انقلاب موضوع "جنگ فرهنگی‌" و چالش بین ارزشها به مهمترین مباحث در باره ماهیت و آینده نظام تبدیل شد.  از حجاب گرفته تا آموزش،  مسئله "فرهنگ"  و وارستن جامعه از "ارزشهای بیگانه" به عنوان محوری‌ترین مسئله بعد از انقلاب ارائه شدند.

علیرغم تاکیدات مکرر بر فرهنگ و لزوم انقلاب فرهنگی‌، دولت اسلامی نه درک و نه برنامه روشنی در این عرصه داشت.  اولاً و تا انقلاب بخش قابل توجهی‌ از روحانیت مخالف سر سخت تلویزیون و سینما بودند و هر دو را ابزار فرهنگی‌ بیگانه با فرهنگ اسلامی میدانستند که نقشی‌ جز فاسد کردن جوانان بازی نمی‌کردند. بر همین اساس به مردم توصیه میکردند که از نگاه کردن به تلویزیون و یا رفتن به سینما خودداری کنند.  بی‌ جهت نبود که در کنار مراکز مالی‌ و دولتی،  سینما‌ها نیز در معرض حمله قرار میگرفتند. پس از انقلاب،  رادیو و تلویزیون برای سران رژیم اما، نه ابزار شیطان بزرگ که وسیله ی در خدمت `انقلاب` و `أسلام` تلقی‌ شد.  از میان مجموعه چرخش‌هایی که بعدا به عنوان `اسلام ناب` جا زده شدند موضع خمینی در مورد رادیو و تلویزیون بود. او در اولین سخنرانی خود پس از بازگشت به ایران اعلام کرد که هیچوقت با سینما، رادیو و تلویزیون مخالف نبوده است. ثانیا، این عرصه از سیاست نیز، همچون دیگر عرصه‌های زندگی‌ اجتماعی، واکنش‌های مختلفی‌ در جامعه و در دستگاه حاکمه ایجاد کرد. نگاهی‌ کوتاه به تاریخ صدا و سیما در سی‌ سال گذشته، تناقضات و نقش صدا و سیما را به مثابه جزیی‌ از دستگاه ولایت فقیه و یک رسانه سرکوب ملی‌ نشان میدهد.

*****

تلویزیون در چند ماه پس از انقلاب یک نهاد زنده و عرصه ای برای نظرات مختلف سیاسی و اجتماعی بود. بهار تلویزیون در ایران اما از `بهار ازادی` هم کوتاه تر بود. نام این ارگان به صدا و سیمای جمهوری اسلامی تغییر کرد و وظیفه سازمان دادن و پاکسازی رادیو تلویزیون و اسلامیزه کردن این نهاد به  صادق قطب زاده واگذار شد.  بازسازی صدا و سیما، علیرغم سهولت تغییر نام و پاکسازی بخش قابل توجهی‌ از کارکنان پیشین آن، چندان ساده نبود. وعده‌های قطب زده برای تبدیل کردن صدا و سیما به نهادی در خدمت `پا برهنه ها` با طنز گزنده مردمی  مواجه شد که بلافاصله به صدا و سیما لقب تلویزیون آخوندی دادند و خاصیت تلویزیون رنگی را در ایران مورد سئوال قرار میدادند ، چرا که کله‌های متحرک در تلویزیون یا عمامه سیاه داشتند یا سفید.

 به دنبال اشغال سفارت آمریکا قطب زاده به وزرات امور خارجه منتقل و به پاکسازی این وزارت خانه مشغول شد.  و خود او به محض شدت گرفتن درگیری های درونی‌ رژیم از جمله کسانی‌ بود که پاکسازی و اعدام شد. با شکل گیری حزب جمهوری اسلامی و تلاش هسته طرفداران ولایت فقیه برای قبضه و انحصار قدرت، کنترل صدا و سیما به یکی‌ از محورهای اختلاف بین جناحهای دولت اسلامی تبدیل شد. بر خلاف مفاد قانون اساسی‌ آیت‌الله موسوی اردبیلی، دادستان کلّ وقت، مدیران جدیدی برای صدا و سیما منصوب کرد.  در اقدام دیگری  برای منزوی کردن و زیر سوال بردن  بنی صدر، و بر خلاف مفاد قانون اساسی، مجلس اسلامی قانونی‌ را تصویب کرد که  به نخست وزیر (از اعضای حزب جمهوری اسلامی) اجازه داد تا نماینده قوه مجریه را به شورای رهبری صدا و سیما منصوب کند.  در قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی انتصاب این نماینده از حوزه اختیارات رئیس جهور بود. رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی برای مدت کوتاهی دو مدیر عامل داشت و هر دو از نزدیکان آیت‌الله مطهری و عناصر قابل اعتماد روحانیت بودند: علی‌ لاریجانی به سمت مدیر سیما گمارده شد، و سعید رجایی خراسانی به مدیریت صدا.

با گسترش سرکوب و ترور در بهار سال ۶۰، هزاران نفر دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. نقش صدا و سیما در گسترش وحشت در این دوره را نمیتوان و نباید فراموش کرد. علیرغم بدست گرفتن کنترل صدا و سیما از طرف حزب جمهوری اسلامی، خمینی همچنان از فعالیت‌های این ارگان ناراضی بود. لاریجانی پس از مدت کوتاهی پست ریاست سیما را برای هدایت واحد اطلاعات سپاه ترک کرد. و مدیریت صدا و سیما، با پیشنهاد و توصیه رفسنجانی‌ به برادر او واگذار شد. محمد هاشمی‌ دومین مدیر عامل رادیو تلویزیون اسلامی در کمتر از یک سال بود. یکی‌ از ویژگی‌‌های صدا و سیما (بر خلاف رادیو تلویزیون ملی‌ ایران در رژیم سابق) استقلال آن از وزارت فرهنگ بود.  قانون اساسی جمهوری اسلامی صدا و سیما را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که کنترل مطبوعات، ایرنا، سینما، جهانگردی و خیریه را در دست داشت، جدا کرد. وظیفه کنترل و هدایت صدا و سیما به شورایی مرکب از نمایندگان سه قوه دولت اسلامی سپرده شد. ظاهراً این اقدام به منظور مانع شدن از تبدیل صدا و سیما به بازوی حکومت و یا اهرمی در دست یک فرد یا نهاد  بود. تاریخ صدا و سیما از همان ابتدا و به ویژه پس از انتصاب هاشمی‌ بیانگر چیزی نیست جز ادامه سیاست‌های رژیم قبلی‌ با روکش `اسلامی`. دولت جدید نه تنها سیاست توسعه رادیو و تلویزیون ملی ایران را دنبال کرد، بلکه سنت سپردن پست و مقام‌های کلیدی به افراد قابل اعتماد و نزدیک به رهبران رژیم را به اوج جدیدی رساند. هاشمی‌ به نوبه خود و با انتصاب اعضأ خانواده و دوستان نزدیک خانوادگی در پست‌های حساس در رادیو و تلویزیون،  سازمانی یک دست و یک پارچه ایجاد کرد که نه تنها خمینی را خشنود کرد، بلکه در تبلیغ رفسنجانی‌ به مثابه دومین مرد نظام نقش غیر قابل انکاری بازی کرد.

رادیو و تلویزیون در چند سال اوّل بعد از انقلاب تمرکز اصلی‌ خود را بر روی سرکوب مخالفان، تبلیغ و بسیج برای جنگ و اسلامیزه کردن جامعه و فرهنگ گذاشت. هاشمی‌ در همان حال به بسط و گسترش صدا و سیما پرداخت. بسیاری از کسانی که در زمان قطب زاده پاکسازی شده بودند مجددا استخدام شدند، طرح گسترش کانال‌های تلویزیون، و دفتر تحقیق و توسعه ماهواره‌ها که از  زمان شاه وجود داشت احیا شد. در همین راستا کارکنان صدا و سیما نزدیک به دو برابر شد و از ۸ به ۱۴ هزار، افزایش یافت. با این همه و علیرغم کنترل رسانه‌ها و به ویژه صدا و سیما مشکل  ً فرهنگ ً همچنان در تمام عرصه‌ها حضوری علنی داشت.  فقدان سیاست فرهنگی‌ و حتی درک واحد از `فرهنگ اسلامی` به باز تولید مکرر تناقضات درونی‌ رژیم می‌‌انجامید. نتیجه منطقی‌ گسترش کانالهای تلویزیون، گسترش و تنوع در برنامه‌های تلویزیونی بود. اما با وجود تمام تلاشهای رژیم در سانسور صحنه‌های `غیر اسلامی` و غیر اخلاقی`، و علیرغم قوه تخیل مدیران صدا و سیما در دوبله کردن سریال های  خارجی‌، مردم ایران قدم به قدم با محدودیت‌های فرهنگی‌، از حجاب گرفته تا کتاب و از پارک‌ها گرفته تا برنامه‌های تلویزیونی مقابله میکردند. `جنگ فرهنگی` نه فقط یک جنگ با نیروهای بیگانه، که یک جنگ داخلی تمام عیار بود و هست.

سیاست رژیم برای پر کردن کانال‌های تلویزیون وارد کردن سریال‌ها و برنامه‌هایی بود که به تصور سردمداران صدا و سیما با فرهنگ اسلامی قرابت داشت و یا دست کم این فرهنگ را به چالش نمی‌‌طلبید. بر همین اساس سریال‌های قدیمی‌ از اروپا و به ویژه برنامه‌های تلویزیونی وارده از ژاپن، که مردم به تمسخر میگفتند کیلویی خریداری میشوند، جای `برنامه‌های اسلامی` که صدا و سیما نه توان و نه بودجه تولید آنها را داشت را پر میکردند.  از جمله پر طرفدار‌ترین و `اخلاقی ترین` این برنامه‌ها سریال ژاپنی اوشین بود. یک مصاحبه رادیویی و اشاره یک زن ایرانی‌ به همین برنامه، خشم خمینی را که پیشتر و به خاطر فتوایش در باره ساز‌های موسیقی، شطرنج و غیره لقب رهبر`أسلام ناب` را از طرف رفسنجانی‌ گرفته بود، بر انگیخت. خشم خمینی به این خاطر بود که یک زن ایرانی‌ در یک برنامه رادیویی با صراحت اعلام کرده بود که اوشین برای او الگوی بهتری است تا حضرت فاطمه. خمینی بلافاصله خواستار تنبیه و حبس مسئولان این برنامه رادیویی شد. ناتوانی رژیم در تولید برنامه‌های تلویزیونی از یک طرف، سلیقه فرهنگی‌ متنوع و بین المللی اکثریت جمعیت شهری ایران از طرف دیگر، فقدان یک تعریف روشن از `فرهنگ اسلامی` در درون رژیم، و مقاومت مردم در برابر سیاستهای اجتماعی و فرهنگی‌ دولت از طرف دیگر، از همان ابتدا پروژه `أسلامی` کردن ایران را با موانع متعددی روبرو کرد. به علاوه، ماهیت رژیم چنان بود و هست که مباحثی که مثلا میبایست بین تولید کنندگان برنامه‌های تلویزیون صورت گیرد، همواره در حوزه وسیع تری و در صحنه بزرگتری به چالش گرفته شده و میشوند.   

*****

در همین دره بود که قانون اساسی رژیم باز نویسی شد .این تلاش برای تمرکز کامل قدرت و یک پارچگی ساختاری، همانگونه که در سند سیاسی کنگره ۱۴ سازمان ما آمده، بیش از هر چیز به هدف گسترش حوزه اختیارات ولی‌ فقیه صورت گرفت. در همین بازنگری قانون اساسی‌ بود که کنترل صدا و سیما از دست شورای متشکل از نماینگان سه قوه خارج و به ولی‌ فقیه سپرده شد. پیام روشن این باز نگری چیزی نبود جز اینکه در دوران `سازندگی` سانترالیزه کردن دولت بدون کنترل کامل رادیو و تلویزیون غیر ممکن است.  ولایت مطلقه  فقیه  بدون یک صدا و یک سیمای مطلقه قابل تصور نیست.

بسط گسترش اختیارات ولی‌ فقیه اما نه  تنها به شکاف آنچه که `اسلامیت و جمهوریت ` نامیده می شود پایان نداد، بلکه بحران اسلامیت را تشدید کرد. انتصاب یک حجت‌الاسلام به مقام رهبری دولت اسلامی یک دستکاری جدید در ساختار مذهبی‌ شیعه در ایران  بود. عواقب این انتخاب سیاسی و نه مذهبی‌، همچنان گریبانگیر رژیم اسلامی است. حذف پست نخست وزیری در قانون اساسی‌ در عین حال به معنای افزایش حوزه اختیارات  ریاست جمهوری بود. بر مصدر قرار گرفتن دو مهره اصلی‌ رژیم (خامنه ای و رفسنجانی)  بر ًاسلامیت و جمهوریت ً دولت اسلامی به تنش بیشتر میان این دو منجر شد. بازنگری قانون اساسی واکنشی بود به مرگ خمینی، پایان جنگ و آغاز دهه دوم حیات رژیم.  در دوران `سازندگی` دولت اسلامی نسخه‌های اقتصادی بانک جهانی‌ و صندوق بین المللی را برای خصوصی کردن و بازگشت ایران به بازار جهانی‌ در دستور قرار داد. در ابتدای همین دوره طرفدارن `خط امام` به حاشیه رانده شدند. رژیم در اولین دهه حیات خود فضای خفقان و سرکوب و شرایط ناگوار اقتصادی اکثریت مردم را با شرایط جنگی و فشار اپوزیسیون توجیه میکرد. دوران `سازندگی` قرار بود متفاوت باشد. برای مدت کوتاهی به برخی‌ از نشریات فرهنگی‌ اجازه انتشار داده شد، سینمای ایران جان جدیدی گرفت، و مطالب برخی‌ از مطبوعات از تنوع بیشتری برخوردار شدند. وظیفه `سازندگی` فرهنگی‌ در این دوره به خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سپرده شد.  صدا و سیما نیز قدم‌هایی در جهت فاصله گرفتن از فضای جنگی و پخش برنامه‌های تفریحی برداشت.

دوره این رفرم فرهنگی‌ اما کوتاه بود. در تابستان سال ۷۰ و زیر فشار مستقیم ولی‌ فقیه خاتمی استعفا داد و علی‌ لاریجانی به سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب شد.  او در اولین سخنان خود به عنوان وزیر فرهنگ قول داد که فرهنگی‌ را ارائه و تبلیغ خواهد کرد که با ارزش‌های اسلامی همخوانی داشته باشد و چهرهٔ پنهان غرب را که تحت پوشش دموکراسی و حقوق بشر قصد پیشبرد اهداف پلید خود را دارد افشا کند. دو سال بعد ولی‌ فقیه بار دیگر از اختیارات وسیع خود استفاده کرد و در پائیز ۷۲ لاریجانی را در صدر صدا و سیما قرار داد. پیشتر جمعی از نمایندگان مجلس گزارشی تهیه کرده بودند که در آن به کارنامه فرهنگی‌ صدا و سیما شدیدا حمله شده بود. با ابراز نگرانی از  `تهاجم فرهنگی` در این گزارش آمده بود که بیش از ۷۰۰ فیلم از بین ۹۰۰ فیلم نمایش داده شده در سیما بین سال‌های ۶۷ تا ۷۰، فیلمهای خارجی بودند.  گزارش هم چنین صدا و سیما را متهم به بی توجهی‌ به معیار‌های اسلامی در دیگر برنامه‌های تلویزیونی کرد. از جمله موارد ذکر شده در گزارش انتقاد به پخش کارتون‌هایی بود که در آن نوشیدن شراب، اختلاط  پسر و دختر،  و دختران بی‌ حجاب را نشان میدادند.  پخش کارتون دور دنیا در ۸۰ روز هم به خاطر اینکه یک شخصیت انگلیسی‌ در آن قوی، شجاع و دلچسب نشان داده شده بود، مورد حمله قرار گرفت. تلاش هاشمی‌ برای رد محتویات این گزارش و متهم کردن نویسندگان آن به اینکه آنها اهداف دیگری را دنبال میکنند،  بی نتیجه ماند.  نزدیکی‌ صدا و سیما به ریاست جمهوری و قوه مجریه، و اوج گیری جنگ جناحی عوامل مهمی‌ در کنار گذاشتن هاشمی‌ بودند. رفسنجانی‌ که در این زمان دومین دوره ریاست جمهوری خود را میگذراند نتوانست از برادر خود حمایت کند. این دوره کوتاه از رفرم‌های محدود،  با گسترش سرکوب فرهنگی‌، محدودیت‌های جدید برای مطبوعات و حمله به روشنفکران پایان یافت.

*****

با انتصاب لاریجانی به ریاست صدا و سیما این نهاد وارد مرحله تازه ای از حیات خود شد و راه برای اعمال کنترل بیش از پیش ولی‌ فقیه باز شد. لاریجانی از زمره مدیران محافظه کاری بود که به ولایت فقیه معتقد و وفادار بودند، آموزش‌های سیاسی خود در بعد از انقلاب را در سپاه گرفته بودند، و به پستهای حساسی گمارده شده بودند. لاریجانی در ابتدا هدایت سرویس جهانی‌ صدا و سیما و بعدا بخش  خبر این نهاد را به عهده داشت. پس از انتقال قطب زاده به وزارت خارجه موقتاً وظیفه هدایت سیما را به عهده گرفت. او همچنین و برای مدت کوتاهی معاون وزیر کار و پست و تلگرف بود. لاریجانی به مدت ۹ سال، بین سال‌های ۶۱ تا ۷۰، معاون سپاه و مدیر بخش اطلاعات این سازمان بود. به دنبال برکناری خاتمی او برای دو سال وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و در سال ۷۲ به ریاست صدا و سیما منصوب شد. در تمام این سالها لاریجانی به مرکز قدرت در رژیم اسلامی نزدیک و وفادار ماند. هر تصوری از دلیل حذف هاشمی‌ و یا محافظه کار بودن لاریجانی داشته باشیم، نقش لاریجانی در ده سالی که هدایت صدا و سیما را به عهده داشت نقش یک `رفرمیست ` بود. او در این مدت ساختار صدا و سیما را تغییر داد، برای گسترش فعالیت،  بودجه و قدرت صدا و سیما با سایر نهادهای دولتی به چانه زنی‌ پرداخت، و در تبدیل کردن صدا و سیما به یک نهاد قدرتمند سیاسی و مالی،  نقشی‌ کلیدی ایفا کرد.

اولین وظیفه لاریجانی در مقام جدید خود مقابله با تاثیر احتمالی‌ ماهواره‌ها بود. ماهواره درست در زمانی‌ به ایران رسید که رژیم سرانجام و پس از یک دهه تلاش،  به شکست در کنترل و ممنوعیت ویدئو در ایران اذعان کرده بود. در سال ۷۲ رژیم ناچار شد تا استفاده از ویدئو را قانونی‌ کرده و خرید و فروش و اجاره ویدئو در ایران را به رسمیت بشناسد. با وجود این شکست، مباحث مشابهی در باره تکنولوژی و تهاجم فرهنگی‌، و به دنبال ظهور ماهواره‌ها روی پشت بام خانه‌ها در ایران، به راه افتاد. آمدن ماهواره به ایران بار دیگر مسئله ارزش‌های اسلامی و نفوذ فرهنگی‌ غرب در ایران را  به موضوع اصلی‌ روز تبدیل کرد. عصاره این بحث در تیتر کتاب صادق طباطبائی که در سال ۷۷ منتشر شد خلاصه میشد: ً طلوع ماهواره و افول فرهنگ: چه باید کرد؟ ً

همچون مباحث `فرهنگی` و سیاسی پیشتر در دولت، این بحث نیز سرشار از تناقض و جنگ جناحی و بویژه بین منافع سازمانی و مالی نهادهای مختلف رژیم بود. بد نیست به خاطر داشته باشیم که در این زمان برنامه‌های چندانی به زبان فارسی‌ در ماهواره‌ها وجود نداشت.  پیش از این ایرانیانی که در شهرهای مرزی زندگی‌ میکردند به کانال‌های تلویزیون عراق، ترکیه، پاکستان و جمهوریهای آسیای میانه دسترسی‌ داشتند. رادیو‌های خارجی نیز همواره از منابع پر طرفدار اخبار و سرگرمی در ایران بوده و هستند. نگرانی رژیم از اینکه برنامه‌های رادیو و تلویزیون‌های خارجی هویت دولت اسلامی و فرهنگ اسلامی را با خطر مواجه میکنند، همواره نشانگر محدودیت و ضعف سیاست‌های فرهنگی‌ رژیم بوده و هست.

از همان ابتدا بسیاری در درون رژیم با طرح غیر قانونی اعلام کردن ماهواره مخالف بودند.  برخی‌ با اشاره به تجربه ویدئو ممنوعیت ماهواره‌ها را طرحی غیر قابل اجرا میدانستند و تاکید میکردند که پیشبرد این لایحه بخصوص در صورت پیشرفت تکنولوژی و به بازار آمدن دیشهای مینیاتور غیر‌ قابل اعمال است.  برخی‌ دیگر نیز با این استدلال که ماهواره به خودی خود قدرت فاسد کردن جامعه را دارد، به شدت مخالف بودند.  به عنوان مثال روزنامه سلام در مخالفت با استدلال وزیر کشور اعلام کرد که در این صورت دولت میباید همه زنان و مردان در ایران را دستگیر کند چرا که هر کدام قابلیت فیزیکی‌ فاحشگی را دارند! در واکنش به فشارهای سیاسی حتی وزیر کشور نیز لحن خود را عوض کرد و بر لزوم اقناع و داشتن یک طرح روشن تاکید کرد. سرانجام ۲۰ نماینده مجلس پیشنویسی برای  ًممنوعیت  وارد کردن، فروش و استفادهً  از ماهواره به مجلس ارائه کردند. در جلسه مجلس، وزیر وقت  پست و تلگراف موفق شد تا  ماده ای از این پیشنویس را که بر اساس آن تولید قطعات ماهواره ممنوع میشد، را حذف کند. بدین وسیله و بدون تردید او از منافع  وزارتخانه خود دفاع میکرد چه را که مخابرات ایران که زیر مجموعه پست و تلگراف است دست نقد بخشی از اجزا بشقاب‌های ماهواره را تولید میکرد. همچنین و به دنبال فشار‌های  وزیر کشور شورای نگهبان دو ماده دیگر این لایحه را رد کرد و خواستار بازنویسی آن در مجلس شد.  لایحه مجلس علیرغم  سپردن وظیفه  پیشبرد طرح ممنوعیت ماهواره‌ها به وزارت کشور، از اختصاص بودجه بیشتر به این وزارت خانه سخنی به میان نیاورده بود. شورای نگهبان سرانجام قانون ماهواره ها را  در بهمن ۷۴ به تصویب رساند.

نقش صدا و سیما در پیشبرد این لایحه کلیدی بود.  صدا و سیما از همان ابتدا طرفدار ممنوعیت ماهواره بود، اما در عین حال موفق شد تا در کنار سفارت خانه‌های کشورهای دیگر در ایران و وزرات خانه‌ها، اجازه استفاده و دسترسی به ماهواره‌ها را داشته باشد. بر اساس قانون مصوب شورای نگهبان صدا و سیما همچنین اجازه داشت تا برنامه‌هایی که آموزشی‌ تلقی‌ می‌شدند ضبط کرده و به صورت ویدئو توزیع کند. کاملا روشن است که طرح دولت برای جلوگیری از ماهواره‌ها با شکست روبرو شد، و با وجود حملات دوره ای به  خانه‌های مردم و جمع آوری ماهواره‌ها، جنگ سنگری بین دولت و مردم در این حوزه نیز همچنان ادامه دارد. با این همه تردیدی نیست که صدا و سیما برنده اصلی‌ قانون ممنوعیت ماهواره در ایران بود. این قانون برای صدا و سیما این فرصت را داد تا خود را برای رقابت با کانال‌های خصوصی مستقر در خارج از ایران آماده کند. رادیو‌های خارجی و رفت و آمد مسافران همواره تضمینی بودند برای دستیابی مردم به موسیقی ایرانی‌ که در ایران اجازه تولید و پخش نداشتند.  بازار در حال گسترش ماهواره در ایران، دسترسی‌ و استفاده وسیع مردم از ویدئو و بعدا وی-‌سی‌-دی فیلم‌های خارجی‌، و در کنار اینها نقد و گزارش از آخرین فیلمهای هالیوود در مجلات فرهنگی‌ گواه از تقاضا برای فرهنگی‌ بود که رژیم نه تنها قادر به فراهم کردن آن نبود، بلکه با تمام وجود می‌خواست کنترل و سرکوب کند.

پاسخ رژیم به این `تهاجم فرهنگی` وارد شدن به رقابتی‌ بود که نه تنها خالی‌ از تناقض نبود و نیست، بلکه بدون تردید پوچی ایده `فرهنگ اسلامی ` را به نمایش گذاشت. اولا صدا و سیما طرح  گسترش و افزایش کانال‌های تلویزیونی را به سرعت در دستود کار خود قرار داد. در مدتی‌ کوتاه کانالهای تلویزیونی به ۶ کانال افزایش پیدا کردند.  در سال ۷۵ بود که رژیم دوباره اجازه پخش آگهی‌‌های تجارتی را در تلویزیون صادر کرد. در تلاش برای پر کردن کانالهای موجود،  صدا و سیما همچنین به گسترش تولید برنامه‌های داخلی، و مبادله تلویزیونی با کشورهای مختلفی‌ همچون آلمان، کره، استرالیا، کویت، سویس و بویژه انگلیس دست زد.  در کنار تلاش برای جذب بینندگان اساسا جوان در ایران، صدا و سیما همچنین شروع به گسترش فعالیتهای خود در خارج کرد. پیش از این تنها ۲ روزنامه دولتی کیهان هوایی و اطلاعات بین المللی برای ایرانیان خارج از کشور تولید می‌شدند. اما از سال ۷۶ به این طرف،  رژیم و بویژه صدا و سیما فعالیتهای خود را در خارج از کشور افزایش داده است. کانال‌های رژیم در حل حاضر شامل ۳ کانال جام جم و چند کانال دیگر است که به شکل پوششی کار میکنند.  شبکه سحر از سال ۷۶ به  این سو از بازو‌های تبلیغاتی رژیم در خارج از کشور بوده و به زبانهای  آذري ، انگليسي ، فرانسه ،  كردي ، بوسني و اردو برنامه پخش می‌کند. شبکه کوثر، شبکه عربی‌ برون مرزی رژیم اسلامی است.  به دنبال اشغال عراق رژیم همچنین کانال العالم را برای گسترش نفوذ خود در جهان عرب و به ویژه شیعیان منطقه و رقابت با الجزیره، العربیه و غیره راه انداخت. بخش جهانی‌ صدا و سیما همچنین شامل کانال  انگلیسی    Press TVو۳۱ رادیو به زبان های مختلف است.  کاملا روشن است که در واکنش به `تهاجم فرهنگی` رژیم اسلامی به تهاجم در عرصه‌های مختلفی‌ دست زده است. ماجرا جویی‌های رژیم که به ویژه پس از اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا  افزایش پیدا کرده است، خود را در حوزه رادیو و تلویزیون هم نشان میدهد. تلاش رژیم بر این بوده و هست تا از این طریق به چانه زنی‌ پرداخته و `سهم` خود را در منطقه و جهان بگیرد. تا آنجا که به ایرانیان خارج از کشور برمیگردد آنچه که ما شاهد آن بوده ایم تهاجم فرهنگی‌ بر عکس است. چرا که حتی یک نگاه کوتاه به موفق ‌ترین کانال های تجارتی فارسی‌ زبان در خارج ، حاکی‌ از وزن بالا و قابل توجه برنامه‌های صدا و سیما در این کانال‌ها است. کانال‌هایی که طبیعتا نه سرمایه‌، نه نیروی کار و نه امکانات دولت ایران را دارند، و به دنبال موفقیت اقتصادی و جذب آگهی‌‌های تجاری شرکتهای ایرانی‌ و یا حاضر در ایران هستند، سریال‌ها و برنامه‌هایی را رله میکنند که دولت ایران در آنها سرمایه‌ گذاری کلانی کرده است.

از دیگر نهاد‌های صدا و سیما باید به سیما چوب، سیما فیلم، تکتا و صبا اشاره کرد. نهاد دیگر وابسته به صدا و سیما انتشارت سروش است. تا قبل از انقلاب تنها نشریه  رادیو تلویزیون ایران مجله هفتگی تماشا بود. اما از سال ۷۶ به این طرف صدا و سیما به یکی‌ از انتشارت اصلی‌ دولتی تبدیل شده است. کالا‌های صدا و سیما در این مورد از این قراراند: روزنامه جام جم؛ هفته نامه سروش (تماشا ی سابق)؛ ماهنامه‌های سروش کودک، سروش نوجوان، سروش جوان؛ و سروش بانوان؛ و فصلنامه سروش اندیشه. اینکه اکثر این تیترها از ۷۸ به این طرف منتشر شده اند حاکی‌ از اینست که صدا و سیما یکی‌ از برندگان اصلی‌ گرمی‌ بازار کالاهای فرهنگی‌ و گسترش رسانه ها  در ایران بوده است. بسط و گسترش صدا و سیما بدون حمایت مالی و سیاسی دستگاه ولایت فقیه ممکن نبود.  در ابتدای دهه هفتاد مجلس اسلامی تمام محدودیت‌های مالی صدا و سیما را حذف کرد و بیش از  ۱۶ میلیون دلار جهت تولید برنامه برای مقابله با `تهاجم فرهنگی` به صدا و سیما اختصاص داد. در این مدت بخش قابل توجی از بودجه صدا و سیما به شرکتهای خصوصی داده شده تا برای صدا و سیما برنامه‌های تجارتی تولید کنند. فلسفه لاریجانی، همچون دیگر سران رژیم، این بود که برای اینکه بخش خصوصی بتواند به صدا و سیما کمک کند، صدا و سیما میباید به بخش خصوصی کمک کند. در حوزه فرهنگی،‌ همچون دیگر حوزه‌ها، دولت و نهاد‌های دولتی موتور اصلی‌ پیشبرد خصوصی سازی در ایران بوده اند. حتی ایده خصوصی کردن اخبار به طور کامل رد نشده و از سر گیری پخش تبلیغات تجاری در تلویزیون حتی به شکل محدود آن نیز صدا و سیما را ملزم کرده تا به نیازهای تبلیغی و تجاری با حساسیت بیشتری برخورد کند. رژیم اسلامی اما یک رژیم معمولی نیست. تناقض میان خصوصی کردن و نیازهای بازار از یک طرف، و نیازهای سیاسی و ایدئولژیک دولت از طرف دیگر، قدرت مانور صدا و سیما و ولایت فقیه را محدود کرده و میکنند. با این همه نباید فراموش کرد که علیرغم علم کردن مترسک تهاجم فرهنگی‌ و شعار‌های مکرر علیه تاثیرات مخرب فرهنگ تجاری غرب، تجاری کردن و تبدیل صدا و سیما به یک واحد سرمایه‌ در ایران از جمله سیاستهای این نهاد در یک دهه گذشته بوده است.

بر همین اساس و از هراس از دست دادن بیش از پیش مخاطبان خود، صدا و سیما به تولید بیشتر برنامه‌های سرگرم کنننده و تفریحی پرداخته است. ناتوان از کنترل کامل ماهواره‌ها و بازار سیاه موسیقی‌ و فیلم،  صدا و سیما از یک طرف به وارد کردن برنامه های پر طرفدار خارجی‌، و از طرف دیگر تولید مسابقات تلویزیونی، سریالهای عامه پسند، برنامه های آشپزی، پخش بیشتر مسابقات ورزشی و حتی موسیقی‌ پرداخته است. اگر کپی‌ آخرین فیلم‌ها و آواز‌های خارجی‌ در بازار سیاه اما علنی به فروش میرسند، صدا و سیما از ارائه کپی‌ بومی مسابقات تلویزیونی و سریال‌های خارجی، و پخش صدای المثنای داریوش، ابی، سیاوش قمیشی و غیره ابایی نداشته است. نگاهی‌ سرسری به محتوای مجله سروش، تنها راهنمای تلویزیون در ایران، تردیدی باقی‌ نمیگذارد که صدا و سیما به شکست خود در شکل دادن و ساختن آنچه که `فرهنگ اسلامی`  خوانده میشود اذعان دارد. بیشتر از ۷۰ در صد مطالب منتشره در سروش مربوط  به تحولات و کالا‌های فرهنگی‌ بین المللی هستند. با این همه، و علیرغم دست چین کردن برنامه‌های تلویزیونی خارجی‌، و معأمله تلویزیونی با کشور‌هایی که ظاهرا فرهنگشان با ایران قرابت بیشتری دارد، صدا و سیما همچنان دستگاه عظیم خود را برای الک کردن این برنامه‌ها و سانسور آنچه که `غیر اسلامی` تلقی‌ میشود، به کار می گیرد. به قول مجید محمدی تلاش سانسورچیان صدا و سیما نه  فقط خنده دار است، که حساسیت مخاطبان را بیشتر می‌کند. از جمله شاهکارهای صدا و سیما در این زمینه مثلا حذف نام غذا در صحنه ای از یک فیلم خارجی‌ است، به این خاطر که احتمالا آن غذا با گوشت یک حیوان حرام گوشت درست شده. اگر در صحنه ای در فیلم و یا سریالی فردی وارد کافه ای میشود و تقاضای `نصف لیوان  از اون که میخورید` را می‌کند میشود حدس زد که `اون` جایگزین مشروب است. نشان دادن مردان از گردن به بالا حاکی‌ از پوشیدن کراوات دارد، و در مورد زنان تلاشی برای سانسور لباسی است که احتمالا سینه و دستها را نشان میدهد. تکنولوژی جدید و بویژه آنچه که جلوه‌های ویژه خوانده میشود در صدا و سیما وسیله ای است برای سانسور جلوه‌های ویژه. از سیاه کردن و کمرنگ کردن تصویر گرفته، تا تغییر گفتگوها و `دوبله ازاد` ، صدا و سیما هنر سانسور را به اوجی جدید رسانده است.

تناقضات صدا و سیما تنها به این عرصه محدود نمیشود. در عرصه خبر این تناقضات به مراتب بارز تراند. از ابتدای دهه ۷۰ صدا و سیما به رایزنی و مبادله با بنگاههای خبری خارجی‌ پرداخت.  به عنوان مثال صدا و سیما قراردادی ۱۰ ساله با سی.ان.ان بست که بر اساس آن طرفین از اخبار یک دیگر میتوانند استفاده کنند. در سال ۷۷ نیز روپرت مردوخ سفری به ایران داشت که توسط خرازی وزیر امور خارجه و مسئول پیشین ایرنا تایید شده بود. شرکت در این مبادلات و نزدیکی‌ به بنگاه‌های خبری صهیونیستی اما به معنای کنار گذاشتن شعار امپریالیسم خبری نبوده و نیست. اگر `رادیکالیسم` صدا و سیما در عرصه اخبار  بین المللی آنرا از رادیو و تلویزیون پیش از انقلاب متمایز می‌کند، اخبار داخلی‌ صدا و سیما نشان از تداوم سیاست فرهنگی‌ ورشکسته ای دارد که همچنان و با وجود کنترل مهمترین رسانه  کشور ناتوان از از اعمال اراده خود بر توده هاست. رادیو و تلویزیون در تمام طول حیات خود در ایران به ندرت منبع موثق خبری به حساب آمده. اما بی‌ اعتمادی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی به دو دلیل روشن به مراتب گسترده تر از پیش است. اولا جامعه کنونی‌ ایران با دهه ۵۰ و ۶۰ قبل مقایسه نیست. اکثریت عظیم مردم ایران اکنون شهر نشین اند، اکثریت سواد خواندن و نوشتن دارند، دسترسی‌ به آموزش عالی‌ به مراتب وسیعتر است، و از همه مهمتر ایران کشوری انقلاب دیده است و تلاش رژیم برای خاموش کردن شعله عظیمی‌ که در سال ۵۷ گر گرفت راه به جایی نبرده است. ثانیا، و بخشا به دلایل یاد شده، دسترسی‌ به و تقاضا برای کالاهای فرهنگی‌، از جمله مطبوعات و تلویزیون و غیره، با حتی دهه ۷۰ نیز قابل مقایسه نیست. همه این عوامل به هشیاری و پیچیده کردن ترجیحات و سلایق فرهنگی‌ و سیاسی مردم ایران افزوده است، و همین به نوبه خود چالش بین مردم و تلویزیون در ایران را به مراتب حاد تر کرده است.

اگر صدا و سیما قادر نبوده و نیست که برای خود اعتباری به عنوان یک نهاد مستقل خبری ایجاد کند و در این عرصه در همان جایی ایستاده که رادیو و تلویزیون ملی‌ ایران در سال ۵۷ قرار داشت، نقش آن در بی‌ اعتبارکردن مذهب و روحانیت از جمله دستاورد‌های آن در سی‌ سال گذشته است. نگرانی بخش قبل توجهی از علما و اسلام گرایان دیروزی از این تاثیر صدا و سیما بیهوده نیست. به عنوان مثال عمادالدین باقی با اعتراف به شکست رژیم در اسلامیزه کردن فرهنگ و نقش منفی‌ صدا و سیما گفته ` هر چه ما از سال ۵۷ دور شدیم آن مقدار از عواطف و اعتقادات دینی که در مردم وجود داشت به تدریج رنگ باخته است. این نشان میدهد  که صدا و سیما کنار بقیهٔ دستگاهها هیچ موفقیتی در تعمیق روحیه دینی در مردم نداشته و‌ای کاش فقط عدم توفیق بود. مساله صدا و سیما این است که اساسا صدا و سیما نه تنها ناموفق بوده بلکه عامل تشدید احساسات غیر دینی و ضد دینی است.....به همین دلیل واقعاً من فکر می‌کنم که بزرگترین خدمتی که صدا و سیما و روزنامه‌های همسو با صدا و سیما میتوانند به دین بکنند این است که دست از تبلیغات دینی  بردارند. یعنی‌ اصلا دین را رها کنند. ` واقعیت دولت اسلامی در ایران این بوده و هست که جایگاه و نقش مذهب در سی‌ سال گذشته از سوی نهادهای سیاسی و  بر اساس منافع سیاسی و نه مذهبی‌ تعریف شده است. در این دوره سیاست  همواره بر مذهب حکومت کرده است. بحران مشروعیت مذهبی‌ در ایران به ویژه پس از مرگ خمینی و بازنگری قانون اساسی‌ به برتری سیاست به مذهب و ناگزیری سکولاریسم منجر شده است. اظهارات باقی‌ و بسیاری دیگر از از طرفداران و وفاداران دولت اسلامی و نیروهای مذهبی‌ لیبرال،  روحانی و غیره حاکی از جریان نیرومندی است که خواهان جدایی دین از سیاست هستند. اما بر خلاف پروسه سکولاریزه کردن  در کشورهای دیگر نه به منظور نجات سیاست از مذهب، بلکه برای نجات مذهب از سیاست. نقش صدا و سیما در این پروسه واقعیتی غیر قابل انکار و در عین حال یکی‌ دیگر از تناقضات این سازمان است.

شکست صدا و سیما در شکل دادن و ایجاد یک فرهنگ `مستقل و آلترناتیو ` در ایران شکست دولت اسلامی است.  با این همه تردیدی نیست که صدا و سیما نه تنها بزرگترین بنگاه رسانه ای در ایران، بلکه از قدرتمندترین نهاد‌های سیاسی دستگاه ولایت فقیه است.  موقعیت  صدا و سیما در ایران به مالیه آن بی ربط نیست. هر چند اساس بودجه صدا و سیما از طریق جمع آوری مالیات از مردم  تامین میشود، و هر چند افزایش بودجه این نهاد باید از سوی مجلس اسلامی به تصویب برسد، این سازمان اما جز به ولی‌ فقیه به هیچ کس دیگر پاسخگو نیست. حتی تلاشهای مجلس اسلامی برای شفافیت بیشتر در مالیه و درآمد صدا و سیما توسط شورای نگهبان و ولی‌ فقیه رد شده اند.. صدا و سیما، شورای نگهبان و ولی‌ فقیه ثلیث نامقدس دولت اسلامی در ایران اند. سپردن هدایت صدا و سیما به لاریجانی و پس از او به ضرغامی (یکی‌ از دوستان نزیک احمدی‌نژاد و با سابقه طولانی در وزارت دفاع)  تصادفی نبوده و نیست. نقش صدا و سیما در تلاش برای تحکیم دستگاه ولایت فقیه، سرکوب مخالفان، و کنترل رسانه ها در ایران، اما نیاز به بررسی بیشتری دارد که در قسمت دوم این مقاله به آن میپردا