بهروز نظری
در قسمت نخست این مقاله ما به طور مختصر به بررسی تاریخ صدا و سیمای جمهوری اسلامی در سی سال پس از انقلاب پرداختیم. همانگونه که مطرح شد، تاریخ این سازمان، تحولات و تناقضات آن ، پژواک تحولات و تناقضات رژیم اسلامی نیز هست. آنچه که صدا و سیما را از دیگر رسانهها متمایز میکند، وابستگی و وفاداری آن به دولت اسلامی نیست. واقعیت این است که نقش دولت در بازار رسانه ها بی همتاست. اکثریت روزنامهها و مجلات (از جمله مجلات تخصصی) به شکلی تحت کنترل دولت اند. بدین معنا که بدون مجوّز دولت، بدون حمایت مالی و یارانه دولتی، بدون رابطه تنگاتنگ با نهادهای دولتی، قادر به انتشار نیستند و نخواهند بود. حتی آن دسته از مطبوعات که به اشتباه "خصوصی" تلقی شده و یا در عرصه "جامعه مدنی" گنجانده شده و میشوند، از حوزه کنترل دولت خارج نیستند. نباید فراموش کرد که بسیاری از نشریات اصلاح طلب ، علیرغم حمل برچسب نمایندگی "جامعه مدنی"، به اشکال مختلف به رژیم اسلامی، به شخصیتهای آن، و شبکههای سیاسی و مالی متعدد درون رژیم گره خورده و میخورند. ناشر روزنامه سلام موسوی خوئینیها (دادستان سابق رژیم) بود؛ عبدالله نوری (وزیر سابق کشور) امتیاز دار روزنامه خرداد بود؛ مدیر مسول روزنامه جامعه، حمید رضا جلایی پور، از فرماندهان سابق سپاه بود؛ و غیره و غیره. تنها یک درک محدود و یکجانبه از دولت میتواند این نشریات را خارج از حوزه دولت و در حوزه "جامعه مدنی" بگنجاند.
"دولتی" بودن صدا و سیما، اما، از جنس دیگری است. کنترل صدا و سیما توسط ولی فقیه، و انحصاری بودن آن، همواره بدان معنا بوده که جناحهایی از رژیم که به این نهاد دسترسی نداشته و از سوی آن نمایندگی نمیشدند، همواره میبایست به مطبوعات روی میآوردند. از اولین رئیس جمهور رژیم اسلامی (بنی صدر) گرفته تا خاتمی، کم و بیش چنین سیاست و شکافی وجود داشته است. تنها استثنا بر این قاعده بخشی از ریاست جمهوری رفسنجانی است. ویژگی صدا و سیما دولتی بودن آن نیست، بلکه وابستگی آن به مرکز قدرت در رژیم اسلامی است. اگر بخشی از مطبوعات در ایران "خصوصی" هستند (که در این مورد "خصوصی" باید با "تجاری" یکسان تلقی نشود)، و در تلاش برای نمایندگی جناحهای خارج از مرکز قدرت، در صدد نمایندگی "جمهوریت" جمهوری اسلامی بر آمده، صدا و سیما همواره مظهر "اسلامیت" نظام در سی سال گذشته بوده است. بر همین اساس اگر مطبوعات ایران انعکاس تنوع جریانهای فکری و سیاسی درون رژیم بوده (آنچه که اکنون با بسته شدن آخرین مطبوعات اصلاح طلب خود را در عرصه مجازی نشان میدهد)، صدا و سیما همیشه نماینده و بازوی ولایت مطلقه فقیه بوده است.
در ایران امروز، و به ویژه در دوران ریاست جمهوری خاتمی، تصور بسیاری بر این بود که مطبوعات اصلاح طلب جایگزین احزاب سیاسی بودند و در فقدان احزاب سیاسی نقش آنان را بعهده داشتند. با این همه نمیتوان منکر شد که اگر رسانه ای در سی سال گذشته (و به دنبال غیر قانونی اعلام کردن احزاب سیاسی در سال ۶۰)، نقش ارگان حزبی را در سیاست ایران ایفا کرده، نه مطبوعات بلکه صدا و سیما بوده است. صدا و سیما همواره تنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی در ایران را انکار کرده؛ در تلاش برای تثبیت ولایت فقیه و یک دست کردن دولت اسلامی کوشیده؛ از هر فرصتی برای سرکوب و تحقیر مخالفان ، بسیج طرفداران ولی فقیه علیه منتقدان استفاده کرده؛ و در کنترل و بستن شبکههای خبری "خارج از خط" نقش فعالی بازی کرده است. صدا و سیما نه یک رسانه، که یک سازمان تبلیغ و سرکوب است. در قسمت دوم و پایانی این مقاله ما نگاهی می اندازیم به سه عرصه کلیدی این تلاشهای صدا و سیما در ایران. با توجه به محاکمات نمایشی اخیر و "اعترافات" متهمان در صدا و سیما، ما ابتدا به تاریخچه "ندامت های تلویزیونی" میپردازیم. پس از آن، این مقاله نقش صدا و سیما در سرکوب مطبوعات و تلاش برای کنترل و سرکوب رسانههای مجازی را بر رسی خواهد کرد.
*****
هر چند درماده ۷ قانون ًخط مشي كلي و اصول برنامه هاي سازمان صدا و سيما ًًًًً آمده که صدا و سيماي جمهوري اسلامي متعلق به تمامي ملت است و بايد منعكس كننده زندگي و احوال تمامي اقوام مختلف كشور باشد. اما آنچه که مبنای سیاستهای صدا و سیما بوده نه منافع مردم که منافع ولی فقیه است. فصل ششم همان قانون شامل موادی است که دست این سازمان را برای سرکوب مخالفان باز میگذارد. از جمله وظایف برنامههای سیاسی صدا و سیما، طبق ماده ۴۹ "تلاش در جهت ايجاد زمينه هاي استقرار هر چه بيشتر نظم در سايه حاكميت قانون و نفي هر گونه حركت غير قانوني در كشور" است.دیگر وظایف سیاسی صدا و سیما در مواد ۵۰، ۵۱، ۵۲ این قانون از این قرار اند: "سعي در جهت ارائه بينش سياسي مكتبي به مردم، شناساندن اوضاع سياسي بينالمللي و موقعيت استكبار جهاني و ملل مستضعف "؛ "تأكيد بر هويت اسلامي و خصيصه ضد استكباري آن و افشاي تلاش هاي دشمن در تغيير اين هويت "؛ "آگاه ساختن مردم نسبت به نقشه هاي شيطاني استعمارگران جهاني و عوامل داخلي آنان در جهت تضعيف يا به انحراف كشاندن انقلاب ". ماده ۵۵ نیز شامل بندی است که بر " افشاي فعاليت ها، توطئه و شيوه عملكرد گروههاي ضد انقلاب و ستون پنجم دشمن و آشنا ساختن مردم با ماهيت فكري و عملي آنان" تاکید میکند.
بیدادگاههای نمایشی و پخش و انتشار "اعترافات" بسیاری از دستگیر شدگان اعتراضات اخیر، به حق خشم و انزجار عمومی از رژیم اسلامی را برانگیخته است. تلاش مذبوحانه رژیم برای مرعوب کردن مردم ایران و در هم شکستن و تحقیر مخالفان و منتقدان خود، تلاشی استثنایی و بدعتی تازه از سوی دستگاه ولایت فقیه نیست. آشنا بودن این سیاست رژیم اما، به "عادی" شدن این نمایشات مخوف منجر نشده است. بر عکس، این سیاست هراس رژیم را از مردم و شکاف عمیقی که گریبانگیر دولت اسلامی است، به نمایش میگذارد. تغییر "بازیکنان" تازه ترین قسمت سریال شکنجه و ندامت، حاکی از استیصال دولتی است که نه تنها نتوانسته به تکثیر سیاسی و ایدئولوژیک خود بپردازد، بلکه سال به سال، و در تلاش برای حفظ موجودیت خود، معانی جدید تری از "مخالفت" و "مخالفان" خود ارائه می کند. تشبیه بیدادگاههای نمایشی، و پخش اعترافات دستگیر شدگان به جاسوسی و ندامت و ابراز پشیمانی آنان، به دادگاههای استالینی، یک مقایسه به جا اما ناکامل است. اولا این را نباید فراموش کرد که نه استالین و نمونههای پیش از آن در بسیاری از کشورهای دیگر، به سلاح تلویزیون مسلح نبودند. درست است که بسیاری از "اعترافات" در میادین قرائت میشدند، و یا در پوسترهای نصب شده بر دیوار درج میشدند. همچنین درست است که به دنبال ظهور مطبوعات، گزارش اعترافات در روزنامهها و مجلات منتشر میشدند ؛ اما دامنه دسترسی به این "اعترافات"، به دلائل متفاوت، همواره محدود بود. رادیو، و به ویژه تلویزیون، که در ایران امروز در همه جا قابل دسترسی است، تبلیغ "مثبت" برای دولت، و منفی برای مخالفان و منتقدان آن را، به هر شهر، روستا و خانه ای میبرد. ثانیا، و حتی با معیارهای ایران، حوزه استفاده از سیاست پخش اعترافات گرفته شده زیر شکنجه در سی سال گذشته، در تاریخ ایران بی همتاست. پیش از انقلاب تمرکز اصلی رژیم پهلوی اساسا روی چپها بود و نمایشات پراکنده "ندامت" روشنفکران و فعالان سیاسی، به جهت بی اعتبار کردن چپ و نشان دادن بیگانگی آن با فرهنگ اسلامی ایران بود. تعداد این نمایشات تلویزیونی در زمان پهلوی اما انگشت شمارند. اما تردیدی نیست که در سی سال گذشته، رژیم اسلامی با کمترین تبعیض ممکن، به سرکوب و تحقیر مخالفان خود مشغول بوده است. صدا و به ویژه سیمای جمهوری اسلامی، اگر آگاهانه از سپردن میکروفن به اقلیتهای ملی و مذهبی، زنان، دانشجویان، نمایندگان گرایشات مختلف اجتماعی، سیاسی و مذهبی خودداری کرده است، اما زمانی که به "اعترافات" و "ندامت های" مخالفان و منتقدان رسیده، همواره با دست باز و بدون اعمال تبعیض، مسلمانان (شیعه و سنی)، اقلیت های ملی و مذهبی، زنان، کمونیست ها، لیبرال ها، اسلام گرایان، و حتی خمینیستها را جلوی دوربین آورده است. از نمونههای قابل توجه برای در هم شکستن زندانیان چپ در تاریخ مدرن ایران، محاکمه افسران حزب توده به دنبال کودتای ۲۸ مرداد است. بر اساس تحقیق اروند آبراهامیان تاریخ شناس ایران، در بین سالهای ۴۲ تا ۴۶ و از میان ۴۱۲۱ نفر از دستگیر شدگان در این دوره ۲۸۴۴نفر با انتشار نامه ابراز "ندامت" کردند. با وجود همزمان بودن محاکمات نمایشی ایندوره با دادگاههای اسلنسکی در اروپای شرقی و مک کارتیسم در آمریکا، رژیم پهلوی از کپی کردن این "تجارب" بین المللی پرهیز کرد. اولا در دهه چهل تلویزیون هنوز در ایران وجود نداشت، و ثانیا رژیم تلاش داشت تا از جلب توجه بیشتر به مخالفان خود جلوگیری کند. تبلیغات علیه چپها و مارکسیسم در این دوره، به چاپ مطالبی در مطبوعات و نشریه عبرت که به مدت کوتاهی منتشر شد، محدود بود. به هنگام آغاز جنبش چریکی و گسترش مبارزه علیه رژیم پهلوی در اواخر دهه ۴۰، تلویزیون در ایران یک رسانه در حال گسترش بود. در ابتدای سال ۵۰، شاه هراسان از شکل گیری هرگونه پایه مستقل سیاسی و اجتماعی در ایران، کانال خصوصی تلویزیون ایران را که تحت کنترل حبیب الله ثابت پاسال بود را خریداری کرد و با ادغام آن با تلویزیون ملی، رادیو و تلویزیون ملی ایران را ایجاد کرد و وظیفه هدایت این سازمان را به رضا قطبی سپرد. در همین زمان بود که اولین ابراز ندامت تلویزیونی در ایران پخش شد. پرویز نیکخواه پس از گذراندن ۶سال از محکومیت ۱۰ ساله خود تغییر موضع داد و داوطلبانه در تلویزیون ظاهر شد. پس از اعلام حمایت از شاه، نیکخواه به استخدام رادیو تلویزیون ملی ایران درامد و در همین سازمان مشغول به کار شد. آبراهامیان بدرستی گفته است که به دنبال دگردیسی نظری نیکخواه، ساواک زندانیان سیاسی را نه فقط برای گرفتن اطلاعات بلکه برای ندامت شکنجه میکرد. و این به نوبه خود شکنجه را بیش از پیش بدتر میکرد، چرا که در شکنجه به منظور گرفتن اطلاعات زندانیان میدانستند که فشار شکنجه پس از سوختن اطلاعات (معمولاً بعد از ۲۴ ساعت) فروکش خواهد کرد. اما در شکنجه برای ندامت چنین امیدی وجود نداشت. پس از نیکخوه ۸ عضو دیگر کنفدراسیون در مصاحبههای مطبوعاتی، رادیویی و تلویزیونی اعلام کردند که نظرشان تغییر کرده و انقلاب سفید هر آن چه که آنها آرزو داشتند را متحقق کرده است. پر صداترین "مصاحبه های" تلویزیونی رژیم پهلوی در سالهای ۵۱ (پرویز قلیچ خانی)، ۵۲ (رضا براهنی)، و ۵۴ ( غلامحسین ساعدی) پخش شدند. تمدن بزرگ شاههنشاهی، حتی از وارد کردن کتاب به ایران توسط یکی از برجستهترین ورزشکاران کشور، و فعالیتهای ادبی دو تن از نویستندگان و منتقدان سرشناس ایران هراسان بود. فشار عفو بین الملل، صلیب سرخ، سازمان قلم، و مطبوعات خارجی از گسترش شکنجه برای اعتراف و تبدیل "ندامت تلویزیونی" به یک سریال ثابت جلوگیری کردند. این نمایشات اما در جمهوری اسلامی به یکی از برنامههای ثابت تلویزیون تبدیل شدند. بدون تردید، افتخار عنوان بزرگترین تولید کننده چنین برنامههایی در دنیا، به صدا و سیمای جمهوری اسلامی تعلق دارد. در دو سال اول حیات جمهوری اسلامی دادگاههای انقلاب که پس از انقلاب تشکیل شده بودند دستور اعدام ۷۵۷ نفر را صادر کردند. از این تعداد ۴۹۷ نفر به دلائل سیاسی، از جمله به خاطر سرسپردگی به رژیم شاه، اعدام شدند. ۲۶۰ نفر دیگر از زندانیان غیر سیاسی بودند که به جرائم مختلف محکوم و در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند. با اوج گرفتن مبارزات خلقهای ایران در کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا و خوزستان، بیدادگاههای محلی و به ویژه سیرک متحرک و مخوفی که صادق خلخالی ریاست آنرا بعهده داشت، به صدور حکم اعدام بسیاری از فعالین این جنبشها پرداختند. بیشتر اعدامها توسط جوخههای اعدام صورت میگرفت، اما به تدریج "سنت" دار زدن در ملأ عام، و به منظور آموختن "درس عبرت" به دیگران، به یک واقعه روزمره تبدیل شد. دادگاههای رژیم کوتاه بودند و قاضیان دستچین شده توسط خمینی که از روحانیان طرفدار ولی فقیه بودند، احکام خود را در سریع ترین زمان ممکن صادر میکردند. رژیم اسلامی در این دوره تمایلی به گرفتن "ندامت" از قربانیان خود نداشت. پایه حمایتی ولی فقیه چنان بود که رژیم دلیلی برای توضیح و توجیه "عدالت" خود نمیدید. زندانهای رژیم اسلامی هر چند به سرعت در حال پر شدن بودند، اما به قول آبراهامیان شرایط زندان در اوین چنان بود که نه تنها زندانیان به مطبوعات و رادیو بلکه به کتاب و از جمله متون مارکسیستی دسترسی داشتند. تجربه اولین چهره های سرشناس زندانی با آنچه که پس از گسترش فضای ترور و سرکوب در سال ۶۰ در زندانهای ایران گذشت، متفاوت بود. رژیم به تقی شهرام، محمد رضا سعادتی و امیر عباس انتظام که به دلایل مختلف دستگیر شده بودند، گفته بود که در صورت ابراز پشیمانی مجازات سبک تری دریافت خواهند کرد. هر سه از شرکت در مصاحبه خودداری کردند. تقی شهرام اولین فعال چپی بود که پس از انقلاب اعدام شد. سعادتی پس از گذراندن ۱۰ ماه از محکومیت ۱۰ ساله خود، در سال ۶۰ اعدام شد. انتظام، که به هنگام دستگیری معاون نخست وزیر دولت اسلامی بود، یکی از طولانیترین دوره های اسارت در زندان رژیم اسلامی را طی کرد. به دنبال اوج گیری اختلافات درونی رژیم و تلاش مجاهدین برای سرنگون کردن آن در سال ۶۰، موج ترور و وحشتی حاکم شد که در تاریخ ایران بی سابقه بود. در کمتر از ۶ ماه، بین خرداد و آذر ۱۳۶۰، دولت اسلامی ۲۶۶۵ فعال سیاسی را اعدام کرد. تعداد قربانیان رژیم ترور تا مرداد ماه سال ۶۱به بیش از ۵۰۰۰ نفر، و در خرداد ۶۴ به ۱۲،۵۰۰ نفر افزایش پیدا کرد. بیشتر اعدام شدگان نوجوانان دبیرستانی بودند، و همه قربانیانی که اعدام شدند، بدون استثنا مورد شکنجه قرار گرفته بودند. قانون اساسی رژیم اسلامی شکنجه را ممنوع اعلام کرده بود، اما قانون مجازات اسلامی نام مستعاری را برای شکنجه انتخاب کرده بود: تعزیر! از اهداف اصلی تعزیر، وادار کردن زندانیان به مصاحبه و ابراز ندامت بود. در تلاش برای در هم شکستن مقاومت زندانیانی که همچنان از مواضع خود دفاع میکردند، و به منظور گسترش بیشتر فضای ترور و وحشت، رژیم اسلامی دست به تولید و پخش "مصاحبه های" تلویزیونی زد. باید به خاطر داشت که در سال ۵۹ رژیم اسلامی وارد کردن ویدئو به ایران را ممنوع اعلام کرده بود، و در خرداد سال ۶۲ محمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در مصاحبه ای کلوب های ویدئو را یکی از منابع فساد اخلاقی در ایران و بر همین اساس غیر قانونی اعلام کرده بود. ممنوعیت ویدئو اما مشمول مراکز دولتی نبود و از ویدئو به عنوان ابزار آموزشی در نهادهایی همچون سپاه و غیره استفاده میشد. این تکنولوژی که استفاده خصوصی از آن توسط مردمی که در جستجوی سرگرمی بودند که صدا و سیما و سینماهای ایران تمایلی به ارائه آن نداشتند، خطرناک ارزیابی میشد، در دست سران رژیم به ابزاری در خدمت شکنجه و سرکوب تبدیل شد. ویدئو نه تنها امکان ضبط "ندامت های" زندانیان را میداد، بلکه امکان این را هم فراهم میکرد تا رژیم این مصاحبهها را با دقّت ادیت کرده و زمان پخش آنها را، برای تاثیر گذاری بیشتر، با دقت انتخاب کند. در زمانی که در بسیاری از کشورها مردم به تماشای پر طرفدارترین برنامهها و سریالهای تلویزیونی مشغول بودن، صدا و سیما "اعترافات" گرفته شده در زیر شکنجه را برای مردم ایران پخش میکرد. به راستی در چند کشور دنیا، به جزٔ ایران، شکنجه گران به چهرههای سرشناس سیاسی و تلویزیونی تبدیل شده اند؟ در دهه ۶۰ اسدالله لاجوردی ،جلاد زندان اوین، یکی از "ستارگان" سیمای جمهوری اسلامی بود. "آیا حاضر به مصاحبه هستی؟" یکی از سوالاتی بود که شکنجه گران رژیم از زندانیان میپرسیدند. در کنار فشار به زندانیان سیاسی برای امضای "ندامت نامه" و "اعتراف"، شکنجه گران به زندانیان این "شانس" را هم میداند تا در برابر دوربین ظاهر شده و اعتراف کنند. این مصاحبه ها که تحت عنوان "میزگرد"، "گفتگو" و "مناظره" از پاییز ۱۳۶۲ به یکی از برنامههای هفتگی سیمای جمهوری اسلامی تبدیل شدند، میبایست به عنوان یک شکنجه نیز تلقی شوند. این برنامهها که در حسینیه اوین فیلم برداری می شدند، دو هدف اصلی را تعقیب میکردند. از یک طرف رژیم تلاش میکرد تا مقاومت و روحیه دیگر زندانیان را که به اجبار در حسینیه گرد آورده میشدند ، در هم بشکند. از طرف دیگر این برنامههای تلویزیونی میکوشیدند تا فضای رعب و وحشت را در درون جامعه گسترش دهند. برای آنان که که در زندان بودند، مشاهده این مصاحبهها یک شکنجه بود، و برای فعالین خارج از زندان سرنوشت "نادمان" یک درس عبرت. از دیگر برنامههای سیما در این دوره پخش گزارشاتی بود که در آن لاجوردی بر سر جنازه خونین فعألین سیاسی که در خانههای تیمی به قتل رسیده بودند حاضر میشد. سیمای جمهوری اسلامی که پخش تصویر بازوی نیمه لخت زنان و یا ابراز سادهترین عواطف انسانی را غیر اخلاقی میدانست، از پخش تکاندهنده ترین صحنه های جنایت ابایی نداشت. از سال ۶۰ به این سؤ، سیمای جمهوری اسلامی "میزگرد های" به دقت تولید شده را پخش میکرد. مجری بسیاری از این "میزگردها" لاجوردی بود. او همواره و پس از اعلام برنامه و تقدیرهای معمول از خمینی و علما، به معرفی "مهمانان" برنامه میپرداخت و دیگر زندانیان را به طرح سوال تشویق میکرد. تلاش رژیم بر این بود تا کادرها و چهرههای سرشناس سازمانهای سیاسی را وادار به مصاحبه کند، و برای نیل به این هدف شکنجه گران رژیم از هیچ شکنجه و حربه ای، حتی از تهدید خانواده و فرزندان زندانیان خودداری نمیکردند. اعضا و هواداران مجاهدین اکثریت "میهمانان" این مصاحبهها را تشکیل میدادند. بیشتر اینان مجبور بودند تا به رهبران سازمانشان بویژه رجوی حمله کرده، از توطئه مجاهدین برای شکنجه و کشتار اعضا سپاه و روحانیون پرده برداری کنند و غیره. رهبران مجاهدین در ایندوره غالبا اعدام و یا در درگیریهای نظامی کشته شده و یا از ایران خارج شده بودند. تنها رهبری از سازمان مجاهدین که در مصاحبه تلویزیونی شرکت کرد سعید شهسوندی بود که پس از شکست حمله نظامی این سازمان در غرب کشور دستگیر شده بود. شهسوندی از زندانیان رژیم پهلوی، و از کاندیداهای این سازمان برای مجلس اسلامی در سال ۵۹، در چندین مصاحبه از گذشته خود ندامت کرده و سازمان مجاهدین را به همکاری با نه تنها عراق، بلکه اردن، عربستان صعودی، سازمان سیا و کا.گ.ب متهم کرد.رژیم به شهسوندی اجازه داد تا از کشور خارج شده و به تبلیغات برای جمهوری اسلامی ادامه دهد. سیمای جمهوری اسلامی همچنین مصاحبههای مشابهی با زندانیان چپ پخش کرد. بسیاری از "مهمانان" این برنامهها هوادارن سازمانهای مختلف بودند. از چهرههای شناخته شده چپ که در این مصاحبهها شرکت کردند میتوان از حسین روحانی و قاسم عابدینی نام برد. در یازده اردیبهشت ۱۳۶۲ دو نفر از چهرههای سرشناس حزب توده نیز در تلویزیون ظاهر شدند. انتخاب این روز، و شرکت کیانوری و به آذین که به خیانت و جنایات متعدد خود اعتراف کرده و از مقامات رژیم تشکر و قدر دانی کردند، اتفاقی نبود. رژیم اسلامی دو ماه پیش از این دهها تن از اعضا حزب توده، از جمله سی تن از اعضا کمیته مرکزی این سازمان را دستگیر کرده بود. به دنبال این دو، ۸ تن دیگر از چهرههای شناخته شده این حزب، از جمله شلتوکی، عمویی، آوانسیان و زرشناس در مصاحبههای جداگانه ای شرکت کردند. در پاییز همان سال رژیم اسلامی همچنین "میزگردی" با شرکت ۱۷ نفر از رهبران حزب تشکیل داد. این برنامه که در پی به اعتبار کردن مارکسیسم بود، در سه قسمت از سیمای اسلامی پخش شد. در زمستان همین سال ۱۰۱ نفر از کادرهای حزب توده در بیدادگاههای نظامی جمهوری اسلامی محاکمه شدند. تعداد قابل توجهی از آنها در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تیرباران شدند. احسان طبری، مغز متفکر حزب توده، در بهار ۶۳ در سیمای جمهوری اسلامی ظاهر شد. او که به سختی حرف میزد (با این توضیح که در زندان سکته کرده) متن از پیش تنظیم شده ای را خواند، و از اشتباهات خود، بازگشتش به اسلام، از شکست چپ و مارکسیسم سخن گفت. حزب توده و سازمان اکثریت تا زمان غیر قانونی اعلام شدنشان از رژیم اسلامی حمایت کرده بودند. همکاری این دو جریان با جمهوری اسلامی در همه عرصهها مانع از تلاش رژیم برای تحقیر و گرفتن "ندامت" از رهبران آنان نشد. تجربه حزب توده اما نه نخستین و نه آخرین نمونه تحمیل مصاحبه تلویزیونی به طرفداران رژیم بود. پیش از این سیمای جمهوری اسلامی "اعترافات" صادق قطب زاده، نخستین سرپرست صدا و سیمای جمهوری اسلامی، و به دنبال آن وزیر امور خارجه رژیم، را پخش کرده بود. نه نزدیکی پیشین او به خمینی، و نه خدمت او به رژیم در پاکسازی صدا و سیما و وزارت امور خارجه، ضامن جان او شد. او در مصاحبه تلویزیونی به مشارکت در توطئه نظامی برای کشتن خمینی، و دریافت کمک مالی از نیروهای خارجی، و از همه مهمتر آیت الله شریعتمداری، "اعتراف" کرد. زیر فشار رژیم، و به امید نجات دامادش قطب زاده، آیت الله شریعتمداری نیز در یک مصاحبه تلویزیونی به خاطر سهل انگاری در انتقال خبر توطئه یاد شده، از مقامات رژیم پوزش خواست. به دنبال این مصاحبه رژیم اسلامی شریعتمداری را به همکاری با ساواک، عربستان سعودی، و غرب متهم کرد. عکس او با شاه که در سال ۱۳۳۵گرفته شده بود، و سندی از سفارت آمریکا که در آن از شریعتمداری به عنوان یک میانه رو نام برده شده بود و غیره، بر اسناد "جنایات" او افزوده شدند. تلاش او برای نجات جان قطب زاده، به جایی نرسید. قطب زاده اعدام شد و در یک اقدام بی سابقه در ایران آیت الله العظمی شریعتمداری خلع لباس و مقام شد. تا زمان مرگش در سال ۶۵، او در خانه خود زندانی بود. از دیگر همکاران رژیم اسلامی که مجبور به ابراز "ندامت" شدند، طاهر احمدزاده، از مخالفان و زندانیان سیاسی رژیم پهلوی و از فعالان جبهه ملی بود که پس از انقلاب استاندار خراسان شد. نارضایتی او از انحصار قدرت توسط روحانیت، به حاشیه رانده شدن و دستگیری او انجامید. او از جمله شرکت کنندگان در "میزگرد های" اوین در سال ۶۲ بود. اگر اهمیت مصاحبه تلویزیونی احمد زاده، قطب زاده و شریعتمداری را میتوان با انگ "لیبرال" زدن به آنها انکار کرد، ظاهر شدن حجت السلام مهدی هاشمی در تلویزیون، تردیدی باقی نمیگذارد که دستگاه ولایت فقیه و سیمای آن، زمانی که موجودیت رژیم در خطر است، تبعیضی بین "خودی" و "غیر خودی" قائل نیستند. هاشمی از بستگان نزدیک منتظری، عضو شورای سپاه پاسداران و سرپرست کمیته ایدئولوژیک و همچنین بخش بین المللی سپاه بود. او و چهل تن از نزدیکانش در بهار ۶۵ دستگیر شدند. بنا به تحقیق آبراهامیان، خمینی مسئولیت بازجویی هاشمی و همراهانش را به ریشهری وزیر اطلاعات سپرد. ریشهری پس از ۸ ماه بازجویی سه نوار مختلف از "اعترافات" هاشمی و همراهانش تولید کرد. نوار نهایی پس از موافقت خمینی از تلویزیون پخش شد. همین نوار بعدا در دادگاه هاشمی که در مرداد ۶۶ تشکیل شد بعنوان سند جنایات هاشمی مورد استناد قرار گرفت. ریشهری که احتمال مداخله منتظری را میداد هاشمی را پیش از اعلام عمومی حکم او به جوخه اعدام سپرد. در اواخر دهه ۶۰ اعترافات تلویزیونی فروکش کردند. اولاً رژیم، به ویژه پس از کشتار ۶۷، بسیاری از فعالان سیاسی را اعدام کرده بود. ثانیا مردم ایران نه تنها اشتهایی برای دیدن این برنامه ها نشان نمیدادند، بلکه هشیارتر از آن بودند که تلاش رژیم برای چسباندن هرگونه مخالفت با ولایت فقیه را به غرب باور کنند. رژیم اسلامی اما همچنان به سرکوب مخالفان و اعدام آنان، ضبط "اعترافات" زندانیان (از جمله سعید سیرجانی)، و تلاش برای تحقیر مخالفان از طریق تلویزیون ادامه داد. از جمله شاهکارهای صدا و سیما برنامه هویت بود که به یکی از جنجالیترین برنامههای سیما تبدیل شد. نقد فرج سرکوهی از همین برنامه و تشدید فعالیتهای کانون نویسندگان به "گم" شدن او و بسیاری دیگر منجر شد. صدا و سیما تلاش میکرد تا از طریق برنامه هویت "سربازان تهاجم فرهنگی" را افشا و بی اعتبار کند. این برنامه که با همکاری نزدیک وزارت اطلاعات تولید میشد، هر هفته از کانال یک و در زمان پربییندهترین ساعات تلویزیون پخش میشد. ***** پخش "اعترافات" تلویزیونی زندانیان سیاسی، بدون تردید، شرم آورترین بخش از کارنامه سیاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته است. تلاشهای صدا و سیما در سرکوب و خفه کردن مخالفان و منتقدان دستگاه ولایت فقیه، اما، محدود به این برنامهها نمیشود. در تلاش برای "پالایش" ایران از آلودگی های فرهنگی و سیاسی، صدا و سیما همواره در صف مقدم و در کنار نیروهای سپاه و بسیج بوده است. با افزایش اختلافات درونی رژیم، صدا و سیما بیش از هر زمان دیگری، کمر به تحقیر، خاموش کردن و سرکوب منتقدان درونی بسته است. این نقش بویژه به دنبال ۲ خرداد و پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ برجسته بوده است. تا سال ۷۶ جایگاه صدا و سیما بعنوان "رسانه نظام" و بلندگوی رسمی جمهوری اسلامی، کم و بیش از سوی تمامی جناحهای رژیم به رسمیت شناخته میشد. تبلیغات جنگی و بسیج برای "دفاع مقدس" از سوی صدا و سیما، نقش آن در تحقیر و سرکوب مخالفان و منتقدان (از جمله پخش اعترافات تلویزیونی)، و یا سانسور سیستماتیک سیاسی و فرهنگی در صدا و سیما، بندرت چرت جناحهای دیگر و طرفداران رژیم را پاره می کرد. بحران عمیق اقتصادی که در دوران "سازندگی" تشدید شد، گسترش شکاف طبقاتی و نارضایتی مردم و تاثیرات فشار از پایین بر بالاییها، زمینه ساز پیروزی خاتمی در انتخابات ۷۶ شدند. تاثیرات سیاسی این تحولات را، همانگونه که در کودتای اخیر مشاهده شد، نه میتوان نادیده گرفت و نه ناچیز ارزیابی کرد. از همان زمان نقش صدا و سیما به یکی از مهمترین مسایل سیاسی ایران تبدیل شده است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۷۶، صدا و سیما آشکارا از ناطق نوری و سیاستهای او دفاع میکرد. صدا و سیما ۲ سال بعد نیز همین سیاست را پیشه کرد و از پخش اخبار پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس خودداری کرد. سکوت صدا و سیما در جریان انتخابات مجلس چنان بود که مردم برای اطلاع از آخرین نتایج شمارش آرا به مطبوعات اصلاح طلب تلفن میکردند. در تمام این دوره ولی فقیه از نقش صدا و سیما دفاع میکرد. خامنه ای درست ۱۰ روز پیش از انتخابات دوم خرداد از مدیران صدا و سیما و نقش این سازمان در مطلع کردن و تشویق مردم به شرکت در انتخابات ستایش کرد. حمایت مستقیم و شخصی خامنه ای، صدا و سیما را به تلاش هر چه بیشتر برای بی اعتبار کردن خاتمی و طرفدارانش تشویق کرد. صدا و سیما در ایندوره نه یک کانال خبری، که یک سوژه خبری بود. پخش یک فیلم "مستند" در ۲۱ دی ماه ۷۸ از سیمای جمهوری اسلامی به عمق بحران افزود. در این برنامه که "چراغ" نام داشت، طرفداران خاتمی به دست داشتن در قتلهای زنجیره ای سال قبل متهم شدند. کمیسیونی که بلا فاصله، و بر اثر فشار اصلاح طلبان و منتقدان رژیم ایجاد شد، ادعای مطرح شده در چراغ را بی اساس خواند و مدیریت صدا و سیما را به پوزش خواهی واداشت. در همین ماه ۸۸ نماینده مجلس در نامه ای به ولی فقیه، به انعکاس یک جانبه و طرفدارانه تحولات ایران از سوی صدا و سیما علنا انتقاد کردند. در این نامه هشدار داده شده بود که نقش مخرب صدا و سیما، به اعتبار رسانهها و نظام لطمه میزند. دو ماه بعد و بدنبال سفر خاتمی به ایتالیا، مطبوعات اصلاح طلب از نحوه انعکاس این سفر در صدا و سیما شدیدا انتقاد کردند. بسیاری نیز خواهان خصوصی کردن تلویزیون در ایران شدند. چاپ اعترافات سعید امامی، اعتراضات گسترده مردم و به ویژه تظاهرات دانشجویان که در ۱۸ تیر به خون کشیده شد، دستگاه ولایت فقیه را بیش از پیش هراسان کرد. دستگاه قضایی، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و صدا و سیما، در اقداماتی سازمان یافته و برای بدست گرفتن کنترل، به سرکوب مردم افزودند و در همین راستا به بستن مطبوعات و قطع شریانهای خبری "غیر رسمی" کمر بستند. پیشتر روزنامه جامعه (بدنبال شکایت وزارات اطلاعات) و روزنامه توس (به دلیل تشابه آن به جامعه) ممنوع شده بودند. گزارش روزنامه سلام و افشای برنامه وزارت اطلاعات برای محدود کردن مطبوعات،و تغییر قانون مطبوعات، به نا آرامیهای بیشتری منجر شد. در اعتراض به تغییر قانون مطبوعات و بستن روزنامه سلام بود که دانشجویان دست به اعتراضی زدند که ده روز بعد، در ۱۸ تیر، به خون کشیده شد. روزنامههای اصلاح طلب یکی بعد از دیگری ممنوع اعلام شدند. روزنامههای نشاط، خرداد و زن، و هفته نامه هویت خویش، به دنبال شکایت سپاه، صدا و سیما و وزارت اطلاعات بسته شدند. موج سرکوب مطبوعات به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد و نشریاتی همچون کوثر، کویر کرمان، هفته نامه کردی سیروان، و پیام شمال نیز، مورد حمله قرار گرفتند. حملات رژیم به دیگر رسانهها از ابتدای سال ۷۹ شدت بیشتری بخود گرفت و نقش صدا و سیما در بسیج و تبلیغ علیه مطبوعات و اصلاح طلبان برجسته تر شد. بدنبال پیروزی چشمگیر اصلاح طلبان در انتخابات مجلس، انستیتوی هاینریش بل کنفرانس ۳ روزه ای را در برلین سازمان داد و تعدادی از چهرههای اصلاح طلب را به این کنفرانس دعوت کرد. این کنفرانس که در فروردین ۷۹ برگزار شد، به یک حادثه سیاسی و نقطه عطفی در جنبش اصلاح طلبی تبدیل شد. گزارش صدا و سیما از مباحث و درگیریهای دو روز این کنفرانس یک گزارش ۳۰ دقیقه ای به دقت دستچین و ادیت شده و تحریک آمیز بود. از میان بیش از ۱۶ ساعت فیلم، سیمای جمهوری اسلامی تمرکز نیم ساعته خود را بر روی درگیریهای این کنفرانس گذاشت. در این گزارش اصلاح طلبان خائن به اسلام ، مزدور، جاسوس و غیره نامیده شدند. سیما که حتی تاب نشان دادن بازوی نیمه لخت زنان را ندارد، در این گزارش رقص یک زن نیمه لخت را، که در اعتراض به سیاستهای ضد زن رژیم صورت گرفت، پخش کرد. اکثر شرکت کنندگان در این کنفرانس، پس از بازگشت به ایران دستگیر شدند. در همین ماه ولی فقیه در نطقی از کسانی که خواستار "اصلاحات امریکایی" هستند ابراز نگرانی کرد و به شکلی حمله به آنان را موجه خواند. او در یک سخنرانی دیگراعلام کرد که غرب تا مدتها از طریق کانالهای رادیو به ایران حمله میکرد، اما اکنون در ایران پایههای نیرومندی زده است. او گفت که ۱۰-۱۵ روزنامه که همه از یک مرکز هدایت میشوند، از کاه کوه میسازند، امید در جوانان را میکشند، و اعتماد مردم را ضعیف میکنند. خامنه ای در همین سخنرانی اضافه کرد که رئیس جمهور نیز از مطبوعات ناراضی است، و آنها سعی خواهند کرد تا توطئه تبلیغاتی دشمن را خنثی کنند. ولی فقیه بدین وسیله زمینه را برای حمله گسترده تر به مطبوعات فراهم کرد. تنها در یک روز، ۴ اردیبهشت ۷۹، ۱۲ روزنامه، از جمله گزارش روز، بامداد نو، عصر ازادگان، فتح، پیام هاجر، و ایران فردا، به دستور مقامات قضائی ممنوع شدند. ولی فقیه به حملات خود به مطبوعات ادامه داد، و بار دیگر در پنجم مرداد ماه و در نطقی در مشکین شهر، بعضی از خبرنگاران را به خیانت و همکاری با غرب متهم کرد. تلاش مجلس، که اکثریت نمایندگان آن از اصلاح طلبان بود، برای بازنگری قانون مطبوعات بی نتیجه ماند. خامنه ای در نامه ای خطاب به مجلس که توسط کروبی رئیس مجلس قرائت شد، اعلام کرد که دیگر سکوت را جایز نمیداند. از نظر او، قانون مطبوعات در شکل موجود از نفوذ دشمنان در کشور جلوگیری کرده، و بر همین اساس، هر گونه تلاش برای تغییر قانون مطبوعات غیر قانونی و خلاف منافع نظام است. اعتراضات نمایندگان مجلس راه به جایی نبرد، و کروبی به آنان که حق تغییر قانون را حق طبیعی مجلس میدانستند یادآوری کرد که در رژیم اسلامی حرف آخر با ولی فقیه است و "شما به آن رای دادید". در کمتر از یک سال، و تا مرداد ۱۳۸۰، تعداد مطبوعات توقیف شده از مرز ۵۰ عبور کرد. یکی از ویژه گیهای مطبوعات در این دوره ظهور "مطبوعات زنجیره ای" بود. بسیاری جواز نشریات مختلفی را دریافت و از آنها بعنوان زاپاس استفاده میکردند. برجستهترین نمونه استفاده از این روش روزنامه جامعه بود. بدنبال توقف جامعه، این روزنامه با عنوان توس منتشر شد، و بعدا نشاط شد، و پس از آن به شکل اخبار روز درآمد. کارکنان و دست اندرکاران این روزنامهها کم و بیش یکی بودند. همینها نیز برای مدت کوتاهی هفته نامه گوناگون را تولید کردند. در کنار مطبوعات زنجیره ای، باید از پدیده ای به نام "شاکیان زنجیره ای" نیز اسم برد. شاکیان تعداد قابل توجهی از مطبوعات اصلاح طلب تقریبا یکی بودند، و در صدر آنان، سپاه، صدا و سیما و وزارات اطلاعات. بر اساس شکایت این نهادها بود که بسیاری از مطبوعات اصلاح طلب ممنوع شدند. در اواخر ۱۳۷۹ نمایندگان مجلس در صدد انتقام گیری از صدا و سیما و تلاش برای حسابرسی بیشتر از این سازمان برآمده و تقاضای صدا و سیما را برای افزایش بودجه آن رد کردند. بدنبال این تصمیم مجلس و بحث پیرامون فساد مالی در صدا و سیما، مسئولین این سازمان اعلام کردند که به دلائل مالی مجبور خواهند شد تا ۱۰،۰۰۰ نفر از کارکنان خود را اخراج کنند. نماینگان مجلس تاکید میکردند از آنجا که مجلس وظیفه اختصاص بودجه صدا و سیما را بعهده دارد، نمایندگان حق دارند تا از هزینههای صدا و سیما و اینکه این سازمان چه گونه از بودجه خود استفاده میکند، با خبر باشند. در ۲۷ خرداد ۱۳۸۰ رئیس مجلس از بحث حول بودجه صدا و سیما که قرار بود در این روز صورت گیرد، جلوگیری کرد. توضیح او دال بر اینکه صدا و سیما نه به مجلس، بلکه به ولی فقیه پاسخگوست باعث شد تا تعدادی از نمایندگان در اعتراض سالن مجلس را ترک کنند. با اینهمه علیرغم رد تصمیم مجلس برای کاهش بودجه صدا و سیما توسط شورای نگهبان، ولی فقیه ناچار شد به مجلس اختیار دهد تا کمیته ای برای بازرسی و بررسی مالیه صدا و سیما، و همچنین یک شورای عالی (مرکب از سه نماینده مجلس، دو وکیل، نماینده شورای امنیت ملی، نماینده ولی فقیه، نماینده حوزه علمیهٔ، یک استاد علوم ارتباطات، و نماینده صدا و سیما) برای سیاست گذاری صدا و سیما انتخاب کند. یکی از نکات مورد بحث در مجلس این بود که صدا و سیما گزارش دقیقی از درآمدهای خود از آگهیهای تجارتی نداده است. صدا و سیما گفته بود که این درآمدها از ۲۰ میلیون فراتر نمیرود، اما نمایندگان اعتقاد داشتند که رقم اصلی ۵۰ و یا حتی ۱۰۰ میلیون دلار در سال است. یافتههای کمیته برسی مالیه صدا و سیما پس از دو سال و در سال ۱۳۸۲ منتشر شد. بر اساس این گزارش، که تنها به بررسی ۵ حساب از ۲۰۰ حساب صدا و سیما استوار بود، جرایم مالی صدا و سیما بالغ بر ۶۵۶ میلیون دلار برآورد شده بود. این گزارش همچنین از صدا و سیما بخاطر عدم همکاری با کمیته انتقاد کرده و اعلام داشت که بسیاری دیگر از تخلفات مالی صدا و سیما را به خاطر "مصلحت ملی" نادیده گرفته است. نه تنها مردم ایران که بودجه صدا و سیما را تامین مکنند، بلکه نمایندگان مجلس اسلامی هم از چند و چون مالیه این سازمان بی خبراند. در سال ۱۳۸۴ علی لاریجانی پست ریاست صدا و سیما را ترک کرد و نامزدی خود را برای ریاست جمهوری اعلام کرد. جانشین او ضرغامی، از وفاداران و نزدیکان به مرکز قدرت در ایران و از دوستان احمدینژاد است. صدا و سیما در انتخابات ریاست جمهوری که در آن احمدینژاد به "پیروزی" دست یافت همان نقشی را بازی کرد که پیشتر کرده بود. ارزیابی نامزدان شکست خورده از نقش صدا و سیما چنان بود، که کروبی پس از انتخابات نه تنها به ایجاد یک حزب و روزنامه جدید دست زد، بلکه از تلاش برای تاسیس یک تلویزیون خصوصی ماهواره ای سخن گفت. طرح تاسیس شبکه صبا که مسولیت راه اندازی آن به بهروز افخمی سپرده شده بود، با مخالفت صدا و سیما و سران رژیم مواجه شد. شبکه صبا علیرغم اینکه در امارات متحده ثبت شده بود، با این بهانه که مطابق اصل ۱۷۵ قانون اساسی تاسیس شبکه رادیو و تلویزیون در انحصار دولت است، موفق به دریافت مجوز نشد. کروبی در اوخر سال ۱۳۸۴ علی لاریجانی مدیر سابق صدا و سیما که اکنون ریاست شورای عالی امنیت ملی را بعهده داشت، عامل اصلی جلوگیری از افتتاح شبکه صبا معرفی کرد. صدا و سیما در چند سال گذشته در حمایت از احمدینژاد و به حاشیه راندن مخالفان و منتقدان کوشیده، در تبلیغ سیاستهای ماجراجویانه دولت اسلامی و ناچیز جلوه دادن خطر تحریم و حمله نظامی به ایران تلاش کرده، و بیش از هر زمان دیگری در خدمت سیاستهای نظامی و سرکوبگرانه دستگاه ولایت فقیه فعالیت کرده است. این سازمان جزیی جدایی ناپذیر از دستگاه سیاسی/اقتصادی/نظامی است که در چند سال گذشته به سمت کنترل هر چه بیشتر اقتصاد و سیاست کشور حرکت کرده است. ***** با گسترش دسترسی به اینترنت در ایران، صدا و سیما به تلاش برای کنترل و اعمال نفوذ در فضای مجازی نیز دست زده است. از ابتدای دهه ۸۰ و با این استدلال که اینترنت نیز رسانه است صدا و سیما قصد داشته تا در این عرصه نیز قدرت نمایی کند. با وجود اعتراضات احمد معتمدی وزیر وقت ارتباطات دال بر اینکه دایره فعالیتهای صدا و سیما نباید از حوزه رادیو و تلویزیون فراتر رود، و وزارتخانه او باید کنترل اینترنت را در دست داشته باشد، ولی فقیه از نقش صدا و سیما در این عرصه نیز دفاع کرد و حق این سازمان را در سیاستگزاری دولت اسلامی در اینترنت به رسمیت شناخت. بدنبال تاکیدات ولی فقیه شورای عالی انقلاب فرهنگی با تصویب مصوبه ای تحت عنوان "مقررات و ضوابط شبکههای اطلاع رسانی رایانه ای"، نه تنها اعلام کرد که صدا و سیما، بر خلاف سازمانهای دیگر، نیازی به اجازه شورای عالی برای پخش برنامههای خود در اینترنت ندارد، بلکه جایی نیز برای نماینده صدا و سیما در کمیسیون راهبردی شورای عالی اطلاع رسانی که وظیفه اجرای این ضوابط و کنترل اینترنت را عهده دار شد، اختصاص داد. در ماده ۸، بند ج، مربوط به مقررات دفاتر خدمات حضوری اینترنت (کافه نت)، آمده: "كميسيون راهبردى شورايعالى اطلاع رسانى در استان تهران و كميتههاى استانى در استانها متشكل از مدير امور ديتا شركت مخابرات استان، نماينده اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان، نماينده دادگسترى استان، نماينده اتحاديه صنفى، نماينده صدا و سيماى استان، زير نظر شركت مخابرات استان بر گردش كار اين دفاتر نظارت داشته و در صورت تخلف از مفاد اين آيين نامه به نحو ذيل اقدام مىشود. نحوه اقدام در ساير زمينهها مطابق قانون و مقررات نظام صنفى مىباشد. " ماده ۷ همین بند نیز "ايجاد هرگونه شبكه و برنامه راديويى و تلويزيونى بدون هدايت و نظارت سازمان صدا و سيما " را ممنوع اعلام میکند. رشد سریع وبلاگ در ایران در همین دوره ایران را در ردیف ۵ کشور برتر دنیا در وبلاگ نویسی قرار داد. موفقیت ۲ شرکت، پرشین بلاگ و بلاگفا، اشتهای دیگران را به سرمایه گذاری در این عرصه تحریک کرد. رژیم در کنار تلاش برای سانسور اینترنت در عین حال تلاش کرد تا حضور خود را در عرصه مجازی گسترش دهد. از جمله شرکتهایی که در ۱۳۸۴ وارد رقابت شدند پارسی بلاگ بود که هدف اصلی خود را بسط و گسترش وبلاگهای مذهبی اعلام کرد. در تلاش برای جلب مشتری، پارسی بلاگ اعلام کرد که از جمله خدمات این شرکت دادن امکان پخش اذان به کاربران خود خواهد بود. پارسی بلاگ بلافاصله با واکنش تند صدا و سیما روبرو شد. با علم کردن ماده ۱۷۵ قانون اساسی و یاد آوری انحصاری بودن رادیو و تلویزیون در ایران، صدا و سیما پارسی بلاگ را مجبور به عقب نشینی کرد. هراس صدا و سیما در از دست دادن موقعیت انحصاری خود چنان است که حتی در مقابل احتمال پخش اذان از کانالی دیگر واکنش نشان میدهد. برنامه سپاه برای خرید شرکت مخابرات ایران حاکی از تلاش گسترده تری برای کنترل ارتباطات و شبکههای تلفنی و مجازی از سوی دولت اسلامی است. ***** رادیو و تلویزیون ملی ایران به مدت بیش از دو دهه در جهت استحکام رژیم پهلوی کوشید. نه تبدیل کردن آن به ابزاری برای به رخ کشیدن تاج و تخت شاه به مردم زحمتکش ایران، نه برنامههای تولید شده توسط ساواک، نه تلاش برای خرد کردن زندانیان سیاسی و مخالفان، هیچ کدام، مشروعیتی برای دیکتاتوری پهلوی ایجاد نکردند. دستگاه عظیمی که شاه برپا کرده بود در مقابل رسانههای کوچک انقلاب بزرگ ۵۷ به زانو درآمد. در ۲۲ بهمن ۵۷، ساختمان رادیو و تلویزیون که به مدت سه ماه در کنترل ارتش بود و محافظت میشد، توسط مردم تسخیر شد. سی سال بعد صدا و سیما در همان جایی است که رادیو و تلویزیون ملی ایران قرار داشت. صدا و سیما بی تردید دستگاهی بزرگتر، ثروتمند تر، مجهز تر، و مسلح تر است. اما سی سال تبلیغ و سرکوب نه تنها به مشروعیت دستگاه ولایت فقیه کمک نکرده، بلکه هر چه بیشتر تناقضات، ماهیت غیر انسانی و ضد مردمی آنرا به معرض نمایش گذاشته است. حمله مردم به دفاتر صدا و سیما در شهرهای مختلف، اعتراضات مداوم علیه آن، و تبدیل شدن آن به یکی از سوژههای نفرت در رژیم اسلامی، حاکی از آگاهی مردم به نقش این سازمان در دستگاه ولایت فقیه است. اعتراف ضرغامی به سقوط بیش از پنجاه درصد بینندگان سیما بدنبال کودتای اخیر، سند غیر قابل انکار شکست صدا و سیما است. بازار رسانهها در ایران بطور عام، و صدا و سیما بطور خاص، پیچیدگی شرایط و تناقضات دولت اسلامی را به نمایش میگذارند. دولت اسلامی از یکطرف، همانگونه که در بازنگری اصل ۴۴ قانون اساسی قابل مشاهده است، سیاستهای نئولیبرالی را تعقیب میکند. اما از طرف دیگر، هراسان از دست دادن کنترل سیاسی و ایدئولوژیک خود در رسانهها و جامعه است. سرکوب مطبوعات منتقد، کنترل فضای مجازی و سانسور اینترنت، و مقابله با هر تلاشی برای ایجاد کانالهای خصوصی، بیانگر ترس رژیم از شکل گیری هر گونه پایه سیاسی مستقل در ایران است. تناقض میان نیازهای بازار و پراگماتیسم اقتصادی، و قنداق محدود کننده ایدئولوژیک دستگاه ولایت فقیه، دولت اسلامی و صدا و سیما را، در حالت برزخی قرار داده است. مرداب "فرهنگ اسلامی" قدم به قدم هر تلاش دولت را برای "عادی سازی" جامعه با موانع جدید مواجه میکند، و نیاز به حفظ قدرت بیش از پیش مردم را علیه رژیم میشوراند. صدا و سیما برای حفظ مخاطبان خود چاره ای ندارد مگر پر کردن جای کانالهای خصوصی و تفریحی. این "غیر سیاسی" کردن، اما، انکار ولایت فقیه و گردن گذاشتن به فرهنگ "غیر اسلامی" است. اما حتی در عرصه "سیاسی" نیز صدا و سیما عاجز است. ناتوان ازایجاد مشروعیت و کاهش اتکای دولت به سرنیزه، صدا و سیما خود به سرنیزه تبدیل شده است.
شهریور ۱۳۸۸
|