شعاری که به همبستگی ملت ها کمک نمی کند

نکاتی پیرامون شعار" نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"

 

هیئت تحریریه سایت راه کارگر

 

با نزدیک شدن آخرین جمعه ماه رمضان، روز قدس، دعوت به شرکت در تظاهرات این روز و تبدیل آن به تظاهراتی علیه باند کودتاچی، گسترش می یابد. در این میان تعدادی از شخصیت هایی که خود را نمایندگان جنبش سبز در خارج معرفی می کنند و به نقل از آن ها  در رسانه های خبری خارج از کشور و رسانه های  مجازی درخواست می شود که  شعار " نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" به شعار محوری این روز تبدیل شود. شاید در نگاه اول این شعار، شعاری جالب و قابل فراگیرشدن به نظر آید. اما دقت در این شعار نشان می دهد که فراگیر شدن چنین شعاری به نفع جنبش مستقل مردم ایران  نیست. زیرا در این شعار، اولین امری که فدا می شود همبستگی و هم سرنوشتی ملت های مظلوم و تحت ستم ایران و فلسطین و عرب لبنانی است. به دیگر سخن جدا کردن این هم سرنوشتی، عملأ توده های ستمدیده و زجرکشیده فلسطینی در غزه که در محاصره زمینی، هوائی و دریائی ارتش اشغالگر اسرائیل  قرار دارند را به دامان عوامفریبان  حاکم بر ایران می اندازد. باند کودتایی خامنه ای ـ احمدی نژاد در چهار سال گذشته با موضع گیری های جنجالی علیه اسرائیل و حتی زیر سئوال بردن بیشرمانه ی قتل عام شش میلیون یهودی در کوره های آدم سوزی آلمان هیتلری، تلاش کرده اند خود را دوست و مدافع منافع ملت های عرب و فلسطینی قلمداد کنند و با سرازیر کردن سیل کمک های متنوع به حماس و حزب الله،  در صدد برآمدند در این منطقه برای خود جای پائی ایجاد کنند. و حالا چنین سهل و آسان ملت های مظلوم و تحت ستم را دو دستی تقدیم کودتاچیان بینادگرا کردن، اقدام سنجیده ی سیاسی نیست. در شرایط کنونی که بانگ رسوائی حکومت اسلامی با شکنجه در سیاهچال ها، با تجاوز جنسی به دختران و پسران در زندان ها و تقلب آشکار در انتخابات و حذف خودی ها، بر سر هر کوی و برزنی افتاده است، باید تلاش کرد توده های محروم عرب و فلسطینی را از این توهم بیرون آورد که حکومت اسلامی، راه نجاتی برای آن هاست.  باید به آن ها نشان داد که ام القرای دنیای اسلام، چه جهنم واقعی است. جهنمی که حتی به فرزندان مردم خودش هم رحم نمی کند و نه تنها آن ها را به زیر شکنجه می برد، به آن ها تجاوز می کند؛ حتی اجسادشان را می سوزاند و یا در اسید حل می کند.

 

نکته دیگری که در این شعار نادیده گرفته شده، یک سان گرفتن مردم فلسطینی غزه با حماس و یا یکسان گرفتن مردم زجرکشیده ی لنبان و بویژه جنوب لبنان با حزب الله لبنان است. در حالی که حاکمیت حماس در غزه که یک جریان بنیادگراست و از موضعی بنیادگرایانه با اشغال گران اسرائیلی می جنگند، فشارهای گوناگونی بر مردم غزه وارد می سازد. در آن جا هم زنان تحت ستم فلج کننده ای قرار دارند؛ هر نوع دگراندیشی به شدت مجازات می شود و قوانین شرع بر زندگی مردم حاکم است. مردم ستمدیده ی غزه همچون مردم ایران حاکمیت یک جریان بنیادگرای مذهبی را تجربه می کنند. از این رو یکسان نگری و یکی دانستن مردم غزه با حماس و جدا کردن مردم ایران از مردم فلسطین  و لبنان، هدیه ای است به بنیادگرایان. از این زاویه نیز این شعار می تواند به آتشبار تبلیغاتی باند کودتاچی، خوراک برساند تا شرکت کنندگان در تظاهرات روز قدس را همدستان رژیم اشغالگر اسرائیل قلمداد کنند.

 

از زاویه دیگری هم این شعار، در شرایط کنونی مفید نیست. در شرایطی که همبستگی جهانی با جنبش مردم ایران حد و مرزی نمی شناسد، از توکیو در ژاپن گرفته تا شهرهای آمریکا و استکهلم در سوئد و در بسیاری از شهرهای اروپائی، و حتی در کنسرت های صدهاهزار نفری، این همبستگی جهانی با جنبش مردم ایران دیده می شود، جدا کردن هم سرنوشتی مردم ایران با مردم منطقه و جهان پاسخ مناسبی نیست. حالا که آزادی خواهان جهان  با جنبش آزادی و برابری خواهانه مردم ایران همدلی نشان می دهند و دست های دوستی شان به سوی آن ها دراز شده و حمایت هایشان مایه دلگرمی است، خود را تافته ی جدابافته ای دانستن و در گام اول خود را از توده های فلسطینی و عرب جدا کردن، اقدام بخردانه ای نیست. شاید این سیاست و این شعار به مذاق شوونیست های ایرانی و یاران اسرائیلی شان که با هزار و یک حیل تلاش می کنند روی جنبش مردم ایران تأثیر بگذارند و از نفرتشان نسبت به حکومت اسلامی سوءاستفاده کنند، خوش آید اما برای جنبش مردم ایران، سمّی کشنده است. مردمی که برای آزادی و برابری مبارزه می کند اگر نخواهد از این آزادی بطور عام دفاع کند، مبارزه اش در سطح مبارزه ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری در جا خواهد زد و به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که در انقلاب 57 به آن دچار شد. مبارزه برای آزادی و برابری مبارزه ای عام و همگانی است و حمایت از این مبارزه در دیگر کشورهاست که قدرت همبستگی ملت ها را افزایش می دهد و بر توان و قدرت آن خواهد افزود. از این روست که دفاع از مبارزات آزادی بخش مردم غزه و ساحل غربی از یوغ اشغالگران و رسیدن به زندگی انسانی به دور از زندان بزرگی به نام غزه یا ساحل غربی، می تواند عوامفریبی های  باند فاشیست های کودتاچی حکومت اسلامی  را رسوا کند.

 

حال اگر این شعار مناسب نیست کدام شعار را می توان جایگزین آن کرد؟ شعار " مردم چرا نشستید؟  ایران شده فلسطین " شعاری جا افتاده  است که می تواند وضعیت کنونی مردم ایران را به خوبی بیان کند. دادن چنین شعاری در روز قدس، نکاتی زیادی را می رساند. اولأـ این شعار وضعیت کنونی مردم ایران را همانند مردم مظلوم فلسطین ترسیم می کند. واقعیتی که دیگر انکار شدنی نیست. اقدامات نیروهای سرکوب اسلامی، که فیلم های آن در سراسر جهان پخش شده است، دست کمی از اقدامات ارتش اشغالگر اسرائیل در فلسطین ندارد. شکنجه هایشان نیز دست کمی از آن ها  ندارد. ویران کردن خانه های مردم نیز شباهت زیادی به هم دارد. به نظر می رسد که سپاه و بسیج و نیروهای لباس شخصی بسیاری از شیوه های سرکوب خود را از ارتش اسرائیل تقلید کرده اند. ثانیأـ این شعار نشان می دهد که هم مردم فلسطین و هم مردم ایران، مجبورند برای حق تعیین سرنوشت خود بجنگند. زیرا هر دو ملت ، هم در چنگال حاکمیت های غیردمکراتیک گرفتار آمده اند و هم با سرکوب خشن روبروید. و این، بر هم سرنوشتی آن ها تاکید می کند. ثالثأـ این شعار، عمدتأ بیان همبستگی عمیق ملت های ایران و فلسطین است که برای آزادی و رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود ده ها سال ست که می جنگند و خون می دهند. پیوندهای مبارزاتی آزادیخواهان ایرانی و آزادیخواهان فلسطینی، تاریخچه ی درخشانی دارد. این تاریخچه درخشان را نباید به یکباره به دور ریخت و آب به آسیاب بنیادگرایان کودتاچی حکومت اسلامی ایران و بنیادگرایان نژادپرست اسرائیلی ریخت.

23 شهریور1388ـ 14 سپتامبر2009