با تداوم حیات جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران،

تلاش حکومت در گسترش  تور اختناق،

امنیتی – نظامی کردن جامعه تشدید میشود.

 

احمد نوین

"آنچه این روزها از جانب افکار عمومی بکرات مورد سئوال قرار گرفته است این است که ؛ در جمهوری اسلامی ایران، مردم همواره با بی عدالتی های فراوانی روبرو بوده اند، اما، هیچگاه این قدر طولانی و پیگیر و در سطح سراسری، این چنین در صفوف میلیونی  ، رژیم را به مصاف نطلبیده بودند."

 

محمد جواد لاریجانی رئیس ستاد حقوق بشر قوۀ قضائیه ایران روز یکشنبه 4 اکتبر برابر با 12 مهرماه در دانشگاه صنعتی شریف حاضر شد و در سخنرانی برای دانشجویان بسیجی این دانشگاه گفت:

 "میرحسین موسوی در ساعت یازده شب بیست و دوم خرداد با اعلام پیروزی خود در انتخابات .... می خواست کودتا کند ....".لاریجانی اضافه کرد که با اظهار نظر میر حسین موسوی " ممکن بود نظام سرنگون شود"!

اینکه ارزیابی لاریجانی ، تا چه حّد با واقعیت های قبل از انتخابات در نظام جمهوری اسلامی، انطباق دارد، باتوجه به پذیرش حیات و نقش ارگان هائی نظیر " نهاد ولایت فقیه" ، " مجلس خبرگان رهبری " و یا  " نظارت استصوابی " در امر انتخابات، توسط میر حسین موسوی و پافشاری کنونی او، در رابطه با مخالفت های مکرر وی با " ساختار شکنی" و "ساختار شکنان"، آشکار میشود که سخنان محمد جواد لاریجانی و امثال او، چیزی جز یک یاوه گوئی و انتصاب اتهامات ناچسب به میرحسین موسوی چیز دیگری نیست.

واقعا اظهار نظر یک فرد ( میرحسین موسوی ) به تنهائی چه خطر عظیمی را میتواند برای رژیم تا دندان مسلح رژیم بوجود، بیآورد؟ اگر این بیان ارتباطی با واقعیت های جامع در مقطع مشخص جامعه نداشته باشد.

لاریجانی و همه صاحب منصبان لشکری و کشوری طرفدارعلی خامنه ای ولی فقیه میدانند که اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد امسال با سپر کردن میرحسین موسوی در مقابل کاندید محبوب ولی فقیه، به علی خامنه ای، دستگاه ولایتش و جناح های رنگارنگی که به فرامین ولی فقیه گردن میگذارند، یک "نه" بزرگ گفته بودند.

مثل روز روشن است که که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، محمود احمدی نژاد با تقلب برنده شده است.  با دخالت شتاب زده علی خامنه ای قبل پایان یافتن شمارش آراء است که محمود احمدی نژاد توانسته است خود را "رئیس جمهور منتخب مردم ایران" بنامد.

البته در همان روز12 مهرماه در دانشگاه صنعتی شریف، دانشجویان آزادیخواه، پاسخ  حداد عادل  را باشعارهای "مرگ بر دیکتاتور" ،  " وکیل ضد ملت " و  "حامی قاتل " دادند.

نگرانی محمد جواد لاریجانی حدود  سه ماه پس  از انتخابات ریاست جمهوری ازوجود خطر بالقوه سرنگونی رژیم، ریشه در جنبش اعتراض اخیر مردم در مقابله با ولی فقیه و از آنجا با کُل نظام دارد. لاریجانی دیده و شنیده است، مردمی که در صفوف میلیونی و با نظام و انظباط خیره کننده ای در 26 خرداد به میادین خیابانهای پایتخت ریختند و فریاد میزدند "راًی من کجاست؟" و در مقابله با سرکوب نیروهای مختلف رژیم شعار میدادند " مرگ بر دیکتاتور" و با یورش گله های لباس شخصی ها، بسیج، ناجا و... بعوض پراکنده شدن، تمام روز و تا پاسی از شب را نیز مقاومت کرده اند  و در بازگشت به خانه ها، بافریاد های "الله و اکبر" ندای نفرتشان از ولی فقیه و ایادی او را بگوش علی خامنه ای نیز رسانده اند و با وجود خفقان، دستگیر، زندانی و شکنجه ها و حتی در مواردی مورد تجاوز جنسی، از پای ننشتند و در روزهای بعد نیز شعار هایشان را پُر معنا تر نمودند و فریاد زدند " مرگ بر دیکتاتور، چه رهبر چه دکتر".

لاریجانی میفهمد که این مردمان مبارز، خطر اساسی ای هستند که میتوانند در صورت سازمان یابی مستقل خودشان، در صورت سراسری شدن و تداوم پیگیر مبارزه شان، آنچنان بساط رژیم را درهم پیچند که دیگر نه ازتاک نشان ماند و نه از تاک نشان.

والا، در دنیای واقعیت ها و در زمانی که از یک طرف رژیم حق کاندید شدن و انتخاب کردن آزادانه مردم را با "نظارت استصوابی " زیر پا گذارده است و مردم را محدود به "انتخاب" یکی از چهار مهرۀ مورد توافق "رهبر"، "مجلس خبرگان" و "شورای مصلحت نظام " نموده بود ، و از طرف دیگر خود ِ چهار کاندیداهای ریاست جمهوری (میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمود احمدی نژاد ومحسن رضائی ) این زیر پا گذاردن حق مردم را با تائید و یا با سکوتشان پذیرفته بودند، اظهار نظر میرحسین موسوی در شب انتخابات که من برنده انتخابات هستم ( اگر تاکتیک مردم در سپر کردن میر موسوی توسط مردم واقعیت نداشت)  چه وزنی داشت که اکنون امثال محمد جواد لاریجانی را آنچنان پریشان حال نموده است که زنگ خطر سرنگونی نظام را بصدا در آورده است. این گونه اظهار نظرها بواقع اعترافی ناخود آگاه بر کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388 را، مجدداً ثبت در تاریخ نموده است.

واقعاً اگر نقش مردم اینقدر پُر رنگ و اثر گذار نبود و واقعاً چند ده میلیون نفر به احمدی نژاد راًی داده و پشت سر او و رهبرش ایستاده بودند، چرا علی خامنه ای، خائفانه تحرکات پرشکوه و قدرتمند مردم را به "دشمن" نسبت داد؟

همین قدرت نمائی مردم است که امثال حسین طائب ( فرمانده وقت بسیج ) را وادار میکند که با هماهنگی مجتبی خامنه ای ( پسر علی خامنه ای) بخشی از نیروهای بسیج، لباس شخصی ها به رهبری " محقق " و ناجا  برهبری احمد مقدم ( فرمانده وقت نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی ) را با مجوز تیراندازی بر روی تظاهر کنندگان را بجان مردم معترض بیاندارد و یکی از صحنه چرخانان صحنه جنایت و ترور در سه ماهۀ گذشته باشد.

اما تدابیر امنیتی رژیم نه تنها آتش خشم مردم را فرو ننشانده است، بلکه در 27 شهریور"روز قدس" ( 2 ماه پس از تظاهرات 26 خرداد)  پس از آنهمه درنده خوئی های رژیم، مردم با حضور گسترده خود در سراسر ایران، نشان دادند که جنبش اعتراضی اخیر شان از نفس نیافتاده و مصمم هستند که همچنان دولت کودتا و ولی فقیه را به مصاف بطلبند. بنابر برخی اطلاعات رسیده از داخل کشور میتوان در 13 آبان ( 4 نوامبر) امسال نیز به مناسبت روز دانش آموزی، یک بار دیگر شاهد صف آرائی مردم اعم از پیر و جوان، دانش آموز و دانشجو، زن و مرد در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بود.

اما، آنچه این روزها از جانب افکار عمومی بکرات مورد سئوال قرار گرفته است این است که ؛ در جمهوری اسلامی ایران، مردم همواره با بی عدالتی های فراوانی روبرو بوده اند، اما، هیچگاه این قدر طولانی ، پیگیر و در سطح سراسری، این چنین در صفوف میلیونی ، ، رژیم را به مصاف نطلبیده بودند.

بطور مثال، در کردستان، مردم مبارز با فراز و نشیب هائی بطور گسترده و توده ای، رژیم جمهوری اسلامی را بارها به مصاف طلبیده اند، اما این مبارزه در این سطح و با این گستردگی، به جنبشی همگانی و سازمان داده شده در سراسر ایران تبدیل نشده است. در این رابطه میتوان مثال های دیگری را ارائه داد، اما، هیچکدام آنها همه خصوصیات جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران را یکجا در خود جمع نداشته اند.

جنبش اعتراضی ماههای اخیر نه تنها در تهران، بلکه در بسیاری از دیگر شهرهای ایران گریبان رژیم را گرفته و سر سازش و خاموشی ندارد. صفوف بهم فشرده مردمان آزادیخواه و برابری طلب، همانند اعضای یک ارکستر سراسری ، زنان، کارگران، جوانان، دانشجویان، اساتید و معلمان و خبرنگاران، نویسندگان، هنرمندان و ... بمیدان آمده اند، تا نگذارند نبض این جنبش از کار بیافتد. همگی نگران سرنوشت جنبش اعتراضی اخیر هستند.

رژیم جمهوری اسلامی، روحیه باخته و برآشفته، علاوه بر تداوم سرکوبهایش، اما، در برخورد با این جنبش وحدت کلامش را از نیز دست داده است.

بعنوان نمونه به اظهار نظرهای صاحب منصبان رژیم در رابطه با زندان کهریزک توجه نمائید.! یکی از بیخ و بُن منکر جنایات مزدوران رژیم در کهریزک میشود. دیگری وقوع خطاهائی را میپذیرد و مدعی میشود که " خاطیان" محاکمه و محکوم شده اند.

اما هنوز کف دهان این گوینده خشک نشده، سخنگوی دیگری  نظیر احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی وقت، منکر قتل جوانان در کهریزک شده و اعلام مینماید که مقتولین سرکوبهای اخیر در کهریزک، نه بعلت رفتارهای وحشیانه و شکنجه ها، بلکه ناشی از بیماری مرده اند ! دروغگوی بیشرمی که با احمق پنداشتن مردم، نمک بر زخم آنان میباشد.

 

هرچند که مدتی بعد در اثر فشار افکار عمومی ناچار میشود اعلام نماید ۷ تا ۱۰ نفر از افراد نیروی انتظامی در ارتباط با پرونده کهریزک دستگیر شده‌اند. البته احمدی مقدم توضیح نمیدهد که اگر جوانان دستگیر شده در جنبش اعتراضی اخیر در زندان کهریزک، بعلت بیماری مرده اند، چرا  ۷ تا ۱۰ نفر از افراد نیروی انتظامی در ارتباط با پرونده کهریزک دستگیر شده‌اند.؟

 او که نام این افراد را ذکر نکرده بود، در پاسخ سئوال خبرگزاری کار ایران نیز حاضر نشد که نام آمران جنایت را نیز افشاء نماید، اظهار داشت : "بالا و پایین بودن درجه این افراد یعنی چه؟ اینکه بخواهیم سیاسی برخورد کنیم و بگوییم حتما باید یکی از فرماندهان ناجا بازداشت شود، درست نیست.".

اما، یکی از ابلهانه ترین و بیشرمانه ترین اظهار نظر های صاحب منصب های مسئول جنایات اخیر رژیم، بنابر گزارش پارلمان‌نيوز، متعلق به فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ " سردار عراقی" ، در جريان بازديد او از خبرگزاری ايرنا است. او در مورد نقش بسيج و سپاه در حوادث بعد از انتخابات و لجن پراکنی به مقاومت ومبارزه مردم بطور مثال گفت:  "بسيجی های داخل مسجد لولاگر بيش از دوساعت در حال کتک خوردن از اغتشاشگران بودند و حتی اين پايگاه را آتش زدند، اما يک تير از بسيجيان شليک نشد ولی در دنيا گفتند که بسيجيان مردم را کشتند، اما داخل خودشان افرادی بودند که به مردم شليک کردند و به نام بسيجي، نيروی انتظامی و بچه های وزارت اطلاعات تمام می کردند.".

 به بیان دیگر " سردار عراقی" ادعا میکند که ،" لباس شخصی ها"، بسیجی ها و نیروهای ناجا نبوده اند که بر روی مردم تبراندازی میکردند، بلکه این خود مردم  بودند که بخودشان تیر اندازی میکردند، همدیگر را میکشتند، تا بعدا بتوانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی ایران سرکوبگر و جنایتکار است.

 واقعاً جای اظهار نظر های  " سردار عراقی"  پس از کشتارهای رژیم در ترکمن صحرا، در کردستان، در 30 خرداد 1360، تابستان 1367 و کشتار چندین هزار زندانی سیاسی در زندانها، ربودن و قتل نویسندگان و دیگر مخالفان رژیم  در ماجرای قتل های زنجیره ای، سرکوب جنبش دانشجوئی پس از 18 تیرماه  1378 ، حمله به کارگران سندیکای شرکت واحد، کارگران صنعت نیشکر هفت تپه و بقیه تشکل های کارگری و فعالان کارگری، زنان، دانشجویان و ... در تاریخ نظام جهل و جنایت اسلامی حاکم، خالی است. !

پدر یکی از جوانان مقتول محسن روح‌الامینی (دکتر عبدالحسین روح‌الامینی رئیس سابق انستیتو پاستور، مشاور محسن رضایی)  که در اسارتگاههای رژیم به قتل رسیده است و مسئولین امر علت مرگ پسرش را بیماری مننژیت اعلام کرده بودند ، پس از مراسم خاکسپاری  در رابطه با علت مرگ پسرش اظهار داشت : هنگام تحویل جنازه متوجه شدم که فرزندم مورد شکنجه قرار گرفته است. دهان او خرد شده و فرق سرش شکاف برداشته بود.

تقریبا هم‌ زمان با انتشار خبر مرگ محسن روح‌الامینی، اطلاع داده شد که محمد کامرانی، یکی دیگر از بازداشت‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات نیز در اثر مننژیت مرده است. اما بعداً معلوم شد که او نیز هنگام مرگ از ناحیه سر زخمی بوده است.

 رامین آقازاده قهرمانی نیز در حوادث پس از انتخابات بازداشت شده بود و چند روز پس از آزادی جان داد. پزشکی قانونی علت مرگ او را عفونت ناشی از ضرب و جرح در زندان تشخیص داد.

در مراجعه به آرشیو جنایات مزدوران رژیم از جمله در کهریزک به نمونه هائی بر میخوریم که موی بر تن انسان سیخ مینماید از جمله اینکه یکی از بازداشت‏شدگان زن را در بشکه آبی قرار داده و سپس به این قربانی شوک الکتریکی وارد کرده بودند.

این لیست بلند است. بنابر گزارش سایت نوروزکه پس از 10 مهر ماه – 2 اکتبر منتشر شده است،  کسانی که از آغاز جنبش اعتراضی اخیر توسط مزدران رژیم – چه در زندانها و در خیابانها و در تظاهرات ها – بقتل رسیده اند، تعدادشان حداقل 72 نفر است. تعداد بازداشت شدگان از مرز 4000 نفر گذشته است. افزایش نفرت عمومی از ولی فقیه، دولت کودتائیش و دستگاههای سرکوبش ، قدرت انفجاری  جامعه را بسیار بیشتر از گذشته نموده است، تحت وجود این فشار عظیم افکار عمومی، بخش هائی از بازداشت شدگان " آزاد " شده اند. با این وجود همچنان صدها نفر از مردم مخالف دولت کودتا و ولی فقیه همچنان در زندان بسر میبرند.

ابراهیم شریفی یکی از کسانی که  در کهریزک به او تجاوز شده و یکی از شهود جنایات و یکی از شهود مهدی کروبی است میگوید : "می‌دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می‌افتد و هیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی درخور انجام نمی‌شود".

در چنین هنگامه ای نه فقط وضعیت بازداشت شدگان اخیر و دیگر زندانیان سیاسی ایران برای برخی از صاحب منصبان رژیم موضوعی بی اهمیت است، بلکه از نظر امثال حداد عادل  کشته شدن جوانان نیز اهمیت چندانی ندارد. برای این جنایت کاران ،مهم حفظ رژیم است، بهر قیمت!.

این ابراز نظر عاری از احساس انسانی، از جمله پروین فهيمی که از اعضای مادران صلح و مادر سهراب اعرابی (یکی از قربانیان و بازداشتی های زندان کهریزک) است را به اعتراض واداشته است.

 پروین فهیمی در مصاحبه با صدای امریکا گفت : " من برای حداد عادل نامه ای دادم. علت اینست که او فرموده بود که در کهریزک، 3 نفر مرده اند و این مسئله مهمی نیست....،  مثل این که خودمان کم درد میکشیم ، که با حرفهایشان، روی زخم ما نمک می پاشند."

وضع در رابطه با برخی از تجاوزوات جنسی در مورد جوانان بازداشت شده، از آنجا که  بگفته علی خامنه ای، پای "آبروی" نظام و ولی فقیه اش در میان است، کمی متفاوت است.  در این مورد، صاحب منصبان رژیم  یکسره انکار مینمایند.

در اواسط مرداد ماه، مهدی کروبی با ارسال نامه ای به هاشمی رفسنجانی اطلاع داد مستنداتی دارد که ثابت می‌کند برخی از بازداشت‌شدگان، در کهریزک مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند. علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی کمتر از 24 ساعت، بدون آنکه با قربانیان تجاوزات جنسی ملاقاتی هم بنماید، اعلام کرد خبر تجاوز جنسی در کهریزک دروغ است. علی لاریجانی، اما نگفت که چگونه بدون تحقیق و در عرض این مدت کوتاه توانسته است، واقعیت را نفی نماید.

البته اینان به دروغگوئی های خویش واقف هستند. اما برای خریدن فرصت و خاک پاشیدن بچشم مردم است که این چنین بی مهابا  اراجیف تحویل مردم میدهند. حرفهای متناقص میزنند. انتظار دارند که مردم خسته شوند. اما واقعیت این بار غیر از این است.

واضح است که مقاومت و تداوم مبارزه مردم و بویژه جوانان، تعادل رژیم را بهم ریخته است. با شکسته شدن قدر قدرتی رژم در ذهنیت توده مردم است که  پس از این همه ددمنشی های رژیم است که در27 شهریور، مردم بی ترس و واهمه از دستگیری ها، زندان رفتن ها، شکنجه ها و احیاناً تجاوزات جنسی ، بمیادین و خیابانهای شهر ها آمدند و  شعار دادند : "مرگ بر دیکتاتور" ، " رژیم جهل و جنون / سرنگون سرنگون"، " موسوی موسوی/ سکوت کنی خائنی" ، "کروبی کروبی/ سکوت کنی خائنی" ، " ایران شده فلسطین / مردم چرا نشستین ؟" ، " خامنه ای به پا شد / قاتل جان ما شد / با جنبش من و تو / تاج و عباش هوا شد" ، " همبستگي، اتحاد، براي سرنگوني" ، " اتحاد اتحاد ، ضرورت انقلاب".

اینها علائمی که نشان میدهد که جنبش اعتراضی اخیر نه تنها از نفس نیافتاده است، بلکه، در نظر دارد که نفس رژیم ولایت فقیه را بگیرد.

علل پیدایش جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران چیست؟

اکنون پس از گذشت بیش از سه ماه از آغاز جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران، این سئوال همچنان مطرح است : علت اینکه این بار مقاومت ومبارزه مردم بر علیه رژیم این قدر طولانی، پیگیر، در سطح سراسری و در صفوف میلیونی،  رژیم را به مصاف طلبیده است و سر باز ایستادن ندارد، چیست؟ از نظر نگارنده علل اساسی را، بطور مختصر، در موارد ذیل میتوان جستجو کرد :

1 –  تشدید انزجارعمومی در مقابل شرایط اقتصادی رقت باری که حاکمیت دستگاه ولایت فقیه برای مردم بوجود آورده است از یک طرف و از طرف دیگر عدم توانائی احمدی نژاد در رابطه با وعده و وعیدهائی که به مردم " درب باغ سبز" را نشان میداد. 

2 – انباشته شدن حّد معینی از آگاهی سیاسی – اجتماعی در ذهنیت توده مردم، که عملکردهای معین سیاسی- اجتماعی رژیم را دیگر به وضوح نمی پذیرد. که این انباشت هم از تجربه روزمره خودشان و هم از تداوم افشاگری ها و روشنگری های بخش سازمان یافته جنبش مردمی (از جمله نهادهای خود ساخته مدنی مردمی و اپوزیسیون رژیم ) سیراب میشدند.

3 – اشباح شدن احساس واقعی بی عدالتی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و افزایش افسار گسیخته این بی عدالتی ها که در زندگی روزمره مردم لگدمال شده در مقیاس وسیع، قابل لمس. احساسی که مردم اثرات سوً آنها را بر گوشت و پوست و خون خودشان احساس میکنند.

4 – وجود واقعی نوعی از سازماندهی در جامعه ( چه در بین نیروهای ترقیخواه مردمی اعم از تشکلات مردمی و چه در بین نیروهای اصلاح طلب دولتی ِ رانده شده به بیرون از حاکمیت) و تداوم اعتراضات و اعتصابات کارگران، زنان و ... که حکومت قادر نشده بود شیرازۀ همه آنها را قبل از وقوع اعتراضات گسترده مردمی در هم بشکند.

5 – تصمیم قطعی دستگاه ولایت و میدان داری نفس گیر نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی همسو با سپاه، مبنی بر تسلط بیسابقه بی چون چرا و انحصاری بر جامعه ، مناصب دولتی و منابع اقتصادی کشور حتی به بهای قلع و قمع اصلاح طلبان دولتی.

6– آشکار شدن روشن گسترش شکاف در میان بالائی ها، بگونه ای که مردم ناراضی بتوانند با سپر کردن آن مبارزاتشان را تشدید نمایند.

7 – باور عمومی به فراهم شدن شرایطی که منجر به از هم گسیختگی قطعی اراده واحد حکومت در سرکوب مردم تعبیر میشود.

8 – پدیداری نور امید به امکان پیشروی مردم و دست یابی آنان به حداقلی از جنبه ها ئی  از حقوق انسانی و زوایائی از حق تعیین سرنوششان توسط خودشان.

9 – تشدید نا بسامانی های اقتصادی، شکست برنامه  اقتصادی دولت و پدیداری نشانه هائی گسترده تر از تشدید فقر و فلاکت عمومی و خطر پاشیده شدن وضعیت اقتصادی ایران.

10 - خطر تشدید تخاصمات مابین دولت ایران و کشورهای متروپل، تداوم ماجراجوئی های اتمی رژیم  از طرفی و احتمال چسبیده شدن سرنوشت جمهوری اسلامی با قرارداد شانگهای و وابستگی های شدید اقتصادی – نظامی جمهوری اسلامی به روسیه و چین .

 

اینها علل واقعی شرایطی بود که جامعه را با بن بست روبرو گردانیده است. حماقت رژیم و در راًس آن علی خامنه ای، سپاه، بسیج و ... و باور بیمارگونه آنها به تداوم قدر قدرتی رژیم در ذهنیت مردم، بعلاوه در عدم ارزیابی دقیق از پتانسیل فریادهای در گلو خفه شده مردم و توهین واضح و آشکار به شعور مردم حق طلب، جرقه هائی بودند که  بر بستر علل دهگانه فوق الذکر، انبار باروت خشم توده ای را منفجر کرد. انفجاری که نه تنها چرت حاکمیت در ایران را پاره و لرزه اضمحلال را در ستون فقرات رژیم قابل لمس نمود، بلکه دربین بُهت و حیرت افکار عمومی جهانیان، به مردم جهان اعلام کرد که بیداری ایرانیان و تلاش آنان برای دست یابی به حق تعیین سرنوشتشان با اتکاء به نیروی خودشان، پس از گذشت بیش از صد  سال ، همچنان ادامه دارد.

با کشیده شدن مبارزات حق طلبانه مردم از تقابل های مستقیم خیابانی با مزدوران رژیم در این مقطع، به مسیر تشدید مبارزات مطالباتی همه بخش های جامعه اعم از کارگران، زنان، جوانان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، اساتید دانشگاه ها، پرستاران، نویسندان، خبرنگاران، روزنامه نگاران، ملیت های ساکن ایران و .... آخرین نفس های رژیم به آخر خواهد رسید و زمان قیام عمومی برای بزیر کشیدن اختاپوس جمهوری اسلامی ایران، فراخواهد رسید. آن روز دور مباد.                            20 مهر ماه 1388 – 12 اکتبر 2009