بلوچستان در چنبره ی خشونت کور

ارژنگ بامشاد

عملیات انتحاری جندالله در همایش طوایف و قبایل بلوچستان در منطقه "پیشین" شهر سرباز ، 41 کشته و55 زخمی به جای گذاشت. اما زخمِ کاری آن بر تحولات آتی بلوچستان، شاید دریای خون ایجاد کند. از شش ماه پیش که سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مسئولیت امنیت این استان حساس را بر عهده گرفت، طرح بومی کردن امنیت و سرکوب را در دستور قرار داد. محورهای اساسی این طرح شامل، جلب همکاری و تجهیز و تسلیح برخی از قبایل و از میان بردن بی اعتمادی میان عشایر و نیروی انتظامی و سپاه، پیشنهاد استخدام جوانان بلوچ وسنی به بدنه نیروی انتظامی، جمع آوری سلاح و طرح بخشودگی افراد مسلحی که امان نامه بگیرند، شناسائی و اخراج پناهندگان افغانی از کشوربه کمک ریش سفیدان محلی، حفاظت از مرزها و مبارزه با پدیده ی گروگان گیری. آن چه در این طرح سخنی از آن به میان نیامده تلاش برای سروسامان دادن اقتصاد در هم ریخته و ضعیف استان و ایجاد شرایط کار و مبارزه با بیکاری است. همچنین در این طرح از مبارزه با امر قاچاق مواد مخدر سخنی به میان نیامده است. روشن نیست که در این رابطه سپاه چه سیاستی اتخاذ کرده و با قبایل و خوانینی که در این رابطه فعال هستند چه برخوردی در پیش گرفته خواهد شد. روشن است منطقه بلوچستان یکی از راه های اصلی انتقال مواد مخدر از افغانستان به اروپاست. یکی از اصلی ترین وظایف رسمأ اعلام شده ی  نیروی انتظامی در تمامی سال های گذشته ، مبارزه با کاروان های قاچاق مواد مخدر بوده است. در این رابطه نیز نباید این نکته از یاد برد که همواره میان نیروهای ارتش و نیروی انتظامی و برخی از سران قبایل و یا خوانین که در این امر فعالیت  داشته اند، همکاری هایی صورت می گرفته است. این امر در زمان حکومت شاه نیز جریان داشته است. بنابراین مسئله قاچاق وقتی در سطح کلان مطرح می شود، موضوع با پیچیده گی هایی همراه خواهد شد. زیرا در مواردی همکاری های گسترده ای میان خوانین و سران نیروی انتظامی در نقل و انتقال قاچاق انجام می گرفته است.  هر چند هر روزه خبر از مبارزه ی نیروی انتظامی با باندهای قاچاق مخابره می شود.

سیاست جدید سپاه در بلوچستان که می توان آن را بومی کردن سرکوب نامید، در متن سیاستی به اجرا در می آید که در سال های گذشته، باید آن را سیاست چوبه های دار نامید. سیاست دولت جمهوری اسلامی بویژه در دوره ی دولت احمدی نژاد، با تکیه یک جانبه بر شیعیان سیستانی و یا جریان موسوم به انتظاریون و طرفداران انجمن حجتیه که مدام بر آتش جنگ شیعه و سنی می دمیدند، سرکوب کامل هر نوع مبارزه ملی و مذهبی در میان مردم بلوچ بود. در سال های گذشته، حجم اعدام جوانان بلوچ بسیار بالا بود؛ ترور و اعدام روحانیون اهل سنت نیز بارها اتفاق افتاد؛ حتی فعالین   فرهنگی همچون یعقوب میرنهاد، نیز نتوانستند از چنگ این سیاست خشونت کور جان سالم بدر برند. سیاست چوبه های دار، در منطقه ای که از نظر اقتصادی وضعیت استواری ندارد، صنعت در آن جا دیده نمی شود، کشاورزی و دامداری  و تجارت نمی تواند نیروی جوان را به کار جذب کند و بیکاری  و فقر به مشکلی جدی تبدیل شده است، تنها پاسخ رژیم به مشکلات منطقه ای بود که به دامن زدن کینه و نفرت منجر شده است.

سیاست چوبه های دار، سرکوب خشن ملی و مذهبی، بیکاری و فقر؛ کینه و نفرت فزاینده، زمینه هایی است که نیروهایی چون جندالله توانستند بر متن آن به جذب نیرو بپردازند. بیکاری گسترده و فقر توانفرسا دو عاملی هستند که هم به جندالله برای نیروگیری کمک می کند و هم به پاره ای از خوانین این امکان را می دهد تا برای سازماندهی کاروان های قاچاق به جذب نیرو بپردازند و در درگیری ها میان این کاروان ها و نیروی انتظامی وارتش همواره گوشت دم توپ داشته باشند و خود در کناره ی میدان به جمع آوری پول و هزینه کردن آن برای خرید  خانه و املاک و سازماندهی زندگی یک جانشینی و مرفه بپردازند و همراه خانواده  و بستگانشان به سرمنزل مقصود برسند. روشنفکران منطقه و آن ها که در بلوچستان زیسته اند نیک می دانند که تفاوت زندگی خوانین و وابستگانشان با مردم فقیر و توده های پائین سلسله مراتب عشایری تا چه حد چشم گیر و نگران کننده است. درچنین شرایطی، سیاست سپاه برای جذب و جلب خوانین و سران قبایل، می تواند به شکاف تاکنونی شدت بیشتری بخشد و مردم فقیر و توده های کار و زحمت زیر چرخ های این همکاری امنیتی له شوند. زیرا اگر سران قبایل با مسلح شدن و همکاری با سپاه و نیروی انتظامی در ازای امتیازاتی به بازوی سرکوب تبدیل شوند، امکانات جوانانی که برای امرار معاش با موتورسیکلت ها و یا وانت بارهایشان به تجارت میان این سوی و آن سوی مرز مشغول هستند، بسیار محدود خواهد شد. این امر همچنین می تواند زمینه ی رقابت ودرگیری میان قبایل گوناگون را دامن بزند.  به همین دلیل بود که مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبه های نماز جمعه، از سیاست مسلح کردن قبایل و بکارگیری آن ها به عنوان اهرم های سرکوب انتقاد کرد.

بر متن چنین وضعیتی، عملیات انتحاری وتروریستی جندالله، با هر نیتی که صورت گرفته باشد، ضربه سهمگینی به جنبش مردمی بلوچستان و جنبش نوپا و دمکراسی طلب سراسر ایران بود. چنین عملیاتی حتی اگر برای انتقام گیری از خون جوانان بلوچ و روحانیون سنی مذهب انجام شده باشد؛ حتی اگربخواهد پاسخی باشد به جنایات جمهوری اسلامی در بلوچستان و حکومت نظامی و امنیتی اش؛ حتی اگربخواهد مرهمی باشد بر درد مادرانی که فرزندانشان به چوبه های دار آویخته شده اند؛ حتی اگربخواهد بی حقی مردم بلوچ و ستم مضاعفی که بر آن ها روا می شود را به گوش جهانیان برساند؛ در تمامی اهدافش با شکست کامل روبرو خواهد شد. زیرا این خشونت کور و لجام گسیخته که جان ده ها نفر از بلوچ و فارس، شیعه وسنی، فرمانده سپاه و سران قبایل و عشایر، جوان و پیر را گرفته است؛ نتایج معکوسی به بار خواهد آورد زیرا:

 در گام اول برگ برنده تبلیغاتی در اختیار سرکوبگران سپاه و خشک اندیشان مذهبی می گذارد  تا اعلام کنند که تلاش شان در راستای وحدت شیعه  و سنی، با بمب پاسخ گرفته است. این کشتار کور، این امکان را فراهم می آورد که نیروهای دولتی و سپاه، با تکیه بر کشته شدن برخی از سران و افراد  قبایل، روحیه انتقام طلبی و خون خواهی آن ها  را تحریک کرده و در این زمینه به تجهیز، تسلیح و تغذیه اطلاعاتی این قبایل بپردازند. روشن است در این حالت دامنه همکاری این نیروها با سپاه و نیروی انتظامی گسترده تر گشته و زمینه جنگ برادر کشی در میان طوایف بلوچ گسترش خواهد یافت. بی جهت نیست که بخش اعظم قبایل وطوایف بلوچ با انتشار بیانیه هایی این حرکت جندالله را محکوم کرده و از آن برائت جسته اند. به این ترتیب جندالله با اقدام تروریستی خود، زمینه نزدیکی برخی از قبایل با سپاه و نیروهای دولتی را تقویت خواهد کرد.

در گام دوم  شدت این عملیات، واکنش خشن و شدید نیروهای سرکوب را نیز بر خواهد انگیخت. باید در روزهای آینده شاهد بکارگیری ماشین کشتار قضائی رژیم اسلامی در بلوچستان باشیم. این بار نیز حکام شرع و دادستان های بیدادگاه های جمهوری اسلامی در بلوچستان، در دادگاه های دربسته و چند دقیقه ای احکام اعدام صادر خواهند کرد و چوبه های دار را بر پا خواهند داشت. از هم اکنون دادستان زاهدان و دیگرمسئولان قضایی به خط و نشان کشیدن هایشان مشغول شده اند. از این رو جان صدها جوان بلوچ که در زندان های جمهوری اسلامی اسیر هستند در خطر جدی قرار گرفته است.

در گام سوم، چنین عملیات خشونت باری، فضای استان را به شدت نظامی و امنیتی خواهد کرد و هر نوع اعتراض مردمی و مدنی را با خطر واکنش خشن و سرکوب شدید نیروهای رژیم روبرو خواهد ساخت. در چنین فضای امنیتی و نظامی، هر جوان بلوچ به چشم یک نیروی انتحاری نگریسته  شده و به دامن زدن حس بدبینی میان ساکنان استان نیز منجر خواهد شد. این فضای مسموم را همواره در بعد از اقدامات تروریستی جندالله دیده ایم. بر متن چنین فضائی است که نیروهای رژیم همواره تلاش کرده اند که نیروهای غیربلوچ ساکن بلوچستان را به پایگاه حمایتی خود تبدیل کنند. امری که تاکنون با موفقیت زیادی همراه نبوده است. زیرا پیوندهای انسانی مردم ساکن استان و تاریخچه ی همزیستی مسالمت آمیزشان، مستحکم تر از آن است که فریب سیاست های تاکتیکی نیروهای سرکوب را بخورند.

 اما مهمترین جنبه منفی این عملیات کور و خشونت طلبانه، فرصتی است که به جمهوری اسلامی می دهد تا چهره مظلوم و قربانی اقدامات تروریستی بخود بگیرد و تمامی تلاش های دلاورانه مردم سراسر ایران که در چند ماه گذشته توانستند با تظاهرات میلیونی و مبارزه شکوهمندشان، پرده از چهره بی رحم حکومت اسلامی بدرند، و ماهیت خشن و دهشتناکش را رسوا سازند، به چالش بگیرد. درست در شرایطی که فضای عمومی سیاسی سراسر کشور زمینه ی دفاع از حقوق خلق های تحت ستم و بویژه مظلومیت خلق بلوچ را فراهم کرده و این همبستگی عمومی می تواند به مبارزات ملی و پیوند آن با مبارزات سراسری کمک شایانی کند و به انزوای تاکنونی این مبارزات پایان دهد، چنین عملیاتی نقش کاملأ منفی ایفا خواهد کرد. از این رو محکومیت این اقدام تروریستی از سوی شورای امنیت سازمان ملل، هدیه ای به جمهوری اسلامی است که "جندالله" زمینه ی آن را فراهم آورده بود.

 روشن است که اقدامات تاکنونی جندالله، که از درگیری های نظامی با نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی آغاز شده، به تدریج شکل و شمایل عملیات انتحاری و سبک و سیاق عملیات القاعده و طالبان را به خود می گیرد. منفجر کردن مسجد و یا یک گردهم آیی که به کشتار کور منجر می شود، شیوه ای است که عمدتأ توسط نیروهای القاعده و طالبان به کار گرفته شده و جنایات بسیاری به بار آورده است. روی آوری جندالله به این شیوه ها، هر چند بتواند خوشحالی نویسندگان" شرق الاوسط" را به همراه داشته باشد، اما نمی تواند حمایت، همدلی و همبستگی مردمی، بویژه در ایران را به خود جلب کند. آن هم در شرایطی که جنبش مردمی ایران با تکیه بر خصلت توده ای و مسالمت آمیز اعتراضات خود، رژیم جمهوری اسلامی را دربن بست تاریخی گرفتار کرده، شکاف در بالای حکومت را گسترش داده و قدرت تصمیم گیری را از آن گرفته است. جنبش مردمی و مظلومانه مردم بلوچ، برای احقاق حقوق خود، برای رهائی از ستم دوگانه؛  برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود، برای زندگی در بلوچستانی آباد که داوطلبانه در کنار دیگر خلق ها به زندگی بدون دغدغه و سرکوب بپردازد و بر سرنوشت خود مسلط باشد، بدان نیاز دارد تا در کنار دیگر خلق های سراسر کشور به مبارزه ای مدنی و توده ای و همبسته علیه جنایات جمهوری اسلامی مبادرت ورزد. مردم بلوچ نباید فراموش کنند که آن بخش از هموطنانشان که از دیگر شهرها به بلوچستان آمده و دهه هاست در آن دیار  به کار و زندگی مشغول هستند، نه تنها همشهری هایشان محسوب می شوند بلکه همچون آن ها زیر ظلم و ستم حکومتی هستند و متحدینشان در مبارزه برای آزادی، دمکراسی و حق تعیین سرنوشت هستند. پیوند مبارزاتی این نیروها با مبارزات مردم بلوچ، زمینه ی همبستگی و هم سرنوشتی ملیت های سراسر ایران را تقویت کرده و به رشد و گسترش مبارزات توده ای علیه حکومت جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد.

و در پایان باید به روشنفکران بلوچ یادآور شد که دفاع کور و احساساتی از اقدامات تروریستی جندالله، هر چند همسوئی با فضای احساسی جوانان تحت ستم بلوچستان باشد، اما نمی تواند در راستای منافع درازمدت جنبش مردمی  و مظلومانه مردم بلوچ و ساکنان بلوچستان تلقی شود.

29 مهرماه 1388ـ 21 اکتبر2009