مناره مسجد در سرزمین عجایب

بهروز نظری

در روز یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸، ۵۷ در صد از شرکت کنندگان در یک همه پرسی که در کشور سویس برگزار شد به ممنوعیت ساختن مناره مسجد در این کشور رای دادند.  پیشنهاد برگزاری این همه پرسی از سوی حزب دست راستی‌ مردم سویس مطرح شده بود و طی چند ماه گذشته جریانات فاشیستی و دست راستی‌ و بسیاری از رسانه‌های این کشور در هم صدایی با حزب مردم سویس به تبلیغ علیه ساختن مناره مسجد و همچنین مسلمانان دست زده بودند. پیش از برگزاری این همه پرسی شورای شهر زوریخ (بزرگترین شهر این کشور) استفاده جریانات دست راستی‌ از یک پوستر نژاد پرستانه علیه مسلمانان را مجاز خوانده بود. در این پوستر پرچم سویس توسط یک زن با حجاب و مناره‌هایی‌ که شبیه موشک بودند پوشانده شده بود.

مسلمانان سویس کمتر از ۵ در صد جمعیت ۷ میلیونی سویس را تشکیل میدهند. از این ۵ در صد تنها بیست در صد از آنها آداب اسلامی را رعایت میکنند. همچنین لازم به یاد آوری است که در این کشور تنها ۴ مناره وجود دارد. با توجّه به این آمار سوالی که مطرح می‌‌شود این است که علت برگزاری یک همه پرسی، کشاندن شهروندان سویسی به پای صندوق‌های رای، و صرف این همه هزینه چه بوده است؟ چه خطری این کشور را تهدید می‌‌کرده است؟ مناره‌های مسجد، حتئ در صورت افزایش آنها به ده و یا بیشتر از آن، چه تفاوت اساسی‌ و چندانی با برجها و گنبد‌های کلیسا‌های این کشور دارند؟

ممنوع کردن ساختن مناره نه مشاجره ای بر سر مناره‌ها و نه جزیی از یک بحث زیبایی شناسانه درباره معماری، بلکه نمادی از حملات نژاد پرستانه و رو به افزایش علیه مسلمانان اروپا است. فراموش نباید کرد که حزب مردم سویس در ابتدا قصد داشت تا مسئله ذبح اسلامی را به همه پرسی بگذارد، اما هراسان از برانگیختن احساسات یهودیان سویس ترجیح داد که حمله خود را روی مناره‌ها - بعنوان یک سمبل مناسب تر- متمرکز کند.

تمرکز احزاب دست راستی‌ سویس بر شهروندان مسلمان این کشور یک حرکت استثنائی نیست. در چند سال گذشته و با چرخش به راست هر چه بیشتر احزاب و دولتهای اروپایی، مسئله مهاجرت و امنیت نظامی و اجتماعی این کشور‌ها به یک از مباحث اصلی‌ در این کشورها تبدیل شده است. هر کدام از این کشورها سمبل ویژه ای را هدف حمله قرار داده اند. در دانمارک و بدنبال چاپ کاریکاتورهای نژادپرستانه در یکی‌ از روزنامه‌های دست راستی‌ این کشور این موضوع تحت پوشش آزادی بیان و مطبوعات دنبال شد. در فرانسه مسئله اصلی‌ از اواسط دهه ۹۰ میلادی به اینسو حجاب و پوشش اسلامی بوده است. در بریتانیا مسئله ترور و تا حدی مسئله حجاب در دستور کار قرار داشته است.  در آلمان دولت و جریانات و رسانه‌های دست راستی‌ روی مساجد متمرکز بوده اند؛ در هلند روی  نگرش مسلمانان این کشور به همجنس گرایی و پوشیدن برقع، و در سویس روی مناره‌های مسجد. علیرغم تنوع بهانه‌ها آنچه که نقطه اشتراک این حرکات بوده و هست نژاد پرستی ضد مسلمانان است.

در دهه گذشته و تحت عنوان مقابله با افراط گرایی اسلامی و تروریسم، و دفاع از "فرهنگ ملی‌" در مقابل "فرهنگ خارجی‌"، جریانات دست راستی‌ اروپا یک حمله همه جانبه علیه شهروندان و مهاجران مسلمان اروپا را سازمان داده اند. رشد و پیشرفت ایدئولوژی "بومی گرایی" در اروپا (که اینبار مسلمانان را مورد حمله قرار داده) حق شهروندی، و یا حتئ "لیاقت" شهروندی مسلمانان اروپا را مورد سوال قرار داده و میدهد. در این کمپین نژاد پرستانه ، از مهاجران (حتئ از نسل سوّم) می‌‌خواهند تا خود را از "فرهنگشان" پاکسازی کنند، "مدرن" شوند، و در مقابل "فرهنگ بومی" کشور میزبان سر تعظیم فرود آورند. این حملات که متاسفانه  یا با سکوت و یا حتئ ابراز حمایت برخی‌ از  جریانات چپ و فمینیستی همراه است، در هر کشوری ویژگی‌ و یا زبان خاصی‌ به خود گرفته است. در فرانسه، این "بومی گرایی" از طریق تاکید بر شهروندی بر اساس خاک و لاییسیته پیش برده میشود. در آلمان تاکید بر شهروندی بر اساس خون و فرهنگ مسلط است. در بریتانیا بهانه دولت و جریانات دست راستی‌ "فرهنگ بریتانیا" و "ادغام" است، و غیره. با وجود پیچیدن این بومی گرایی در کاغذ کادوی "فرهنگی‌" و "میهن پرستی‌"، تردیدی نمیتوان داشت که رشد نژاد پرستی در اروپا به سرمایه داری و امپریالیسم ربطی‌ مستقیم دارد.

طبق آخرین آمار نزدیک به ۱۵ میلیون، یعنی‌ ۲ در صد از جمعیت اروپا، مسلمان هستند.  حدود نیمی از این جمعیت ریشه خاورمیانه ای دارند. در مورد مسلمانان مقیم اروپا لازم است که به چهار نکته توجه کرد. اولا، همه مسلمانان اروپا مهاجر و یا "خارجی‌" نیستند. بخش قابل توجّهی از اینان کسانی هستند که یا از طریق تولد در خاک اروپا، و ازدواج و غیره حق شهروندی دارند. ثانیا، ترکیب ملی‌ و قومی مسلمانان در کشورهای مختلف اروپایی ربطی‌ مستقیم به امپریالیسم و سرمایه داری دارد. تصادفی نیست که اکثریت مسلمانان فرانسه ریشه مغربی (الجزایر، تونس و مراکش) دارند؛ و یا در بریتانیا اساسا ریشه هندی، پاکستانی و بنگلادشی دارند؛ و یا در آلمان بخش قابل توجّهی از آنان از ترکیه آمده اند. در فرانسه و بریتانیا اکثریت مسلمانان ریشه در کشور‌هایی‌ دارند که مستعمره امپراطوری فرانسه و بریتانیا بودند و بخشی از نیروی انسانی ارتش و صنایع این دو امپراطوری را تامین میکردند. کارگران ترک بدنبال امضای قراردادی  بین ترکیه و آلمان در سال ۱۹۶۱ میلادی وارد این کشور شدند و تا چند سال پیش از حق شهروندی محروم بودند. سیاست‌های اقتصادی و نظامی آمریکا و متحدانش در آسیا و آفریقا باعث موج جدیدی از مهاجرت از این مناطق شد. ثالثا، جمعیت مسلمان اروپا یک جمعیت بسیار جوان است. بیش از دو سوّم جمعیت ترک آلمان زیر ۳۵ سال هستند. در فرانسه شصت در صد مغربی‌ها کمتر از چهل سال سن دارند. این آمار به نوبه خود بیانگر آن است که بخش قابل توجّهی از مسلمانان اروپا در کشورهای اروپایی متولد شده اند. به هم پیوستن خانواده‌ها و افزایش تقاضا برای نیروی کار ارزان تر و کارگران خانگی و بخش خدمات به افزایش و حضور ملموس تر زنان مسلمان در اروپا منجر شده است. رابعا، با وجود شرایط و سطح متفاوت زندگی‌ در کشورهای مختلف در اروپا نباید فراموش کرد که شهروندان مسلمان در این کشورها در زمره فقیر‌ترین و لگدمال شده‌ترین اقشارجمعیت اروپا هستند.

شرایط زندگی‌ مسلمانان در کشورهای اروپایی در دو دهه گذشته وخیم تر شده است. سیاست‌های نئو لیبرالی و حمله همه جانبه به ارزش‌های سوسیال دموکراسی، تشدید خصوصی کردن‌ها و کالایی کردن بسیاری از خدمات اجتماعی، شکاف طبقاتی در اروپا را افزایش داده است. دولت‌ها و احزاب دست راستی‌ اروپا ناتوان از فراهم کردن کار و امنیت اجتماعی، و در تلاش برای جلوگیری از شکل گیری یک جبهه بزرگ طبقاتی علیه سیاستهای نئو لیبرالی، سعی دارند تا شکاف موجود را "فرهنگی‌" جلوه دهند و صفوف متحد کارگران و زحمتکشان را پراکنده کنند. دولتها و احزاب دست راستی با تمرکز روی "فرهنگ" و "چالش‌های فرهنگی‌" و با مترسک کردن شهروندان مسلمان و به بهانه مقابله با تروریسم، از یک طرف به حقوق دموکراتیک و بدیهی‌ شهروندان، از جمله حق مسافرت آزاد، بیان، مطبوعات، پوشش، اعتصاب و اعتراض، حمله میکنند ؛ و از طرف دیگر، بخشی از قربانیان سیاست‌های نئو لیبرالی و امپریالیستی را عامل اصلی‌ بیکاری، کمبود مسکن، نزول خدمات بهداشتی و آموزشی معرفی میکنند. در این میان نه سرمایداری و سرمایه داران، که قربانیان این نظام به عنوان "متجاوز" و دشمن "فرهنگ ملی‌"معرفی میشوند. بی‌ جهت نیست که در مباحث "فرهنگی‌" فرهنگ بطور کامل از اقتصاد سیاسی جدا شده و طرفداران این خط جایی برای نقد از سرمایه داری باقی‌ نمیگذارند. اگر "بومی گرایی" کودتا گران در ایران تلاش می‌کند دلیل نارضایتی‌ کارگران و زحمتکشان ایران را به "علوم انسانی"، جامعه شناسان اروپایی و "ستون پنجم" غرب در ایران بچسباند، در اروپا، این بومی گرایی خود را به شکل  حمله به مسلمانان به عنوان ستون پنجم "فرهنگ خارجی‌" نشان می‌دهد.

اهمیت سرمایه و جنبه طبقاتی رشد نژاد پرستی علیه مسلمانان اروپا را میتوان بوضوح در کشور سویس مشاهده کرد. دولت فدرال سویس از همان فردای اعلام نتایج همه پرسی به تلاش برای محدود کردن لطمات ممکن به اقتصاد این کشور بر آمد. اما این تلاش به منظور دلجویی از سرمایه داران عرب و نه زحمتکشان مسلمان سویس صورت می‌گیرد. سویس از جمله تفریح گاه‌های مورد علاقه ثروتمندان کشورهای حوزه خلیج است. پادشاه عربستان در ژنو ویلا دارد؛ هتل پنج ستاره پرزیدنت ویلسون هم دکور شرقی دارد و هم  یک رستوران لبنانی؛ دیگر هتلهای پنج ستاره سویس زمانی‌ که به مشتریان پولدار عرب می‌رسد از هیچ خدمتی فروگذار نیستند؛ جواهرات و ساعت فروشی‌های سویس بخش قابل توجهی از سود خود را از طریق فروش اجناس به مشتریان ثروتمند عرب به جیب میزنند؛ و اگر تمامی کالا‌های نستله در فرانسه و یا دیگر همسایگان اروپایی سویس موجود نباشند با اطمینان خاطر میتوان گفت که تمامی کالا‌های نستله در بسیاری از کشورهای عربی‌ موجودند. تصادفی نیست که دولت سویس (همچون دانمارک و دیگر دولتهای اروپایی در موارد دیگر) از در دلجویی و دادن اطمینان خاطر به دولت عربستان و دیگر دولت‌های خلیج در آمده اند. منافع این دولتها و سرمایه دارانی که در هتل‌های لوکس سویس اطراق میکنند و از مشتریان پروپا قرص کالا‌های گران قیمت سویسی هستند، اما، با منافع زحمتکشان مسلمانی که دیوار‌ها و توالتهای این هتل‌ها و مغازه‌های گران قیمت را تمیز میکنند یکی‌ نیست.

ژان پل سارتر، فیلسوف  فرانسوی، میگفت که معیار روشنفکر شمردن یک پروفسور فیزیک مخالفت او با سلاح‌های هسته ای است. بنا بر همین منطق نمیتوان چپ بود  و از ابراز همبستگی با زحمتکشان اروپا (چه مسلمان و غیره) خودداری کرد. حمایت از حقوق  انسانی اقلیت های ملی‌ و مذهبی‌ لزوما به معنای تایید اعتقادات  تک تک آنان نیست. درست به همانگونه که مثلاً اعتراض به سرکوب تبت به معنای این نیست که تبت مظهر برابری بین زنان و مردان است. جنبش کارگری در هیچ کجای جهان نمیتواند در صف  مقدم مبارزه علیه  فاشیسم و  نژاد پرستی‌ نباشد. باید با تمام قوا  علیه خطر تکرار تجربه فاشیسم در اروپا جنگید. نباید گذاشت  که مسلمانان امروز به یهودیان دیروز تبدیل شوند.