جمهوری اسلامی و آیت الله های مغضوب

صادق افروز

 مردم نجف آباد پس از در یافت خبر درگذشت منتظری ، شهر را در یک تعطیلی کامل فرو برده و در خیابان ها به تظاهرات پرداختند . آنها در رثای رهبر مذهبی محبوبشان که پس از اعتراض به کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 از مقام ولایت عهدی ولی فقیه عزل شده و به مدت 20 سال تحت نظر ، حصر خانگی و انواع واقسام دشنام های مزدوران و جیره خواران بورژوازی حاکم قرار داشت شعار می دادند : " منتظری مظلوم ، آزادی ات مبارک".مغازه داران کرکره مغازه ها را پایین کشیده بودند و زنان خانه دار آشپزخانه و شستشوی لباس را به حال خود رها کرده در خیابان ها راه پیمایی می کردند و شعار می دادند .شاید از نظر این مشتاقان آیت الله مغضوب تنها راه رهایی او از چنگال استبداد  رژیم حاکم ، مرگ او بود .

    در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ، منتظری تنها روحانی عالی رتبه مغضوب نبود .قبل از آنکه او به سخن آید و از وحشیگری های رژیم حاکم شکایت کند روحانیون متنفذ دیگر چنین مسیری را پیموده بودند .طالقانی که اولین نماز های جمعه در دانشگاه تهران به امامت او برگزار می شد به دلیل سابقه آشنایی با چپ ها از زندان های شاه ونزدیکی با لیبرال های جبهه ملی و نهضت آزادی  و مجاهدین از پشتیبانی همه آن ها برخوردار بود  . این محبوبیت طالقانی ، همچون خاری چشمان خمینی  را می آزرد. صدور فرمان دستگیری مجتبی طالقانی ، فرزند طالقانی که از مارکسیست های انقلابی بود و سال ها مبارزه مخفی علیه رژیم شاه را با موفقیت تجربه کرده بود قبل از آنکه اعلام جهاد علیه کمونیست ها باشد ، در آن شرایط تلاشی بود برای بیرون کردن طالقانی از صحنه .رژیم خمینی نیاز داشت قبل از آنکه یورش به لیبرال ها و چپ ها را آغاز کند ابتدا از شر مزاحمین روحانی خویش خلاص شود .به دنبال این حادثه ، طالقانی که از اعضای ارشد شورای انقلاب بود از حاکمیت فاصله گرفت و مدت زمان کوتاهی پس از آن درگذشت .اگر امروز نجف آبادی ها شهر را به احترام آیت الله محبوبشان تعطیل می کنند ، آن روز تهران در سوگ طالقانی سیاه پوش شد .قدیمی تر ها که سال های 40 را به یاد می آوردند سوگواری و به خیابان آمدن میلیونی مردم در آن روز را با مراسم تختی در سال 46 مقایسه می کردند .مغضوب دیگر ، لاهوتی بود که خمینی را در سفر از نوقل لوشاتو به ایران همراهی کرده بود .هنوز در عکس هایی که به هنگام پایین آمدن خمینی از پلکان هواپیما چاپ می کنند چهره لاهوتی که پشت سر خمینی ایستاده است دیده می شود .خمینی پس از رسیدن به قدرت جلوی چشمان مردم دستانش را روی زانوی لاهوتی که کنارش نشسته بود گذاشت و گفت "این آقا جگر گوشه من است و نمی دانید به خاطر اسلام عزیز چقدر متحمل شکنجه شده است" ولی همین جگر گوشه عزیز دوسال بعد از نمایش این صحنه  تلوزیونی  و پس از آغاز کشتار های سال 60 در زندان اوین زیر دستان لاجوردی جان داد . لاهوتی در مرافعه حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر جانب دومی را گرفته بود و خمینی این نافرمانی لاهوتی را هیچگاه نبخشید .مغصوب سوم آشوری بود که از ابتدا بر نظریه ولایت فقیه خط بطلان کشیده بود .آشوری که آخوندی تهیدست و بی پیرایه بود و به دلیل شهامت و حمایت علنی از مبارزه انقلابی برای سرنگونی رژیم شاه  مورد علاقه جوانان  و همواره مورد و رشک و حسادت خامنه ای هم شهریش بود در جریان اعدام های سال 60 مخفیانه تیرباران شد .

کسبه کوچک شهر ها ممکن است در مواجهه با هیولای سیاسی-نظامی- اقتصادی سپاه پاسداران بخصوص پس از عملی کردن کودتای 22 خرداد 1388 و سیطره کامل بر کشور آن چنان نا امید شده باشد که مرگ رهبرش را آزادی اوببیند و آنرا تبریک بگوید و بدین شکل آینده تیره و تارش را فریاد کند ؛  ولی در مقابل میلیون ها نقر از کارگرانی که هیچ قرابتی بین زندگی روزمره خود و آیین ها و احکام عقب افتاده  اسلامی نمی بینند هنوز از نبود رهبری یک حزب انقلابی رنج می برند کارگرانی که منافع شان نه در دنباله روی از این یا آن رهبر مذهبی ، بلکه در آشنایی با مارکسیسم و تشکل در حزب انقلابی خودشان است .کارگرانی که منافع شان در هرچه وسیعتر شدن و مدرن شدن صنایع  در مالکیت اجتماعی و کوتاه شدن دست انگل هاو طفیلی ها از بخش توزیع است .