عاشورای ۱۳۸۸
خیزی بسوی قیام سراسری
ارژنگ بامشاد
تظاهرات گسترده و مسالمت آمیز مردم در
روزعاشورا، در تهران و دیگر شهرستان ها، توسط نیروهای سرکوب
رژیم به خاک و خون کشیده شد. مأموران دستگاه ولایت به روی
تظاهرات مسالمت آمیز مردم آتش گشودند و حداقل 8 نفر را به شهادت رساندند.
آتش گشودن بر روی جمعیت تظاهرکننده در روز عاشورا، و خشونت لجام
گسیخته ای که در این روز به کارگرفته شد، نشان داد که ترسِ مرگ،
باعث شده است که دستگاه ولایت دیگر حرمت عاشورا نیز رعایت
نکند. این را از حاکمان اسلامی در چند ماه گذشته به کرات دیده
ایم. آن ها که خود را مبلغ اخلاق و مهرورزی جا می زدند و پشت
نقاب ارزش های اسلامی پهنان شده بودند، در زندان هایشان به
دختران و پسران مردم تجاوز می کنند؛ آن ها که برای پاره شدن عکس
خمینی بلوا به پا می کنند و فریاد وااسلاما و واماما سر
می دهند، به حسینه جماران حمله می کنند و مراسم شب عاشورای
خانواده خمینی را بر هم می زنند؛ آن ها که خود را پیروان راه و رسم حسین می
نامند، در روز عاشورا به روی مردم آتش می گشایند. مبارزات مردم
در شش ماه گذشته، آن چنان پرده از دغل کاری و سیمای ریا و
دروغ رژیم دریده است، که دیگر موعظه های سران رژیم
و روحانیون وابسته شان، جز با تمسخر
مردم روبرو نمی شود.
عاشورای ۱۳۸۸ ، اجرای
تصمیم دستگاه ولایت است که
برای مقابله با تظاهرات مسالمت آمیز مردم به خشونت تمام عیار
روی آورده است. وارد کردن تمامی نیروهای سرکوب تا دندان
مسلح به خیابان ها و استفاده از تمامی ابزارهای سرکوب و
حتی گلوله های داغ، نشانگر آن است که حاکمیت اسلامی
دیگر راهی برای خروج از بحران نمی بیند. این
امر از آن رو اهمیت می یابد که دریابیم دستگاه
ولایت در شرایطی قرار دارد که نه می تواند به پایان
یافتن شکاف در میان بالائی ها امید ببندد؛ نه می
تواند روی همگامی و همراهی بخش های گوناگون
حکومتی و حتی روخانیون
سنتی حساب کند؛ نه می تواند به خواست های مطالباتی و
سیاسی مردم پاسخ به موقع و در خور دهد و نه می تواند روی
سکوت و همسوئی جامعه ی بین المللی حساب باز کند.
این انزوای همه جانبه دستگاه ولایت، آن را به این نتیجه رسانده است که
تنها می تواند روی حمایت دستگاه سرکوب پروار شده اش اتکا کند.
اکنون حاکمیت اسلامی به سرنیزه تکیه زده است.
عاشورای ۱۳۸۸
نشان داد که دیگر امید به اصلاح رژیم و بازگشت به قانون
اساسی به عنوان به اصطلاح میثاق ملی که برخی از آن دم
می زنند، توهمی بیش نیست. مردم به مسالمیت
آمیز ترین شکل ممکن خواهان احترام گذاشتن حاکمیت به حق
رأی شان حتی در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی شدند
و با گلوله و تجاوز پاسخ گرفتند. مردم به نجیبانه ترین شکل ممکن
خواهان رعایت حداقل حقوق اجتماعی و سیاسی وانسانی
شان شدند، و با باتون و قمه و پنجه بکس و
زندان و شکنجه پاسخ گرفتند. کارگران و زحمت کشان، زنان وجوانان، دانشجویان و
دانش آموزان، روزنامه نگاران و هنرمندان با آرامش ومتانت بی نظیری
خواست های مطالباتی خود را بیان داشتند و با
دستگیری رهبرانشان و در هم
شکستن تشکل های شا و با اخراج های گسترده پاسخ گرفتند. مردم محروم مناطق ملی با
هزار زبان خواهان رفع ستم ملی و مذهبی شدند، و با چوبه های دار رو
به رو شدند. و حتی روحانیون معترض با زبان موعظه و نصیحت از
رهبران حکومت خواستند در سیاستی که در پیش گرفته اند
تجدید نظر کنند ولی با بستن
خانه و مدرسه و حصر خانگی روبرو شدند و حتی برگزاری مراسم
ترحیم شان را نیز ممنوع کردند. و این همه نشان می دهد که
دست یابی به هیچ یک از خواست های مردم و بخش
های گوناگون آن در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی که
بر بی حقی مطلق مردم و قدرت نیمه خدائی ولی
فقیه استوار است، امکان پذیر نیست. همین واقعیت است که مردم را بیش از پیش متقاعد کرده
است که باید عمود خمیه جمهوری اسلامی یعنی
دستگاه ولایت را به توپ ببندند. شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ
بر خامنه ای، بیان این خودآگاهی
توده ای است. مردم نشان داده اند که جز با حکومتی از آنِ خودشان و
استوار بر ارگان های متشکل و توده ای خودشان، نمی توانند به
آمال و آرزوهایشان برسند.
عاشورای ۱۳۸۸
نشان داد که جنبش اعتراضی مردم ایران، دیگر محدود به
جمعیت جوان کشور و محدود به تهران نیست. نگاهی به ترکیب
جمعیت شرکت کننده در تظاهرات ششم دی ماه، نشان می دهد که
پیرو جوان، زن و مرد، دانشجو و کارگر، مدرن و سنتی در کنار هم
فریاد مرگ بر دیکتاتوری سر می دهند. اکنون روز به روز بر
جمعیت معترض و ناراضی افزوده می شود. ترکیب
جمعیتی تظاهرات عاشورای ۸۸ بیش از هر تظاهرات
دیگری، به سمت ترکیب جمعیتی انقلاب
۱۳۵۷ نزدیک شده است. این طلیعه
امید بخشی است. تغییر ترکیب جمعیتی
تظاهرکنندگان با گسترش تظاهرات به شهرهای گوناگون کشور، جرقه ی
سراسری شدن اعتراضات توده ای را نیز زده است. اکنون تمامی کشور در مقابل دستگاه
ولایت صف آرائی می کنند. و این نکته جدیدی
است. از این رو عاشورای ۸۸ را باید نقطعه
عطفی در مبارزات شش ماهه اخیر مردم کشور دانست. گسترده تر شدن دامنه
مردمی جنبش و سراسری شدن آن ، نه تنها تداوم آن را تضمین
می کند بلکه دستگاه سرکوب را نیز به تردید خواهند انداخت.
دیگر سران حکومت نمی توانند بدنه دستگاه سرکوب را متقاعد که کنند که
باید در مقابل به اصطلاح مشتی جوان احساساتی و خط گرفته از
بیرون وارد عمل شوند. آن ها به چشم خود می بینند که در برابرشان
مردم، کارگران و زحمت کشان، یعنی خواهران و برادران خودشان
ایستاده اند. و این امر می تواند تیغ سرکوب را کند کرده،
تردید در میان شان را افزایش داده و شکاف در میانشان بوجود آورد. روشن است که بدون ایجاد
تزلزل در دستگاه سرکوب و بدون ایجاد شکاف در صفوفشان، راه
پیشروی به سوی آزادی و برابری ، بسیار خونبار
و گران تمام خواهد شد.
عاشورای ۱۳۸۸
نشان داد مردمی که با خویشتنداری بی نظیری در
مقابل تمامی جنایت های رژیم و سرکوب وحشیانه اش به
شیوه ای مدنی و مسالمت آمیز خواست های خود را
بیان می کردند، اگر لازم باشد در مقابل دستگاه سرکوب رژیم
خواهند ایستاد. در تظاهرات 6 دی ماه۱۳۸۸ به
چشم خود دیدیم که وقتی مردم بی دفاع و بی سلاح مورد
حملات دستگاه سرکوب تا دندان مسلح قرارگیرند، تا ابد صبر نخواهند کرد. مردم
حتی با دست های خالی شان توان آن را دارند که دستگاه سرکوب را
درهم بپیچند. واقعیت این است که مردم هنوز تمامی امکانات
و توانائی های خود را به کار نگرفته اند. وقتی سرکوب با خشونت
بیشتری دنبال شود، مردم به
راحتی می توانند چرخ های اقتصاد مملکت را از حرکت باز دارند.
می توانند تمامی ادارات و مراکز فرهنگی و اجتماعی را
تعطیل کنند. می تواند تمامی سیستم حمل و نقل
زمینی، هوائی و دریائی را متوقف کنند. می توانند
شیرهای نفت را ببندند و حتی به خودروهای سرکوبگران
بنزین و گازوئیل نرسانند. و در کلام می توانند با اعتصاب
عمومی امکان هر نوع حرکت و واکنش را از سرکوبگران دستگاه ولایت
بگیرند. این حربه ای است که هیچ ارتش و سپاهی توان
مقابله با آن را نخواهد داشت. و مردم برای بکارگیری این
حربه ی کارساز، خیز برداشته اند. و این خیز، ناقوس مرگ
جمهوری اسلامی را به صدا درآورده است.
http://bamschad.wordpress.com/
۷ دی ماه
۱۳۸۸ ـ ۲۸ دسامبر ۲۰۰۹