" قبل از اینکه همه ورق ها بازی نشده باشند نباید ما بازی را ببازیم"

Howard Zinn

برگردان ناهید جعفرپور

چگونه می توان در این جهان پر از جنگ و بی عدالتی، فعالیت اجتماعی کرد ، همواره مبارزه نمود و سالم ماند، بدون اینکه خود خوری کرد و خود را باخت و یا دلسرد و بیتفاوت شد؟

 من می خواهم شما را متقاعد سازم که این جهان فورا بهتر نخواهد شد اما اجازه نداریم این بازی را ببازیم قبل از اینکه همه ورق ها بازی نشده باشند. من این ضرب المثل را مخصوصا انتخاب کردم زیرا که زندگی یک قمار است. کسی که در قمار زندگی شرکت نکند شانس برنده شدن را از دست می دهد. تنها کسانی که در این بازی شرکت می کنند حداقل از این امکان برخوردار می شوند که جهان را تغییر دهند.

تمایلی وجود دارد که اعتقاد دارد همواره همه چیز همانی خواهد ماند که تا کنون بوده است. اما فراموش می کنیم که ما چقدر زیاد در اثر تغییرات غیر معمولی در افکار انسانها و در اثر قیام های غیر منتظره انسانها در مقابل استبداد و در اثر فروپاشی سریع ساختارهای قدرت که غیر قابل مرگ بنظر می رسیدند، غافلگیر شدیم.

تاریخ صد سال گذشته همواره پر از این غافلگیری های غیر قابل تصور است. انقلابی که در روسیه نیمه فئودال های آنزمانی و سار ها را بر انداخت نه تنها امپراطوری های پیشرفته را وحشت زده نمود بلکه خود لنین را هم غافلگیرنمود وگذاشت تا وی ( با پشتیبانی بالاترین رهبران لشکری رایش آلمان 1917) بطرف سن پترزبورگ برود.

چه کسی می توانست اتفاقاتی را که در جنگ جهانی دوم رخ داد پیش بینی کند. قرارداد میان نازی ها و شوروی ها، عکس های خجالت آور از ریبن تروپ وزیر نازی ها ومولوتوو ( چریک) که دست هم را می فشارند، نیروی دفاعی آلمان که در از میان روسیه می گذرد و بنظر غیر قابل شکست می رسد وبه (ارتش سرخ) خسارات بسیار می زند اما بعد جلوی دروازه لنینگراد در بخش غربی مسکو و در خیابان های استالینگراد به عقب پرتاب می شود و در نهایت شکست نهائیش و هیتلر در ویلایش در برلین در انتظارمرگ می نشیند؟

سپس پیشرفت هائی که بعد از جنگ جهانی دوم در روی این کره خاکی صورت می گیرد که برای هیچکس قابل پیش بینی نبودند: انقلاب کمونیستی در چین، انقلاب فرهنگی عظیم و بعد اتفاقات در چین بعد از مائو که باعث شد تمامی ایده ها و ابتکارهای وی کنار زده شود و چین به غربی ها آوانس بدهد و خودش را به گردن کاپتالیست ها آویزان کند و تمامی جهان را متعجب سازد.

 هیچکس فروپاشی حکومت استعمارگران غربی قدیمی را پیشبینی نمی کرد. یا پیشرفت های خارق العاده جوامع کشورهائی که تازه مستقل شده بودند، از سوسیالیسم دهقانی نیررس در تانزانیا تا رژیم دیوانه ایدی امین در اوگاندا. همچنین اسپانیا هم ما را متعجب ساخت.

من سرباز سالخورده بریگاد ابراهام لینکن را بیاد می آورم که نمی توانست تصور کند که فاشیست اسپانیا بدون یک خون ریزی دیگر سرنگون شود. اما بعد از مرگ فرانکو در اسپانیا دمکراسی پارلمانی برقرار گردید که درهایش برای سوسیالیست ها وکمونیست ها و آنارشیست ها و هر کس دیگرباز شد.

از جنگ جهانی دوم دو قدرت بزرگ بیرون آمد که بخش های تحت نفوذ خویش را کنترل می نمودند و از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی با هم رقابت می کردند. اما آنها هم قادر نبودند حوادث محیط های زیر تسلط شان را در کنترل داشته باشند. شکست شوروی در افغانستان و تصمیماتش مبنی بر عقب نشینی بعد از حمله نظامی خونینی که درست یکسال طول کشید، دلیل محکمی بود برای این ادعا که حتی دارابودن تسلیحات اتمی هم ضامنی برای به زیر قدرت کشیدن ملتی مصصم نخواهد بود.

همچنین ایالات متحده آمریکا می بایست در مقابل واقعیت مشابه قرار بگیرد. آنها با تمامی ابزار ممکن جنگی را در هندوچین ( در کشورهای ویتنام، لائوس و کامبوج) شروع نمودند و این شبه جزایر را با وحشی ترین آلات بمباران در تاریخ جهان مورد حمله قرار دادند اما بالاخره به عقب نشینی مجبورشدند.

خبرنامه ها و خبرگزاری ها هر روز گزارش از ناموفقیت های قدرتمندان در فشار و ستم به بی قدرتان می دهند. برای مثال در بولیوی و برزیل کشوری که جنبش بسترجامعه متشکل از کارگران و تهیدستان رئیس جمهور جدیدی را انتخاب نموده اند و مصمم هستند که قدرت کنسرن ها را از هم بشکنند.

تنها یک نگاه به این لیست غافلگیری ی غیر منتظره ای را پیش روی ما قرار می دهد. اینکه مبارزه برای عدالت هیچگاه به پایان نمی رسد. حتی اگر که قدرتمندان خود را قدرتمند تر نشان دهند و اسلحه و پول در اختیار داشته باشند و نشان دهند که شکست ناپذیرند. قدرتی که آنان به نمایش می گذارند همواره می تواند توسط قابلیت های انسانی  شکست بخورد. انسانهائی که شاید بمب و دلار در اختیار ندارند اما توسط قدرت اخلاقیشان، مصمم بودنشان، اتحادشان، نیروی سازماندهشان، قربانی دادنشان، آمادگی شان، تیزهوشی شان، شهامتشان و صبرشان از مردم سیاه پوست آلاباما گرفته تا آفریقای جنوبی و از دهقانان ال سالوادور گرفته تا نیکوراگوئه و ویتنام یا کارگران و روشنفکران لهستان، بلغارستان و شوروی. هیج محاسبه قدرتی نمی تواند انسانهائی را که مصممند که حرکت و نظرشان عادلانه است، بترساند.

من بسیاری از اوقات نزدیک بود که به منفی گرائی دوستانم ـ و نه تنها دوستانم ـ بخاطر وضعیت جهان درگیر شوم اما همواره به انسان هائی برخورد نمودم که با وجود اتفاقات و چیزهای  ثابت شده وحشتناک به من امید دادند. هر جا که می روم یک چنین انسان هائی را می بینم. بخصوص آن انسان هائی که آینده ما را در خود حمل می کنند. در کنار مشتی فعال همیشه صدها و هزاران انسان وجود دارند که برای ایده های غیر راست آغوش باز دارند.

اما تک تک انسانها بنظر می رسد که ازوجود دیگران و وجود همدیگر چیزی نمی دانند و دائما تلاش می کنند همواره با یک صبر مایوسانه به تنهائی از کوه بالا بروند. من همیشه تلاش می کنم که بگویم که آنها تنها نیستند و از فقدان یک جنبش قابل دسترس نباید نگران باشند زیرا که آنها خود دلیل این واقعیت هستند که قدرت و توانائی چنین جنبشی وجود دارد.

تغییرات انقلابی به ناگهان چون فجایع طبیعی اتفاق نمی افتند ـ امیدوارم که از چنین مسئله ای بدور باشیم ـ بلکه این پیامد بی پایان غافلگیری هاست که در حرکت زمان به جامعه ای با اخلاق انسانی و مطابق با منش انسانی کشیده می شوند. ما نباید قهرمانی خارق العاده ای را انجام دهیم تا پروسه تغییرات را به حرکت درآوریم. حرکت های کوچکی (مقاومت) که میلیون ها انسان را به خود می پیونداند می توانند در کمال صبر و حوصله تبدیل به قدرتی شوند. قدرتی که هیچ دولتی نمی تواند آنرا سرکوب کند. قدرتی که می تواند جهان را تغییر دهد.

حتی اگر ما فورا "پیروز" نشویم اما این برای ما مایه خوشحالی و انگیزه است که با انسانهای دیگر برای یک هدف نتیجه دار حرکت می کنیم. ما تنها باید امیدمان را از دست ندهیم. یک انسان واقع گرا حتما انسانی نیست که زود دلسرد وبی اعتنا شود. انسانی که در تاریکی زمان ما بی اعتنا برای خودش سوت می زند تا به خودش شهامت بدهد. کسی که در بدترین شرایط زمان ما امیدش را از دست نمی دهد این انسان دیوانه ای رمانتیک نیست. بلکه این انسان به تاریخ مراجعه می کند و می بیند که تاریخ انسانی تنها تاریخ مبارزات رقابتی و وحشیگری و خشونت نیست بلکه همچنین تاریخ عشق، قربانی شدن و قربانی دادن و شهامت و خوبی ها هم هست.

تصمیمی را که ما در این شرایط پیچیده و مشکل می گیریم، زندگی آینده ما را می سازد. اگر ما تنها مشکلات را ببینیم در این صورت این مشکلات توانائی ما را برای دفاع و مقابله از ما می گیرد و نابود می کند. اما اگر ما بسیاری از اتفاقات و رویدادهای تاریخی و مکان هائی که این رویداد های تاریخی در آنها رخ داده است را بیاد بیاوریم که در آن انسانهای بیشماری بدون ترس و واهمه از خود و هدف خود دفاع نموده اند، شهامت می گیریم که حرکت کنیم و حداقل اینکه این یادآوری این امکان را برای ما فراهم می کند که این جهان غیرعادلانه را به مسیری دیگر بکشانیم. اگر ما اکنون از حرکت های خرد شروع نمائیم در این صورت نباید تنها در رویا و خیال یک آینده خارق العاده در انتظاربنشینیم. آینده پیامد بی نهایت شرایط زمان حال است و اگر ما با وجود تمامی اوضاع بدی که فعلا در جهان حاکم است آنطوری آغاز به زندگی کنیم که بنظر ما زندگی ای انسانی است و هر انسانی باید آنطور زندگی کند، خود این یک پیروزی ای بسیار زیباست.